به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

مجبور بودیم که در هوای گرم، داخل سنگر را آتش بزنیم تا بتوانیم نیم ساعت از دست پشه‌ها راحت بخوابیم. از آن موقع پوتین‌ها را به پا می‌کردیم، شلوارمان را هم روی پوتین‌ها می‌آوردیم و کش رویشان می‌انداختیم و داخل کیسه می‌رفتیم.

خبرگزاری فارس: ماجرای پشه‌هایی که خواب از سر رزمنده‌ها می‌برد
 

 

در طول جنگ تحمیلی در کنار مبارزه با نیروها و ادوات جنگی؛ کنار آمدن با شرایط بد آب و هوایی نیز از دغدغه‌های رزمندگان بود؛ به شکلی که این مقاومت به یک مشکل مهم تبدیل می شد. روایت زیر نمونه‌ای از رویارویی نیروها با وضعیت اقلیمی منطقه جنوب است.

***

 اوایل سال 1360 با قطار به سوی جنوب حرکت کردیم. وقتی به اهواز رسیدیم، مأموران انتظامی (شهربانی سابق) در سالن‌های قطار روحیه بچه‌ها را تضعیف می‌کردند. درجه‌داری پیش آمد و گفت: سفارش می‌کنم همین امروز برگردید، عراقی‌ها سلاح‌های پیشرفته‌ای دارند که شما با دست خالی کاری ازتان ساخته نیست. من یقه او را گرفتم و گفتم: مرد حسابی چرا حرف دشمن را می‌زنی؟ تو باید روحیه ما را تقویت کنی، نه این که مأیوس کنی تا دشمن بیاید و کشور را بگیرد.

فرمانده ما حاج عباس زنگی آبادی بود. به اهواز که رسیدیم، قدری استراحت کردیم و بعد به پادگان حمیدیه اعزام شدیم. برادران ارتشی هم آن‌جا بودند. این پادگان، در گذشته استادیوم ورزشی بود. مقر اصلی ما آنجا شد و کرخه هم خط پدافندی‌مان. بچه‌های چمران سمت چپ ما بودند و عقب‌تر، خاکریز کوچکی زده بودند و ما را هم راهنمایی می‌کردند.

از حمیدیه که حرکت می‌کردیم، تانک‌‌ها و نفربرهای منهدم شده، یا در گل فرورفته، زیاد بود. کار شهید چمران و بچه‌هایش این بود که آب را باز کنند تا عراقی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی از حمیدیه کنند، گروهی را برای کانال کندن تشکیل دادیم. شب‌های خیلی سختی بود. به دشمن نزدیک بودیم و می‌بایست خیلی آرام کار کنیم، چون گشت عراقی آنجا را کنترل می‌کرد، ثانیاً هوا هم بسیار گرم بود. ولی می‌بایست سختی‌ها را تحمل کنیم.

پشه‌های بسیار زیاد پر از میکروب که هر وقت سه نمونه بودند: پشه‌های خاکستری، سفید بلند و یک نوع ریز خاکی، که از همه جا داخل لباس می‌شدند. به هر حال کاری با من کردند که بعد از 21 سال که از عمرم می‌گذشت و هیچ‌وقت از درد گریه نکرده بودم، به گریه افتادم. بعضی بچه‌ها بدنشان عفونت کرده بود و به اهواز اعزام شدند. دستهایم باد کرده بود و نمی‌توانستم حرکتشان بدهم.

چند بار دکتر رفتم و داخل مقر حمیدیه استراحت کردم. آنجا هم پشه زیاد بود، اما نه با نامردی پشه‌های خط. آنجا اطاق 15 نفره‌ای بود که کولر گازی هم داشت. ولی ما 50 نفر، داخل همان‌ اطاق‌ها می‌خوابیدیم. پماد ضد پشه می‌زدیم، ولی پشه‌ها آن را می‌خوردند. ناچار شدیم شب‌ها بالای منبع آبی که ارتفاعش 12 متر بود، رویم و همراه حاج عباس زنگی آبادی و جواد رزم حسینی، بخوابیم.

گلوله‌ها هم از بالای سرمان رد می‌شد. پشت این مقر، توپخانه‌ ارتش قرار داشت که جای نسبتاً خوبی بود. آن موقع امکانات نبود و برای غذای ظرف کافی نداشتیم. ما یک گروه 5 نفره بودیم، یک روز با بعضی از دوستان (شهید منصور ایرانمنش) داخل روستایی رفتیم و میان آشغال‌ها قابلمه‌ای پیدا کردیم که مچاله شده بود. من صافکاری بلد بودم، قابلمه را آوردم و خوب صاف کردم و بعد آن را با شن و تاید ساییدم. یک ظرف بسیار تمیزی از کار درآمد. از آن به بعد هر وقت غذا می‌دادند، غذای 5، 6 نفر را می‌‌گرفتیم و نوش جان می‌کردیم. بعد از غذا آن را می‌شستیم و داخلش چای می‌ریختیم و می‌خوردیم. کم‌کم مورد اعتراض ظرف نداشته‌ها قرار گرفتیم.

این قابلمه دشمن پیدا کرد، ما هم سخت مواظبش بودیم و هر شب زیر پتوی خودمان نگهش می‌داشتیم.

یک روز می‌خواستند ماشین پر از مهمات را به کسی بدهند تا به خط ببرد و راهنمایشان باشد. من قبول کردم و گفتم همراهشان می‌روم و در خط می‌مانم. حدود 8 نفر روی مهمات سوار شدند و حرکت کردیم. جاده آسفالت و زیر دید عراقی‌ها بود. از جاده که پایین رفتیم، گلوله‌های دشمن پشت سر هم نزدیک ماشین به زمین می‌خورد.

بچه‌ها خودشان را از ماشین پرت کردند و گفتند ما پیاده می‌آییم. حدود 4 ساعت راه بود، آن هم زیر آتش دشمن. راننده گفت: دیگر نمی‌توانم بروم. همه تکه‌تکه می‌شویم، من که خیلی داغ بودم و هنوز مزه خمپاره را نچشیده بودم به راننده گفتم: یا برو یا من ماشین را می‌گیرم و می‌روم. او هم مجبور به قبول شد. البته حق با او بود.

عقلش می‌رسید که چه خبر است، حرکت کرد و با سرعت زیاد می‌رفت. من هم بالای ماشین، او را تشویق می‌کردم. گلوله‌ها جلو و عقب و دو طرف ماشین به زمین می‌خورد. پس از 20 دقیقه به خط رسیدیم. بچه‌های خط می‌خندیدند و می‌گفتند: شما دیوانه‌ها را تماشا می‌کردیم. بچه‌های پیاده هم نزدیک غروب، خاک‌آلود و خسته از راه رسیدند. آقای رحیمی مسئول خط بود.

چند روز در خط ماندیم. هر شب خاکریز را جلوتر می‌زدیم و بچه‌ها به عراقی‌ها نزدیک‌تر می‌شدند. اینجا هم پشه زیاد بود، یک روز فکری به ذهنمان رسید. با دوست رفسنجانی‌ام به اهواز رفتیم و یک خیاط پیدا کردیم که دو کیسه ضد پشه برایمان دوخت. مجبور بودیم که در هوای گرم، داخل سنگر را آتش بزنیم تا بتوانیم نیم ساعت از دست پشه‌ها راحت بخوابیم. از آن موقع پوتین‌ها را به پا می‌کردیم، شلوارمان را هم روی پوتین‌ها می‌آوردیم و کش رویشان می‌انداختیم و داخل کیسه می‌رفتیم و ساعتی راحت می‌خوابیدیم.

اما یکدفعه این بی‌رحم‌ها از سوراخ ریز کیسه وارد شدند و شروع کردند صورت ما را نیش زدن.

شب بعد پماد به بدن خود مالیدیم و چوپ داخل کیسه بردیم و دو طرف گردنمان می‌زدیم که کیسه بالا بیاید و اینها نتوانند صورت ما را بزنند.

شب سوم، عراق چنان‌ آتشی ریخت که هر چه خواستیم زیپ کیسه را باز کنیم، باز نشد. مجبور شدیم کیسه را پاره کنیم و از آن بیرون بیاییم. این هم لطف خدا بود که نمی‌خواست کسی در خط اول با این همه دشمن بخوابد و از همه چیز غافل شود. از آن به بعد بالای خاک‌ریز می‌رفتیم. یکی نگهبانی می‌داد و دیگری هم نشسته، می‌خوابید. کسی که نگهبانی می‌داد، پشه‌ها را می‌کشت.

متوجه شدیم که گشت‌های عراقی هر شب تا نزدیک خاک‌ریز ما می‌آیند. یک شب ساعت 10-12 مقداری کمک مردمی رسید. کمپوت آلوزردی را داخل کلمن یخ قرار دادیم که بعد آن را بخوریم. دوستم محمود که اهل رفسنجان بود، گفت: دیشب خواب دیدم که نتوانستیم آلوزرد را بخوریم.

گفتم اینها که کنار ما داخل سنگر هستند چطور این خواب را دیدی؟ گفت: همین که گفتم. نمی‌توانیم آن‌ها را بخوریم! من سریع رفتم و آلوزردها را آوردم. خداوند رحمت کند شهید بهشتی را. اولین شب جمعه شهادت ایشان بود از رادیو دعای کمیل تهران را گوش می‌کردیم. در حالی که دست من داخل کلمن بود، نور زیادی سراسر جبهه عراقی‌ها را روشن کرد و خمپاره‌ای داخل سنگر روباز ما شد و کلمن را تکه‌تکه کرد خودمان هم پرت شدیم، تا خواستیم از جا بلند شویم، دومین خمپاره داخل سنگر آمد و زخمی شدیم.

دوستی داشتیم که راننده آمبولانس بود، وقتی خبر شد، سریع آمد و ما را بلند کرد. در اثر شدت آتش چند بار زمین خوردم، بالاخره یک یا علی گفتم و خودم را داخل آمبولانس رساندم. دوستم محمود را هم آوردند.

این مطلب را هم عرض کنم (بچه‌ها گفتند: پس از رفتن شما ناگهان متوجه شدیم که یک گروهان عراقی به ما نزدیک می‌شود بچه‌ها به طرف آن‌ها تیراندازی کردند و حدود 20 نفرشان را کشتند، بقیه هم فرار کردند.

راننده آمبولانس راه را گم کرد و به میدان‌های مین پاکسازی شده رفت. الحمدالله به سلامت از آنجا رد شدیم و به حمیدیه رسیدیم. حال من خیلی بد بود، به طوری که نفسم قطع می‌شد. گویی آخرین نفس‌ها را می‌کشیدم، به اورژانس که رسیدیم، اکسیژن به من وصل کردند. پس از آن هر دو نفر ما را به بیمارستان اهواز اعزام نمودند. در آنجا خیلی سریع با قیچی پهلویم را سوراخ کردند، خون زیادی از پهلویم بیرون ریخت و نفسم برگشت. معلوم شد در اثر موج خمپاره از داخل خونریزی کرده بودم.

لوله و کیسه بزرگی به من وصل کرده بودند. فردای آن روز اتوبوسی که صندلی‌هایش را برداشته بودند، آوردند. (این اتوبوس مخصوص زخمی‌هایی بود که نمی‌توانستند، حرکت کنند) در حال بیرون آمدن از بیمارستان بودیم که گلوله‌های توپ عراقی وسط شهر جلوی بیمارستان به زمین خورد و آنهایی که ما را حمل می‌کردند، برانکارد را روی زمین گذاشتند و فرار کردند.

ما که با این همه لوله و کیسه وصل شده نمی‌توانستیم تکان بخوریم، اطراف‌مان مرتب گلوله می‌خورد و نمی‌توانستیم تکان بخوریم. بنده خدایی از راه رسید و شروع به سر و صدا کرد و چند نفر را جمع کرد و ما را داخل ماشین گذاشتند. پرسید که اینها کجا باید بروند؟ گفتند: فرودگاه. سوار ماشین شد و ما را از آن معرکه نجات داد. عصر آن روز ما را به تهران منتقل کردند.

من 48 ساعت بود که دستشویی نرفته‌ بودم و اجازه حرکت کردن هم نداشتم. هر چه پرستارها خلوت می‌کردند، نمی‌توانستیم دستشویی کنم. خلاصه کار به جایی رسید که گریه می‌کردم، با همین حال مرا به اطاق عمل بردند. روز بعد، از شدت ناراحتی احساس می‌کردم دارم می‌میرم. پرستارها هم نگران بودند.

چاره‌ای ندیدم جز این که بگویم هیچ ناراحتی ندارم. آن‌ها هم با خاطر جمعی رفتند. مجروح دیگری که پایش از مچ قطع شده بود، در اطاق من بود. به او گفتم: تو برو توالت را پیدا کن، به خصوص اگر فرنگی باشد، بهتر است. او هم این کار را کرد و من لوله و شیشه‌ها را بغل کردم و خودم را سریع به توالت رساندم. داخل شدم و در را از داخل قفل کردم.

پرستارها فهمیدند و پشت در، سروصدا می‌کردند و می‌گفتند: با این وضع مرگت حتمی است. در را باز کردم و پرستارها با تخت متحرک مرا به اطاق برگرداندند.

چند روز بعد متوجه شدم که منافقین به بهانه سر زدن به زخمی‌های جنگ به بیمارستان می‌آمدند. و مجروح‌هایی را که حالشان خوب نبود و نمی‌توانستند حرکت کنند، شهید می‌کردند. به خصوص اگر می‌فهمیدند که مسئولیتی هم دارد.

یک روز سراغ من آمدند، ولی با سروصدای من فرار کردند. نامردها این کار غیر انسانی را تا آخر جنگ به شکل‌های مختلف ادامه می‌دادند و بعضی فرماندهان ما را شهید کردند.

 

حاج حمید شفیعی

 

ادامه مطلب
یک شنبه 20 مرداد 1392  - 6:59 PM

یکی از تلخ‌ترین صحنه‌ها این بود که منافقین بعد از گرفتن شهر اسلام‌آباد غرب، به بیمارستان امام خمینی(ره) حمله کردند و تمام کارکنان، مجروحان نظامی و شخصی را ‌کشتند و بعد پیکرهایشان را به داخل حیاط بیمارستان بردند و آتش زدند.

خبرگزاری فارس: بیمارستانی که تمام کارکنان و مجروحانش شهید شدند
 

 

 از جنایت منافقین در غرب کشور آن هم بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، روایات و حرف‌های بسیاری شنیدیم که فقط بخشی از آن همه جنایت است؛ رزمنده بسیجی «حسین دهنوی» از رزمندگان غرب کشور است که جنایت منافقین در اسلام‌آباد غرب را روایت می‌کند.

                                                         ***

بعد از پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه 1367 توسط امام خمینی(ره)، بعثی‌ها از جنوب و غرب کشور حمله گسترده‌ای را آغاز کردند؛ گردان ما در سرپل ذهاب با نیروهای عراقی درگیر شدند؛ بعد از پیشروی عراق، منافقین در تاریخ سوم مرداد از پادگان اشرف به سمت ایران سرازیر شدند؛ 4 مرداد 1367 منافقین به اسلام آباد غرب رسیدند و پنجم مرداد درگیری با منافقین در تنگه مرصاد ـ چارزبر صورت گرفت.

در این حملات، شاهد واقعه بودیم. در آن زمان این قدر امکانات و تجهیزات نظامی نبود که بتوانیم مقابل 30 تیپ پیاده و مکانیزه منافقین مقاومت کنیم. آنها مانند رعد و برق به شهر حمله کردند. بعد از اینکه درگیر جنگ شهری شدیم، می‌دیدم که مردم، کوچه به کوچه از دست منافقین فرار می‌کردند و این گروهک هم مردم را به رگبار می‌بست؛ تعداد زیادی از مردم در این منطقه شهید و مجروح شدند.

در این بین ما درگیر بودیم و حتی فرصت نداشتیم که پیکرهای شهیدان و مجروحان را جمع کنیم و کار رزمی خودمان را ادامه دادیم. ما می‌دیدیم که منافقین برخی از مردم را روی زمین خوابانده بودند و تیرخلاص به آنها می‌زدند.

یکی از تلخ‌ترین صحنه‌ها این بود که منافقین بعد از گرفتن شهر اسلام آباد غرب، به بیمارستان امام خمینی(ره) حمله کردند و تمام کارکنان، مجروحان نظامی و شخصی را ‌کشتند و بعد پیکرهایشان را به داخل حیاط بیمارستان بردند و آتش زدند.

علاوه بر مردم اسلا‌م آباد غرب، مردمی که در این شهر به شهادت رسیدند، از مناطق کرند غرب و سرپل ذهاب بودند که در این منطقه پناه گرفته بودند.

بعد این حملات وحشیانه، منافقین به تنگه مرصاد رسیدند و گردان مستقر تیپ انصار همدان آماده رزم با این نیروها شدند؛ عملیات تأخیری انجام شد؛ بعد هم نیروهای کمکی به منطقه رسیدند و به حول و قوه الهی، منافقین را شکست دادیم.

دو روز بعد از قتل عام مردم توسط منافقین، برای پاکسازی وارد شهر اسلام آباد غرب شدیم؛ صحنه‌های دردناک بسیاری دیدیم، چرا که آنها می‌خواستند رعب و وحشت بین مردم ایجاد کنند و افراد سرشناس را هم به شهادت می‌رساندند؛ نمونه‌ای آن صحنه‌ای بسیار دردناک بود که منافقین عمامه یک طلبه را دور گردنش آویخته بودند و او را از ساختمان سه طبقه‌ای در میدان مرکزی اسلام‌آباد، اعدام کرده بودند.

 

هفتم مرداد پایان عملیات مرصاد بود، روز هشتم هم کار پاکسازی منطقه را انجام دادیم و سپس مردم از نقاط مختلف برای تحویل پیکرهای شهدایشان به اسلام‌آباد آمدند.

 

ادامه مطلب
یک شنبه 20 مرداد 1392  - 6:58 PM

شیرین‌ترین لحظه حاج غلامحسین یعنی دامادی پسر ارشدش علیرضا در مسجد اتفاق افتاد و این داماد مکتبی مهمانان مجلس دامادی‌اش را به مسجد فراخواند و نتیجه این پیوند فاطمه بود که به گفته حاج غلامحسین، ۹ ماه بعد از شهادت علیرضا به دنیا آمد.

خبرگزاری فارس: حاج غلامحسین خدا نگهدارت باشه
 

 

  حاج غلامحسین 24 ساله بود که علیرضا به دنیا آمد و 27 ساله بود که محمدرضا به دنیا آمد. حاج غلامحسین این دو امانت خدا را بزرگ کرد و به ثمر رسانید. محمدرضای 21 ساله را در 48 سالگی در اردیبهشت ماه سال 61 و علیرضای 25 ساله را در 49 سالگی در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم انقلاب امام کرد و امانت را به صاحب امانت رساند.

شیرین ترین لحظه حاج غلامحسین یعنی دامادی پسر ارشدش علیرضا در مسجد اتفاق افتاد و این داماد مکتبی مهمانان مجلس دامادیش را به مسجد فراخواند و نتیجه این پیوند فاطمه بود که به قول حاج غلامحسین 9 ماه بعد از شهادت علیرضا به دنیا آمد. فاطمه الان 29 ساله است و حاج غلامحسین نزدیک است که 80 ساله شود.

حاج غلامحسین 6 سالی‌ست که همدم و همراهش یعنی مادر علیرضا و محمدرضا را از دست داده است. حاج علامحسین روزهای جمعه و یا پنجشنبه به زیارت عزیزانش به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) می‌آید و ما هم چشممان به دیدار آن عزیز روشن می‌شود.

 

 

حاج غلامحسین موحد دانش

حاج غلامحسین موحددانش پدر بزرگوار فرمانده شهید ما علیرضا موحد دانش است. علیرضا موحد دانش وقت شهادتش یک رزمنده بسیجی بود و هیچ عنوان دهن پرکنی نداشت. او بنیانگذار و فرمانده اسبق تیپ سیدالشهداء (ع) بود. بعد از عملیات بیت‌المقدس رزمنده‌‌ها و فرمانده‌های زبده تیپ محمد رسول الله (ص) گرد شمع وجود علیرضا جمع شدند و یگانی را تشکیل دادند که تا آخرین روز دفاع مقدس اسم و رسمش پشت دشمن را می‌لرزاند و امروز سپاه حضرت سیدالشهداء(ع) میراث آن است.

 

تشییع پیکر شهید محمد رضا موحد دانش، اردیبهشت 61 / از چپ به راست شهید علیرضا موحد دانش، مادر شهید، حاج غلامحسین با لباس سفید

حاج علیرضا به خاطر نبوغ و استعداد خدادادی که داشت زودتر از زمان خودش بود. ایده و طرح‌هایی که برای سرکوب دشمن روی کاغذ می آورد همه را حیرت زده می‌کرد و بالطبع توقع داشت این ابداعات در خدمت جنگ قرار بگیرد اما عدم درک مدیریت بالای صحنه نبرد این فرمانده جوان تهرانی موجب شد که مسوولیت تیپ سیدالشهداء(ع) را قبل از عملیات والفجرمقدماتی در بهمن ماه 61 واگذار کند.

آن موقع‌ها هدف وسیله را توجیه نمی‌کرد و تربیت شده های مکتب امام(ره) حاضر نبودند به هرقیمتی رئیس باشند و از طرف دیگر اطاعت از سلسله مراتب فرماندهی در جنگ را بر خود واجب می‌دانستند.

حاج علیرضا فرماندهی تیپ سیدالشهداء(ع) را واگذار کرد اما صحنه دفاع از انقلاب را ترک نکرد. او در گره‌های عملیات‌ها با آستین خالیش از راه می‌رسید.

او که می‌رسید خبر آمدنش مثل باد در بین رزمنده های دوستدارش پخش می‌شد و همه دوست داشتند در رکاب حاج علیرضا موحد دانش به قلب دشمن بکوبند.

 

سرداران شهید لشگر10سیدالشهداء(ع)/ ایستاده از راست: نفر اول شهید داوود حیدری، دوم شهید محمد قزانی، چهارم شهید احمدساربان نژاد، پنجم شهید حمیدشاه حسینی، ششم شهید حاج کاظم رستگار، هفتم حاج غلامرضا کیانپور

آمدن حاجی برای عملیات والفجر یک در وقتی که کار خیلی سخت شده بود همه را خوشحال کرد و بیشتر از همه کاظم رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) خوشحال شد. او برای حاج کاظم رقیب نبود بلکه رفیق عزیز بود. خیلی این دو فرمانده بی هوا(هوای نفس) بودند.

دفاع مقدسی که حاج علیرضا و یارانش میدان‌دار آن بودند 8 ساله نبود بلکه ده سال بود. حاج علیرضا در کنار شیر فرماندهان تهران احمد متوسلیان از اوایل سال 58 لباس رزم به تن کردند و به میدان مبارزه با ضد انقلاب در جای جای ایران قدم گذاشت و کوه‌های سر به فلک کشیده شمالغرب و کردستان شاهدی بر دلاوری این یاران بی ادعای خمینی عزیز است.

حاج علیرضا شیر کوهستان بود. او قریب سه سال در کوه‌های غرب و شمالغرب با دشمن جنگیده بود و می‌دانست در این میدان چگونه باید دشمن را منکوب کرد.

 

تپه سرخه یکی از مواضع دشمن که توسط رزمندگان لشگرسیدالشهداء(ع) در عملیات والفجر2 فتح شد/ محل شهادت شهید حاج علیرضا موحد دانش/ ارتفاع پشت سر ارتفاع 2519

عملیات والفجر 2 بعد از ماه مبارک رمضان سال 62 در جبهه شمالغرب آغاز شد و در مرحله اول رزمندگان توانستند ارتفاعات منطقه عملیات را تصرف کنند. اما دشمن توانست با برتری آتش و به کارگیری تیپ های کماندوهی و نیرو مخصوص و انجام پاتک های سنگین ارتفاعات را پس بگیرد . اینجا بود که فرماندهان جنگ تیپ سیدالشهداء(ع) به فرماندهی شهید حاج کاظم رستگار را برای مقابله با دشمن به منظقه پیرانشهر و حاج عمران فراخواندند.

حاج علیرضا هم خبر دار شد که یگانی که چون جان او را عزیز می‌داشت برای عملیات فرا خوانده شده و علی رغم اینکه در عملیات والفجر یک مجروح شده بود و باید بهبودی کامل پیدا می‌کرد ساکش را بست و از تهران خودش را به پیرانشهر رساند.

کاظم رستگار که با آمدن همراه و همرزم قدیمیش قوت گرفته بود در خدمت به علیرضا اعلام آمادگی کرد و آنهایی که از نزدیک ناظر این ملاقات بودند از قربان صدقه هم رفتن این دو علمدار تیپ سیدالشهداء(ع) خاطرات بیادمانی در سینه دارند.

حاج علیرضا آمد و کار شناسایی منطقه آغاز شد و در 13 مرداد ماه 62 گردان قمربنی هاشم (ع) به فرماندهی شهید محمد قزانی و گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی شهید داوود حیدری و گردان آرپی‌جی زن حجربن عدی و گردانی از برادران ارتشی با هدایت رزمنده جان بر کف تیپ سیدالشهداء(ع) حاج علیرضای موحد دانش به قصد تصرف قله 2519 و ارتفاع کدو حرکت کردند.

طرح حاج علیرضا این بود که ارتفاعات تپه سرخه و کله اسبی و صخره ای را بی سر و صدا دور می‌زنیم و هدف اصلی قله 2519 است. گردانها حرکت کردند و قبل از طلوع آفتاب به مواضع دشمن رسیدند و با مقاومتی که دشمن برای حفظ قله انجام داد توانستند بر قله 2519 تسلط پیدا کنند.

هوا که روشن شد دشمن با سه تیپ کماندویی با ده‌ها هلکوپتر اقدام به هلی برن نیرو روی ارتفاعات دامنه قله 2519 کرد و سه گردان درگیر در منطقه را به محاصره درآورد. حاج علیرضای موحد دانش با گردانهای زهیر به فرماندهی شهید بهمن محمدی نیا و حضرت قاسم (ع) به فرماندهی عباس قهرودی به کمک نیروهای محاصره شده رفت و نزدیک های ظهر روز 13 مردادماه 62 با تلفات زیادی که از دشمن گرفت ارتفاعات تپه سرخه، یال اسبی و تپه صخره‌ای آزاد شد. لاشه چندین هلکوپتر دشمن که برای هلی برن نیرو وارد منطقه شده بودند به چشم می‌خورد و عجیب تر اجساد دشمن بود که هیچ شباهتی به سربازان بعثی نداشتند و اکثرا هیکل‌های تنومند و چهره های سیاه داشتند که بعدا معلوم شد که سودانی بودند.

رزمنده‌های تیپ سیدالشهداء(ع) مشغول تثبیت مواضع و پدافند روی ارتفاعات شدند. ولی خبری از حاج علیرضا نبود. از پشت بیسیم اعلام می‌کردند که برادر موحد به عقب بیاید. عموم رزمنده های مستقر در خط علی موحد را نمی‌شناختند چون به عنوان یک رزمنده وارد عملیات شده بود. همه دنبال او می‌گشتند و خبری نبود. تا اینکه سه روز بعد یکی از رزمنده ها خبر آورد که پیکر پاسداری روی تپه سرخه افتاده و نشانش این است که یک دست ندارد. این خبر بود که همه را شوکه کرد.

 

 

روز تشییع پیکر شهید حاج علیرضا موحد دانش و حاج غلامحسین پیراهن سفید به تن دارد

بدن سردار گمنام تیپ 210 سیدالشهداء(ع) حاج علیرضا موحد دانش روز 16 مرداد در حالی پیدا شد که تیری به ران پا و تیری به سینه اش اصابت کرده بود و در کنارش سیم تلفن ارتباطی دشمن که با دندان جویده شده بود و حکایت از این می‌کرد که حاجی در لحظه آخر داغ ارتباط دشمن با نیروهایش در منطقه را به دلش گذاشته.

حاج علیرضا موحد دانش به گمنامی شهره است. نه تنها او، بلکه همه فرمانده‌هان شهید تهران گمنام بودند و گمنام رفتند: احمد متوسلیان، کاظم رستگار، محمد بروجردی، داوودکریمی، ناصرکاظمی و... .

حاج علیرضا موحد دانش شهید شد و حاج غلامحسین همانطوری که روز تشییع محمدرضا لباس سفید به تن داشت، در روز تشیع پیکر علیرضا هم  لباس سفید به تن کرد و عملا نشان داد که «ما رایت الا جمیلا» و شهادت چیزی جز زیبایی نیست.

و امروز این چهره صبور و دوست داشتنی در آستانه 80 سالگی است و تنها بازمانده پدران سرداران رشید تهران است.

روز تشییع پیکر پدر بزرگوار شهید کاظم رستگار، حاج غلامحسین عصا به دست آمده بود و حلقه یاران شهید رستگار و موحد به دور او شکل گرفت و این حقیر هم که بعد از دفن پیکر پدر فرمانده شهیدمان با لباس‌های خاکی از قبر بالا آمدم و سرم را روی زانوی این عزیز گذاشتم و ایشان هم نسبت به من محبت داشت و عرض کردم خدا شما را برای ما نگهدارد و ایشان به خنده گفت: بابا! من هم آفتاب لب بومم.

پس ای مهربان‌ترین مهربانان از تو می‌خواهیم این سند افتخار و ایستادگی را برای ما و ملت ما نگهدار و زبان حال همه همسنگران شهدا برای سلامت این عزیز  است که:

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد  

وجود نازکت آزرده گزند مباد

 

*راوی: جعفر طهماسبی

ادامه مطلب
یک شنبه 20 مرداد 1392  - 6:55 PM

باشگاه خبرنگاران ؛

چگونه رمضانی بمانيم؟!

فلسفه روزه دست يابي به اهدافي است كه بستر خدايي شدن انسان را فراهم مي آورد. بسياري از مردم تلاش مي كنند تا در ماه رمضان به اين فلسفه روزه دست يابند، ولي وقتي از دوره فشرده انسان بودن بيرون مي آيند، دچار غفلت مي شوند و به عنوان اينكه قله بزرگي را فتح كرده و پرچم افتخار روزه دار بودن را برآن افراشتند، با تصويري از اين موفقيت، از قله فرود مي آيند و به كارهاي روزمره خود مي پردازند.

اين درحالي است كه براساس آموزه هاي قرآني، رسيدن به قله پرافتخار روزه دار بودن، تنها زماني آثار خود را در زندگي بشر به جا خواهد گذاشت كه با رسيدن به قله، از آن جا آماده پريدن به افق هاي دور دستي شوند كه بندگي، گام نخست خدايي شدن در مقام خلافت است.

نويسنده دراين مطلب برآن است تا با مراجعه به آموزه هاي قرآني، اهداف رمضاني بودن پس از درك مقام پرفيض رمضاني شدن را تبيين و به گوشه اي از راهكارهاي رمضاني ماندن اشاره كند. با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.

فلسفه رمضاني شدن

آموزه هاي قرآني، به دنبال بيان حقيقتي هستند كه از آن به متاله، خدايي و رباني شدن انسان ياد مي شود؛ زيرا خداوند انسان را براي هدف والاي خلافت الهي آفريده است. (بقره، آيه ۳۰) خداوند در همه فرزندان آدم (ع) اين ظرفيت خدايي و رباني شدن را قرار داده است.

براي رسيدن به اين مقام والا، خداوند فرصت استثنايي در بهشت نخستين بودن را نيز به انسان داد تا به دور از هر گونه مشقت هاي بيروني چون تشنگي، گرسنگي، آفتاب سوزان و عرياني (طه، آيات ۱۱۸ و ۱۱۹) در محيطي مناسب، خلافت الهي را به عهده گيرد، ولي به دليل فقدان عزم جدي درگام نخست (طه، آيه ۱۱۵) بي تقوائي نسبت به ميوه درخت ممنوع پيشه كرد و در اثر وسوسه ابليس،اين دشمن سوگند خورده، از آن ميوه خورد و به شقاوتي كه خداوند از آن بيم داده بود، به هبوطي از آن بهشت گرفتار آمد و دچار رنج و مشقت هاي پيش گفته شد.(طه، آيات ۱۱۶ تا ۱۲۰؛ بقره،آيه ۳۰تا ۳۷ و آيات ديگر)

با اين همه خداوند به سبب توبه حضرت آدم (ع) با بهره گيري از كلمات تامات الهي (بقره ۳۷) يعني اهل بيت(ع)، از نفرين و لعن خداوندي به دور ماند و تنها دچار هبوط از آن محيط آسايش شد؛ هرچند كه ابليس به سبب عدم توبه،گرفتار هبوط و لعن شد. (نحل، آيه ۹۸، بقره، آيات ۳۰ تا ۳۸ و آيات ديگر)

خداوند پس از هبوط آدم (ع) راه بازگشت و رسيدن به خدايي و رباني شدن را درشكل جديدي به عنوان هدايت وحياني (بقره، آيه ۳۸، طه، آيه ۱۲۴) ارائه مي دهد تا انسان در شرايط جديد نيز بتواند مسئوليت اصلي خود را به عهده گيرد و بر كائنات به عنوان خليفه الهي حكومت كند.

آنچه در آموزه هاي وحياني كتب آسماني بويژه قرآن بيان شده راهنمايي فعليت بخشي به اسماء و صفات الهي است كه در انسان سرشته شده است. انسان ها مي توانند با بهره گيري از دو پيامبر باطني (عقل و فطرت)و پـيامبر ظاهري، مسير فعليت بخشي اسماي الهي را از طريق عبوديت و اطاعت بپيمايند و با خدايي شدن، مظهر پروردگاري و ربوبيت خداوند شده و خلافت را به عهده گيرند.

از آن جايي كه مهم ترين بلاي جان آدمي، بي تقوايي است، بسياري از آموزه هاي قرآني با محوريت تقوا سازي بيان شده است. از اين رو تقوا در آيات قرآني از واژگان كليدي است و بسياري از اعمال و مناسك به قصد تحقق يا تقويت تقوا در انسان وارد شده است؛ چنانكه احكام تحريمي و يا مصاديق گناه، بيانگر مواردي است كه انسان را به بي تقوايي مي كشاند و انسان را از فعليت بخشي اسماي الهي در ذات باز مي دارد.

خداوند افزون بر راهكارهاي معمولي و عادي حفظ و تقويت تقوا، راهكارهاي خاصي را نيز معرفي كرده است كه از آن جمله مي توان به دوره كوتاه مدت ماه رمضان اشاره كرد كه در طول هر سال يك ماه برگزار مي شود تا بستري براي تقواگرايي بشر باشد.

در اين دوره هاي كوتاه مدت و فشرده، دشمن بيروني و سوگند خورده يعني ابليس و شياطين هم پيمان وي، در بند مي شوند. شياطين در طول مدت يك ماه رمضان اجازه ندارند تا بشر را در شرايط توفان وسوسه ها قرار دهند. اين گونه است كه هر انساني در شرايطي چون روزهاي طولاني و گرم و توانفرساي تابستان، مي تواند روزه بگيرد بي آن كه فشار مضاعفي را تحمل كند.

در طول اين دوره، فرشتگان به محافظت و حمايت خاص از روزه داران مي پردازند و اين امكان فراهم مي آيد كه تقوا يعني پرهيز از گناهان بلكه حتي مباحات را بياموزند و از مهم ترين عناصر تحريكي بشر يعني خوردن و نوشيدن و لذات جنسي، به دور باشند. لذا هر كسي در بستر مناسب ماه رمضان مي تواند تجربه اي از تقواي الهي را داشته باشد.

خداوند درباره فلسفه رمضاني شدن انسان مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بودند مقرر شده بود، شايد كه پرهيزگاري پيشه كنيد. (بقره، آيه ۱۸۳)

در اين آيه به صراحت هدف از روزه داري در ماه رمضان را دست يابي به تقوا بيان مي كند. تأكيد بر واژه لعل (شايد) و آوردن فعل مضارع (تتقون) براي اين است كه اين روزه داري در ماه رمضان تنها بسترسازي است تا شما تقوا را پيشه خود سازيد و اين تقوايي كه در ماه رمضان از طريق روزه داري به دست مي آوريد در ماه هاي ديگر سال ادامه دهيد.

در اين آيه بيان نشده كه انسان با روزه داري متقي مي شود و اسم و عنوان متقي بر چنين شخصي صادق است؛ زيرا عنوان اسمي متقي زماني صادق است كه شخص هرگز در هيچ مكان و زماني هيچ يك از عوامل تقواشكن را انجام ندهد و همواره خود را در دژ تقوا از گناهان و محرمات و زشتي ها و ناپاكي ها در امان نگه دارد.

اما روزه داري در ماه رمضان اين فرصت استثنايي را به بشر مي دهد كه تقوا پيشه كردن را تمرين كند؛ زيرا شرايط ماه رمضان بسيار استثنايي است. از جمله شرايط مطلوب و مناسبي كه در اين ماه براي تقواسازي وجود دارد، فرمان وحياني الهي براي شناخت مصاديق تقوا و راه رسيدن به آن است كه در اين ماه نازل شده است.

همچنين در اين ماه فرقان (قدرت تشخيص حق و باطل) به انسان ها داده شده است؛ چنانكه در اين ماه با محدودسازي شياطين و ابليس اجازه وسوسه گري به آنان داده نمي شود؛ چنانكه در اين ماه به ويژه شب قدر كه ارزش و منزل آن براي مردم همچنان ناشناخته خواهد ماند، روح و فرشتگان فرود مي آيند و زمينه و بسترهاي كمال يابي بشر را رقم مي زنند.

خداوند در آيه ۱۸۵ سوره بقره در مقام منزلت ماه رمضان مي فرمايد: «ماه رمضان، همان ماه است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، كتابي كه مردم را راهبر و متضمن دلايل آشكار هدايت و ميزان تشخيص حق از باطل است.

پس هر كس از شما اين ماه را درك كند بايد آن را روزه بدارد.»در آيات سوره قدر و نيز آيات نخست سوره دخان، مقام و منزلت ماه رمضان و آثار و بركات آن در تقواسازي بشر و رسيدن به هدايت الهي و دست يابي به مقامات انساني و الهي بيان شده است.

از اين آيات و نيز روايات معتبر اين معنا به دست مي آيد كه هدف از رمضاني شدن، آمادگي براي حركت در مسير تقوايي است كه نهايت آن فعليت يابي اسماي الهي و قرار گرفتن در مقام خلافت الهي و مظهريت در ربوبيت در مقام فنا و لقاي الهي است.

تلاشي كه انسان در ماه رمضان با امساك و خودداري از گناهان و حتي مباحات انجام مي دهد، ميوه اي شيرين دارد كه نخستين آثار آن ميوه تقوا است و كامل ترين ميوه آن فنا و لقاي الهي (نجم، آيه ۳۹) و رسيدن به مقام رضوان الله (فجر، آيات ۲۷تا ۲۹؛ توبه، آيه ۷۲) و قاب قوسين او ادني (نجم، آيه ۹) مي باشد.

منتهاي رمضاني شدن

چنان كه گفته شد، رمضاني شدن به معناي قرار گرفتن در مسيري است كه از آن به متقي شدن ياد مي شود؛ زيرا انسان به طور طبيعي و فطري به سوي كمال مي رود، ولي موانعي در سر راه انسان قرار مي گيرد كه اجازه نمي دهد تا اين سير طبيعي تحقق يابد و اسماي الهي در انسان فعليت پيدا كند و انسان خدايي (متاله) شود.

از اين رو مساله تقوا به معناي پرهيزگاري و دوري و اجتناب از موانع مطرح مي شود تا آدمي به دور از هرگونه موانع بتواند مقتضي خدايي شدن را فعليت دهد. پس تقوا نقش كليدي در خدايي (متاله) شدن انسان دارد.

با نگاهي به گزارش قرآن درباره هبوط آدم از بهشت آغازين به خوبي اين معنا دانسته مي شود كه تقوا تا چه اندازه در مسير كمال يابي انسان نقش دارد؛ زيرا لاتفعل (انجام ندادن) و پرهيز از برخي از چيزها كه مانع جدي بر سر راه خدايي شدن انسان مي باشد، به انسان كمك مي كند تا خلافت را بي رنجي به دست آورد. رنج انسان تنها خودداري و اجتناب است؛ چرا كه پرهيز از پليدي و رجس، خود به معناي كار افتادن دستگاه كمال گرايي بشر خواهد بود.

هر انساني بايد با پرهيز و اجتناب از محرمات و انجام ندادن و نزديك نشدن به برخي از امور كه بازدارنده و مانع جدي در سر فعليت يابي اسماي الهي در انسان مي باشد، خود را به مقام خلافت برساند.

پس فلسفه رمضاني شدن، متقي شدن است كه خداوند با عنوان لعلكم تتقون در آيه ۱۸۳ سوره بقره بر آن تاكيد دارد و آن را علت وجوب روزه داري بر انسان ها در همه شرايع دانسته است. اين گونه است كه انسان در مسير عروج به كمالات تنها لازم است خود را از محرمات و مكروهات باز دارد تا اجازه دهد واجبات و مستحبات فعليت يابد؛ زيرا مقام خلافت الهي خود به خود مقتضي احسان، ايثار و كارهاي نيك و صالح است.

به سخن ديگر، براساس آموزه هاي وحياني قرآن، حقيقت هر انساني، پاكي و نيكي است و تنها عوامل بازدارنده بيروني و دروني اجازه نمي دهد تا اين حقيقت بروز و ظهور كند، پس لازم است تا با تقوا و اجتناب از آن موانع، اجازه داده شود تا حقيقت، خودنمايي كند. اين جلوه گري حقيقت باطني هر انساني به معناي فعليت يابي اسما و صفات الهي در شخص و ظهور و بروز آن خواهد بود كه همان معناي ديگر خلافت و ربوبيت انساني است.

راههاي رمضاني ماندن

بنابراين، از نظر آموزه هاي قرآني، رمضاني شدن هر چند مهم و اساسي است ولي نسبت به رمضاني ماندن بسيار كم اهميت است؛ زيرا شرايط رمضاني شدن به سبب محدوديت ها و حبس دشمنان سوگند خورده، بسيار آماده و فراهم تر است و هر كسي در شرايط ماه رمضاني به آساني مي تواند از موانع كمال و فعليت يابي، پرهيز و اجتناب نمايد، اما اين دوره تمريني همانند تمرين در استخر است.

اگر انسان بتواند پس از اين تمرين ها در فضاي مناسب و بسته استخر رمضان، در فضاي متلاطم و توفاني درياي زندگي نيز شناگر ماهري باشد و خود را از توفان وسوسه هاي دروني و بيروني حفظ كند و غرق دنيا و موانع رشدي نشود، آن گاه است كه مي توان به او به عنوان انسان رمضاني درود و آفرين فرستاد.

هر انساني به سبب شرايط بسيار مساعد و مناسب رمضاني مي تواند رمضاني شود و تقواي الهي را تجربه نمايد، اما اگر بتواند خود را در شرايط توفاني وسوسه هاي ابليسي و شياطيني در طول سال حفظ كند، چنين شخصي به عنوان متقي يعني رمضاني شده، همان كسي است كه در مسير متاله شدن به پرواز درآمده است و از روي چكاد شب هاي قدر به آسمان خدايي شدن پريده و در افق هاي بيكران اوج گرفته است.

اگر انسان بتواند با خود در اين ماه عهد ببندد از هر آنچه در ماه رمضان ترك و اجتناب كرده، در طول سال به شكلي ديگر اجتناب كند، اين اميد هست كه رمضاني ماندن را تجربه كند. اگر او تا ديروز حتي از مباحات پرهيز داشته، امروز پس از عيد فطر هم بتواند با نوعي محدوديت اختياري خود را از آن حفظ كند، آن گاه است كه مي بايست جشن اخلاص و تقوا را برگزار كند و از مقام متقين و آثار آن بهره مند گردد.

خداوند ماه رمضان را همانند حالات اضطراري قرار داده است. انسان در حالات اضطراري اين امكان را دارد تا حقيقت توحيد را دريابد و در زماني كه دست از همه اسباب ظاهري بريده، به سبب حقيقي بياويزد و از چنگال توفان بلا و مصيبت برهد.

اما اگر انساني بتواند به اختيار خويش اين اضطرار را در خود حفظ كند و همواره اسباب را در طول اراده و مشيت الهي قرار دهد، آن گاه اين امكان را خواهد داشت كه همواره مستجاب الدعوه باشد و خداوند در همه حالات او را پاسخ دهد.

اگر انسان رمضاني شده، بتواند اين اضطرار و حالت خاص رمضاني شدن را در خود حفظ كند و همواره حتي از مباحات به گونه چشم و دل سير باشد، آن گاه مي توان اميد داشت كه اين شخص در طول سال رمضاني خواهد ماند و عنصر اساسي تقوا در او از حالت فعلي به حالت اسمي درمي آيد.

تفاوت دو حالت فعلي و اسمي در اين است كه انسان از فوتباليست بودن تفريحي به فوتباليست بودن حرفه اي تبديل شود و از حكم و داوري در يك مسأله اي به عنوان حاكم و قاضي داراي پست و منصب درآيد.

اگر كسي حالت (تتقون) را به حالت (متقي) درآورد، آن موقع است كه تمام زندگي اش، اجتناب و پرهيزگاري خواهد بود و هرگز به زشتي و پليدي و گناه و محرمات بلكه حتي مباحات به شكل افراط و اسراف و تبذير و مانند آن نزديك نخواهد شد و در مباحات نيز اعتدال را مراعات مي كند.

خداوند به هر انساني اين امكان را داده تا حقيقت توحيد را در مقام اضطرار دريابد و اين گونه بر او اتمام حجت مي كند، همچنين خداوند به هر انساني اين امكان را بخشيده تا تقوا و لذات و آثار آن را در ماه رمضان به خصوص تجربه كند.

پس با اختيار خود بايد تلاش كنيم كه در حالت اضطرار باشيم و حقيقت توحيد هميشه در ما تجلي كند و به اضطرار، همواره خود را اهل تقوا قرار دهيم. اين همان اضطرار بالاختياري است كه انسان را به مقامات عالي خدايي و رباني شدن مي رساند و منتهاي سير انساني تحقق مي يابد.

بنابراين، روز عيد فطر مي بايست جشن پيمان با حقيقت خلافت و مظهر تمام و كمال خداوندي يعني پيامبر(ص) باشد و از خداوند بخواهيم تا ما را در همان مسير كمالي و صراط مستقيم آن حضرت قرار دهد و از هر آنچه آن حضرت(ص) و خاندان پاكش(ع) از پرهيز و اجتناب داشتند، پرهيز كرده و از هر آنچه ايشان بدان گرايش داشته گرايش داشته باشيم.

اين گونه مي توانيم در مقام مخلصان (به كسر لام» درآئيم تا زمينه براي ورود به مقام صالحان و نيكوكاران فراهم آيد و در نهايت خداوند به عنايت خويش ما را نيز همانند پيامبران و اولياي ايشان در جرگه و مقام مخلصون (به فتح لام) درآورد.

اضطرار بالاختياري كه ما براي خود پس از عيد فطر پديد مي آوريم همان ميوه شيرين يك ماه تمرين در استخر اضطرار غيراختياري و از سر اجبار است. اين گونه است كه در درياي توفاني بر بال تقوا و نيكوكاري سوار شده و تا اوج بي نهايت خدايي شدن مي پريم. باشد با خود اين گونه در عيد فطر عهد بنديم تا همان گونه كه رمضاني شديم، رمضاني بمانيم و خدايي شدن را تجربه كنيم.

ادامه مطلب
شنبه 19 مرداد 1392  - 5:21 PM

عارف بالله آیت‌الله ملکی تبریزی می‌گوید: خلاصه تشریع عید و نماز آن به منظور اظهار رأفت و رحمت، گستراندن جود و کرم و بخشش به مردم است.

خبرگزاری فارس: حقیقت عید چیست/ فضیلت و اعمال شب و روز عید سعید فطر
 

 

  شب و روز عید سعید فطر، بهترین فرصت برای جمع بندی و محاسبه اعمال خود در ماه مبارک رمضان است. همچنین فرصت مناسبی است تا اعمال ماه رمضان را با اعمال مخصوصی که برای شب و روز عید فطر، وارد شده،‌ تکمیل کنیم. به همین جهت برخی از آن اعمال را از کتاب ارزشمند المراقبات آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می‌کنیم.

حقیقت عید چیست؟

عید زمانى است که خداوند متعال براى جایزه دادن و بهره‏ مند کردن بندگان از نعمت‌ها، آن را در میان روزها انتخاب مى‌‏کند، تا براى گرفتن خلعت‌ها و عطایا جمع شوند و به همگان اعلام کرده است که به درگاه او روى آورده و با اعتراف به بندگى و آمرزش خواستن از گناهان و عرضه نیازها و آرزوهایشان براى او تواضع نمایند.

خداوند نیز در تمام این موارد به آنان وعده اجابت و اعطایى بالاتر از آرزوهایشان بلکه بالاتر از آنچه در دل بشرى خطور کرده، داده است.

دوست دارد در چنین روزى به او خوش گمان بوده و جانب امیدوارى به قبول خداوند و آمرزش و عطاى او را بر جانب ترس از رد و عذابش ترجیح بدهند.

و ناامید ورشکسته در این روز از معنى عید غافل و سرگرم آرایش خود براى مردم و کف زدن و شانه کردن مو بوده و از امر مهم درخواست عطوفت و رحمت پروردگار غافل است....

خلاصه خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه عبادت خود قرار داده و بندگانش را در روز عید فرا خوانده تا براى گرفتن جوایز و هدایا جمع شوند.

گروه‌هاى مختلف مردم در برابر عید

مردم در رابطه با عید به چند دسته تقسیم مى‌‏شوند:

[1 -] عده‌‏اى روزه را تکلیفى بیش ندانسته و فقط با خوددارى از خوردن و نوشیدن و همسران، خود را به ناراحتى مى‌‏اندازند. امّا اعضاى بدن خود را از گناهان حفظ نکرده و با دروغ و غیبت روزه خود را نقض کرده و با تهمت، افترا، فحاشى به خدمتکار و آزار او روزه خود را از بین مى‏‌برند. و در عین حال با کمال اطمینان خود را از فرمانبرداران مى‌‏پندارند و گمان مى‏‌کنند که بر پروردگار جهانیان منتى دارند ولى نمى‏‌دانند که با گناهان و نادانی‌شان نزد عاقلان رسوا شده و روزه آنان مورد قبول خداى خدایان قرار نمى‏‌گیرد. چنین کسانى اگر در عید به عنایت خداى متعال خوش گمان بوده و در مکان نماز گزاردن خود از پروردگارشان آمرزش بخواهند، شاید خداوند متعال هنگام اعطاى جوایز آنان را نیز مورد آمرزش خود قرار داده و با فضل خود بعضى از پاداش‌هاى خود را نصیب آنان نماید.

[2 -] دسته‌‏اى نیز مى‌‏دانند که این خداست که در تکالیف بر آنان منت داشته، و روزه‌‏اى کامل است که همراه با بازداشتن اعضاى بدن باشد. از این رو مواظب اعضاى بدن خود نیز هستند، اما گاهى خلافى از آنان سر زده و با بیم و امید مرتکب گناهى مى‏‌گردند. با ناراحتى روزه گرفته و به اندازه‌‏اى که حال دارند مستحبات را بجا مى‏‌آورند. کارهاى خوب و بد را با هم مخلوط نموده و با ترس و خجالت، حیا و امیدوارى وارد عید مى‏‌شوند.

خداوند آمرزش، پاداش و تبدیل گناهان به کارهاى نیک را به آنان وعده داده و با عطایاى خود پاداش عبادتهاى آنان را بطور کامل و به گونه‌‏اى که بالاتر از آرزویشان باشد، به آنان عنایت مى‌‏کند.

[3 -] گروهى از روى عادت و با غفلت روزه گرفته و در ماه رمضان نیز مانند سایر ماه‌‏ها در غفلت بسر برده، مرتکب گناهان شده و از روى عادت نیز وارد عید مى‌‏شوند. سرنوشت این گروه، به خواست خداوند بستگى دارد.

ممکن است عنایت خدا شامل حال آنان شده و فقط بخاطر فرا رسیدن عید یا به جهت کرامت بعضى از اعمال نیکوکاران آنان را مورد آمرزش خود قرار دهد، یا بدى کردارشان آنان را از رحمت خداوند خارج نموده و به ورشکستگان ملحق شوند.

[4 -] دسته‌‏اى نداى خداوند را در این ماه لبیک گفته و با تمام توان در مراقبت دستورات الهى تلاش کرده و براى بدست آوردن رضاى خداى متعال در پى بدست آوردن تمامى خیرات هستند و عبادات زیادى بجا مى‌‏آورند در حالى که دلهاى آنان به سبب آگاهى خود به کوتاهى در شکرگزارى نعمت تشریف با این ندا ترسان بوده، و قدر منت خداوند متعال بر آنان، بخاطر اجازه به نزدیکى به او و خدمت و عبادت او را مى‌‏دانند.

خداوند متعال هم خدمت آنان را قبول، از سعى آنان تشکر مى‏‌کند و با کرامت‌ها و انواع عنایات خود آنان را پاداش مى‌‏دهد، با هدایتهاى بیشتر آنان را بزرگ داشته، با نور قرب خود آنان را مى‌‏پوشاند و آنان را به دوستان برگزیده‌‏اش ملحق مى‌‏نماید.

[5 -] گروهى نیز نداى خداوند متعال، سختى گرسنگى و شب زنده‏‌‌دارى را براى آنان از بین برده، با اشتیاق و شکرگزارى، حتى با شادمانى و مستى با آن روبرو شده، براى رفتن و مسابقه جدیت به خرج داده، با روح و عقل خود بخوبى خطاب خداى خدایان را اجابت مى‌‏‌کنند، براى از بین بردن حجاب با بذل جان همت کرده و با قرب به او به مراد رسیده و به پروردگار بندگان متصل شده‏‌‌اند. پروردگارشان آنان را به خوبى پذیرفته، نزدیک کرده و در پناه خود، در جایگاه صدق بهمراه دوستان و برگزیدگانش مى‌‌‏نشاند با جام لبریز خود آنان را سیراب کرده و به زیبایى، نور، شادمانى و سرورى مى‌‏‌رسند که کسى توان تصور آن را نداشته، چشمى آن را ندیده و کسى از آن چیزى نگفته است.

روز عید زمان آشکار شدن آثار اعمال ماه رمضان و اعطاى پاداش عبادتهاى آن مى‌‏باشد. بنابراین کسى که بخوبى از خداوند متعال در شب عید مراقبت نموده، کوتاهى‌‏هاى خود را در ماه رمضان، در شب فطر جبران نماید و خود را براى عید آماده کند و از بندگان صالح خدا شود، امید است همانگونه که خداى متعال آنان را در روز عید قبول مى‏‌کند، او را نیز پذیرفته، و او را از الطاف خاص خودم محروم ننماید، و بعد از اعتراف به کوتاهى در عبادت و جبران آن، خداوند او را مورد محاسبه دقیق قرار نداده و با او نیز مانند بندگان گرامیش و شهدا و صدیقین که شایسته بخشش او هستند رفتار کند.

اهمیت عبادت در این شب‏

عبادت در این شب بسیار مهم است. از امام سجاد علیه السّلام روایت شده است که به فرزندانش در مورد این شب سفارش کرده و مى‌‏فرمود: «این شب کمتر از آن شب نیست.» منظور حضرت علیه‌السّلام شب قدر بود. با این کلام تصریح مى‏‌کند که شب فطر کمتر از شب قدر نیست.

بنابراین لازم است عمل کننده در این شب بیش از شب قدر جدیت نماید. زیرا این شب علاوه بر این که به این جهت شرافت دارد وقت پاداش و آخر کار نیز بوده و بهمین جهت احتیاج به جدیت زیاد دارد.

اعمال شب عید فطر

[1 -] مهمترین کارها در این شب بعد از جستجوى ماه و دیدن آن، خواندن دعایى است که هنگام دیدن ماه خوانده مى‌‏شود و در صحیفه سجادیه آمده است و نیز سلام و تضرع کامل به نگهبان شبش که از معصومین علیهم السّلام است و توسل به آنان جهت جدیت ایشان در اصلاح اعمال این ماه او.

همچنین باید اعمال ماه رمضان و خود، دل، روح، ضمیر، ظاهر، باطن، تمامى وجود و جزء جزء وجود خود را تسلیم آنان نموده و از آنان بخواهد که واسطه شده و از خدا بخواهند او را تا رمضان آینده و تمامى عمر موفق بدارد.

به طور کلى باید قصد او در این توسل اصلاح تمام مفاسد ماه، سال و عمرش بوده و تمام نواقصش را کامل نماید. باید در تملق گفتن و لطیف نمودن معانى تضرع، توسل و تسلیم خیلى جدیت کرده و امیدوارى کامل خود را به پذیرش آنان آشکار نماید، و بخاطر آنان به درگاه خداوند شکرگزارى نماید. آنگاه این شب را با همان اعمال قلبى و بدنى که در شبهاى قدر گفتیم، مگر اعمال مخصوص به هر کدام از آن شبها زنده بدارد.

[2 -] غسل به هنگام غروب.

[3 -] بعد از نوافل مغرب در حالى که دستهاى خود را بلند کرده است بگوید: «یا ذا المنّ و الطّول، یا مصطفی محمّد و ناصره، صلّ على‏ محمّد و آل محمّد، و اغفر لی کلّ ذنب احصیته، و هو عندک فی کتاب مبین»

آنگاه سجده کرده و صد بار در سجده بگوید: «اتوب إلى اللّه»

سپس حاجت خود را بخواهد که اگر خدا بخواهد برآورده مى‏‌گردد.

[4 -] بعد از نماز مغرب، عشا، صبح و عید این تکبیر را بگوید: «اللّه اکبر لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر و الحمد للّه على ما هدانا».

بهتر است این تکبیر را در پى این نمازها ترک نکند.

[5 -] مستحب است بعد از نماز مغرب و عشا دو رکعت بجا آورده در رکعت اول بعد از سوره فاتحه صد بار سوره اخلاص و در رکعت دوم بعد از سوره فاتحه یک بار سوره اخلاص بخواند. آنگاه قنوت خوانده، به رکوع رود، سجده کند و سلام بدهد. آنگاه سجده کرده و در سجده صد بار بگوید: «أتوب إلى اللّه»

از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: «قسم به کسى که جانم بدست اوست کسى این عمل را انجام نمى‏دهد و چیزى از خدا نمى‏خواهد مگر این که خداوند به او اعطا مى‏کند گرچه گناهان او به عدد شن‌هاى «عالج» باشد.

و اگر حال عبادت دارد عمل بعد را نیز انجام بدهد.

[6 -] دو رکعت نماز که در رکعت اول هزار بار و در رکعت دوم یک بار«قل هو اللّه احد» خوانده و بعد از سلام دادن سجده کرده و در سجده‌‏اش صد بار بگوید: «أتوب إلى اللّه»

سپس بگوید:«یا ذا المنّ و الجود یا ذا المنّ و الطّول یا مصطفی محمّد صلّ على محمّد و آل محمّد. و حاجات خود را بگوید» و بعد دعایى را که در اقبال روایت شده است بخواند. کسى که چنین کند، حاجت او برآورده مى‌‏گردد.

و اگر براى این عمل نشاط ندارد عمل بعد را انجام دهد.

[7 -] ده رکعت نماز بجا آورده، و در هر رکعت یک بار حمد و ده بار سوره اخلاص خوانده و بجاى ذکر رکوع و سجود ده بار بگوید:

«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»

و بعد از پایان آن هزار بار استغفار نموده و در سجده شکر بگوید: «یا حىّ یا قیّوم یا ذا الجلال و الاکرام یا رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما یا ارحم الرحمین یا اله الاوّلین و الآخرین، اغفر لی ذنوبى و تقبّل صومى و صلاتى.»

روایت شده است: «کسى که این عمل را انجام بدهد قبل از این که سرش را از سجده بردارد، آمرزیده شده، روزه او قبول و گناهان او بخشیده مى‌‏شود».

اگر این هم براى او سخت است عمل بعد از انجام بدهد.

[8 -] چهارده رکعت نماز، که در هر رکعت یک بار «فاتحة الکتاب» و «آیة الکرسى» و سه بار«قل هو اللّه احد» مى‏‌خواند.

روایت شده: «کسى که این عمل را انجام دهد، خداوند در مقابل هر رکعت، عبادت چهل سال و عبادت تمام کسانى را که در این ماه نماز خوانده و روزه گرفته‏‌اند، به او عطا مى‌‏فرماید».

و اگر براى این هم، حال ندارد، عمل بعد را انجام دهد.

[9 -] شش رکعت نماز، که در هر رکعت پنج بار «قل هو اللّه احد» مى‌‏خواند.

روایت شده: «کسى که این نماز را بجا آورد، شفاعت او در مورد خانواده‏اش قبول مى‌‏گردد، گرچه سزاوار آتش باشند».

[10 -] خارج نمودن فطریه.

در روایت آمده است: «اگر فطریه خارج نشود، روزه رد خواهد شد.» و «فطریه نقص زکات مال را از بین مى‏‌برد. روزه با آن کامل شده و مانند صلوات فرستادن بر پیامبر در نماز است. و همانگونه که کسى در نمازش بر پیامبر صلوات نفرستد، نماز ندارد، همانگونه هم کسى که عمدا آن را ترک کند روزه ندارد.»

[11 -] از مهمترین اعمال این شب زیارت امام حسین علیه‌السّلام است.

[12 -] و نیز از مهمترین کارها به پایان بردن آن با تسلیم اعمال به نگهبان شب است، همانگونه که شب‏‌هاى شریف دیگر را ختم مى‏‌نمود و قبلا در مورد آن سخن گفته‌‏ایم.

اعمال روز عید فطر

[1 -] از کارهاى مهم، توسل به حامى و نگهبان آن روز و شفیع قرار دادن او در اول آن و مبالغه در آن به اندازه بزرگى این روز است.

بزرگى این روز نیز به اندازه بزرگى تمام اوقات و حالات او در ماه رمضان مى‏‌باشد. زیرا این روز وقت آشکار شدن ثمره، اعطاى جوایز و فهم قبول یا رد شدن، رضا یا خشم، نزدیکى یا دورى و خوشبختى یا بدبختى است.

بدین جهت بنده سعادتمند باید در این مقام بخوبى ادب را رعایت نموده و آثار بد تمام گناهان خود را در روزها و شب‌هاى این ماه از بین برده و کرامت‌هاى الهى و الطاف خداوندى را که در طول ماه ضایع کرده، اصلاح کند. و خلاصه مى‌‏توان با رعایت کامل ادب در یک ساعت تمام کوتاهی‌هاى خود در اعمال مهم ماه رمضان را جبران و گناهان را تبدیل به نیکی‌ها نموده و به درجات بلندى برسد.

[2 -] غسل نیز تأکید شده است. 

غسل خود را با «بسم اللّه» شروع کرده و بعد از انجام آن بگوید: «اللّهم اجعله کفّارة لذنوبی، و طهّر دینی، و اذهب عنّی الدّرن» خدایا این را کفاره گناهانم قرار ده، دینم را پاک گردان و پلیدی‌ها را در من از بین ببر.

آنگاه نماز صبح را آنگونه که شایسته است بجا آورده و سپس خدا را شکر نموده و دعایى را که از شیخ بزرگ محمد العمرى - قدس سره العزیز - نقل شده بخواند.

[3 -] اندوه به خاطر غیبت امام زمان و دعا براى فرج او و خواندن دعاى ندبه.

[4 -] قبل از خروج از منزل به نیت انجام دستور خداوند (نماز عید)، با یک یا چند دانه خرما افطار نموده، و دعایى را که در این مورد رسیده است بخواند. زیرا در این دعا نیز امامش - درود و سلام خدا بر او و پدران و فرزندانش - ذکر شده و باید در مضمون دعا تأمل کند. زیرا دعا به روشنى مى‏‌گوید که رفتن به سوى نماز، رفتن به طرف خداوند است....

در نماز عید، تکبیر اهمیت زیادى دارد. بهمین جهت باید براى به دست آوردن روح تکبیر تلاش نمود.

در کتاب «مصباح الشریعه» به نقل از امام صادق علیه‌السّلام آمده است که فرمودند: بنده‌‏اى که تکبیر بگوید ولى قلبا از حقیقت آن روگردان باشد، خداوند به او مى‏‌گوید: با من نیرنگ مى‏‌کنى. به عزت و جلالم قسم تو را از شیرینى ذکرم محروم نموده و نمى‌‏گذارم به من نزدیک شده و از مناجاتم لذت ببرى.

مطلب مهمى که انسان باید آن را رعایت کند، این است که بداند در رابطه با این نماز از او چه مى‏‌خواهند، و چگونه باید مراقب خداوند بوده و چه حالى باید داشته باشد. به این جهت که تکلیف به نماز گرچه در همه جا از باب عنایت، لطف و احضار بندگان به مقام حضور است ولى در بعضى از آنها جهت ترس بیشتر بوده و بعضى دیگر فقط جهت ایجاد رغبت است.

مثلا نماز آیات از روى لطف و عنایت، ولى در مقام ترس از خشم و نازل شدن بلا واجب شده تا از شمول بلا امنیتى حاصل و بلا به وسیله نماز دفع شود.

نماز عید نیز فقط براى گرفتن جایزه و کامل کردن نقص‌ها و اعطاى بخشش‌هاست.

خلاصه تشریع عید و نماز آن به منظور اظهار رأفت و رحمت، گستراندن جود و کرم و بخشش به مردم است.

اجازه عمومى در این مقام اقتضا مى‌‏کند که بساط قهر و غضب برچیده و بیرق‌هاى الطاف پروردگار افراشته شود. و خوف و ترس با این امر سازگارى ندارد، گرچه بنده مرتکب گناهان جهانیان شده باشد.

خوش گمانى به خداوند در این روز

در این منزل از منازل سالک جا دارد به خداوند خوش گمان بوده و به بخشش‌هاى بزرگ و عطایاى عالى او امیدوار باشد. به اندازه خوش گمانى به خداوند، لطیف نمودن درخواست عطوفت و رعایت آداب اطمینان به وعده‏‌هاى خدا، جوایز نیز بیشتر شده، ابرهاى جود باریده و مبارکى این روز آشکار مى‏‌گردد.

بنده‌‏اى در این روز نترسیده و انتظار خشم خداوند را ندارد مگر کسى که به او بدگمان بوده و امید به فضل او را در خود تقویت نکرده باشد و احتمال بدهد الطاف خدا شامل حال او نشود و ممکن است کسى به خاطر بدگمانى در چنین اوقاتى، از لطف و رحمت الهى محروم شود.

بنابراین به حکم عقل و ادب و ایمان لازم است که امید بنده به ندیده گرفتن گناهان، عفو آن، بخشش نعمت‌هاى خدا و رسیدن به آرزوها و اهداف، قویتر از ترس از مجازات و ذلت و خوارى باشد، و گرچه از بندگان صالح خدا نباشد خود را در میان آنان وارد کند، با صورت‌هاى آبرومند دوستان خداوند به او روى آورد، گرچه روى او از ستم گناهان سیاه شده باشد. خداى متعال به این مسائل توجه نمى‏‌نماید، زیرا فراگیر نمودن احسان در چنین اوقاتى با حکمت او مخالف نیست.

بنابراین هیچ مانعى در راه شمول بخشش و گسترش جود و فضل خداوند نمى‌‏باشد.

نمازگزار بعد از توجه به این امور و تأثیر گرفتن از آن با حیا و امید زیاد در مصلّى حاضر شده و با شرمسارى با گوشه چشم نگریسته و با امیدوارى چشم مى‌‏دوزد، و با آداب و شرایط آن نماز مى‌‏خواند، فرادى یا با جماعت، هر کدام که مناسب با حال اوست همراه با رعایت اخلاص. البته اگر بتواند با جماعت بخواند بهتر است.

در صورت فرادى خواندن، مى‏تواند دو رکعت بخواند یا چهار رکعت که در دو رکعت اول «سبح اسم» و «و الشمس» و در دو رکعت دوم «و الضحى» و «قل هو اللّه احد» خوانده و در رکعت اول هفت تکبیر مى‌‏گوید:

تکبیرة الاحرام، و پنج تکبیر بعد از قرائت که بعد از هر کدام از آنها دعاى معروف: «اللهم اهل الکبریاء...» را مى‌‏خواند آنگاه تکبیر دیگرى گفته و به رکوع مى‏‌رود.

اگر بخواهد مى‏‌تواند بجاى این دعا، دعاى دیگرى بخواند و هنگامى که از نماز فارغ شد تکبیر مذکور را گفته و تسبیح حضرت زهرا علیهاالسّلام را مى‌‏گوید و آنگاه دعایى را که براى بعد از نماز روایت شده است مى‌‏خواند که دعاى بسیار جامعى است. آنگاه با ذکر و دعاى زیاد باید از روز عید مواظبت نماید.

زیرا شیاطینى که در شهر رمضان زندانى و در زنجیر بودند و نمى‌‏توانستند او را بفریبند، امروز رها شده‏‌اند و شاید با دعا و تضرع به خداوند متعال در جهت حفظ او از شر آنان بتواند از آنان رهایى یابد.

آنگاه دعاى ندبه را با حضور قلب مى‌‏خواند، دعایى که آداب معامله با خداى متعال، پیامبران و اولیاى او و رفتار پیروان با امام خود را بطور کاملى مى‌‏آموزد.

چگونه روز عید فطر  را به پایان ببریم

 

[5 -] روز خود را با توسل و واگذارى به نگهبان این روز که از معصومین علیهم‌السّلام مى‌‏باشد و شفاعت خواستن از او به پایان برساند همانگونه که در سایر روزهاى شریف نیز چنین مى‏‌کرد و نباید در این جهت کوتاهى کند که این از کارهاى مهم است.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 مرداد 1392  - 1:11 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6158088
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی