به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دوشنبه ۹ تیر پس از اعلام رمز عملیات، نیروهای اسلام از گردان‌های المهدی(ع) به فرماندهی سردار شهید مسعود(صمد) یکتا در سمت راست جاده آسفالتی مهران به دهلران و گردان حضرت علی‌اصغر در سمت چپ جاده آسفالتی به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند.

خبرگزاری فارس: حماسه لشکر ۱۰ سیدالشهدا در فتح مهران+عکس
 

 

 به دنبال عملیات غافلگیر کننده والفجر 8 و تصرف شهر استراتژیک فاو توسط رزمندگان اسلام و به هم خوردن توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، رژیم عراق شیوه‌ای جدید برگزید و درصدد فعال شدن در جبهه زمینی و موضع تهاجمی برآمد و این استراتژی را بعد از اشغال مهران، به استراتژی دفاع متحرک نامگذاری کرد.

عراق می کوشید تا با ادامه عملیات‌های خود نقاط دیگری را تصرف کند. ادامه چنین وضعیتی می توانست عواقب وخیمی را هم از بُعد نظامی و هم از بُعد سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشته باشد. بر همین اساس، برای مقابله با حرکت جدید عراق انجام عملیات برای آزاد سازی شهر مهران و ارتفاعات آن مورد تاکید قرار گرفت.

این استراتژی بعد از بازپس گیری منطقه والفجر 9 (منطقه چوارتا) که از تاریخ 16/12/64 شروع شد، در تاریخ 27/2/65، با آزاد سازی مهران به اوج خود رسید و با ضربه سختی که دشمن در جریان این آزاد سازی متحمل شد، پایان یافت.

از هنگام شروع تهاجم جدید ارتش عراق، وحدت و هم دلی نیروهای رزمنده ایرانی به شکل زیبایی جلوه گر شد و برادران ارتشی، سپاهی و بسیج مردمی پا به پای هم در مقابل تهاجم دشمن به مقاومتی دلیرانه دست زدند.

این مطلب پیرامون نقش رزمندگان لشکر ده سیدالشهداء در فتح مهران است که در وبلاگ الوارثین منتشر شده است:

 

موقعیت «وادی عشق حسین»/ قبل از عملیات کربلای 1/ رزمندگان ل10

 

*مرحله اول

دوشنبه 9/4/65 ساعت 22.30 پس از اعلام رمز یا ابوالفضل العباس (ع) نیروهای اسلام از لشکر 10 سیدالشهداء (ع)، گردان‌های المهدی(ع) به فرماندهی سردار شهید مسعود(صمد)یکتا در سمت راست جاده آسفالتی مهران به دهلران و گردان حضرت علی اصغر در سمت چپ جاده آسفالتی به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردان‌های حضرت علی اکبر (ع)، حضرت حمزه سید الشهداء (ع) و گردان زرهی که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت 5 صبح 10 تیرماه وارد عملیات شده و با هماهنگی سایر گردان‌ها با عبور از رودخانه گاوی و موانع و استحکامات دشمن، منطقه وسیعی را از دست دشمن آزاد نمودند و تا نزدیکی روستای امامزاده سید حسن پیشروی صورت گرفت.

توجیه فرماندهان قبل از عملیات کربلای یک/ ایستاده شهید صمد یکتا

 

*مرحله دوم

صبح 11/4/65 رزمندگان در خطوط مقدم متوجه عقب نشینی سریع دشمن شده و گردان‌های حضرت علی اکبر(ع) و حضرت حمزه(ع) از لشکر 10 سید الشهداء (ع) همراه با گردان‌های عمل کننده لشکر 27 حضرت رسول(ص) از مسیر روستای هرمز آباد، از پشت به طرف باغ کشاورزی حرکت کرده و ضمن جنگ و گریز با نیروهای در حال فرار دشمن عده ای از آنها را به اسارت در آوردند و با وارد عمل شدن گردان‌های قمر بنی هاشم(ع) و زهیر، رزمندگان اسلام موفق شدند تا ساعت 1 بعدازظهر شهر مهران را تا رودخانه کنجانچم به تصرف در آورند.

عکس یادگاری فرماندهان لشکر10 قبل از عملیات کربلای یک/ تیرماه65

 

*مرحله سوم

13/4/65 لشکر 10 سید الشهداء (ع) از محورهای قلعه کهنه و فرخ آباد به طرف تپه های غلامی و باغ کشاورزی و پاسگاه دراجی حرکت کرد و ضمن پاکسازی کامل منطقه عده بسیاری از نیروهای دشمن را به اسارت در آورد و سپس نیروهای ارتش در پاسگاه دراجی مستقر شدند.

جاده آسفالت مهران/ دهلران/ حرکت رزمندگان ل10 برای فتح مهران/ 10تیر65

 

*مرحله چهارم                                                          

14/4/65 لشکر10 سیدالشهداء(ع) به سمت قله 210 تک نمود و این قله را مجدداً به طور کامل تصرف کرد و تعداد زیادی از سربازان دشمن به اسارت لشگریان اسلام درآمدند .

نقشه هوایی عملیات کربلای1

 

*مرحله پنجم

از آنجا که ارتفاعات مرزی قلاویزان به ویژه قله 223 در تثبیت عملیات کربلای 1 و مناطق آزاد شده نقش حساس و استراتژیکی داشت لذا فرماندهان بر آن شدند تا با تصرف کامل ارتفاعات قلاویزان و قله 223 بر منطقه عملیاتی کربلای 1 (منطقه عمومی مهران) و دشت زرباطیه و بدره عراق اشراف کامل یافته و تثبیت عملیات نمایند. لذا این مرحله در سحرگاه 16/4/65 با حمله هماهنگ لشکرهای 10 سید الشهداء(ع) و 27 حضرت رسول آغاز شد. گردان حضرت علی اکبر (ع) از لشکر 10 سید الشهداء با سرعت عمل و عبور از استحکامات و موانع دشمن و دو یال چپ ارتفاع 223 آخرین ارتفاعات قلاویزان را به تصرف در آوردند. گردان‌های قمربنی هاشم(ع) و زهیر از لشکر 10 سید الشهداء (ع) باقیمانده یال‌های 223 در غرب این قله را تصرف کردند. در جریان این عملیات قرارگاه تاکتیکی تیپ 24 مکانیزه لشکر 10 دشمن منهدم و تعدادی از عناصر آن از جمله فرمانده تیپ به اسارت در آمد.

اسرای عملیات کربلای 1

 

 

تعدادی از شهدای عملیات کربلای یک

 

 

ادامه مطلب
سه شنبه 18 تیر 1392  - 4:50 PM

بیاییم در لحظات آخر ماه شعبان این دعا را زمزمه کنیم: «اللهم ان لم تکن غفرت لنا فیما مضى من شعبان فاغفر لنا فیما بقى منه»؛ خدایا! اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌اى، در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرز ما را.

خبرگزاری فارس: دعاى شب آخر شعبان و شب اول رمضان به روایت امام صادق(ع)
 

 

 لحظات به سرعت در حال سپری شدن است و مردم خداجوی بعد از دو ماه خودسازی و تهذیب نفس، برای رسیدن ماه بهار قرآن لحظه شماری می‌کنند، هر چند که دل کندن از ماه شعبان، ماه نبی خدا بسیار سخت است، اما شوق به ماه مهمانی خدا این وداع را آسان می‌کند.

*راهکار امام رضا(ع) برای درک بهتر روز پایانی ماه شعبان

امام رضا(ع) در ذیل روایتی برای درک بهتر ماه شعبان و آمده شدن برای ورود بهتر به ماه رمضان می‌فرمایند: هر که سه روز از آخر ماه شعبان روزه بدارد و به ماه مبارک رمضان وصل کند، حق تعالى ثواب روزه دو ماه متوالى براى او بنویسید.

همچنین ابوالصلت هروى روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت ثامن الحجج(ع) رفتم، حضرت(ع) فرمود: اى ابوالصلت! اکثر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است پس تدارک و تلافى کن در آن چه از این ماه مانده است، تقصیرهایى را که در ایام گذشته این ماه کرده‌اى و بر تو باد که رو آورى بر آنچه برای تو نافع است و دعا و استغفار بسیار کن و تلاوت قرآن مجید بسیار کن و به سوى خدا از گناهان خود توبه کن تا آنکه چون ماه مبارک درآید، خود را براى خدا خالص گردانیده باشى و در گردن خود امانت مگذار و حق کسى را مگر آنکه ادا کنى و در دل خود کینه کسى را مگذار، مگر آنکه بیرون کنى و مگذار گناهى را که انجام می‌دادی، مگر آنکه ترک کنى و از خدا بترس و بر خدا در پنهان و آشکار امور خود توکّل کن و هر که بر خدا توکّل کند خدا او را بس است و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان:

«اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»؛ خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌اى در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان، به درستى که حق تعالى در این ماه بندهاى بسیار از آتش جهنم براى حرمت ماه مبارک رمضان آزاد مى‌کند.

*دعاى شب آخر شعبان و شب اول رمضان

شیخ طوسی از حارث بن مُغَیْرَه نَضْرى روایت کرده که امام صادق(ع) در شب آخر شعبان و شب اوّل ماه رمضان مى‌خواند:

«اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ وَجُعِلَ هُدىً لِلنّاسِ وَبَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ فَسَلِّمْنا فیهِ وَسَلِّمْهُ لَنا وَتَسَلَّمْهُ مِنّا فى یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةٍ یا مَنْ اَخَذَ الْقَلیلَ وَشَکَرَ الْکَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ لى اِلى کُلِّ خَیْرٍ سَبیلاً وَمِنْ کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

یا مَنْ عَفا عَنّى وَعَمّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْنى بِارْتِکابِ الْمَعاصى عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یاکَریمُ اِلهى وَعَظْتَنى فَلَمْ اَتَّعِظْ وَزَجَرْتَنى عَنْ مَحارِمِکَ فلَمْ اَنْزَجِرْ فَما عُذْرى فَاعْفُ عَنّى یا کَریمُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى وَیا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى عَبْدُکَ بْنُ عَبْدِکَ بْنُ اَمَتِکَ ضَعیْفٌ فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ وَاَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنى والْبَرَکَةِ عَلَى الْعِبادِ قاهِرٌ مُقْتَدِرٌ اَحْصَیْتَ

خدایا! این ماه مبارکى که قرآن در آن نازل گشته، آن قرآنى که راهنماى مردم شده و نشانه‌هاى روشنى از راهبرى و جدا کردن میان حق و باطل است فرا رسیده پس ما را در این ماه سالم بدار و آن را در حال آسانى و تندرستى از ما بگیر، اى که اندک را بگیرد و بسیار قدردانى کند، این طاعت اندک را از من بپذیر خدایا از تو خواهم که براى من به سوى هر کار خیرى راهى و از هر چه دوست ندارى سر را هم مانعى قرار دهى اى مهربانترین مهربانان!

اى که گذشتى از من و از آن کارهاى زشتى که در پنهانى کردم، اى که مرا به سبب دست زدن

به گناهان نگیرى گذشت، گذشت ، گذشت تو را خواهانم اى بزرگوار! خدایا مرا پند دادى ولى من پند نگرفتم و از کارهاى حرام خود بازم داشتى ولى من بازنایستادم پس چه عذرى به درگاهت دارم، اى کریم! از من گذشت کن که عفوت و گذشتت را خواهانم، خدایا از تو آسودگى هنگام مرگ درخواست دارم و گذشت در وقت حساب را، گناه از بنده‌ات بزرگ است پس باید گذشت از جانب تو نیز نیکو باشد، اى شایسته پرهیزگارى و اى شایسته آمرزش عفوت و گذشتت را خواهانم، خدایا! من بنده و فرزند بنده و فرزند کنیز توام ناتوان و نیازمند مهر تو هستم و تویى که دارایى و برکت بر بندگانت فرو فرستى و تو چیره و توانایى کارهاى بندگانت را

اَعمالَهُمْ وَقَسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَجَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَةً اَلْسِنَتُهُمْ وَاَلْوانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَلا یَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَکَ وَلا یَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَکَ وَکُلُّنا فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَکَ وَاجْعَلْنى مِنْ صالِحى خَلْقِکَ فِى الْعَمَلِ وَالاْمَلِ وَالْقَضاَّءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى خَیْرَ الْبَقاَّءِ وَ اَفْنِنى خَیْرَ الْفَناَّءِ عَلى مُوالاةِ اَوْلِیاَّئِکَ وَمُعاداةِ اَعْداَّئِکَ وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْکَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْکَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْلیمِ لَکَ وَالتَّصْدیقِ بِکِتابِکَ وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسُولِکَ

اَللّهُمَّ ما کانَ فى قَلْبى مِنْ شَکٍّ اَوْ رَیْبَةٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ خُیَلاَّءَ اَوْ رِیاَّءٍ اَوْ سُمْعَةٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ کُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ عِصْیانٍ اَوْ عَظَمَةٍ اَوْ شَىءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى مَکانَهُ ایماناً بِوَعْدِکَ وَوَفآءً بِعَهْدِکَ وَرِضاً بِقَضاَّئِکَ وَزُهْداً فِى الدُّنْیا وَرَغْبَةً فیما عِنْدَکَ وَاَثَرَةً وَطُمَاْنینَةً وَتَوْبَةً نَصُوحاً اَسْئَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى اَنْتَ مِنْ حِلْمِکَ تُعْصى وَمِنْ کَرَمِکَ وَجُودِکَ تُطاعُ فَکَانَّکَ لَمْ تُعْصَ وَاَنَا وَمَنْ لَمْ یَعْصِکَ سُکّانُ اَرْضِکَ فَکُنْ عَلَیْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَبِالْخَیْرِ عَوّاداً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ صَلوةً داَّئِمَةً لا تُحْصى وَلا تُعَدُّ وَلا یَقْدِرُ قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»

شماره دارى و روزیشان را قسمت کرده و زبان‌ها و رنگهاشان را متفاوت کردى؛ آفرینشى پس از آفرینش دیگر و بندگانت دانش تو را ندارند و قدر تو را ندانند و همه ما نیازمند رحمتت هستیم، پس اى خدا! رو از من مگردان و مرا در کردار و آرزو و امور مربوط به قضا و قدر از شایستگان خلق خویش قرارم ده خدایا زنده ام بدار به بهترین وضع زندگى و بمیرانم به بهترین مردن (یعنى) با دوستى دوستانت و دشمنى با دشمنانت و رغبت به درگاهت و ترس و خشوع از تو و وفادارى و تسلیم بودن در برابرت و تصدیق کردن کتاب تو (قرآن ) و پیروى از روش پیغمبرت،

 

خدایا آنچه در دل دارم از شک و تردید یا انکار یا ناامیدى یا خوشى یا گردن فرازى یا اسراف در خوشگذرانى یا خودبینى یا خودنمایى یا شهرت جویى یا ایجاد دو دستگى یا دورویى یا کفر یا فسق یا گناه یا بزرگ طلبى یا چیزهاى دیگرى که تو دوست ندارى پس اى پروردگارا! از تو خواهم که آن را تبدیل کنى به ایمان به وعده‌ات و وفادارى به پیمانت و خوشنودى به قضا و قَدرت و پارسایى در دنیا و اشتیاق به آنچه نزد تو است و فضیلتى و آرامشى و توبه خالص، این را از تو خواهم اى پروردگار جهانیان! خدایا تو را به خاطر بردباریت نافرمانى کنند و به طمع جود و کرمت اطاعت کنند، پس گویا نافرمانیت نکرده‌اند و من با کسانى که نافرمانیت نکردند همه ساکنان زمین تو هستیم، تو بر ما به فضل خویش بخشنده باش و به نیکویى بازگردنده، اى مهربانترین مهربانان! و درود خدا بر محمد و آل او درودى همیشگى که به شماره و عدد درنیاید و اندازه‌اش نتواند جز تو اى مهربانترین مهربانان!

 

ادامه مطلب
سه شنبه 18 تیر 1392  - 4:48 PM

مسئول پایگاه با تعجب گفت: مگر ممکن است یک هلی‌کوپتر با ۱۷ متر طول، در مقر یک گردان تا دندان مسلح عراقی بنشیند و فرمانده گردان را به اسارت بگیرد.

خبرگزاری فارس: اسارت گرفتن فرمانده عراقی توسط خلبان هلی‌کوپتر
 

 

 نیروی هوانیروز و بالگردهای ارتش در بحبوحه نبرد خدمات شگرفی کردند. مطلب زیر یکی از این کمک‌ها را بازگو می کند.  

***

در مناطق عملیاتی هر لحظه مأموریتی تازه و نبردی دیگر در پیش بود. هنوز چند روزی از ورودمان به منطقه نگذشته بود، اما چنان با منطقه‌ نبرد انس گرفته‌ بودیم که با آن همه کار و تلاش به هیچ وجه احساس خستگی به خود راه نمی‌دادیم.

وقتی هم با موشک‌ها و راکت‌هایمان قلب نیروهای متجاوز بعثی را نشانه می‌رفتیم، خستگی ناشی از کار روزانه را از یاد برده و شور و اشتیاقمان برای نبرد با دشمن بیشتر می‌شد. در یکی از مأموریت‌ها قرار شد با چند فروند هلی‌کوپتر کبری به منطقه‌ دارخوین رفته و هماهنگی‌های لازم مأموریت‌های محوله را انجام دهیم.

ما هم بلافاصله بعد از صدور امریه، به پرواز در آمده، دقایقی بعد هلی‌کوپترها را در منطقه‌ دارخوین خاموش کردیم. برادر «خرازی» که چندی بعد به فیض عظیم شهادت نایل آمد، به گرمی از ما استقبال کرد و بچه‌ها را به قسمت عملیات برادران سپاه راهنمایی نمود. بعد از اینکه پذیرایی مختصری از ما به عمل آمد، برادر خرازی نقشه‌ وضعیت استقرار نیروهای دشمن را برایمان ترسیم نمود و گفت: «نیروهای بعثی آب رودخانه را به طرف جاده‌ اهواز - آبادان هدایت کرده‌اند، به طوری که قسمتی از پشت جاده، به دریاچه‌ای عظیم تبدیل شده است. مأموریت ما این است که توسط چند نفر از بچه‌ها مقدار 400 کیلو تی. ان. تی در زیر جاده کار بگذاریم تا پس از انفجار، رخنه‌ بزرگی در سطح جاده ایجاد شود. به این ترتیب آب دریاچه به طرف دیگر جاده هدایت می‌گردد و اگر این کار عملی شود طبق پیش‌بینی‌های به عمل آمده، دو لشکر عراق را آب فرا خواهد گرفت».

برادر «خرازی» با لبخند شیرین و معنی‌دار که هنوز تصویر آن در ذهنم بسته است ادامه داد: «ببینید بچه‌ها، قبل از شما تعدادی از برادران این مأموریت را قبول کرده‌اند اما بعد از ارزیابی اعلام کرده‌اند که انجام مأموریت برایشان ممکن نیست. شما هم دقیقاً روی همین مسئله فکر کنید و در اولین فرصت، تصمیم خود را به اطلاع ما برسانید».

در پایان صحبت‌هایش، برای پیروزی ما و تمام رزمندگان اسلام دعا کرد و ما هم با همه آمین گفتیم و به این ترتیب جلسه خاتمه یافت.

بعد از مشورت با بچه‌ها تصمیم گرفتیم به هر قیمتی شده این مأموریت را انجام دهیم. عصر همان روز قایق بزرگی به صورت بار خارجی به زیر هلی‌کوپتر 214 بسته شد و آنگاه به همراه تیم عملیاتی به پرواز در آمدیم.

در بین راه قایق مثل یک پاندول ساعت زیر هلی‌کوپتر شروع به چرخش کرد. خلبان هلی‌کوپتری که قایق را حمل می‌کرد، خیلی نگران شد و مرتب وضعیت قایق را از ما می‌پرسید. ما هم به او اطمینان می‌دادیم که مسئله‌ خاصی پیش نخواهد آمد و او را تشویق می‌کردیم که پروازش را ادامه بدهد.

دقایقی بعد، در نقطه‌ای که احتمال می‌دادیم عمق آب در آن جا زیاد باشد، قایق را به آب انداخته و اعضای تیم سوار بر آن شدند.

در همین لحظات نیروهای بعثی متوجه هلی‌کوپتری شدند که در حال پیاده کردن نیرو بود، با ضد هوایی به طرف آن تیراندازی کردند. لذا تصمیم گرفتیم توجه نیروهای بعثی را به خود جلب کنیم تا هلی‌کوپتر 214 بتواند به راحتی مأموریتش را انجام دهد.

برای این کار خیلی سریع گردش کرده و به طرف نیروهای دشمن پرواز کردیم.

بر روی جاده‌ی اهواز - آبادان، دو قبضه ضدهوایی با حجم آتش بسیار،‌ به طرف هلی‌کوپتر 214 تیراندازی می‌کردند. ما هم که کاملاً متوجه آنها شده بودیم با تمام قدرت به طرفشان خیز برداشته و در یک چشم بر هم زدن، چند راکت به سویشان شلیک کردیم. در همین لحظه خلبان کمک من، سرهنگ طایفه رستمی، با خوشحالی فریاد زد: «درست خورد به وسطش!» با یک گردش سریع، به سمت ضدهوایی دوم رفته، هنوز حدود 200 متر با او فاصله داشتم که متوجه شدم خدمه‌ ضدهوایی ایستاده و مات و مبهوت ما را نگاه می‌کنند. گویا در آن لحظه شوکه شده و قدرت هر گونه عکس‌العملی را از دست داده بودند. چند لحظه بعد، وقتی که متوجه شد با سرعت به طرفش خیز برداشته‌ام، از روی قبضه پایین پرید و در حالی که به شدت دست‌هایش را تکان می‌داد، پا به فرار گذاشت. دیگر کاملاً بالای سرش رسیده بودم و چند متر بیشتر با او فاصله نداشتم، او را دنبال کردم و در یک فرصت مناسب او را به رگبار بسته و به جهنم فرستادم.

هنگام مراجعت به پایگاه، متوجه شدم که در نزدیکی مقر یک گردان عراقی، در حال پرواز هستم. پرسنل گردان با مشاهده‌ این صحنه پا به فرار گذاشتند. به طوری که حتی یک نفر از آنها جرأت نداشت اسلحه‌اش را به سمت ما بگیرد.

این فرصت را غنیمت شمرده خیلی سریع به سمتی که نیروهای بیشتری در حال فرار بودند، گردش کرده و همه‌ آنها را هدف راکت‌ها و گلوله‌های تیربار قرار دادم. حالا دیگر آنقدر به زمین نزدیک شده بودم که با هر شلیک، مقدار زیادی از سنگریزه‌ها با بدنه‌ هلی‌کوپتر برخورد می‌کرد. موقعیت بسیار مناسب بود. فوراً طی تماس رادیویی موقعیتم را به پایگاه اطلاع دادم و گفتم: «بچه‌ها من بالای سر عراقی‌ها هستم، خیلی سریع به من ملحق شوید».‌ همین طور مشغول تار و مار کردن نیروهای بعثی بودم که خلبان هلی‌کوپتر 214، تماسش را با من برقرار کرد، او موقعیت مرا پیدا کرده و به طرفم پرواز نمود. به خلبان 214 گفتم تا در صورت امکان در مقر گردان عراقی به زمین بنشیند.

او هم بلافاصله این کار را انجام داده بچه‌های ما هم خیلی سریع از هلی‌کوپتر خارج شده و باقی مانده‌ نیروهای بعثی را به هلاکت رساندند. آنها همچنین چهار نفر عراقی‌، از جمله فرمانده گردان را به اسارت خود در آورده، سوار بر هلی‌کوپتر کردند. وقتی به پایگاه برگشتیم، همه‌ بچه‌ها با تعجب به ما نگاه می‌کردند. مسئول پایگاه با تعجب گفت: «مگر ممکن است یک هلی‌کوپتر با 17 متر طول، در مقر یک گردان تا دندان مسلح عراقی بنشیند و فرمانده گردان را به اسارت بگیرد؟!»

اما به لطف خدا و همت و تلاش بچه‌ها، این کار غیرممکن صورت گرفت و رزمندگان اسلام همچون گذشته پیروزمندانه به پایگاه بازگشتند.

 

راوی:سرهنگ خلبان مهدی مدرس

 

ادامه مطلب
سه شنبه 18 تیر 1392  - 4:38 PM
در خلال ماه مبارک رمضان غذای مصرفی نباید تفاوت چندانی نسبت به پیش از آن داشته باشد و باید تاحد امکان ساده باشد.
 
  ایسنا، ماه مبارک رمضان، ماه نیایش با خداست، بهتر است با استفاده از اصول تغذیه‌ای مناسب احساس ضعف ناشی از نخوردن غذا را در خود از بین ببریم تا بتوانیم به خوبی عبادت کنیم، عادت تغذیه‌ای درست آن نیست که خود را از غذا خوردن محروم کنیم و یا یک نوع غذای خاص را بخوریم و غذاهایی را که دوست نداریم، مصرف نکنیم.
 
نخستین و مهم‌ترین مورد در رژیم غذایی صحیح آن است که غذاهای متنوعی بخوریم ، این امر بسیار مهم است، چون غذاهای گوناگون، مواد مغذی مختلفی دارند که هر کدام از آنها برای سلامتی بدن لازم هستند.
 
رژیم غذایی باید به‌گونه‌ای باشد که وزن طی ماه مبارک رمضان ثابت بماند.
 
ماه مبارک رمضان فرصت مناسب برای کسانی است که می‌خواهند وزنشان را طبیعی کنند.(کاهش دهند)
 
در ماه مبارک رمضان باید بیشتراز غذاهای به اصطلاح آهسته هضم یا بدهضم سرشار از فیبر استفاده کرد(خصوصاً درهنگام سحر)
 
غذاهای پرفیبر
 
غذاهای پرفیبر(آهسته هضم ) تا 8 ساعت در دستگاه گوارش باقی می‌مانند در حالی که غذاهای کم فیبر(سریع الهضم )حداکثر 4 تا 3 ساعت باقی می‌مانند.
 
غذاهای آهسته هضم غذاهایی هستند که حاوی غلات مانند جو، گندم، باقالا، عدس، برنج سبوسدار و مانند آنهاست.(کربوهیدرات‌های پیچیده)
 
غذاهای سریع الهضم غذاهایی حاوی شکر، آرد سفید و مانند آن است.(کربوهیدرات‌های تصفیه شده)
 
غذاهای فیبردار شامل موادغذایی سبوسدار،گندم کامل،غلات کامل و حبوبات، سبزیجات مثل باقالای سبز، نخود فرنگی، ذرت، اسفناج، برگ‌های چغندر(سرشار از آهن) میوه با پوست، میوه‌های خشک خصوصاً زرد آلو،انجیر،آلو،مغز بادام و مانند آنهاست.
 
در ماه مبارک رمضان باید از خوردن چه غذاهایی اجتناب کنیم
 
غذاهای سرخ شده غذاهای نیمه سالم هستند و مصرف آن باید محدود شود، این غذاها سبب سوء‌هضم، سوزش سردل شده و به اضافه وزن منجر می‌شوند.
 
در ماه مبارک رمضان از خوردن غذاهای سرخ شده و چرب، غذاهای حاوی مقادیر فراوان شکر مانند زولبیا و بامیه، مصرف چای زیاد خصوصاً در سحر جلوگیری کرد چون چای سبب افزایش دفع ادرار می‌شود و به‌دنبال آن مواد معدنی مورد نیاز بدن طی روز از بدن دفع می‌شود.
 
باید از کشیدن سیگار جداً اجتناب کرد چون خصوصاً در ماه مبارک رمضان عوارض آن بر بدن تشدید می‌شود.
 
چه غذاهایی را بیشتر مصرف کنیم؟
 
در ماه مبارک رمضان کربوهیدرات‌های پیچیده که مدت بیشتری در بدن باقی می‌مانند سبب تاخیردر ایجاد احساس گرسنگی می‌شوند باید بیشتر مصرف شوند یکی از این غذاها حلیم است حلیم منبع غنی از پروتئین و غذای آهسته هضم است که سیری طولانی مدت را ایجاد می‌کند. خرما هم منبع بسیار غنی از قند، فیبر، کربوهیدرات، پتاسیم و منیزیم است.
 
بادام، سرشار از پروتئین و فیبر با میزان چربی اندک است موز نیز منبع خوبی از پتاسیم، منیزیوم و کربوهیدرات است.
 
چه نوشیدنی‌هایی را بخوریم؟
 
باید بین افطار تا زمان خواب مقادیرفراوانی آب و آب میوه تازه نوشیده شود تا بدن به تعادل آب والکترولیت دست یابد.
ادامه مطلب
سه شنبه 18 تیر 1392  - 8:47 AM

بچه‌هایی که هشت شب خط پدافند و 2 شب بی‌خوابی و بی غذایی و تشنگی را پشت سر گذاشته بودند همچنان روحیه‌شان بالا بود. یکی از بچه‌ها داد می‌زد یا صدام پیت حلبی ! و بقیه جواب می‌دادند، که این خیلی عراقی‌ها را ناراحت می‌کرد.

خبرگزاری فارس: زمزمه «یاصدام پیت‌حلبی» در خط مقدم
 

 

روحیه بالای رزمندگان بویژه بسیجیان چنان ترس و واهمه‌ای‌ درنهاد نیروهای عراقی گذاشته بود که آنها عملا از پیش شکست خورده بودند. باهم روایتی را مرور می کنیم. 

***

رمضان سال 1367 با حمله دشمن بعثی به شهر فاو و تصرف آن و نیزحمله ناموفق او به شمال منطقه عملیاتی والفجر 10 یعنی منطقه شاخ شمیران که بچه‌های لشگر 27 به همراهی لشکر سید‌الشهداء و 57 ابوالفضل در عملیات بیت‌المقدس 4 آنجا را آزاد نموده بودند. گردان مالک که در مرخصی بود از طرف لشکر به منطقه فرا خوانده شد و به شهرک آناهیتا آمدیم و نیرو گرفتیم.

از گروهان ما بعد از عملیات بیت‌المقدس فقط 54 نفر مانده بودند و حدوداً 30 نفر نیروی جدید گرفتیم که آن هم اکثراً از بچه‌های قدیمی خود گروهان بودند و یکی دو روزی را در شهرک به گرفتن تجهیزات و سازماندهی بچه‌ها مشغول بودیم که برادر شهید صالحی قائم مقام لشکر با بیسیم از منطقه شاخ شمیران با گردان تماس گرفته و گفتند که یک گروهان از گردان برای کار سریعاً به منطقه بیاید که از طرف فرمانده گردان، گروهان بهشتی مأمور انجام این امر شد و سریع به سوی محل مأموریت حرکت کرد، فردای آن روز نیز گردان به طرف شیخ صالح که عقبه گردان در منطقه بود روان شد.

ما در منطقه توسط برادر صالحی به این امر توجیه شدیم که دشمن به خاطر حساسیت سیاسی منطقه شاخ شمیران خیال عملیات دارد و به خاطر اینکه دشمن را در دامنه شاخ شمیران یک گام از خود دور نمائیم احتیاج به این است که یالی در دو کیلومتری خط خود در سمت تپه مجید است را تصرف کرده و پایگاه کمین دشمن را که در آنجا است تصرف و منهدم نمائیم.

همان فردا صبح بچه‌های مجاهد عراقی بالای تپه مجید از «ابوکرار» و با فرماندهی خستگی ناپذیر بچه‌های 9 بدر آزاد شده بود از آنان تحویل گرفتیم و از همان موقع به مشخص کردن حد دسته‌ها در خط و توجیه نسبت به زمین پرداختیم.

جایی که باید آن را تصرف می‌کردیم در حدود دو کیلومتری‌ ما بود و پایگاه دشمن در پشت یال قرار داشت. هشت روز بچه‌ها ماندند و در این مدت تمامی بچه‌های کادر و خود نیروها هم مقدار زیادی نسبت به وضعیت پایگاه دشمن توجیه شدند.

آخرین مقدمات کارها و هماهنگی‌ها برای عملیات انجام شده و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان شب قدر به اتفاق بچه‌های اطلاعات عملیات و مسئولشان شهید جعفر بیگلو تا 70 متری پایگاه پیش‌رفته ولی آن را نمی‌یافتیم که بحمدالله دشمن از ناحیه ارتفاع «برد تکان» منوری زد که ما پایگاه را پیدا کردیم و نزدیکی‌های صبح به مواضع خود برگشته و قرار شد که همان شب یعنی 24 رمضان عملیات نمائیم.

کار را به این صورت تقسیم کرده بودیم که یک دسته عملیات نماید و یک دسته پپشتیبانی و یک دسته احتیاطاً در کانال خطی که بچه‌ها در آن بودند آماده خوابیده و اگر نیاز باشد به جلو بیایند.

در تمام روز بچه‌های دسته 3 بهشتی که مأموریت تصرف پایگاه را داشتند توسط مسئول دسته‌شان برادر شهریاری توجیه شده و به استراحت پرداختند.

شب ساعت 11.30 دقیقه بچه‌ها را از خواب بیدار و پس از جمع نمودن آنها و توجیه آخر و گواه گرفتن قُلّه شاخ شمیران به این که آن شب هیچ چیز برای اسلام و امام و شهدا کم نگذاریم آرام آرام در کوهستان به سوی مواضع دشمن حرکت کردیم.

بچه‌های دسته 2 در پشت یالی که قرار بود بعد از گرفتن پایگاه تصرف و سنگربندی بکنیم مستقر و بچه‌های دسته 3 بطرف پایگاه حرکت نمودند.

در 80 متری پایگاه پشت تخته سنگی بچه‌ها را نشانده و تخریب‌چی‌ها مشغول زدن معبر به طرف پایگاه دشمن شدند در همین بین که بچه‌های تخریب معبر می‌زدند، 2 تا تیربارچی و 2 تا آرپی‌جی زن که از دسته‌های 2 و 3 کمکی برای عملیات گرفته بودیم در چپ و راست طناب معبر بهمراه 2 تا تیربارچی دسته 3 که قرار بود عمل کند مستقر نموده و مهمات کمک آرپی‌جی‌ها و کمک تیربارهای دسته 3 را که بعلت مأموریت پاکسازی سریع بچه‌ها باید سریع عمل می‌کردند کنار تیربارچی‌ها و آرپی‌جی زن‌ها به عنوان آتش پشتیبانی قرار دادیم.

طبق پیش‌بینی ما باید ماه ساعت 3 صبح در می‌آمد که ساعت 2.45 دقیقه ماه در آسمان ظاهر شد که همان بالا به شوخی به همدیگر می‌گفتیم امداد غیبی به نفع عرافی‌ها شده!

بچه‌های دسته 3 پس از بازشدن معبر رها شده و پس از چند دقیقه صدای اولین شلیک تیربار عراقی‌ها بگوش رسید بچه‌هایی که قرار بود آتش پشتیبانی و حمایت کننده بریزند بشدت با 4 تا تیربار گرینف که تیررسام می‌زد و 2 قبضه آرپی‌جی پایگاه 3000 متری عراقی‌ها را به گلوله بستند و بچه‌های دسته 3 هم با حمایت همین آتش سریعاً با قدرت ظرف 30 دقیقه کل محوطه پایگاه را با دادن 2 مجروح پاکسازی نمودند تلفات دشمن 14 جنازه و 16 اسیر بود. که کلاً اسیرها گفتند که 30 نفر در پایگاه بیشتر نبوده با شکر از عنایت خدا مجروحین را توسط اسرا، که هنگام بازدید بدنی آنها متوجه شدیم که خود را خیس کرده‌اند! به سمت عقب منتقل کردیم.

شش نفر در پایگاه دشمن مانده و بقیه بچه‌ها به یال که 100 متر عقب‌تر قرار داشت رفتند و در آنجا مشغول پدافند شده و سنگرسازی را شروع کردند.

در اینحال دشمن بفکر اینکه ما می‌خواهیم با گرفتن این جا پا در منطقه روی ارتفاعات «بردتکان» و «زیمناکو» برای تصرف سد در بندیخان عراق عملیات نمائیم گردانهای احتیاط خود را از «زیمناکو» بطرف «بردتکان» براه انداخت که با آتش دقیق توپخانه ما مواجه شد و بنا به گفته دیدبانان قرارگاه نجف دشمن بواسطه همین دستپاچگی‌اش 400 نفر تلفات داد.

از طرفی چون بیم آن می‌رفت که بعد از این قشون‌کشی، دشمن به ارتفاعات شاخ شمیران حمله نماید از طرف قرارگاه دستور داده شد که پایگاهی که تصرف شده حفظ شود. دشمن بخاطر تسلط روی پایگاه از ارتفاع بردتکان با رگبار دوشکا دنبال بچه‌ها می‌کرد و آتش قبضه‌های گرینف و سمینوفش یک لحظه روی پایگاه قطع نمی‌شد و همینطور هم با خمپاره 82 و 60 میلی‌متری وجب به وجب اطراف پایگان را می‌زد و در همین بین به علت تحرک دشمن در قله خرگوش شاخ و تیراندازی نیروهایش ارتباط ما با عقب قطع شد و بچه‌ها به شوخی گفتند که یک پایگاه جهنمی برای ما درست کرده ؛ عراقی‌ها با یک گروهان نیرو آمده بودند زیر پایگاه، اما بعلت شدت آتش بچه‌ها نمی‌توانستند حتی یک تیر هم به طرف آنها بزنند. تا شب 5 تا مجروح در پایگاه با عنایت خدا بیشتر ندادیم.

شب مطمئن بودیم که دشمن به ما حمله خواهد کرد، آتش سبک شده بود و تو پایگاه به بچه‌ها یک سری زدیم و دسته یک را که تازه نفس‌تر بودند آنجا مستقر کردیم. البته باید بگویم وضعیت آتش آنجا، توی پایگاه طوری بود که ما مجبور بودیم بخاطر خراب نشدن روحیه پچه‌ها زیر آن آتش سنگینی که افراد توی پایگاه مجبور بودند روی جنازه‌های عراقی دراز بکشند هر 3 ساعت نیروهای پایگاه را تعویض کنیم و با تمامی خطراتی که جابجایی نیرو داشت.

شب ساعت 10.5 مسئول تسلیحات گردان شهید چگینی که از آخرین شهدای جنگ بود توی خط پیش ما آمد و گفت که برادر اکبری مسئول تیپ 1 و برادر جهانبخش صلاحی مسئول گردان شما را کار دارند.

راهی که 10 دقیقه با ماشین بیشتر نبود بخاطر خراب بودن جاده و گیرکردن ماشین نزدیک 2 ساعت طول کشید، شب به سنگر برادر اکبری و صالحی رسیدیم و پس از توجیه این برادران از وضعیت پایگاه و اعلام اینکه روی یال می‌توان پدافند کرد اما درون پایگاه به هیچ وجه نمی‌توان ماند، قرار شد که برادر اکبری با مسئول قرارگاه تماس گرفته و صبح ما انجا را خالی نمائیم.

به طرف خط برگشتیم البته یک تیم نیروی احتیاط از گروهان روح‌الله گردان هم در بازگشت همراهمان بعنوان احتیاط بود.

ساعت 12.30 دقیقه بود و ما اواسط راه، که دشمن روی پایگاه ما اقدام به حمله نمود شب توی پایگاه 18 نفر بودند .یکی از بچه‌های معاونت گروهان روی یال و 2 تا از بچه‌های معاونت گروهان توی پایگاه به همراه مسئول دسته 1 بودند و ما با همه آنها توسط بیسیم تماس داشتیم.

بعد از 1 ساعت درگیری پایگاه به تصرف دشمن درآمده بود. به نقطه رهایی شب قبل آماده و قبل از رها شدن به سمت پایگاه برای تصرف دوباره آن از برادر اکبری و صالحی اجازه گرفتیم که خبر رسید دست نگهدارید و حمله نکنید .

من که بسیار ناراحت شده بودم با التماس از آنها خواستم که اجازه کار به ما بدهند و گفتم که تیم فوتبال ـ منظور 11 نفر بود، از بچه‌های ما توی پایگان مانده‌اند و ما وجدانمان قبول نمی‌کند که ... اما مورد تأئید فرماندهی قرار نمی‌گرفت.

بچه‌ها تا صبح به طرف پایگاه از روی یال آتش داشتند .بچه‌هایی که هشت شب خط پدافند و 2 شب بی‌خوابی و بی غذایی و تشنگی را پشت سر گذاشته بودند همچنان روحیه‌شان بالا بود. یکی از بچه‌ها داد می‌زد یا صدام پیت حلبی ! و بقیه جواب می‌دادند که خیلی عراقی‌ها را ناراحت می‌کرد.

تا صبح بچه‌ها با آتش تیربار و کلاش و آرپی‌جی تلفات زیادی را از دشمن گرفتند و چون فاصله نزدیک بود صدای داد و بیدادشان می‌آمد. در این هنگام یکی از بچه‌های معاون دسته‌مان هم به نام قاسم باقری ـ با تیری که به گلویش خورد شهید شد.

ما بودیم و تا صبح چشم براه بچه‌ها که آمار دقیقشان را هم نداشتیم. صبح بچه‌های گروهان ما در خط عوض شدند و رفتند عقب و آن دسته‌ای که ما شب آورده بودیم جلو، جایشان ماندند و من هم پیششان بودم.

نزدیکی ساعت 10 صبح بود که بچه‌های گروهان روح‌الله گفتند که عراقی‌ها می‌آیند جلو، که نگاه کردیم که 3 تا از بچه‌های خودمان هستند معاون دسته یک همراه 2 تن از بچه‌های دسته‌شان مجید نوروزی که خیلی هم برایش شب پیش ناراحت بودیم و می‌گفتیم که داداش مجید(یعنی امیر) مفقود شده و شهادت مجید خیلی به این صورت، برای خانواده‌شان سخت است.

حدود ساعت 12 فرماندهان گردان گفتند کسی دیگر غیر از یک نفر در پایگاه جا نمانده است؟ و من گفتم که نه چند نفر دیگر هم مانده‌اند که فرماندهی تأکید کرد که همه بچه‌های ما آماده‌اند عقب ولی من باور نمی‌کردم.

بعدا متوجه شده 4 تا از بچه‌ها تا صبح توی پایگاه بودند و توی یکی از سنگرها با دشمن درگیر و تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رسانده بودند و هرچه آنها توی پایگاه بطرف عراقیها تیراندازی و نارنجک اندازی می‌کردند بلطف خدا و امداد الهی عراقی‌ها فکر می‌کردند که از تپه مجید که در 500 متری پایگاه واقع بود بطرفشان تیراندازی می‌شود نه از 5 یا 10 متری!

3 نفر از این 4 نفر برادر بسیجی کم سن و سالمان حمید محمدی را نشان می‌دادند و می‌گفتند که فریادهای بلند یا زهرای (ع) وی تا صبح بر هلهله عراقیها پیروز بود و گفتند که تا صبح درگیر بوده و صبح در میدان مین دویده و با اینکه پایشان به مینهای والمری گیر کرده اما هیچکدام عمل ننموده و از سمت تپه مجید به عقب آمده بودند.

البته برادر عزیزمان مجید نوروزی که تا صبح فکر می‌کردیم مفقود است زنده بود و بعداً در عملیات بیت‌المقدس 7 همچون برادرش مفقود و جنازه‌اش در خاکهای تفتیده شلمچه جا ماند.

 

راوی:حسین حکیمی

 

ادامه مطلب
دوشنبه 17 تیر 1392  - 6:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6161941
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی