به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 در احوال یكی از مشتاقان دل‌سوخته و شیفتگان چشم‌به‌در دوخته گفته‌اند كه چهل‌شب، چهارشنبه در مسجد سهله، ملازم آستان امید بود. هفته‌ها با عشق و شوق در انتظار امام موعود، جان می‌داد و جان می‌گرفت. روزها و شب‌ها می‌گذشت و لحظه‌به‌لحظه در انتظار می‌گذراند.
دستی به روفتن غبار راه، بر خاك می‌كشید و دستی به ادب خدمتگزاری بر سینه می‌نهاد. پایی به سراسیمگی حركت بر می‌آورد و پایی به احتیاط خطر، باز می‌كشید. چشمی به مراقبت نظر می‌بست و چشمی به انتظار گذر می‌گشود.
جانش همه جانان شده بود و ذكر و فكرش همه یقین و اطمینان به وفای وعده‌ای كه در آن تخلف نبود. چله‌نشینی سه‌شنبه شب‌های سهله راهی بود كه بی‌تردید به مقصد دیدار منتهی می‌شد و او، همة وجودش، شمعی بود كه در شعله شوق و انتظار می‌سوخت.
سه‌شنبه‌ها اما می‌گذشت و او هنوز در میان چهره‌ها، آن نگاه لاهوتی را ندیده بود و در برق نگاه‌ها، آن آینة آسمانی را نمی‌یافت.
سه‌شنبه‌ها می‌رفت و هنوز در برابر مرگ چشمانش، برق زندگی نمی‌درخشید و در میان شام تیره‌اش، خورشید حیات نمی‌افروخت.
به قامت رهگذران خیره می‌شد و به قلبی كه تندتر می‌تپید، وعده می‌داد و به سیمای مؤمنان می‌نگریست و دلی سرد و خسته را به وعدة وصل، گرم می‌كرد. یعنی می‌شود این وعده را تخلف باشد؟ یعنی ممكن است این انتظار به نتیجه نرسد؟ یعنی می‌شود نهالی كه با این سه‌شنبه‌ها، این آمدن‌ها، این رفتن‌ها، این اشك‌ها و این آه‌ها برافراشته، بی‌ثمر باشد و بار و بری ندهد؟
پس تنهایی زن و بچه‌هایش چه خواهد شد؟ پس مشتری‌هایی كه از دست داده، چگونه جبران خواهد شد؟ پس پاسخ طعنه و كنایة مردمان را چه باید داد؟ پس... پس...
خیره به چشمان و نگاه‌ها و چهره‌ها می‌ماند تا اذان صبح را می‌گویند و نماز می‌خوانند و هوا روشن می‌شود و مردمان می‌روند. مرد ناباورانه به آسمان نگاه می‌كند و به در زل می‌زند و ناامیدانه می‌گرید، تلخ و سیاه. در خود فرو می‌رود. از خودش خسته است. در محبت و لطف آقا شك كند یا در لیاقت و قابلیت خود؟ با وعدة قطعی و حتمی چه كند؟
دلِ پریشان و جانِ نگرانش را سیلاب فكر و خیال و نگرانی می‌برد و در این حال و روز آشفته، یكی هم آمده بود تا نمك بر زخم این پریشانی بپاشد:
«این پیرمرد نادان چرا اینجا مزاحم من می‌شود؟ این آدم بیكار چرا وسط این پریشانی، بر درد و فكرم می‌افزاید؟ آقا جان! بساطت را جمع كن، ببر جای دیگر. من 39 هفته است، درست بر لب همین سكو می‌نشینم. بلند شو آقا جان! تو می‌دانی در این هفته‌ها چه كشیده‌ام تا بتوانم این لحظه‌ها و دقایق با تمركز و دقت كامل روبه‌روی در بنشینم و منتظر محبوب باشم؟ تو از حال و روز من خبر داری؟ تو از سوختگی دل و جانم آگاهی؟ نیستی... اگر بودی كه الآن قدم‌های حضورت را میان آرامش و سكوت انتظارم نمی‌گذاشتی! اگر از شوق معنوی و عشق عرفانی من خبر داشتی كه اكنون این خلوت را چنین نمی‌آشفتی».
مرد به صدای رهگذر میانه‌بالای گندمگون روی می‌گرداند. رهگذر آرام می‌پرسد: «برادر، مشكلی هست؟ چیزی شده؟» مرد بی‌حوصله و ناآرام می‌گوید: «نه آقا، شما بفرمایید، مشكلی نیست، حل می‌شود».
رهگذر می‌رود ـ آرام و پنهان همان‌طور كه آمده است ـ و مرد موفق می‌شود زحمت پیر همسایه را رفع كند و دوباره به انتظار و سكوت و خلوت و ذكر مشغول گردد. دقیقه‌ها می‌گذرند، این دقیقه‌های آخر. لحظه‌ها سپری می‌شوند ... این لحظه‌های آخر.
حتى از خواندن نماز شب هم می‌ترسد، نكند لحظه‌ای محبوب بگذرد و او آن لحظه را درنیابد. سر به سجده نمی‌گذارد، مباد كه آنی مولا حاضر باشد و او آن «آن» را درك نكند. به صفحة قرآن نظر نمی‌كند، از ترس آنكه حقیقت وحی، بر زمین شوقش نازل شود و او آن فرصت عمر را از دست دهد.
خیره به چشمان و نگاه‌ها و چهره‌ها می‌ماند تا اذان صبح را می‌گویند و نماز می‌خوانند و هوا روشن می‌شود و مردمان می‌روند. مرد ناباورانه به آسمان نگاه می‌كند و به در زل می‌زند و ناامیدانه می‌گرید، تلخ و سیاه. در خود فرو می‌رود. از خودش خسته است. در محبت و لطف آقا شك كند یا در لیاقت و قابلیت خود؟ با وعدة قطعی و حتمی چه كند؟

انتظار

روزی نمی‌گذرد كه پیغام مولا را یكی از اهل دل به او می‌رساند: «بیهوده گله مكن. ما آمدیم به وعده و وفا كردیم به پیمان. آمدیم و سراغت را گرفتیم و احوالت را پرسیدیم. تو به دعوای كودكانه با آن پیرمرد مشغول بودی!»
امروز هم، همه ما ادعای چله‌نشینی در سهلة روزگار و جمكران زندگی داریم. همه بر سینة شوق می‌زنیم و علم انتظار برافراشته‌ایم. همه اشك مهر و محبت می‌ریزیم و چشم بر در دوخته‌ایم.
همه در این كشور، از انتظار دم می‌زنیم و از موعود سخن می‌گوییم؛ اما آیا انتظار نشانه‌ای ندارد؟ رفتار و كردارمان چقدر بوی انتظار می‌دهد؟ اگر امروز سرور و مولایمان بر این خانه بگذرد، در رفتار ما چه مشاهده خواهد کرد؟
اگر امروز، محبوب به حال و روزمان نظر كند، چه خواهد دید جز دعواهای كودكانه و ستیزه‌جویی‌های ناشی از منیت و نفسانیت؟ چه خواهد یافت جز خودپسندی‌ها و خودپرستی‌ها؟ بوی كدام انتظار و رنگ كدام شوق در رفتار و كردارمان هست؟
در تهمت‌زدن‌ها و ناسزاگفتن‌ها و دروغ‌بافتن‌ها و فتنه‌انگیختن‌ها و حرام‌خوردن‌ها و خیانت‌ ورزیدن‌ها و غفلت‌كردن‌هایمان، آیا نشانی از حال و روز منتظران هست؟
«...خیر سرمان منتظر آقاییم» و به امانت‌هایش خیانت می‌كنیم! خیر سرمان منتظر آقاییم و همدیگر را به چشم دشمن خونی می‌بینیم! خیر سرمان منتظر آقاییم و از تقوى و تشرع و دیانت، چون خاطرات گذشته یا گنجینه‌های باستانی سخن می‌گوییم!
حال و روز ما كجا به منتظران می‌ماند؟ حرف‌زدن‌هایمان، راه‌رفتن‌هایمان، زندگی‌هایمان چه نقشی از انتظار دارد؟ آنكه منتظر است، مگر همة وجودش فكر و ذكر مولا نیست؟ آنكه ادعای انتظار دارد، مگر همة خواب و خیالش، شیفتگی دیدار محبوب نیست؟
پس كجاست آن نشانه‌ها و علامت‌ها؟ كجاست آن انتظار؟ با چه كسی نفاق می‌ورزیم؟ برای چه كسی بازیگری می‌كنیم؟ به چه كسی دروغ می‌گوییم؟
حال و روز ما كجا به منتظران می‌ماند؟ حرف‌زدن‌هایمان، راه‌رفتن‌هایمان، زندگی‌هایمان چه نقشی از انتظار دارد؟ آنكه منتظر است، مگر همة وجودش فكر و ذكر مولا نیست؟ آنكه ادعای انتظار دارد، مگر همة خواب و خیالش، شیفتگی دیدار محبوب نیست؟ پس كجاست آن نشانه‌ها و علامت‌ها؟ كجاست آن انتظار؟ با چه كسی نفاق می‌ورزیم؟ برای چه كسی بازیگری می‌كنیم؟ به چه كسی دروغ می‌گوییم؟
تلخ است... اما راست. دردآور است... اما حقیقی. شرمبار است... اما واقعی؛ که نیمة شعبان، برایمان یك مناسبت شده برای تعارف و تشریفات؛ مناسبتی كه روابط عمومی اداره و سازمان و نهاد متبوعمان، پرچمی بیاویزد و چراغی برافروزد و كسی گلی بدهد و كسی شیرینی و شربتی بخورد و باز... روز از نو و روزی از نو.
مناسبتی در كنار مناسبت‌ها، جشنی مانند بقیة جشن‌ها، سخنرانی و شعرخوانی و... ما أكثر الضجیج... ناله و فریاد و سر و صدا فراوان است. آوازهای خوش بسیار است. فریادهای گوشخراش كم نیست.
خدا نكند همان آقایی كه از كنار این خانه می‌گذرد و مشغولیت‌ها و نزاع‌های كودكانه‌مان دلش را خون می‌كند، بخواهد ما را بیازماید. خدا نكند، بگوید یكی‌تان برای من از دیگری بگذرید.‌ یكی‌تان برای من سكوت كنید. یكی‌تان صندلی‌تان را رها سازید. یكی‌تان بر دست و روی رفیقتان بوسه زنید و با هم مهربان شوید. خدا نكند آقایمان بخواهد ما مدعیان انتظار را بیازماید. خدا نكند آقایمان بپرسد هنوز كه آزمون سخت‌تر ظهور نرسیده، با آزمون سخت اطاعت از پرچمدار من چه كرده‌اید؟ شما مدعیان ولایت‌مداری و رهبردوستی و ذوب‌شدن در ولایت؟
كارنامة همه‌مان سیاه است؛ بی‌تعارف و ملاحظه.‌ اوضاع همه‌مان خراب است؛ بی‌دروغ و مجامله. جز آنان كه به مصداق «قضى نحبه»[1] رفته‌اند و جز اندك‌شمار كسان كه به معیار «من ینتظر» در آزمون صداقت درد می‌كشند، همه باید سر از خجالت و شرم به زیر افكنیم.
همه باید استغفار كنیم و عذر تقصیر بیاوریم و زبان ببندیم و خاموش شویم. همه در شتاب تند دروغ‌ورزی و نفاق‌گستری، گرفتار سرازیری فاصله‌ها شده‌ایم و اکنون باید اندكی با خود و مولایمان صداقت پیشه كنیم و سر بر خاك توبه بگذاریم.
جز ظاهر و شكلمان، در كدام باطن با غیر منتظران فرق داریم؟ جز الفاظ و كلماتمان، در كدام حقیقت با دیگران تفاوت می‌كنیم؟ آنان كه حتى نام آن بزرگ را نشنیده‌اند، با ما جز در این سر و شكل چه مرزی دارند .
لكة شرم تقصیر را جز به آب استغفار و توبة نمی‌توان زدود. با خود راست باشیم و همه سر بر خاك بگذاریم و دل بر دست گیریم و زبان به اعتراف بگشاییم. شاید خدا به دعای نیم‌شب مادران و پدران شهید، شاید به آه سوختگان صادق جانباز، شاید به نالة راستی و درستی مؤمنان گمنام نمازجمعه‌های بی‌نشان و... ما مدعیان پرآواز را هم ببخشد و به راه بازگرداند.

پی نوشت :

[1]. سوره حزاب /23. «پس برخی پیمان خویش گزاردند».

منبع:
مجله امان شماره 33 ،
محمد رضا زائری

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1391  - 9:51 PM

 1. امام صادق (ع) : از امام صادق (ع) نقل شده است که در مورد آیه (( هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب )) فرمود : متقین ، شیعیان علی بن ابیطالب (ع) هستند و غیب هم حضرت مهدی (عج) غایب است. 
یوم الخلاص صفحه 223 ، الزام الناصب صفحه 137

2. امام صادق (ع) : نزدیکترین حالت بندگان به خدا و خشنودی او از آنها هنگامی است که حجت خدا در میان آنها نباشد و برای آنها ظاهر نشود و آنها محل او را ندانند. ولی در عین حال معتقد باشند که حجت خدا هست ، در این زمان شب و روز در انتظار فرج باشند. 
بحارالانوار جلد 52 ، صفحه 145

3. حضرت محمد (ص) : خوشا به حال کسانی که در غیبت حضرت مهدی (عج) صبور باشند و خوشا به حال کسانی که در محبت ورزیدن در راه اهل بیت (ع) استوار ماندند ، خداوند آنها را در کتابش این طور توصیف نموده است : سوره مجادله آیه 22 (( آنها که به جهان غیب ایمان آوردند )) آنها حزب الله هستند ، آگاه باشید به درستی که حزب الله رستگار است. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 143

4. امام باقر (ع) : کسی که در حال انتظار امام زمان (عج) مرده باشد ، زیان نکرده اگرچه در میان خیمه با لشگر حضرت نمرده باشد. ( یعنی هرجا بمیرد ، پاداش شهید را دارد ) 
منتخب الاثر صفحه 498 

5. امام باقر (ع) : زمانی بر مردم می آید که امام و پیشوای آنان غیبت میکند ، پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابت قدم باشند. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 145 

6. امام رضا (ع) : شکیبائی و انتظار فرج چقدر نیکو است ، آیا گفته خدا را شنیدید که فرمود ( سوره هود آیه 93 ) : شما منتظر باشید که من هم با شما منتظرم . و همچنین فرمود : ( سوره یونس آیه 20 ) انتظار بکشید که من هم با شما از انتظار کشندگانم . بنابراین صبور باشید ، چون فرج بعد از زمان یاس و ناامیدی می رسد و افراد قبل از شما صبورتر بودند. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 629 

7. امام صادق (ع) : تقوی و پاکدامنی و درستی و انتظار فرج با صبر و بردباری از راه و رسم ائمه (ع) است. بحارالانوار جلد 52 صفحه 122 
8. حضرت محمد (ص) : به زودی بعد از شما گروهی می آیند که پاداش یک نفر از آنها به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست . آنها گفتند : ای رسول خدا ، ما در جنگ بدر و احد و حنین با تو بودیم و درباره ما قرآن نازل شد. رسول خدا (ص) فرمود : آنچه را که آنها به دوش گرفتند ، اگر بر دوش شما می نهادند ، مثل آنها صبر و استقامت نمی کردید. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 130 

9. امام صادق (ع) : کسی که در انتظار امام دوازدهم (ع) است ، همانند کسی است که شمشیر را در رکاب رسول خدا (ص) برهنه کرده و از او دفاع میکند. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 129 

10. امام سجاد (ع) : کسی که در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار باشد ، خداوند پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او خواهد داد. 
بحارالانوار جلد 52 صفحه 125 

11. امام حسن عسگری (ع) به ابن بابویه فرمود : بر تو باد به صبر و انتظار فرج ، چون پیامبر گرامی (ص) فرمود : برترین اعمال امتم انتظار فرج است. 
منتخب الاثر صفحه 234 

12. امام صادق (ع) : به خدا قسم عبادت پنهانی شما در زمان غیبت در حکومت باطل از عبادت کسی که خدا را در زمان امام حاضر و دولت حق عبادت میکند برتر است. 
یوم الخلاص صفحه 243 

13. امام حسین (ع) : حضرت مهدی دارای غیبتی است که گروهی در آن مرحله مرتد میشوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اظهار خشنودی میکنند.افراد مرتد به آنها می گویند (( این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید ؟ ( منظور از وعده ظهور حضرت مهدی (عج) است ) )) ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد ، مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا (ص) جهاد کرده است. بحارالانوار جلد 51 صفحه 133

منبع:سایت عصر ظهور

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1391  - 9:50 PM

 چکیده :
در نوشتاری که پیش روی شماست نگارنده تلاش نموده برخی از مهمترین وظایف منتظران ظهور امام زمان علیه السلام رابا محوریت کتاب شریف مکیال المکارم وبا استناد به روایات معصومین علیهم السلام بیان کند . امید است که سرمایه ای باشد برای نگارنده وخوانندگان عزیز.
واژگان کلیدی :عصر غیبت ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه ، وظایف منتظران ، انتظار فرج ، ظهور ، وظایف شیعیان

آشتی با امام زمان عج اللّه تعالی فرجه الشریف

یا اباصالح !
هیچ کس را به اندازه ی تواذیت نکرده ایم ، بیش از یازده قرن منتظر ماندی تا ما بفهمیم :
بی همگان به سر شود 
بی تو به سر نمی شود
تا بفهمیم بی تو هیچیم و کاری نمی توانیم بکنیم ، تاباورکنیم تا تو نباشی همیشه گرفتار رنج و فساد و ظلم هستیم. 
منتظر ماندی تا برای آمدنت کاری کنیم ، منتظر ماندی تا لیاقت پیداکنیم و دردمندانه ودلسوزانه فرمودی:
« اگر شیعیان ما که خداوند بر انجام طاعت، موفقشان بدارد در وفا کردن به عهد ما همدل بودند، ملاقات ما از آن ها به تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار همراه با معرفت ما به سوی آن ها می شتافت پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد مگر همان چیز هایی که از آن ها به ما می رسد و ما دوست نداریم و از آن ها انتظار نداریم. »

مقدمه :

غیبت حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف هرگز به معنای وانهادگی کامل انسان ها ، تعطیل گشتن احکام وتکالیف الهی وبی رهبر ماندن مسلمانان نیست.
امام غایب چون خورشیدی است که در پس پرده ی ابر مانده باشد و فیض وجود آن حضرت سبب استقرار زمین و استمرار زمینیان است.

چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

« اگر زمین حتی یک ساعت از حجت خدا خالی بماند اهلش را در خود فرو می برد.»(1)
آثارهدایت و جلوه های عنایت آن حضرت درهمه جای زمین و زمان آشکار است .
با چنین باوری ،کسانی که در دوران غیبت حضرت به سر می برند وازتابش مستقیم نور جمال ایشان بر زندگی فردی واجتماعی خویش محرومند ، نه تنها تکالیفی را که در زمان حضور هریک از امامان علیهم السلام بر دوش همگان بوده دارند بلکه وظایف ویژه ای نیزبه عهده خواهند داشت.
بزرگان ودانشمندان شیعه،به ویژه صاحبان قلم که درمورد وجود مقدس حضرت صاحب الامر علیه السلام کتب ارزشمندی نوشته اند، با بهره گیری از کلمات نورانی وروایات وارده در این باب ، برای شیعیان و دوستان آن حضرت تکالیفی را مقرر داشته اند که با مراجعه به آن ها می توان شناخت کلی و وسیعی را در مورد این موضوع به دست آورد. 
در این نوشتار بر آنیم تا برخی از مهم ترین این تکالیف را به گونه ای مختصر برشماریم.

اقسام وظایف منتظران در دوران غیبت

وظایف دوران غیبت را به چند دسته می توان تقسیم کرد:
1. آن چه در روایات ، با لفظ امر وارد گردیده و به عنوان تکلیف شمرده شده است ، مانند :
اکثرُوا الدُّعَاءَ بتعجِیلِ الفرَج(2) 
« برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید.»
فَتوَقعُوا الفرََجَ صَبَا حاً وَمَسَاءً(3)
«هرصبح و شام چشم انتظار فرج باشید.» 
فلیَعمَل کُلُّ امرِءٍ مِنکُم بِمَا یَقرَبُ به مِن مَحَبَّتِنا(4)
« هریک ازشما باید به آن چه که اورا به مقام محبت ما نزدیک می کند عمل نماید.» 
2. آن چه در باب صفات شیعیان و منتظران ، مورد تاکید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است ، مانند :
طُوبَی لِلصَّابِرِین فِی غِیبَتِه ،طُوبَی لِلمُتقِین فِی مَحَبََّتِه(5)
«خوشا به حال شکیبایا ن در غیبت او ،خوشا به حال دوست داران او.»
المُنتظِرُونَ لِظُهُورِه ...الدُّعَاة اِلی دِینِِ اللهِ سِرًّّا وَجَهرًاً(6) 
«منتظران ظهورامام علیه السلام درپنهان وآشکار،مردم رابه دین خدا دعوت می کنند .»
3. آن چه به طور منطقی با بررسی ابعاد غیبت و انتظار و ظهور به دست می آید ، مانند :
دفاع از آرمان های امام زمان علیه السلام در دوران غیبت.
دشمن شناسی و مراقبت بر تحریف نشدن مساله ی انتظار توسط دشمنان تطبیق دادن خود وجامعه بر معیارهای ارائه شده نسبت به دوران پس از ظهور. 
4.آن چه در تاسی به بزر گان و عالمان دینی درحد وظیفه باید مورد پیروی قرار گیرد ، مانند :
مواظبت بر اذکار و زیارات خاص .
مداومت بر انجام اعمال مستحبی در جهت ایجاد قرب معنوی به امام زمان علیه السلام.
همان طور که بیان شد کتاب های ارزشمندی در مورد انتظار نوشته شده است. یکی ازبهترین آن ها،کتاب ارزشمند «مکیا ل المکارم تالیف سید محمدتقی موسوی اصفهانی » می باشد که در باب هشتم آن ، هشتاد امر را به عنوان تکالیف بندگان نسبت به حضرت برشمرده است.

در ادامه خلاصه ای از آن موارد را می آوریم .
1.شناخت امام علیه السلام

شناخت امام شامل شناخت صفات ،آداب و ویژگی های آن بزرگوار وحتی شناخت علائم ظهور آن حضرت می باشد.
آن حضرت اطاعتش واجب است وهرکس که اطاعتش واجب باشد باید در تمام مسائل اورا شناخت تا با شخص دیگری که مقام او را به دروغ مدعی شده اشتباه نشود.

2.رعایت ادب نسبت به نام آن بزرگوار

هرگاه نام آن حضرت برده می شود نسبت به ایشان ادب واحترام نماییم.

3.محبت خاص نسبت به آن حضرت

در وجوب محبت تمام ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین شک وتردیدی نیست.در مورد اینکه دوستی ایشان بخشی از ایمان و شرط قبولی اعمال است اخبار متواتری رسیده است .ولی در مورد مولایمان حضرت حجت علیه السلام چو ن امام عصر و زمان ماهستند به طور خاص سفارش شده است .

4.محبوب ساختن آن حضرت نزد عموم مردم

حضرت امام صادق علیه السلام:
«خداوند رحمت کند بنده ای را که ما را نزد مردم محبوب سازد و مارا در معرض دشمنی وکینه توزی آنان قرار ندهد.»(7)

5.انتظار فرج و ظهورآن حضرت و درخواست آن از خداوند

روایات بسیاری در فضیلت انتظار وثواب منتظر دلالت دارد.
ازحضرت امام صادق علیه السلام روایت شده :
« هرکس از شما بر این امر در حال انتظار بمیرد همچون کسی است که در خیمه ی قائم علیه السلام بوده باشد.(8)
ونیز از حضرت سیدالعابدین علیه السلام است که فرمودند:
انتظار فرج از عظیم ترین گشایش ها است.(9)

6.اظهار شوق برای دیدار آن حضرت

این از نشانه های دوستان وموالیان آن جناب است و در خوبی واستحباب آن هیچ شکی وجود ندارد.حتی مولایمان امیرالمومنین علیه السلام نیز اظهار اشتیاق به دیدار حضرت مهدی علیه السلام داشته اند.(10)

7.ذکر مناقب و فضائل آن حضرت

دراصول کافی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده که فرموده اند:
«هیچ چیز برای ابلیس و لشکریانش دشوارتر نیست از این که برادران ایمانی با یکدیگر دیدار کنند و به یاد خدا باشند و آن گاه فضائل ما را یاد آوری کنند.در این حال گوشت سالمی بر صورت ابلیس باقی نمی ماند وروح پلیدش به التماس می افتد.(11)
پس یکی از مهم ترین وظایف شیعه در عصر غیبت این است که در هر جا وبه هر مناسبتی که سخن از امام زمان علیه السلام به میان آورده شود از فضائل ،مناقب ،معجزات وکرامات وجودی حضرت بگوید.

8.اندوه در فراق آن بزرگوار

یک شیعه شیفته ،دائم از فراق مولایش در غم واندوه به سر می برد .به گونه ای که هر وقت او را ملاقات می کنی،اورا طوری بیابی که چیزی از دست داده ومحزون است.

9.حضور در مجالس فضائل و مناقب آن حضرت

انسان وقتی به کسی علاقه مند باشد دلش می خواهد در همه جا و از همه کس سخن نغز و دل پذیر از محبوبش بشنود و هر جا سخن از محبوبش باشد ،شرکت کرده و گوش فرا می دهد، لذا بر یک شیعه ی امام عصر لازم است هرجا جلسه ای تشکیل می شود که سخن از فضایل ومناقب آن حضرت گفته می شود ،حضور یابد و از فضایل امامش بشنود .

10.برپایی مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت

نه تنها در جلساتی که دیگران تشکیل می دهند شرکت کند،بلکه خود نیز اقدام به تشکیل جلسات برای آن حضرت نماید و مردم را برای شرکت در آن جلسات دعوت کند.

11و12.سرودن شعر و قرائت آن در فضائل مولا

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«هر کس درباره ی ما یک بیت شعر بگوید خداوند برای او خانه ای در بهشت خواهد ساخت. (12)

13.برخاستن در هنگام ذکر اسم شریف و القاب آن حضرت

در روایات وارد شده هرگاه نام امام ،مخصوصاً لقب قائم برده شد از جا برخیزید،چون هرکس در هرجای زمین نام آقا را ببرد حضرت متوجه شده و به آن شخص توجه می کنند.لذا رواست که به هنگام نظر وعنایت امام این شخص ایستاده باشد.(13)

14و15و16.گریستن ، گریاندن و خود را به گریه وادار کردن

یک عاشق واقعی در فراق محبوب ومعشوقش آرامش وشادی ندارد وتا هجران به وصال نرسد آن عشق با غم واندوه همراه است . و همچنین به سبب مصیبت ها،محنت ها واندوه هایی که بر حضرت صاحب الامر علیه السلام رسیده ازوظایف مومنان است وفضائل بسیار زیادی بر این عمل شمرده شده است.

17و18.درخواست معرفت و شناخت نسبت به آن حضرت از خدای عزّوجل و مداومت بر این کار

یکی از دعاهایی که سفارش شده بر آن مداومت شود این دعاست:
اللهُمََّ عَرّفنِی نَفسَک فاِنَّکَ اِن لم تُعَرّفنِی نَفسَک لم اَعرف نَبیَّک
اللهُمََّ عَرّفنِی رَسُولک فاِنَّکَ اِن لم تُعَرّفنِی رَسُولَک لم اعرِف حُجَّتک
اللهُمَّ عَرّفنِی حُجَّتک فاِنَّکَ اِن لم تُعَرِّفنِی حُجَّتک ضَللتُ عَن دِینِی(14)
«خدایا ،خود را به من بشناسان ،که اگرخودت را به من نشناسانی ،پیغمبرت را نخواهم شناخت.
خدایا،رسولت را به من بشناسان ،که اگر رسولت را به من نشناسانی ،حجّتت را نخواهم شناخت.
پروردگارا ،حجّت خود را به من بشناسان ،که اگر حجّتت را به من نشناسانی ،از دین خود گمراه خواهم شد.»

19.مداومت بر خواندن دعای غریق

یعنی : (یَامُقََََلِبَ القلوبِ ثبِّّت قلبی عَلی دِینِک...)(15)

20.تسلیم امر الهی بودن نسبت به مساله ی غیبت و ظهور آن حضرت

21.صدقه دادن برای سلامتی امام زمان علیه السلام و نیز به نیابت آن حضرت

22.رفتن به حج و فرستادن دیگران به حج به عنوان نیابت از امام زمان علیه السلام

این کاردر قدیم متداول بوده وحتی روایاتی دراین زمینه داریم .
در اصول کافی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در جواب فردی که سوال کردند « کسی که از سوی شخص دیگری حج به جا آورد چقدر اجر وثواب دارد » فرمودند :« برای شخصی که از سوی فرد دیگری حج انجام دهد اجر وثواب ده حج خواهد بود»
البته هدف از این کار فقط کسب اجر وثواب نیست بلکه عرض ارادتی است نسبت به مولایمان .
وچقدر زیباست، ثوابی که انسان باانجام این اعمال کسب می کند برای سلامتی وظهور آن حضرت هدیه کند .

23.زیارت پیامبر صلی الله علیه وآله ومعصومین علیهم السلام به نیابت از آن حضرت

24.تلاش در راه خدمت به آن بزرگوار از هر طریقی که ممکن باشد

25.تجدید بیعت نمودن به وسیله ی عبارات و دعاهای خاص بعد از هر نماز واجب

ازجمله دعاهایی که مشتمل بر تجدید بیعت حضرت می باشد دعای عهد ودعای(اََللهُمَّ بَلِّغ مَولای ...) است. 

26.مصرف اموال در راه هایی که مورد رضایت امام باشد

یعنی مومن بخشی از دارایی خود را برای امام زمانش هدیه کند وهر سال به این عمل مداومت کند و هرکس به وسع خود این کار را انجام دهد.

27.ارتباط با شیعیان و دوستان امام و کمک مالی به آنان

28.شاد ساختن شیعیان

امام صادق علیه السلام می فرما یند :
«کسی از شما نپندارد که اگر مومنی راشاد نماید تنها او را شاد کرده بلکه والله مارا خوشحال ساخته وسوگند به خدا رسول خدا را خوشحال نموده است.(16)

29.خیر خواهی برای آن حضرت

شیعه اهل ایمان باید به فکرامنیت خاطر وسلامتی قلب مبارک امام زمان علیه السلام باشد و لذا آن چه از حسنات که مایه ی امنیت خاطر آن بزرگوار است ایجاد کند واز آن چه مایه ی ناراحتی حضرت است مثل گناه پرهیز کند.

30.زیارت کردن ایشان و سلا م دادن به حضرت در هر مکان و زمان

از جمله وظایف دوستان امام عصر عجل الله تعالی فرجه این است که در هر روز به ویژه در روز جمعه به زیارت امامشان بپردازند وبه یکی از زیارت نامه هایی که برای آن حضرت در کتب دعا معرفی شده ،آقایشان را زیارت کنند . 

31.زیارت مومنین و صالحین به قصد ثواب زیارت مولا

32.صلوات فرستادن بر آن حضرت

33.اهدای ثواب صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت

34.نماز خواندن و اهدای ثواب آن به ایشان

35.قرائت قرآن و اهدای ثواب آن به امام

36.توسل به آن حضرت و شفیع قرار دادن ایشان نزد خدا

همان گونه که هر عبدی اگر مبتلا به مشکلی شود به مولایش پناه می برد ورفع شداید و مشکلات را ازاومی طلبد ، مخصوصاً اگر آن مولا توان رفع مشکل را داشته باشد ،شیعه نیز باید درهمه ی حالات به ویژه در هنگام شداید تهاجم دشمن ،به امام زمان متوسل شود و رفع مشکل را از مولای خود بخواهد .درطول تاریخ شیعه، از صدر غیبت تاکنون مواردی که مومنان به آن امام همام متوسل شده و نتیجه گرفته اند ،قابل احصا نیست .شفا یافتگان درگاه او و نجات یافتگان و پناهجویان او بسیارند که در کتاب های متعدّد به آن ها اشاره شده است . کسانی که در مسجد جمکران با توسل به امام زمان علیه السلام شفا گرفته و یا از آنان رفع مشکل شده ،تعداد بی شماری هستند که ما در این جا بنای نقل آن ها را نداریم .
گرچه همه ائمه علیهم السلام سرور ومولای ما هستند وهمگان صاحب کرامات و معجزات اند وتمامی آنان در درگاه پروردگار صاحب عزّت وجاه وجلالند وانسان به هرکدام که متوسل شود به پناهندگان ، پناه می دهند ، لکن طبق قاعده امروزه هر کاری که بخواهد انجام گیرد وهر مشکلی که بخواهد رفع وهر بلیّه ای که بخواهد از میان برداشته شود وسرانجام ، هر عزّت و ذلتی باید زیر نظرحضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه باشد وبا صلاح دید آن حضرت انجام گیرد.
شاید معصومین دیگر کارها را به آن حضرت ارجاع دهند ،چرا که فعلاً دوران حکومت و حکمروایی اوست ،لذا توسّل به او لازم است. 

37.توجّه و استغاثه به آن حضرت وحاجت خواستن از ایشان

38.دعوت و راهنمایی مردم به سوی آن حضرت

39.رعایت حقوق ایشان

یکی از مهم ترین تکالیف ما ادای حقوق حقه ی آن حضرت می باشد چه حقوق مادی وچه حقوق معنوی. حقوق مادی مثل اهمیت دادن به پرداخت خمس و حقوق معنوی مثل وفادار بودن در بیعت ،اطاعت از فرمان وخیر خواهی برای آن حضرت همان طور که حضرت علی علیه السلام در خطبه ی 34 نهج البلاغه می فرمایند :« اما حق من برشما این است که در بیعت خویش با من وفادار باشید ودر آشکارا ونهان خیر خواه من باشید وهر وقت شما را بخوانم اجابت کنید وهرگاه فرمان دادم اطاعت کنید .»

40.اظهار کردن علم و دانش در برابر بدعت ها و شبهات

در کافی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده:«هر گاه بدعت ها در امت من ظاهر شد پس عالم باید دانش خود را آشکار نماید و هر کس این کار را نکند ،لعنت خدا بر او باد.»(17)

41.شکیبایی و صبر نمودن در مقابل اذیت ها و تکذیب دیگران و تحمل رنج و محنت هایی که از غیبت آن حضرت اتفاق افتاده است.

42.تهذیب نفس

پاک سازی درون از صفات پلید و رذایل اخلاقی وآراستن آن با اخلاق پسندیده درهرزما ن واجب است . ولی یاد آن به طور خاص در وظایف منتظران از این جهت است که درک فضیلت صحبت او وقرار گرفتن در اصحاب آن جناب بستگی به آن دارد .
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هرکس دوست دارد از اصحاب قائم باشد،باید که منتظر بماند ودر این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار کند.(18)

43.مدارا کردن با اهل باطل

در غیبت نعمانی به سند خود ،از امیرالمومنین علیه السلام آورده که فرمود :همچون زنبور عسل در بین پرنده ها باشید که تمامی پرندگان آن را ناتوان انگارند ،و اگر پرندگان بدانند چه برکتی درآن نهفته است با آن چنین رفتاری نکنند ، با زبان ها وبدن هایتان با مردم معاشرت نمایید وبا دل ها وکارهایتان ازآنان برکنار باشید.(19)

44.همبستگی و اتحاد برای یاری آن بزرگوار

45.توبه ی واقعی و بازگرداندن حقوق مردم به آن ها

ازجمله اسباب طولانی شدن دوران غیبت ،گناهان ومعصیت هایی است که از بندگان سر می زند.

46.طلب رضایت از امام زمان علیه السلام و خضوع وخشوع داشتن در برابر آن حضرت

47.بزرگداشت کسانی که از نظر سیادت و یا روحانیت به امام علیه السلام نزدیک هستند ، زیرا احترام و تجلیل آن ها در حقیقت احترام به آن بزرگوار می باشد

48. بزرگداشت اماکن منتصب به آن حضرت

مانند مسجد مقدس جمکران ،مسجد سهله و سرداب مقدس سامرا

49.اجتناب از تعیین وقت برای ظهور و تکذیب تعیین کنندگان وقت ظهور

50.دعا برای توفیق دیدار آن حضرت

51.اقتدا و تاسی نمودن به اخلاق و اعمال امام زمان علیه السلام

52.حفظ زبان از غیر یاد خداوند

53.گریه بر مصائب مولایمان حضرت سید الشهدا علیه السلام و زیارت آن بزرگوار

54.انجام اعمالی که حضرت به آن سفارش فرموده اند

مثل :«وَاَکثََرُوا الدُّعَاءَ بِِتَعجِیلِ الفَرَج

55.زیاد نفرین و لعن کردن بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام

56.کوشش کردن در ادای حقوق برادران دینی به عنوا ن یاری حضرت

57.ایجاد زمینه برای ظهور آن حضرت

منظور از ایجاد زمینه صرفاً آمادگی شخصی نیست که هرکس موظف باشد خود را در بعد عقیدتی ،اخلاقی وعملی آماده سازد ،بلکه مقصود این است که افراد صالح و صاحب نفوذ مانند مراجع، علما، دانشمندان، خطیبان وصاحبان قلم دست به یک قدم اصلاحی در جامعه بزنند و مردم را از خطر دشمنا ن آگاه نمایند.

58.اطاعت و پیروی از نائب امام زمان علیه السلام

یکی از مهم ترین وظایف شیعه در عصرغیبت، گوش دادن به فرمان نماینده و نائب امام عصر عجل الله تعالی فرجه است .به این معنا که درتمام کارها و حوادث که در صورت حضور امام با نظارت ایشان انجام می گرفت ،درعصر غیبت باید با نظارت نائب آن حضرت انجام گیرد.واین منحصربه دوران غیبت صغری واطاعت از نواب خاص حضرت نمی شود بلکه غیبت کبری را نیزدر برمی گیرد چنان چه خود حضرت در پاسخ به نامه ی اسحاق بن یعقوب می فرماید:
«وَاَمَّا الحَوادِثُ الوَاقِعِه فارجعُوا فِیها اِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنا فانَِّهُم حُجَّتِی عَلیکُم وَاَنَا حُجَّةَ الله »
در حوادث واقعه به راویان حدیث ما مراجعه کنید چرا که آنان حجت و نماینده ی من و من حجت خدا می باشم.(20)
یکی از بهترین وساده ترین راه های شناخت نواب حضرت در عصر غیبت ، مراجعه به اهل ایمان و مؤمنین حقیقی می باشد.

59.آمادگی برای ظهور امام زمان علیه السلام

آمادگی برای پذیرش حکومت واحد جهانی حضرت آن قدر مهم است که تا آن آمادگی حاصل نشود ظهور واقع نخواهد شد ،زیرا بدون آمادگی ظهور بی فایده است .

برای این که دنیا حکومتی را بپذیرد ، باید از جهات مختلف زیر آمادگی داشته باشد :

الف)آمادگی فکری و فرهنگی به این معنا که سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند تفاوت رنگ ،زبان وسرزمین نمی تواند نوع بشر را از هم جدا سازد .تعصب های قبیله ای وگروهی باید برای همیشه از بین برود و تفکر تمسخر آمیز نژاد برتر را باید به دو ر انداخت .

ب)آمادگی های اجتماعی

مردم جهان باید ازظلم وستم و نظام های طاغوتی موجود خسته شوند و تلخی این زندگی مادی را احساس کنند و طالب یک مصلح و امداد غیبی برای نجات بشریت باشند . 
پی بردن به عمق وضع خطرناک کنونی، سرانجام یاس از وضع موجود جهان وآمادگی برای یک انقلاب همه جانبه بر اساس ارزشهای جدید به وجود آورد واین چیزی است که تا حاصل نشود رسیدن به چنان مرحله ای ممکن نیست .

ج)آمادگی های تکنولوژی و ارتباطی

علی رغم آن چه بعضی ها می پندارند که رسیدن به مرحله ی تکامل اجتماعی و جهانی آکنده از صلح و عدالت ،حتماًباید همراه با نابودی تکنولوژی جدید امکان پذیر شود .وجود این صنایع نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانی نیست بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفی محال باشد.زیرا برای ایجاد وکنترل یک نظام جهانی یک سلسله وسایل مافوق مدرن لازم است.

60.تربیت کردن فرزندان خود به صورتی که محبّ و منتظر حضرت باشند.

یکی از بهترین راه های فرهنگ سازی وتبلیغ این است که با برنامه ریزی های دقیق وگوناگون برای کودکان ونوجوانان آنها را جذب اهداف و افکارخود نمود واگر هدف ما الهی باشد فطرت پاک آنها بهتر از بقیه ی اقشار جامعه آن را می پذیرند ودر نتیجه بهترین وبیشترین اثر و بازدهی را دارد.

در ادامه نمونه ای از روایاتی را که بیانگر وظایف ما در عصر غیبت است می آوریم :

حضرت پیامبرصلی الله علیه وآله :
«از بهترین اعمال امت من انتظار فرج است .»(21)
«به وسیله ی صبر واستقامت ،منتظر فرج بودن عبادت است .»(22)
«کسی که بمیرد وامام زمانش را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است.»(23)
امام سجاد علیه السلام :
«مردمی که در زمان غیبت امام زمان به سر می برند و معتقد به امامت ومعتقد به امامت ورهبری آن حضرت بوده و منتظر ظهور و قیامش هستند از مردم هر زمانی برترند . چرا که خداوند آن ها را آن چنان از عقل و فهم و شناخت برخوردار کرده که غیبت اما م علیه السلام برای آنان همچون ظهور آن حضرت است .خداوند آن ها را در این زمان همچون مجاهدانی قرار داده که با شمشیر در پیشاپیش رسول خدا با دشمنان می جنگند ،در حقیقت مردان خالص وشیعیان راستین ما چنین افرادی هستند که در آشکار و پنهان به سوی خدا دعوت می کنند.»(24)
امام صادق علیه السلام :
«خوشا به حال شیعیان مهدی علیه السلام ،آنان که در دوران غیبت او ،چشم انتظار ظهور اویند ودر دوران ظهورش سر سپردگان اوامر او.»(25)
«اطاعت وفرمان پذیری منتظرین از امام زمان علیه السلام ،افزون تر از فرمان بری کنیزی از مالکش است.» (26)
«اگر دوران او را درک می کردم همه ی روزهای زندگیم را در خدمت به او می گذرانیدم .»(27) 
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
«اگر شیعیان ما که خداوند آنان را بر اطاعت خویش موفق گرداند در وفای عهد الهی هم دل و هم پیمان می شدند سعادت دیدار ما از آنان به تاخیر نمی افتاد .»(28)
«همانا هرکس تقوای الهی پیشه کند واز آن چه به عنوان حقوق شرعی (خمس وزکات) برعهده دارد به مستحقانش بپردازد از فتنه های باطل کننده ی دین ودنیا درامان خواهد بود.»(29)
امام صادق علیه السلام :
«هرکس بخواهد از یاوران حضرت مهدی علیه السلام باشد ،باید انتظار کشد و در عین انتظار به تقوا و خوش خلقی رفتار نمایند.»(30)
سفارش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به یکی از علمای قم در حالت مکاشفه:
«باز تاکید می کنم در مورد مهدی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید ،مهدی ما مظلوم است،بیش از آن چه نوشته وگفته شده باید درباره ی او نوشت و گفت.»(31)
در پایان نمونه ای از عبادات و اعمالی که مورد توجه حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می باشد را یاد آور می شویم: (32)
1.نماز شب
2.زیارت عاشورا
3.دعای علقمه
4.زیارت جامعه کبیره
5.زیارت وارث
این اعمال در ملاقات هایی که شیعیان با حضرت داشته اند سفارش شده است ،البته اعمال مورد توجه حضرت به طور کلی به مطالعه وتحقیق وبررسی بیشتری نیاز دارد.
امید است همه ی ما با توجه به وظایف تعیین شده از طرف اهل بیت علیهم السلام وعلمای شیعه نسبت به دوران غیبت بتوانیم سربازان واقعی حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم. 

پی نوشت ها :

1.بحارالانوار ج51 ص113
2. کمال الدین ج2 ص485
3. کمال الدین ج2 ص337
4. احتجاج طبرسی چاپ اسوه ج2 ص559
5.وظایف منتظران ص63
6.بحارالانوار ج52 ص122
7.مکیال المکارم ص183
8.کمال الدین ج2 ص644
9.کمال الدین ج1 ص320
10.نقل قول از مکیال المکارم ج2 ص188
11.اصول کافی ج2 ص188
12.مکیال المکارم ص215
13.سیمای آفتاب ص 176
14.اصول کافی ج1 ص337
15.کمال الدین ج2 ص351
16.اصول کافی ج2 ص189
17.اصول کافی ج1ص54
18.بحارالانوار ج 52 ص140
19.مکیال المکارم ج 2 ص357
20.احتجاج ج2 ص283
21.بحارالانوار ج52 ص122
22.کمال الدین ج2 ص145
23.وظایف منتظران ص9
24.کمال الدین وتمام النعمه ص320
25.بحار الانوار ج52 ص150
26.بحار الانوار ج52 ص308
27.بحار الانوار ج51 ص148
28.احتجاج طبرسی چاپ اسوه ج2 ص 602
29.احتجاج طبرسی چاپ اسوه ج 2 ص602
30.بحار الانوار ج2 ص140
31.صحیفه مهدیه چاپ دهم الهادی1387ص52
32.صحیفه ی مهدیه

منابع و مآخذ :
بحارالانوار.........مجلسی ، محمدباقر- انتشارات فقه قم 1427 ه ق
مکیال المکارم..... موسوی اصفهانی،محمد تقی- ترجمه حائری قزوینی چاپ چهارم اسوه 1383
صحیفه مهدیه......مجتهدی سیستانی ، مرتضی- ترجمه موسسه اسلامی چاپ دهم الهادی1387
سیمای آفتاب........طاهری ، حبیب الله-چاپ صدرا 1385
وظایف منتظران...واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران چاپ سوم 1380
احتجاج......طبرسی ،احمد بن علی –چاپ دارالنعمان 1392ه ق 
کمال الدین.......محمدبن بابویه (شیخ صدوق) –چاپ دارلکتب الاسلامیه ، قم 1395 ه ق
اصول کافی......کلینی ،محمدبن یعقوب –انتشارات دارالکتب الاسلامیه ، تهران 1395ه ق 
نویسنده : اکبر عسکری

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1391  - 9:49 PM

 امام زمان-عليه‌السّلام- و ويژگي‌هاي او را، دوباره بايد شناخت. 
امامت و نقش آن را ديگرباره با ديدي عميق‌تر و در گستره‌اي وسيع‌تر بايد بررسي كرد. 
راستي چرا عدم شناخت امام زمان-عليه‌السّلام- همپاي شرك و جاهليت، و تكذيب او همرديف كفر و بي‌ايماني شمرده شده است؟ 
«مَن ماتَ وَ هُوَ لايَعرِفُ اِمامَه، ماتَ ميتَهً جاهِليّهً»[1]. رسول اكرم-صلي‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم- 
«كسي كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است». 
«مَن كَذّبَ بالمَهدِيّ كَفَرَ»[2] رسول اكرم-صلي‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم- 
«كسي كه مهدي را تكذيب كند كافر است». 

چرا در دعاي شريفه مي‌خوانيم:

«... اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجِّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني»[3]. 
«خدايا حجّت خويش را به من بشناسان، كه اگر حجّت خود را به من نشناساني، از دينم گمراه خواهم شد». 
آيا غير از اين است كه جز با شناخت امام، راه هدايت را نمي‌توان شناخت و جز با معرفت او، به معرفت ديني نمي‌توان دست يافت؟ 
به يقين شناخت امام عصر-عليه‌السّلام- كه كليد همة معارف وحي است، با يادگيري نام‌ها و القاب و تاريخ ولادت و غيبت او حاصل نمي‌شود. 
بايد در حكمت نام‌ها و نشان‌هاي او انديشه كرد. 
بايد در شگفتي‌هاي ولادت و حيات او تأمل نمود. 
بايد غيبت پر رمز وراز او را به بررسي نشست و عوامل و لوازم آن را با نگاهي مسئولانه جستجو كرد. 
بايد در كلمات و فرمايشات امام-عليه‌السّلام- دقّت كرد. 
بايد در نامه‌ها و فرامين او تدبّر نمود. 
بايد آنچه را كه سبب خوشنودي و ناخشنودي او است، باز شناخت. 
بايد اهداف و آرمان‌هاي او را فهميد. 
اين انديشه و تأمل و بررسي و دقّت و تدبّر و فهم و شناخت، مقدّمه‌اي تعهّد آفرين براي اطاعتي تعبّدآميز از امام زمان 
-عليه‌السّلام- است؛ و چنين اطاعتي عين اطاعت از خدا و پيامبر-صلي‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم- است كه غايت ايمان و اسلام به شمار مي‌آيد. 

اقتدا و تاسي

«اقتداء» از ريشة «قدوة»، و به معناي الگو قرار دادن و جلودار دانستن مقتدا است، چنانكه «تأسي»، از ريشة «اُسوة» و به معناي اسوه قرار دادن و تبعيّت كردن از اوست. 
امام زمان-عليه‌السّلام- امام زمانه است، امام همة انسانها در همة ابعاد زندگي است. امام‌وار زندگي كردن وظيفه‌اي همگاني است، به او بايد اقتدا كرد تا به مقصد رسيد. چون او بايد زيست، تا بتوان به كمال دست يافت. 
آن كس كه خود را صادقانه پيرو امام زمان-عليه‌السّلام- مي‌شمارد،‌ به همان اندازه كه ويژگي‌هاي او را مي‌شناسد، در همسو كردن زندگي،‌ همسان نمودن خُلق و خو، همرنگ ساختن اعمال و رفتار خويش با او وظيفه دارد. 
اگر امام زمان-عليه‌السّلام- را به زهد و بي‌اعتنايي به دنيا شناختيم[4]، ديگر نمي‌توانيم با ادّعاي پيروي از او حريصانه به دنبال دنيا باشيم و همت خود را در نيكو پوشيدن و خوب خوردن و لذّت بردن خلاصه كنيم. 
اگر امام زمان-عليه‌السّلام- را به اهتمام در دعا و عبادت‌ها شناختيم[5]، ديگر نمي‌توانيم نسبت به دعاها بي‌تفاوت بمانيم و در نماز و راز و نياز با خدا سستي و كم‌توجهي روا داريم. 
اگر امام زمان-عليه‌السّلام- را به عادل بودن و عدالت گستري شناختيم[6]، ديگر نمي‌توانيم با ادّعاي اقتداي به او بر بندگان خدا ستم كنيم و نسبت به ظلمي كه بر ديگر بندگان خدا مي‌شود، بي‌تفاوت بمانيم. 
اگر امام زمان-عليه‌السّلام- را به ... 
«راستي خوشا به حال آن كس كه قائم اهل بيت پيامبر-صلي‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم- را درك كند در حالي كه در زمان غيبت و دوران قبل از قيام او به او تأسي جويد»[7]. 

پی نوشتها :

[1] . ميزان الحكمه، ج1، ص171. 
[2] . الفتاوي الحديثيه، ابن حجر هيثمي، ص37. 
[3] . اصول كافي، ج1، ص337، ح5. 
[4] . «ما لباس القائم الّا الغليظ و ما طعامه الّا الجشب». امام رضا-عليه‌السّلام- : «لباس قائم ما-عليه‌السّلام- چيزي نيست جز پوشاكي خشن و غذاي او چيزي نيست طعامي خشك». غيبت نعماني، منتخب الاثر، ص307. 
[5] . كثرت دعاهاي وارده از امام زمان-عليه‌السّلام- و نمازهاي طولانيِ مخصوص آن حضرت -كه در كتب روايي نقل شده- بهترين نشانة اين ويژگي است. 
[6] . «يعدل في خلق الرحمان، البرّ‌ منهم و الفاجر». امام باقر-عليه‌السّلام- 
«امام زمان-عليه‌السّلام- در بين آفريدگان خدا به عدالت رفتار مي‌كند، چه نيكوكار باشند و چه بدكار». منتخب‌الاثر، ص310. 
[7] . «طوبي لمن ادرك قائم اهل بيتي و هو يأتمّ به في غيبته قبل قيامه...». پيامبر-صلي‌الله‌عليه‌و‌اله‌و‌سلم- بحارالانوار، ج51، ص72.

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1391  - 9:45 PM

 

مقدمه
در اين مجال درباره «معرفت‌الامام» گفت وگو مي‌كنيم تا جايگاه معرفت امام و راه رسيدن به معرفت و آثار معرفت امام را بيان نماييم. اساساً ما يك تلقي ظاهري از معرفت امام داريم كه همان معرفت جسماني امام و خصوصيات ظاهري آنهاست. اما بحث اصلي اين است كه معرفت واقعي امام چيست و چگونه واقع مي‌شود و چه ضرورتي دارد، و آثار و بركات اين معرفت كدامند؟
لازم است قبل از ورود به اين بحث، ابتدا بحث «معرفت شناسي» مورد دقت قرار گيرد تا روشن شود كه اساساً معرفت چيست و چگونه حاصل مي‌شود؟ 
آيا معرفت يك جريان جبري و عليتي است يا يك جرياني است كه اختيار انسان در آن نقش دارد؟ تا اين قضاوت را به‌دست بدهيم كه از جمله در معرفت امام و يا در معرفت به ساحت مقدس خداي متعال آيا اختيار انسان و نوع عملكرد اراده او در كيفيت معرفتش حضور دارد يا خير؟ لذا بر اساس معارف ديني انسان مومن و انساني كه عبادت را اختيار مي‌كند، به يك معرفت‌هايي دست مي‌يابد در حالي كه انساني كه اهل عبادت نيست، از آن معرفت‌ها محروم مي‌شود. اين‌ها بحث‌هاي پردامنه اي است كه در مبحث معرفت‌شناسي بايد طرح شود.
 

1. ضرورت معرفت امام

در باب ضرورت معرفت امام كه در روايات و آثار ما مطالب بسيار فراواني موجود است. اين روايت نبوي معروف را ـ كه فريقين (شيعه و اهل سنت) شايد به حد تواتر نقل كرده‌اند ـ همه مكرر شنيده‌ايد كه آن حضرت (ص) فرمودند:
من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتهً جاهليهً.1
اگر كسي از دنيا برود و امام خودش را نشناخته باشد، او به مرگ جاهلي مرده است. 
يعني دو نحوه مردن متصور است: يكي مردن زمان جاهلي و ديگري مردن دوره نبوت نبي اكرم(ص) كه دوره حيات معنوي بشر است. انساني كه بميرد و امام زمانش را نشناسد مردن او مردن جاهليت است. البته حيات و مردنش هر دو جاهلي است. اما اينكه چرا فقط بر مسئله مرگ تكيه شده، و نسبت به جنبه حيات اشاره نشده است، نكات متعددي دارد؛ شايد يك نكته‌اش اين باشد كه اين انسان گويا در عصر قبل از بعثت مرده و اصلاً بعثت را درك نكرده است. يعني دوره حياتش را در دوره قبل از بعثت گذرانده و از بعثت و نبوت حضرت بهره‌مند نشده است. اين يك معناي ظاهري است كه از اين روايت به خوبي استفاده مي‌شود.
اما معاني دقيق‌تري نيز دارد كه طبق اين معناي از روايت، اساساً ما دو نوع موت و دو نوع حيات داريم: ‍«موت جاهلي» و «موت معنوي» و نيز «حيات جاهلي» و «حيات معنوي». يعني انتقال انسان از اين دنيا مي‌تواند بر اساس يك حيات معنوي يا انتقال جاهلانه باشد؛ كسي كه تحت ولايت نبي اكرم(ص) رشد مي‌كند، به يك حيات و موت ديگري مي‌رسد. لذا انسان اگر به معرفت امام نرسد، به آن موت و حيات نمي‌رسد. البته ظاهر روايت همان است كه بيان شد كه گويا شخص بهر‌ه‌اي از اسلام و دين نبرده است. اما وقتي در مضمون آن دقت مي كنيم از آن استفاده مي‌شود كه انسان مؤمن كه تحت ولايت نبي اكرم(ص) زندگي مي‌كند ـ به يك مرتبه و درج‌هاي مي‌رسد كه مرگ او هم مثل حياتش متحول مي‌شود و او نوع ديگري از مرگ را دارد. مرگ براي او انتقال به مراحل كامل تر و جامع است و لذا انساني كه به ولايت انبيا روي مي‌آورد، تلقي او از مرگ با انساني كه رو به ولايت نمي‌آورد متفاوت است. مرگ انسان دومي بر اساس نگاه خودش به منزله نيستي اوست؛ به تعبير ديگر مرگ براي او خط تقاطع همه اهداف و آرزوهايش مي‌باشد. در حالي كه مرگ مؤمني كه با دعوت انبيا آشنا و همراه شده، طريق او به مقاصد عالي و رفيع است؛ به گونه‌اي زندگي مي‌كند كه با مرگش به درجات بالا مي‌رسد. لذا مشتاق مرگ هم مي‌باشد. به هر حال معرفت امام كليد بهره‌مندي از دعوت و نبوت نبي اكرم(ص) است.
البته مطالب زيادي ذيل اين روايت نوراني بيان شده كه شايد يكي از آن نكات اين باشد: از آنجايي كه ديگران مانند فراعنه و سردمداران حيات مادي نسبت به حيات دنيايي انسان ادعا دارند لذا به بشر وعده مي‌دادند و سعي مي‌كردند آن وعده‌ها را محقق كنند؛ جامعه‌هاي آرماني را به تصوير مي‌كشيدند ولي نسبت به موت انسان‌ها هيچ ادعايي نداشته‌اند. انبيا نه تنها موت انسان‌ها را هم متحول مي‌كردند بلكه مهم‌ترين دعوت آنها تحول در موت و بعد از موت بوده است. كسي كه به امامش راه پيدا مي‌كند موتش متحول مي‌شود در حالي كه مكاتب غير اسلامي هيچ ادعايي نسبت به اين امر ندارند. يعني واقعاً مرگ كساني كه در دوره مدرن زندگي مي‌كنند با كساني كه در دوره جاهليت زندگي مي‌كردند يكي است. حتي حياتشان چندان تفاوت ندارند، يعني فرق نمي‌كند كه جاهليت، جاهليت مدرن و يا كهنه باشد؛ فرق نمي‌كند كه در كاخ‌ها زندگي كند يا در كپرها؛ فرق نمي‌كند با هواپيما سفر كند يا با قاطر. چون اين‌ها انسان را به حيات و علم و معرفت نمي‌رساند. ولي بر فرض بگوييم آنها عقب افتاده بودند و اينها پيشرفت كرده‌اند يا آنها جاهل بودند و اين‌ها عالم هستند، اين به نوع زندگي آنها بر مي‌گردد اما نحوه مرگشان يكسان مي‌باشند؛ يعني تفاوتي در موت اين دو گروه وجود ندارد، چنانچه از اول تاريخ تا كنون همه به يك نحو مرده‌اند. حال انسان اگر امام خود را نشناسد آنگونه مي‌ميرند. گويا مرگ انسان بايد مرگ خاصي باشد كه مبدأ حيات، رشد و شكوفايي او بشود و اين در شعاع معرفت امام اتفاق مي‌افتد؛ يعني در مرگ انسان نيز تحول پيدا مي‌شود و انسان در شعاع معرفت امام با موت خودش به حيات مي‌رسد. لذا به نظر مي‌رسد تأكيد روايت بر همين مطلب است.

2. آثار معرفت امام

به هر حال در معارف و فرهنگ شيعه، معرفت امام از ضروريات بوده و آثار و بركات فراواني نيز نسبت به آن بيان شده است. مثلاً در اصول كافي بابي است تحت عنوان: «وجوب معرفت الإمام» كه در آن روايات فوق‌العاده‌اي آمده است و مجموع اين روايات دلالت مي‌كند كه معرفت امام شرط معرفت الله است. 
معرفت امام طريق معرفت الله: در ذيل آيه شريفه:
ما خلقت الجنّ والإنس إلّا ليعبدون.2 
جن وانس را جز براي آنكه عبادت كنند نيافريدم.
مرحوم فيض از حضرت سيدالشهدا (ع) روايتي را نقل مي‌كند كه آن حضرت به اصحاب خود فرمودند:
اي مردم، همانا خداوند -كه يادش بزرگ باد- بندگان را نيافريد مگر براي آنكه او را بشناسند و هنگامي كه او را شناختند، او را بپرستند و هنگامي كه او را پرستيدند از پرستش غير او بي نياز شوند.3
معرفت، عبوديت، استغناي از شرك؛ گويا اين سه چيز اهداف خلقت هستند. يعني خداي متعال انسان را براي معرفت آفريده كه اثر معرفت، عبوديت و اثر عبوديت هم استغنا از عبادت غير است. كسي كه به مقام توحيد راه پيدا مي‌كند استغناي از توجه به غير در او پيدا مي‌شود. 
آنگاه از حضرت سؤال شد كه: آن معرفت الهي (كه خلقت به خاطر آن است و ثمره اين معرفت عبوديت است به گونه‌اي كه انسان تا به اين مقام معرفت نرسد به مقام عبوديت راه پيدا نمي‌كند) چيست؟ حضرت فرمودند:
[يعني] شناخت اهل هر زماني امامشان را كه اطاعتش بر آنان واجب مي باشد.
يعني اگر مردم هر زمان امام زمان خودشان را بشناسند، با اين معرفت به معرفت خداي متعال راه مي‌يابند. به تعبير ديگر از طريق معرفت امام معرفت الله تحقق پيدا مي‌كند. 
مراتب و درجات معرفت امام: اين معرفت ـ كه طريق معرفت الله است ـ به نظر مي‌رسد درجاتي دارد كه مرتبه مطلوبش «معرفت بالنّورانيّه» (شناخت به نورانيت) است؛ يعني كسي كه مقام نورانيت امام را درك نكند، معرفت مطلوب را به دست نياورده است. معرفت به خصوصيات جسماني ائمه(ع) اگر به معرفت نورانيت و حقيقت امام ختم نشود، آن معرفت گاهي رهزن انسان نيز مي‌شود. چه بسيار دشمناني كه در كنار ائمه(ع) زندگي مي‌كردند و به عكس به جاي تسليم و تولّي، بر غرور و كبر و استكبار آنها افزوده شده است. لذا خودشان را همسنگ ائمه(ع) تلقي مي‌كردند يا حتي ادعاي سبقت داشتند. به همين خاطر بوده كه گاهي كه فقط معرفت جسماني برايشان حاصل مي‌شده اين گونه تلقي مي‌كردند كه معرفت امام همين است؛ لذا احساس مي‌كردند كه اگر همين شخصيت جسماني است، لزوم ندارد كه ما اين قدر از او تبعيت كنيم و خشوع و خضوع تام در مقابل او داشته باشيم! حتي ابليس هم يك جهت سجده نكردنش همين بود كه باطن نوراني خليفه الله و آن روح الهي را كه در او دميده شده بود نمي‌ديد و لذا گفت:
خلقتني من نارٍ و خلقته من طينٍ.5
مرا از آتش آفريدي و او (انسان) را از گِل آفريدي.
محجوب بودن، مانع از تبعيت ابليس شد. اينكه اين همه تأكيد شده ما نسبت به ائمه(ع) معرفت پيدا كنيم آن هم در حد «زيارت جامعه‌كبيره»6 يك نكته‌اش همين است كه انسان تا آن معرفت‌ها برايش حاصل نشود، به آن درجات از خضوع و خشوع كه طريق قرب الي‌الله است، به راحتي دست نمي‌يابد.
معرفت الله طريق عبادت:ابوحمزه از حضرت امام باقر(ع) روايت مي كند كه فرمودند:
[تنها آن كسي خدا را مي پرستد كه خدا را بشناسد، اما آنكه خدا را نمي شناسد، چنين پرستشي كاملاً در ضلالت است.]
حقيقت عبوديت از آن كسي است كه معرفت الله پيدا كرده است؛ ولي اگر به مقام معرفت نرسيده و در تاريكي و ضلال خدا را عبادت مي‌كند، در واقع عبادت خدا واقع نمي‌شود. گوهر عبادت و عبوديت يك گوهر ارزشمندي است كه به راحتي و به ارزاني به دست كسي نمي‌رسد، و فقط تابع معرفت است.
ماهيت و حقيقت معرفت الله: مي گويد به امام(ع) عرض كردم: آن معرفتي كه عبوديت را محقق مي‌كند (معرفت خدا) چيست؟ آن حضرت فرمودند:
[تصديق خداي عزوجل و تصديق رسولش(ص) و ولايت علي(ع) و اقتداي به او و امامان هدايت(ع) [و پذيرفتن آن حضرات به امامت] و برائت و بيزاري جستن به خداي عزوجل از دشمنشان؛ بدين ترتيب خداوند عزوجل شناخته مي گردد.9]
طريق معرفت اين‌هاست. اگركسي خيال كند با برهان و استدلال خداشناس مي‌شود و مقام معرفتي كه عبوديت ايجاد مي‌كند برايش حاصل مي‌شود، اين گونه نيست. معرفت الهي وقتي واقع مي‌شود كه خدا و رسول را تصديق كند و موالات نسبت به ائمه هدات معصومين(ع) و برائت نسبت به دشمنان آنها داشته باشد. تا اين تولي و تبري در انسان شكل نگيرد و مقام تصديق نسبت به خدا و رسول حاصل نشود، اين مقام معرفت الله حاصل نمي‌شود. پس معرفت يك امر بسيط و ساده نيست كه هر كسي بر وجود خدا و توحيد استدلال و برهان اقامه كرد، او به مقام معرفت رسيده است. البته نه اينكه آنها لازم نيست آنها براي مقام «احتجاج» لازم است ولي معرفت غير از آن است. همچنين در روايت ديگري آمده است:
بنده، مؤمن نيست جز آنكه خدا و رسولش وهمه امامان و امام زمانش را بشناسد و به سوي او رد نمايد و تسليم [امر] او باشد.10 
ايمان مقوم به اين اركان است. در روايت ديگري راوي از امام باقر(ع) روايت مي كند كه فرمودند:
تنها كسي خداوند عزوجل را مي شناسد و او را عبادت مي كند كه خدا را مي شناخته و امامش از ما اهل بيت را بشناسد و هر كس خداوند را نشناسد و امام از ما اهل بيت را نشناسد، به خدا سوگند، در اين صورت كاملاً غير خدا را در ضلالت، شناخته و مي پرستد.11 
كسي كه به اين مقام نرسيده، غير خدا را عبادت مي‌كند؛ خيال مي‌كند خشوع در مقابل خدا دارد. البته به اين مطلب خواهيم پرداخت كه طريق سجده در مقابل خداوند از تسليم بودن به ولايت الله عبور مي‌كند. لذا تا مقام معرفت حاصل نشود، عبادت حقيقي واقع نمي‌شود. صرف صورت عبادت، عبادت نيست. و الا شيطان هم اين را داشته است. اگر حقيقت خضوع و خشوع در مقابل خداي متعال در مناسك عبادت جاري شد، آن عبادت است كه انسان را به مقام عبوديت مي‌رساند و اين حقيقت خشوع و خضوع جاري نمي‌شود مگر در كساني كه از طريق «ولي الله» به عبادت خداي متعال روي مي‌آورند.

3. معرفت به نورانيت و مراتب آن

حال سؤال بعدي اين است كه اين معرفت به نورانيت چه معرفتي است و چگونه حاصل مي‌شود؟
بنا بر آنچه از روايات استفاده مي‌شود، باطن و حقيقت ائمه(ع) حقيقت نوراني است كه خداي متعال در آغاز خلقت آفريده و خلقت با آنها آغاز شده است و آنگاه اين حقيقت نوراني را به تناسب در عوالم مختلف تنزل داده و لذا در عوالم مختلف حضور داشته‌اند از جمله اين حقيقت نوراني در عالم دنيا تنزل پيدا كرده است: 
في بيوتٍ أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه.12
[آن نور هدايتگر الهي] در خانه هايي است كه خداوند اجازه داده است تا رفعت يابند و نام او در آنها ياد شود. 
معرفت مقام نورانيت ائمه(ع): حال معرفت به نورانيت يعني درك اين حقيقت‌هاي نوراني كه خداوند در باطن ائمه(ع) قرار داده و اين حقيقت را نازل كرده است كه خود درك اين معرفت هم درجاتي دارد. يعني درجات نورانيت آنها درجات متفاوتي است. اين يك نور تنزل پيدا كرده اي است كه در عوالم مختلف تنزل پيدا كرده و طبيعتاً متناسب با تنزلاش درجاتي دارد. از اين طرف سير معرفتي و سير صعودي ما هم در مقام معرفت يك سير نسبت به درجات و مراتب آنهاست كه در اين بخش به آن اشاره مي‌كنيم . 
ائمه(ع) نور الهي در همه عوالمند: ابو خالد كابلي از امام باقر(ع) روايتي را نقل مي‌كند كه در آن از امام(ع) درباره يك آيه شريفه سؤال شده كه خداي متعال در آن آيه دستور فرموده است: 
فآمنوا بالله و رسوله و نور الّذي أنزلناه؛13
كه اين دستور هم بعد از آن نكته اي است كه خداي متعال بيان مي‌فرمايد: 
زعم الّذين كفروا أن لن يبعثوا قل بلي و ربّي لتبعثنّ ثمّ لتنبّئنّ بما عملتم و ذلك علي الله يسير فآمنوا با لله و رسوله و نور الّذي أنزلناه .14
كفار يك گمان باطلي دارند و آن اين است كه برانگيختني در كار نيست و زندگي آنها به همين دنيا ختم مي‌شود. به آنها بگو: هم برانگيختن است و هم شما با كرده‌هاي خودتان مواجه خواهيد شد؛ بنابراين شما ادامه وجودي خودتان را انكار نكنيد، بلكه خودتان را اصلاح كنيد و راه خودتان را بيابيد. به جاي انكار خود و ادامه وجوديتان -كه بگوييد خبري نيست و اين قول منتهي به انكار ربوبيت خداي متعال مي شود- به خدا و رسول و اين نوري كه نازل كرديم، ايمان بياوريد.
به نظر مي‌رسد اين آيه مراتب سير انسان را توضيح مي‌دهد و مي‌گويد شما به جاي انكار خودتان، رو به سوي اين نور بياوريد تا مراتب راه را ببينيد و بتوانيد سالك در مراتب اين راه بشويد. آن نور حقيقي كه ما از عوالم بالا تنزل داديم، مسير شما را روشن كرده است. شما به جاي اينكه خودتان و راهتان را انكار كنيد، رو به سوي اين نور بياوريد تا راه خودتان را ببينيد و در شعاع اين نور بتوانيد سير كنيد. راوي از حضرت پرسيد، يابن رسول الله(ص) مقصود از «نور» در اين آيه شريفه چيست؟ آنگاه حضرت با چند قسم موكد بيان فرمودند:
اي اباخالد، اين نور، به خدا سوگند، ائمه آل محمد(ع) مي باشند؛ تا روز قيامت.16
تا روز قيامت، همين يك نور بيشتر نيست. گمان نكنيد كه اين نورها مقطعي هستند و انوار ديگري هم هستند كه تنزل پيدا مي‌كنند. تا روز قيامت و تا اينكه خلقت اين عالم به پاست، آن نوري كه خداوند متعال در اين عالم نازل كرده، جز اين نيست.
روشن است كه اين ناظر به مرتبه نورانيت ائمه(ع) است. اين حقيقت‌هاي نوراني در عالم بالا بوده و خداي متعال اين نور را تنزل داده است.
سپس تعبير دوم امام(ع) اين است:
وايشان، به خدا سوگند، [همان] نور الله هستندكه در آسمان ها و زمين است.17
كلمه نور در اين آيه شريفه معرّف به «الف و لام» است؛ امام(ع) الف و لام را برداشته و به جاي آن مضاف اليه گذاشته‌اند.
«النور» تبديل به «نورالله» شده است. ائمه(ع) نورالله هستند؛ نور الهي كه خداي متعال آن را نازل نموده است. اين ائمه(ع) نور الله در همه عوالم وجود هستند؛ يعني اگر عالم نوراني و روشن به نور حضرت حق است، اين نور الهي كه تنزل يافته و همه عوالم منور به اين نور است، نور ائمه هدات معصومين(ع) است. پس اولا،ً نور تا روز قيامت آنها هستند. ثانيا،ً نورالله هستند. ثالثاً، نورالله در همه عوالم هستند. اگر انبياي الهي نيز انواري بودند كه به جوامع خودشان نورانيت ‌دادند و قلوب جوامع و امم خودشان را نوراني كردند، آنها مرتبه اي از نورانيت ائمه هدات معصومين(ع) بودند.
سپس آن حضرت(ع) نكته دقيقي را بيان فرمودند كه اين نكته بيشتر مورد نظر ماست. 
حصول معرفت، رفع حجب و هدايت يافتن در شعاع نور امام: امام(ع) آنگاه فرمودند:
[به خدا سوگند اي اباخالد، حقاً نور امام در قلب هاي مؤمنان از خورشيد تابان در روز تابناك تر است.]18
اگر كسي به مقام ايمان رسيد، نور امام در قلب او (مؤمن) از خورشيد در روز روشن تر است، و ابهام و حيرت از او برداشته مي‌شود. لذا تلقي من اين است، كسي كه به مشاهده ملكوت عالم هم مي‌رسد و مي‌تواند عوالم را ببيند، حيرت‌هايش برداشته مي‌شود و به يقين مي‌رسد؛ و اين به واسطه همين نورانيت است. اين نور است كه تجلي مي‌كند و بعد حجاب‌ها با همين نور برداشته مي‌شود. حتي حجب نور هم با اين نور برداشته مي‌شود. اين نورانيت است كه بايد در قلب تجلي كند كه به ميزان تجلي آن، حجب نور برداشته مي‌شود.
اينكه در آيه ديگري از قرآن، خداي متعال در ماجراي حضرت ابراهيم خليل(ع) بيان مي‌كند كه:
و كذالك نُري إبراهيم ملكوت السّموات و الأرض و ليكون من الموقنين فلمّا جنّ عليه الّليل رأي كوكباً قال هذا ربّي.
ديدن قمر و شمس را در چند سطح مي‌توان معنا نمود؛ يك سطح از معنايش همين است كه به باطن آيات اشاره دارد كه بر اساس آن، هم ستاره، هم شمس و هم قمر به ائمه هدات معصومين(ع) تفسير شده است، و آيات ديگر:
بعلاماتٍ و بالنّجم هم يهتدون.
و الشّمس و ضحيها و القمر إذا تليها.
به ائمه هدات معصومين(ع) تفسير شده، كه هدايت با نورانيت آنها حاصل مي‌شود. در تفسير آيه:
الله نور السّموات و الأرض19؛
[خداوند نور آسمان ها و زمين است.]
گفته شده است:
يعني براي اهل آسمان و اهل زمين هدايت كننده است.20
زيرا هدايت به نور الهي است، همچنين؛
مثل نوره كمشكوهٍ.21
[يعني] نور الهي كه همه عوالم را هدايت مي‌كند، و در قالب يك مشكاتي تمثل پيدا كرده، به انوار پاك چهارده معصوم(ع) تفسير شده است.
بنابراين آن ستاره‌ها آن شعاع‌هاي نوراني اند،كه همه هدايت‌ها در عوالم به وسيله آنهاصورت مي گيرد؛ هر كسي بخواهد راه بيابد در ضلال است، فقط با نور ستاره و ماه و خورشيد راه پيدا مي‌كند. البته معناي ظاهري آيه اين است كه حضرت با كفار محاجه مي‌كرد، ولي معناي باطني آيه شايد اين است كه حضرت ابراهيم به دنبال انوار مي‌گشت و مي‌خواست با اين انوار هدايت بشود. البته اينها ناظر به مراتب نورانيت و مراتب سير ايشان است،كه شايد اين اختلافي هم كه در روايات است ناظر به اختلاف سير ارباب معرفت باشد،كه گاهي در قالب ستاره و گاهي در قالب ماه و گاه خورشيد است. لذا برخي به عنوان يك معرفت محتمل اين چنين گفته‌اند كه اين ناظر به مراتب سير باطني است كه فرد در مراتب سيرش، درجاتي از نورانيت آنها را دريافت مي‌كند.
براي درك اين معنا لازم است دقت شود كه اين‌ها انوار الهي هستند، اين‌ها ستاره و ماه خورشيد عالم اند و همه هدايت‌ها به وسيله آنها واقع مي‌شود. و حضرت ابراهيم(ع) هم به همين وسيله هدايت شد؛ يعني حضرت به وسيله اين انوار به سمت خداي متعال هدايت شد، تا به آن حقيقت محض رسيد كه شهود حقيقت نوراني نبي اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) بود كه از اين طريق متوجه به حضرت حق شد، و بيان نمود:
إنّي وجّهت وجهي للّذي فطر السّموات و الأرض حنيفاً و ما أنا من المشركين.22
آن مرتبه ا‌ي از توجه بعد از سير در اين مراتب است. اين مراتب از معرفت به نورانيت بايد حاصل بشود؛ بعد از اينهاست كه انسان متوجه مي‌شود كه آن مرتبه از توجه هم خودش توجه به وجه الله است؛
وجه الله الّذي إليه يتوجّه الأولياء.23
[وجه خدا كه اوليا به سوي آن توجه مي نمايند.]
طريق وجه الله واقع مي‌شود. وقتي انسان به آن وجه اتمّ روي آورد و حقيقت و جه اتم مشهود شد، آنگاه توجه به حضرت حق واقع مي‌شود.
تحليل مقام نورانيت بر دو قسم است: يك تحليل، تحليلي است كه ما بر اساس ادراكاتي كه از عالم داريم انجام مي دهيم؛ شروع به بحث كردن مي‌كنيم و براي خودمان يك صورت‌هايي هم درست مي‌كنيم و احياناً ممكن است كه از طريق هدايت‌هاي باطني هم يك چيزهايي براي ما حاصل بشود. ولي يك مرتبه اش اين است كه انسان بايد حركت كند تا به آن نورانيت برسد، آنگاه است كه مي‌فهمد آن نورانيت چيست. به ميزاني هم كه انسان سير كند، درجات نورانيت برايش مشهود مي‌شود؛ يعني ممكن است در قدم اول خيال كند حقيقت انوار را مي‌بيند، بلكه بالاتر ممكن است وقتي جلوه اول حضرت امير(ع) را ديد بگويد خود خدا را ديدم؛ بعد هم ادعا كند كه حضرت امير(ع) خداست.
مرتبه نازله درك از نورانيت همين نورانيت ظاهري است كه انسان به كلمات ايشان پيدا مي‌كند؛ وقتي انسان كلمات معصومين(ع) را مي‌خواند واقعاً نوراني مي‌شود مگر اينكه انسان كاملاً بيگانه باشد و نتواند با همين مراتب ظاهري فهم برقرار كند كه در اين صورت هيچ بهره‌اي نخواهد برد؛ مانند اهل عناد. همه قرآن نور است، از عالم بالا تا پايين نور است، جلوه ‌هاي ظاهريش هم نور است. لذا در روايت هست خانه اي كه قرآن در آن تلاوت مي‌شود براي ملكوتي‌ها مانند ستاره مي‌درخشد. آنهايي كه اهل اين انوار هستند آن را مي‌بينند. در همين عالم دنيا، آنهايي كه اهل سير معنوي هستند، نورانيت قرآن را مي‌بينند. ولي كسي كه دنبال بازيگري با قرآن است، به وسيله همين قرآن اضلال(گمراه) مي‌شود. اين گونه نيست كه هر كس به قرآن روي آورد، ولو بخواهد با قرآن بازيگري كند، هدايت بشود.
يضلّ به كثيراً و يهدي به كثيراً.23
[(خداوند) به وسيله آن (قرآن) تعداد زيادي را به گمراهي مي افكند و تعداد زيادي را هدايت مي كند.] 
البته خداي متعال مي فرمايد:
و ما يضلّ به إلّا الفاسقين.24
كساني كه فسق و خروج از ولايت دارند، آنها با قرآن اضلال مي‌شوند. چون آنها مي‌خواهند با قرآن بازي كنند و قرآن به كسي اجازه نمي‌دهد با آن بازي كند، و لذا با قرآن تاريك تر مي‌شوند و اين هم عين عدل است.يعني خداي متعال گمراه مي‌كند و گمراه كردنش عين عدل است، مانند آنكه عذاب مي‌كند و عذابش هم عين عدل است. كسي كه مي‌خواهد با نور الهي بازي كند طبيعي است با همين نور هم اضلال و گمراه مي‌شود. 
نوراني شدن قلوب مؤمنين در شعاع نور امام: اين نوري كه خدا نازل كرده، اين نور در قلوب مؤمنين تجلي پيدا مي‌كند، ظهور در قلب پيدا مي‌كند. اين نور از نور خورشيد روشن‌تر است و قلب مؤمن نوراني مي‌شود؛ و در شعاع همين روشني است كه حجاب‌ها و حجاب عالم ملكوت و حتي حجب نوراني برداشته مي‌شود؛ لذا در ذيل آيه «و كذلك نري إبراهيم...» نقل شده است:جابر بن يزيد جعفي مي‌گويد به امام صادق(ع) عرض كردم اين آيه يعني چه؟ حضرت به طرف بالا اشاره نمودند و سپس فرمودند:«يعني اين»26، و حجاب را از او برداشتند و در قلبش نورانيت ايجاد كردند به طوري كه در پرتو اين نور، حجاب ملكوت را هم كنار زد.
ملكوت مرتبه‌اي از مراتب باطن عوالم است كه در آنجا اداره عالم اتفاق مي‌افتد. ما خيال مي‌كنيم كه خود باران مي‌بارد يا وقتي هوا گرم مي‌شود بعد آب‌ها تبخير مي‌شوند آنگاه وقتي در دماي تقطير قرار مي‌گيرند، تبديل به باران مي‌شوند. اما ما نمي‌بينيم قوانيني كه اين‌ها را اداره مي‌كند، از عالم ملكوت است؛ يعني قوانين‌اش، اراده‌هاي ملكوتي است. يعني اين اراده‌هاي ملكوتي هستند كه عالم را اين گونه اداره مي‌كنند و آنها خود فاعل‌هاي مسخّر خداي متعال هستند، منتهي فاعل‌هاي مسخر مراتب دارند كه مرتبه ملكوت عالم يك مرتبه از فاعل مسخر است و پايين‌تر مرتبه پايين‌تري است.
به هر حال حضرت امام باقر(ع) در ادامه بياناتشان فرمودند:
به خدا قسم كه آنان (ائمه(ع)) قلوب مؤمنين را نوراني مي‌كنند.
پس نورانيت قلب، فعل ما نيست بلكه تنوير، فعل ولي الله و فعل امام است. به ميزاني هم كه قلب نوراني مي‌شود، حجب از او برداشته مي‌شود.
حجب نور را بعضي اين گونه توضيح داده اند كه حقيقت نور به نبي اكرم(ص) عطاء مي‌شود و آنگاه از طريق ايشان به همه مي‌رسد. اساساً آنچه از مجراي ايشان مي‌رسد، نوراني است و آنچه از مجراي دستگاه ابليس مي‌رسد، ظلماني است. گاهي در تلقي(دريافت) انوار و حقايق بين ما و نبي اكرم (ص) بين ما و حجت خدا واسطه‌هاي فراواني است؛ يعني با واسطه‌هاي فراواني ارزاق و خيرات، اعم از رزق علم و غير علم، به ما مي‌رسد. حال اين واسطه‌هايي كه واسطه جريان و نزول رحمت خداوند بر ما هستند، اين‌ها حجب نور هستند. لذا به ميزاني كه حجب نور برداشته مي‌شود، انسان به سرچشمه‌هاي معرفت نزديك تر مي‌شود و مي‌تواند از سرچشمه بخورد. به عنوان نمونه يك ليوان آبي كه ما مي‌خوريم چقدر گشته تا از آن سرچشمه به دست ما رسيده است و احياناً در هر واسطه‌اي هم كه از آن گذشته يك محدوديت‌هايي پيدا كرده و آن صفا و باطن خودش را از دست داده است. البته تا آنجايي كه در حجب نور مي‌چرخد ظلماني نمي‌شود ولي محدوديت پيدا مي‌كند؛ يعني نور نازل تر مي‌شود. ولي اگر انسان بتواند حجاب‌ها را كنار بزند آن نورهاي وسيع تر يا كلي تر و جامع تر را مي‌تواند تلقي و اسقا نمايد و بچشد و برخوردار بشود. منتهي اين امر تابع نورانيت قلب است. به ميزاني كه قلب انسان به شعاع نور امام-كه همان نور الله عزوجل است- نوراني مي‌شود، اين حجب برداشته مي‌شود. 
امام باقر(ع) سپس مي فرمايند:
[تا آنكه ديدگان قلب ها حجاب هاي نور را بردرد و به معدن عظمت برسد و خداي عزوجل بين آنها و هر كس بخواهد حجاب قرار مي دهد، پس قلب هايشان تاريك وظلماني مي گردد.]26
خداي متعال بين آنها و كساني كه بخواهد حجاب مي‌اندازد و در نتيجه قلوب آنها ظلماني مي‌شود. به تعبير ديگر اگر بين اين نور و قلبي حجاب شد، اين قلب ظلماني مي‌شود. به خاطر اينكه نور فقط «نورالله» است و «نورالله في السّموات و الأرض» هم فقط همين ائمه هدات معصومين(ع) هستند. بنابراين اگر قلبي محجوب از اين نور شد، انسان در هر مرتبه اي از مراتب سير باشد، در ظلمت است؛ چون فراتر از اين نور، نور ديگري نيست كه بگوييم حالا از اين نور به نور ديگري روي آورده است. 

كيفيت حصول معرفت به نورانيت

بحث بعدي اين است كه معرفت به نورانيت چگونه حاصل مي‌شود، آيا اين معرفت با برهان و استدلال و با خواندن تاريخ به دست مي‌آيد؟ البته ممكن است اينها قسمت هايي از آن باشد و بي تأثير در معرفت نباشد، ولي طريق اصلي تحصيل معرفت به نورانيت در روايات به گونه ديگري بيان شده است. از جمله در روايات «كتاب الحجه» كافي در باب «معرفت الإمام» و باب «فرض طاعه الأئمه(ع)» اين روايات آمده است:
تسليم، تصديق، معرفت:در باب «معرفه الإمام و الرّد إليه» روايتي است كه توضيح مي‌دهد معرفت ائمه(ع) چگونه واقع مي‌شود.من آن روايت را اين گونه مي‌فهمم _البته ممكن است غير از اين هم معني بشود- ولي يكي از معاني روايت شايد اين باشدكه:
شما به مقام صلاح نمي‌رسيد و صالح نمي‌شويد تا معرفت پيدا كنيد و معرفت پيدا نمي‌كنيد تا تصديق كنيد و تصديق نمي‌كنيد تا به مقام تسليم برسيد.28 
پس جريان معرفت از بستر اراده انسان عبور مي‌كند. لذا معرفت چيزي نيست كه فقط با برهان و استدلال حاصل شود، بلكه معرفت مستند به اراده انسان است؛ وبنابراين روايت، براي انسان بعد از تسليم، تصديق و معرفت حاصل مي‌شود؛ البته تسليم پايان راه نيست بلكه تسليم اول راه است؛ يعني حركت ما با تسليم آغاز مي‌شود.
تسليم، تطهير، معرفت: در روايت ديگري آمده است:
[به خدا سوگند، اي اباخالد، بنده اي ما را دوست نمي دارد و ولايت ما را نمي پذيرد، جز آنكه خداوند قلب او را تطهير مي نمايد و خداوند قلب بنده اي را تطهير نمي نمايد جز آنكه خود را تسليم ما نمايد و تسليم ما باشد، پس چنانچه تسليم ما شود،خداوند او را از حساب شديد به سلامت مي دارد و از فزع روز قيامت اكبر در امان مي دارد.]29
شرّاح اين روايت را دو گونه معنا كرده‌اند، يك معناي روايت اين است كه بگوييم، انساني ما را دوست نمي‌گيرد مگر اينكه خدا قلبش را تطهير كند و خدا قلبي را تطهير نمي‌كند مگر اينكه تسليم ما شود و مقام «سِلم» پيدا كند؛ يعني هميشه تسليم ماست تا اينكه به مقام سلم برسد. آنگاه اگر كسي اين مسير را طي كرد، نتيجه حب، تطهير و تسليم اين است كه انسان به مقام امنيت و سلم مي‌رسد. اين يك معناي روايت است كه بر اساس آن مقام سلم (سلم و سلامت در مقابل شدت‌ها) زمينه گذر از شدايد قيامت است. 
البته به نظر مي‌رسد اين(نتيجه نهايي) از باب مثال باشد؛(يعني) كسي كه در مقابل شدت حساب قيامت به سلامت بگذرد، او از بقيه مراحل به سلامت خواهد گذشت. كسي كه از فزع روز قيامت -كه قرآن از آن به« فزع اكبر» ياد مي‌كند- در امان باشد، از ديگر فزع‌ها به طريق اولي در امان است، و روشن است كه او از سكرات مرگ و شدايد و بلاهاي دنيا به راحتي عبور مي‌كند، در متن بلا در وادي ايمن است و هيچ رنجي نمي‌برد، بلا به او ضرر نمي‌رساند، امنيتِ او را نمي‌گيرد و او را ناامن نمي‌كند، شدايد مرگ و برزخ و احوال عوالم بعد او را مظطرب نمي‌كند. به نظر مي‌رسد رفع شدت حساب قيامت به عنوان مثال بيان شده است و الا همه شدت‌ها و فزع‌ها از انساني كه به مقام سلم در مقابل ولي خدا رسيده و هيچ مقاومتي ندارد، برداشته شده است. 
من حدس مي‌زنم (ترتيب) مراتب از آن طرف(از انتها به ابتدا) است: چون حب و ولا، تطهير لازم دارد و براي تطهير، تسليم لازم است؛ پس آغاز از تسليم است و نه حب؛ حب مرتبه پاياني است. اگر كسي به مقام حب و ولا رسيد، او به باطن ولايت راه پيدا كرده است. ايمان همان مقام حب است و مقام حب بعد از مقام تسليم و تطهير است. انسان اول بايد تسليم بشود و سپس تسليم را ادامه بدهد تا به مقام سلم برسد. البته خود مقام سلم بركاتي دارد كه بركات آن، رسيدن به راحتي و امنيت است. ولي به همين ختم نمي‌شود. انساني كه مقام سلم در مقابل وليّ خدا پيدا مي‌كند، حالا خداي متعال بر روي اين موجود داراي سلم، كار مي‌كند و او را تطهير مي‌كند. در روايت است كه:
وقتي ايمان مؤمن نيكو مي‌شود بلايش فراوان مي‌شود.30 
عزيزي مي‌فرمود، وقتي خداي متعال با گيره ايمان مي‌گيرد، سوهان بلاء را مي‌كشد و او را تطهير مي‌كند، و الا انسان فرار مي‌كند.بنابراين سلم فعل ماست؛ يعني مقام تسليم تا سلم، فعل ماست. وقتي كه انسان تسليم شد، او را تطهير مي‌كنند كه فعل خداي متعال است. و وقتي پاك شد به مقام حب و ولا مي‌رسد. 
به نظر مي‌رسد اين‌ها همان مراتبي است كه بايد سير بشود تا انسان به مقام معرفت به نورانيت برسد. اين حب و ولا، طريق جريان نور امام است. امام، انسان را نوراني مي‌كند كه خود حب و ولا نيز مرتبه اي از نورانيت است . اصلاً شايد حقيقت نورانيت همين جريان حب باشد؛ يعني ظهور نور امام همان مرتبه حب و نور ولا است كه در قلب مؤمن دميده مي‌شود.

معناي تسليم و نتيجه آن

سلم يعني اينكه انسان در همه مراتب وجود حتي در باطن خودش تسليم بشود و به مقام سلم برسد. يعني در باطن خودش هم مقاومت نداشته باشد. اگر او در مقابل حكم الهي حرج داشته باشد، او تسليم كامل ندارد . كما اينكه امام(ع) فرمودند:
[اگر قومي خدا را به يكتايي و بدون شريك بپرستند و نماز را به پا دارند و زكات را بپردازند و حج خانه [خدا] و روزه ماه رمضان را به جاي آورند اما در دل اعتراض كنند كه چرا خداي متعال و رسولش چنين يا چنان كرد، آنان با اين [اعتراض] مشرك مي باشند.]32 
يا اينكه حتي در دلشان حرج نسبت به اين معنا پيدا كنند، يعني در دل اعتراض كنند كه چرا خداي متعال و رسولش چنين يا چنان كرد، او با اين اعتراض در دل مشرك شده است. سپس حضرت اين آيه قرآن را تلاوت فرمودند:
فلا و ربّك لا يؤمنون حتّي يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا في أنفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلّموا تسليماً.33
يعني در مقام قضاوت الهي تسليم محض باشند. پس حرج، ناشي از عدم تسليم است. اگر در قلب، مقام تسليم باطني حاصل شد، حرج باطني برداشته مي‌شود؛ چون حرج ناشي از اين است كه انسان در مقام باطن، تسليم نشده است. اين مقام سلم به نظر مي‌رسد همان مقامي است كه انسان به جايي مي‌رسد كه ايمان پيدا مي‌كند، آنگاه خداي متعال او را تطهير و بعد تنوير مي‌كند.

معناي تصديق و نتيجه آن

در روايت هاي ذكر شده اين گونه آمده بود كه انسان بتواند بعد از تسليم، تصديق بكند. شايد تصديق همان مرتبه تسليم باطني يا مرتبه بعد از تطهير است؛ يعني انسان تا تطهير نشده باشد هر چه سعي كند تسليم بشود نمي‌تواند تسليم باشد. در او ريب و شك پيدا مي‌شود، نمي‌تواند بفهمد كه اين پيغمبر خدا از عالم انوار با اختيار خود پايين آمده و آمده است كه به ميثاق خود عمل كند، همه‌اش عبادت و بندگي و خيرخواهي است؛ و جز رنج و خيرخواهي براي او نيست. نمي‌تواند بفهمد همه‌اش خير محض و نورانيت است؛ نمي‌تواند باور كند كه در سراسر زندگي پيامبر حتي يك نقطه كوچك تاريك وجود ندارد. آدمي كه تسليم نيست نمي‌تواند تصديق بكند. مقام تصديق يعني اينكه انسان به جايي برسد كه هر كاري آنها مي‌كنند، آن را عين صدق و برابري با صدق بداند، و آن مقام صدق را در آنها درك بكند. و طبيعي است انساني كه نتواند تصديق كند نمي‌تواند معرفت پيدا بكند و به شك و ريب و به تعبير ادعيه به «نكس» و بيعت شكني و بالاخره به تكذيب وليّ خدا كشيده مي‌شود.

پي نوشت ها:

1.مجلسي،بحار الأنوار، ج8، ص368، باب27، ح41.
2.سوره ذاريات( )، آيه56.
3.فيض، علل الشرايع، ص9؛ كنز الفوائد، ج1، ص328. أيّهاالنّاس إنّ الله جلّ ذكره ما خلق العباد إلّا ليعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه إستغنوا عن عباده من سواه.
4.همان.معرفه أهل كلّ زمانٍ إمامهم الّذي يجب عليهم طاعته.
6.قمي، عباس، مفاتيح الجنان،زيارت جامعه كبيره.
7.الكليني، اصول كافي، كتاب الحجه، باب معرفه الإمام و الرّدّ إليه، ح1.إنّما يعبد الله من يعرف الله فأمّا من لا يعرف الله فإنّما يعبده هكذا ضلالاً.
8.همان، ح2.تصديق الله عزّوجلّ و تصديق رسوله صلّي الله عليه و آله و سلّم و موالات عليّ عليه السّلام و الإيتمام به و بأئمّه الهدي عليهم السّلام و البرائه إلي الله عزّوجلّ من عدوّهم هكذا يعرف الله عزّوجلّ.
9.همان،ح4. لا يكون العبد مؤمناً حتّي يعرف الله و رسوله و الائمّه كلّهم و إمام زمانه و يردّ إليه و يسلّم له.
10.إنّما يعرف الله عزّوجلّ و يعبده من عرف الله و عرف إمامه منّا أهل البيت و من لا يعرف الله عزّوجلّ و لا يعرف الإمام منّا أهل البيت فإنّما يعرف و يعبد غير الله هكذا و الله ضلالاً.
11.سوره نور(24)، آيه36.
15.يا أبا خالد «النّور» والله الأئمّه من آل محمّدٍ عليهم السّلام إلي يوم القيامه.
16.و هم والله نورالله الّذي أنزل.
17.والله يا أبا خالد لَنور الإمام في قلوب المؤمنين أنورمن الشّمس المضيئه بالنّهار.
18.أي هادٍ لأهل السّماء و هادٍ لأهل الأرض.
24.در زيارت مطلقه سيدالشهدا(ع) آمده است:«الحمد لله الّذي جعل النّار مثويكم»يعني حمد مي‌كنم خدايي را كه شما (ظالمان) را در جهنم قرار داد؛ اگر خداي متعال جهنم را خلق نمي‌كرد چگونه مي‌توانستيم عاشورا را تحمل كنيم. اين گونه نيست كه جهنم بردن و عذاب كردن خلاف عدل باشد يا اضلال، خلاف عدل باشد.
26.و هم و الله ينوّرون قلوب المؤمنين. 
27.حتّي تخرق أبصار القلوب حجب النّور و تصل إلي معدن العظمه و يحجب الله عزّوجلّ نورهم عمّن يشاءفتظلم قلوبهم.
28.إنّكم لا تكونوا صالحين حتّي تعرفوا و لا تعرفوا حتّي تصدّقوا و لا تصدّقوا حتّي تسلّمو أبواباً أربعهً.
29.و الله يا أبا خالد لا يحبنّا عبدٌ و يتولّانا حتّي يطهّر الله قلبه و لا يطهّر الله قلب عبدٍ حتّي يسلّم لنا و يكون سلماً لنا فإذا كان سلماً لنا سلّمه الله من شديد الحساب و آمنه من فزع يوم القيامه الأكبر.
30.من حسن إيمانه كثر بلائه.
33.ليظهره علي الدّين كلّه و لو كره المشركون.
31.لو أنّ قوماً عبدوا الله وحده لا شريك له و أقاموا الصّلوه وءاتوا الزّكات و حجّوا البيت و صاموا شهر رمضان ثمّ قال لما صنعه الله و رسوله علي صنع غير الّذي صنع كانوا بذلك مشركين.

حجت‌الاسلام و المسلمين سيد مهدي ميرباقري - ماهنامه موعود - شماره 60

ادامه مطلب
پنج شنبه 15 تیر 1391  - 9:43 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6185329
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی