به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بارها می شد که مشغول نوشتن بودند و تشنه شان می شد، عینک شان را زمین می گذاشتند و به سراغ یخچال کوچک که از پول خانم تهیه شده بود می رفتند و آب می خوردند و بلافاصله برمی گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن می شدند.

خبرگزاری فارس: الگوهایی که نمی شناسیم
 

 

شما نباید آبرویش را ببرید

یک روز شنیدم که یکی از خدمت کاران منزل آقا را به-خاطر خلافی که کرده بود به زندان برده اند. روزی خواهرم درباره ی او سؤالی از من پرسید. گفتم دیگر نیست و این جوری پیش آمده. تا آمدم بگویم، آقا گفتند: «غیبت است.» گفتم آخر کار ایشان علنی بوده و الان هم زندان است. آقا گفتند: «نه او یک کاری کرده و وظیفه ی آن ها هم این بوده که زندانش بکنند، ولی شما نباید آبرویش را جای دیگری ببرید.»1

غیبت نکن

یک روز که در منزل، خدمت آقا بودم تا خواستم از ایشان سؤالی راجع به آقای شریعتمداری بکنم، اجازه ی صحبت نداده فرمودند: «غیبت نکن.»2

هر کدام جای خود

به یاد دارم امام همیشه می گفتند: «در ساعت تفریح درس نخوانید و در ساعت درس خواندن تفریح نکنید، هر کدام در جای خود.» همچنین می گفتند که از زمان کودکی به یاد دارند که هیچ وقت ساعت این دو را با هم عوض نکرده اند و این دو لازم و ملزوم یک-دیگرند.3

تفریح داشته باش

امام وقتی می بینند من روزهای تعطیل مشغول درس هستم می گویند: «به جایی نمی رسی، چون باید موقع تفریح، تفریح کنی.» این مسئله را به پسر من جدی می گویند. این نقل قول از خود امام است که در حضور من مکرر به پسر من می گفتند: «من نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم.» یعنی هر وقت را برای چیز خاصی قرار می دادند و به پسر من این نصیحت را می کنند که تفریح داشته باش. اگر نداشته باشی نمی توانی خودت را برای تحصیل آماده کنی.4

برو آخوند بشو

یک روز وارد اتاق امام شدم دیدم آقا مسیح نوه ی امام هم پیش ایشان هستند. سلام کردم. امام جواب دادند و فرمودند: «بنشین» نشستم. چند لحظه بعد رو کردند به مسیح و به او فرمودند: «اگر می خواهی در آن جهان سعادت مند باشی، برو آخوند بشو که بتوانی همیشه از حق دفاع کنی و جلوی ناحق بایستی و از چیزی نترسی و به حق عمل کنی حتی اگر برای خودت ناگوار باشد.»5

سعی کن بهتر نمره بیاوری

وقتی نمرات درسی ام را به امام نشان می دادم و ایشان از نمرات درسی من مطلع می شدند؛ می گفتند: « سعی کن از این بهتر در درس هایت نمره بیاوری، تا در آینده بتوانی زندگی بهتری داشته باشی.»6

سعی کنید با هم رفیق باشید

امام به پسرها و نوه های شان القا می کردند که انتظار کار کردن از زن شان را نداشته باشند. اگر کردند محبت کرده اند. البته به دخترها هم توصیه می کردند که کار بکنند و در ابتدای عقد نصیحت می-کردند: «سعی کنید با هم رفیق باشید.»7

انسان باید خودکفا باشد

در جمع که نشسته بودیم یک مرتبه می دیدیم که آقا دارند به طرف آشپزخانه می روند . از ایشان سؤال کردیم کجا تشریف می برید، می گفتند: «می روم آب بخورم.»می گفتیم: «به ما بگویید تا برای تان آب بیاوریم.» می فرمودند: «مگر خودم نمی توانم این کار را انجام بدهم؟» بعد با خنده می گفتند: «انسان باید خودکفا باشد.»8

سه طبقه را پایین می رفتند

امام مقید بودند تا آن جا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند و کار خودشان را خودشان انجام بدهند. در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام روی پشت بام متوجه می شدند که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده؛ به خانم و دیگران که طبقه ی بالا بودند دستور نمی دادند که بروند چراغ را خاموش کنند. خود راه می افتادند و سه طبقه را در تاریکی پایین می آمدند و چراغ را خاموش می کردند و باز می گشتند. گاهی قلم و کاغذ می خواستند که در اتاق طبقه ی دوم منزل بود؛ به هیچ کس حتی به فرزندان مرحوم حاج آقا مصطفی دستور نمی دادند که برای او بیاورند. خودشان برمی خاستند از پله ها بالا می رفتند و کاغذ و قلم برمی داشتند و بازمی-گشتند.9

احساس کردم نوبت من است

در یکی از آن روزها که نوبت شستن ظروف به عهده ی من بود، احساس خستگی می کردم و از خواهر خود خواستم که به جای من آن مسئولیت را انجام دهد. او ابا کرد. نزدیک ظهر، وقت نماز حضرت امام بود. ایشان برای تجدید وضو رفته بودند که به علت طولانی شدن غیبت شان نگران شده و به جست وجوی شان به آشپزخانه سر زدم. ناگاه متوجه شدم که امام تمام ظروف را شسته اند و فرمودند: «سخن تو را شنیدم و احساس کردم نوبت من است.» من از خحالت و شرم، تنها توانستم تشکر کنم.10

عینک شان را زمین می گذاشتند و برمی خاستند

از خانم امام به واسطه شنیده ام که گفته اند امام هیچ وقت به ما دستور نداده اند که چایی درست کنیم. همیشه فرموده اند: «خانم اقلیم، (خدمت کار منزل) چایی دارید؟» بارها می شد که مشغول نوشتن بودند و تشنه شان می شد، عینک شان را زمین می گذاشتند و به سراغ یخچال کوچک که از پول خانم تهیه شده بود می رفتند و آب می خوردند و بلافاصله برمی گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن می شدند.11

هیچ توقعی از من نداشتند

آدم می بیند هر کسی پدربزرگی، مادربزرگی داشته که مریض بوده، توقعاتی برای پرستاری از اطرافیانشان داشته اند، ولی آقا حتی یک وقت کوچک ترین توقعی نداشتند. من که به یاد ندارم. حتی خانم می گویند من در طول شصت سال زندگی با ایشان – درست شصت سال با ایشان زندگی کرده اند – هیچ وقت ندیده ام آقا از من توقعی داشته باشند. توقع ایشان از ما فقط این بود که گناه نکنیم.12

شب را تقسیم بندی می کردند

خانم تعریف می کردند که چون بچه های شان شب ها خیلی گریه می کردند و تا صبح بیدار می ماندند؛ امام شب را تقسیم کرده بودند؛ یعنی مثلاً دو ساعت خودشان از بچه نگه داری می کردند و خانم می خوابیدند و دو ساعت خود می خوابیدند و خانم بچه ها را نگه داری می کرد. روزها بعد از تمام شدن درس، امام ساعتی را به بازی با بچه ها اختصاص می دادند تا کمک خانم در تربیت بچه ها باشند.13

به هر صورت که میل داری لباس بخر

اوایل زندگی مان هفته ی اول یا ماه اول، یادم نیست، به من گفتند: «من به توکاری ندارم به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آن چه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی؛ یعنی گناه نکنی.» به مستحبات خیلی کاری نداشتند، به کارهای من کاری نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند و این که چه وقت بروم چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.14

شما بروید پیش مهمان ها

یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالاخره کارها درست و آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی می خواستند شیرینی و میوه ای جور کنند. آقا گفتند: «نه شما بروید، شما بروید پیش مهمان ها» و پشت سر آن هم به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت می گرفت. آقا این قدر سماور را تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمان ها را تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کار کنند.15

به خانم یادآوری می کردند

امام تا آخر عمرشان هرگز به خانم نگفتند: «یک لیوان آب به من بده.» اما خودشان مکرراً این کار را برای خانم انجام می دادند. مثلاً می دانستند خانم گاهی فراموش می کنند قرص شان را بخورند، به ایشان یادآوری می کردند.16

من خرافاتی نیستم

من از ایشان خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی کنند. اگر لباس و حتی چایی بخواهند، می گویند: «ممکن است بگویید به من فلان لباس را بدهند؟» حتی گاهی خودشان چای-شان را می ریزند. حضرت امام نظم و دقت بی نظیری در کارها دارند. در خانواده، ما مثالی داریم که می-گوییم باید ساعت های خود را با توجه به حرکات و عبادات امام کوک کنیم، چون تمام امور ایشان با برنامه ریزی و با توجه به دقیقه و ساعت اجرا می-شود.

وقتی که با هم ازدواج کردیم من 16 سال داشتم – حدود 55 سال پیش ازدواج کردیم – در آن زمان امام حدود 27، 28 سال سن داشتند، در هنگام ازدواج، امام به من گفتند: «ببین من خرافاتی نیستم، ولی می خواهم که شما واجبات را رعایت کنید.» بحمدالله صاحب شش فرزند شدیم که در تربیت آن ها امام به من اختیارات لازم را داده بودند. من هنگام ازدواج تا کلاس هشتم درس خوانده بودم و بعداً هم در محضر امام 8 سال دروس عربی و فقه خواندم.17

امام به من تعلیم می دادند

بعد از این که تصدیق ششم را گرفتم و یک سالی گذشت، رفتم دبیرستان بدریه و کلاس هفتم را خواندم. کلاس را که شروع کردم دو ماه گذشته بود و برای زبان فرانسه معلم گرفتم و دو ماه هم پیش یک خانم کلیمی درس خواندم. ماهی دو تومان می دادم. پدرم که از قم به تهران آمدند، «جامع المقدمات» را مدتی پیش ایشان خواندم و وقتی ازدواج کردم، آقا به من تعلیم دادند و چون بااستعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس جامع المقدمات.

همه ی درس های جامع المقدمات را خواندم. البته سال اول هیئت خواندم و بعد از آن، جامع المقدمات. دو بچه داشتم که سیوطی را شروع کردم و وقتی سیوطی تمام شد چهار بچه داشتم. بچه ی چهارم که فریده خانم است وقتی به دنیا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ولی «شرح لمعه» را شروع کردند، مقداری شرح لمعه خواندم و دیدم عاجزم و هیچ نمی توانم بخوانم. مجموعاً هشت سال طول کشید.

 

بعداً که به عراق رفتیم شروع کردم به یادگیری زبان عربی و چون معاشر نداشتم زبان عربی را از روی کتب درسی آن ها شروع کردم. کتاب سوم ابتدایی را گرفتم و خواندم و بعد کتاب ششم و بعد کتاب نهم را از «حسین» گرفتم. چون بعضی لغات را نمی دانستم، وقتی احمدجان به تهران آمد کتاب لغت عربی به فارسی برایم تهیه کرد. سپس به کتب رمان و رمان های شیرین و قشنگ و حکایت ها علاقه مند شدم و چون از آن ها خوشم می آمد، تشویق می شدم.18

 

ادامه مطلب
دوشنبه 13 خرداد 1392  - 9:41 PM

حضرت مهدی(عج) با سه لشکر یاری می‌شود؛ مؤمنان، ملائکه و رعب. یکی از عوامل ایجاد رعب، امدادهای غیبی است که به کمک حضرت مهدی(عج) می‌آید و «ندای آسمانی» از جمله آن‌هاست.

خبرگزاری فارس: «ندای آسمانی» چیست و چه نشانه‌هایی دارد
 

 

 ندای آسمانی در نزدیکی ظهور، صدایی است که از آسمان شنیده می‌شود و در آن به معرفی حضرت مهدی(عج) و بیان نام، نسب و حقانیت ایشان و پیروانش می‌پردازد.

این صدا توسط همگان شنیده می‌شود و می‌توان آن را معجزه‌ای دانست که بدون هیچ وسیله ارتباطی، همگان حتی افرادی که در خواب هستند، آن را می‌شنوند، ندای آسمانی با الفاظ «ندا»، «صیحه»، «صوت»، «اعلان»، «فزعه» و «هدّه» در احادیث شیعه و عامه آمده است.

آری! هر کاری در این عالم هستی برای مقصود و هدفی خاص صورت می‌گیرد، حال خواست و هدف پروردگار متعال برای معرفی حضرت صاحب‌الامر(عج) به جهانیان به واسطه فرشته وحی، یعنی جبرئیل امین(ع) چیست؟

* اثرات ندای آسمانی

سید حسین زمانی در کتاب «ندای آسمانی» درباره اهداف و تأثیرات ندای آسمانی این چنین می‌گوید:

- شناساندن حضرت مهدی(عج) به جهانیان

قیام امام مهدی(عج) انقلابی جهانی است و شناسایی او نیز باید جهانی باشد تا حجت بر همگان تمام شود و نگویند راه و مسیر حق را نشناختیم و ندای آسمانی با اعلام نام و نسبت حضرت مهدی(عج) و بیان حقانیت او برای جهانیان، بشارت به آمدن او را می‌دهد و با این معیار که مدعیان دروغین از آوردن آن عاجزند، آن حضرت به همگان معرفی می‌شود.

عبدالله بن ابی یعفور از امام جعفر صادق(ع) می‌پرسد: مراد از «صوت» چیست؟ آیا مراد، همان ندا دهنده است؟ امام(ع) فرمود: «نعم و به یعرف صاحب هذا الامر»؛ بله و به وسیله آن، صاحب این امر شناخته می‌شود.

-ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان حضرت مهدی(عج)

یکی از دلایل پیروزی سریع حضرت مهدی(عج) رعب و وحشتی است که دشمنان ایشان از وی در دل دارند و یکی از عوامل ایجاد رعب، امدادهای غیبی است که به کمک حضرت مهدی(عج) می‌آید، برای مثال در حدیثی می‌خوانیم وقتی رومیان می‌بینند، یاران حضرت مهدی بر روی آب راه می‌روند، می‌گویند یاران او بر روی آب راه می‌روند، پس خود او چگونه است و تسلیم می‌شوند و یکی از امدادهای غیبی و مواردی که باعث رعب در دل دشمنان حضرت می‌شود، ندای آسمانی است که باعث می‌شود دشمنان حضرت بفهمند در مقابل قدرت آسمانی او توانی ندارند و نمی‌توانند مقاومت کنند.

امام جعفر صادق (ع) فرمود: «یؤیده ثلاثه اجناد الملائکه و المؤمنون و الرعب»، حضرت مهدی(عج) با سه لشکر یاری می‌شود؛ ملائکه و مؤمنان و رعب (در دل دشمنان).

در روایات ندای آسمانی می‌خوانیم، وقتی ندا داده می‌شود، گردن‌های دشمنان حضرت در مقابل آن خاضع می‌شود و به همین جهت، ندای آسمانی را عذابی برای کافران معرفی می‌کنند.

- بشارت و امید برای اهل ایمان

پیروان حق و حقیقت با شنیدن ندای آسمانی، نشاط و شادابی خاصی پیدا می‌کنند و آگاه می‌شوند که مولایشان بعد از قرن‌ها انتظار می‌آید و در پرتو آن، حق و عدالت، همه جا را نورانی خواهد کرد؛ به همین دلیل، روح تازه‌ای با شنیدن آن در وجودشان دمیده می‌شود.

حسن بن محبوب از امام‌رضا(ع) روایت می‌کند که فرمود: هنگام فقدان ماء معین، بسیاری از مردان و زنان مؤمن، دلسوخته و متأسف و اندوهناک هستند؛ گویا آنان را در ناامید‌ترین حالاتشان می‌بینم که ندا را می‌شنوند؛ ندایی که از دور، مانند شنیده شدن از نزدیک شنیده می‌شود و آن رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران است.

- اتمام حجتی برای همگان

ندای آسمانی، همگانی است و هر کس با زبان خود، این ندا را می‌شنود و حضرت مهدی(عج) را به وسیله آن با نام و نسب می‌شناسد و دیگر جایی برای عذر و بهانه باقی نمی‌‌ماند که اگر ما واقعاً می‌دانستیم او حجت خداوند است، از او پیروی می‌کردیم. مفضل بن‌عمر از امام جعفر صادق(ع) روایت می‌کند که فرمود: «به اسم و کنیه و نسب حضرت ندا داده می‌شود و این مطلب، دهان به دهان بین اهل حق و باطل و موافقان و مخالفان می‌چرخد تا حجت را بر آنان در شناختن او تمام کند».

* آثار مطرح شدن نشانه‌های قیام

همچنین بخش زیادی از روایات مهدویت، مربوط به علامات قیام امام عصر(عج) است، حال این همه توجه پیشوایان معصوم(ع) به نشانه‌های قیام برای چیست؟ برای روشن شدن این مطلب، آثار و پی‌آمدهای نشانه‌ها را توسط پیشوایان دین بررسی می‌کنیم.

-امید بخشی

نقش حیاتی و شگفت انگیز امید در سعادت فرد و جامعه بر کسی پوشیده نیست. وقتی امید می‌آید، تلاش و حرکت، جایگزین رخوت و سستی می‌شود و در یک سخن، انسان با امید زنده است، نشانه‌های قیام، علامت‌های نزدیک شدن برپایی دولت کریمه اهل بیت(ع) است، با پدیدار شدن هر یک از نشانه‌ها نور امید در دل‌های مؤمنان، پر فروغ‌تر می‌شود و بر اثر آن، مقاومتشان در برابر سختی‌های دوران غیبت و حیرت، بیشتر و تلاششان برای آمادگی همراهی امامشان، فزون‌تر می‌شود.

-آماده شدن برای ظهور

با تحقق هر یک از نشانه‌های قیام حضرت مهدی(عج) مؤمنان خود را برای آن روز بزرگ و یاری امامشان، آماده‌تر می‌کنند و کسانی که خود را مشغول به کارهای دیگری کرده‌اند، به خود می‌آیند تا گذشته خویش را جبران کنند و به بیان دیگر، آنان بر اثر پدیدار شدن هریک از نشانه‌ها از جهت روحی، جسمی، فردی و اجتماعی، خود را برای شرکت در حکومت حضرت آماده می‌کنند.

از طرف دیگر، بخشی از نشانه‌های قیام، چون سفیانی و یمانی از امور سیاسی اسلام به حساب می‌آیند که همگان به خصوص مسئولان باید به آن‌ها توجه کنند و خطر آن‌ها را به حداقل رسانده و به تقویت یاران و همفکران خود بپردازند.

-دلیلی بر حقانیت پیشوایان دین

با رخداد هر یک از نشانه‌ها، حقانیت سخن پیشوایان دین، بیشتر نمایان می‌شود و همچنین باعث اطمینان بیشتر به نشانه‌های به وقوع نپیوسته و تحقق اصل ظهور می‌شود.

-روشی برای شناخت و برنامه‌ریزی درست

نشانه‌های قیام مهدی آل محمد(ع)، حوادث آینده بشر است. اهل‌بیت(ع) با بیان آنها، آینده را پیش روی ما گذاشتند تا در هنگام رخ دادن هریک از آنها، برای مواجهه درست با آنان، برنامه‌ریزی مناسب را انجام دهیم.

-روشی برای شناخت مدعیان دروغین

با شناخت نشانه‌های واقعی قیام، به سادگی دروغ بودن ادعاهای کسانی که پیش از تحقق نشانه‌های حتمی، ادعای مهدویت دارند، روشن می‌شود، همان‌گونه که در توقیع آخر، دستور به تکذیب مشاهده حضرت مهدی(عج) قبل از ظهور سفیانی و ندای آسمانی داده شده است.

- جلوگیری از انحراف‌های فکری

آدمی، همواره مشتاق شنیدن خبرهایی در مورد آینده است. با طرح این اخبار واقعی از روایات اسلامی، جلوی پخش اخبار کاهنان و غیب‌گویان شیاد گرفته می‌شود و انسان‌های با ایمان، شناخت درستی از حوادث آینده پیدا می‌کنند.

- احترام به حضرت مهدی(عج) و پیشوازی از آمدن او

آغاز هر کاری با مقدماتی صورت می‌گیرد، هر مقدار، آن کار، اهمیت بیشتری داشته باشد، مقدماتش گرانسنگ‌تر خواهد بود، پروردگار با عظمت برخی از نشانه‌های قیام، مانند باران‌های پیاپی و ندای آسمانی را، به پیشوازی نماینده خود و تشکیل دولت کریمه اهل‌بیت(ع) می‌آید.

ادامه مطلب
جمعه 10 خرداد 1392  - 8:31 PM

هنگامی که ابراهیم فرزند خردسال پیامبر(ص) در هجدهم رجب سال دهم هجری وداع گفت، پیامبر اعظم(ص) در سوگ فرزند دلبندش این چنین فرمود: «قلبم اندوهناک و چشمم گریان است... ای ابراهیم! اینک در فراقت شدیداً اندوهناکم».

خبرگزاری فارس: پیامبر اعظم(ص) در سوگ فرزندش ابراهیم چه گفت

 

 18 رجب سال دهم هجری که یادآور سال حزن نبی در سال دهم بعثت بود، زیرا در سال دهم هجری یکی از فرزندان پیامبر با نام ابراهیم که تنها یک بهار از زندگانی‌اش گذشته بود، دارفانی را وداع گفت.

تمام فرزندان پیامبر به جز ابراهیم همگی از خدیجه کبری(س) بودند که دو پسر به نام‌های عبدالله و قاسم، معروف به طیب و طاهر و چهار دختر به نام‌های زینب، رقیه، ام کلثوم و حضرت فاطمه زهرا(س) بود که در مکه معظمه دیده به جهان گشودند.

با این وجود پیامبر اکرم(ص) از همسران دیگر، فرزندی نداشت مگر از «ماریه قبطیه»، ماریه از اهالی اسکندریه بود که پس از سفر به حجاز مسلمان و در مدینه همسر پیامبر شد.

وقتی آثار حمل بر ماریه ظاهر شد، پیغمبر(ص)، ماریه را در بستانی که متعلق به خودش بود و در نزدیکی مسجد قبا قرار داشت، اسکان داد، این محل بعدها به نام «مشربه ام ابراهیم» مشهور شد، هم اکنون مشربه ام ابراهیم در دو کیلومتری سمت شرقی مسجد قبا واقع است.

پس از ولادت ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) در اواخر سال هشتم هجری، پیپغمبر در روز هفتم ولادت پسرش، گوسفندی عقیقه کرد، در همین روز پیامبر خدا(ص) این فرزند را ابراهیم نامید و فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: السلام علیک یا ابا ابراهیم!

رسول خاتم(ص) فرزندش را بسیار دوست داشت، اما این کودک خردسال و محبوب پیامبر(ص) عمر چندانی نکرد و در کمتر از دو سالگی وفات یافت. وی به مدت یک‌ سال و 10 ماه و هشت روز و به روایتی دیگر، یک‌سال و 6 ماه و چند روز زندگی کرد و سپس بیمار شد و در همان بیماری در 18 رجب سال دهم قمری بدرود حیات گفت.

 

 

*جملاتی که پیغمبر(ص) در سوگ ابراهیم بر زبان آورد

در دقایق آخر عمر وی و آن‌گاه که در حال جدا شدن روح از بدن بود، رسول خدا(ص) در کنار بسترش نشسته بود و در حالی که اشکش به صورتش جاری می‌شد، چنین فرمود: «تدمع العین و یحزن القلب و لانقول الاّ ما یرضی الرّب و انا بک یا ابراهیم لمحزونون»؛ قلبم اندوهناک و چشمم گریان است و چیزی به جز رضای حق نمی‌گویم، ای ابراهیم! اینک در فراقت شدیداً اندوهناکم.(1)

امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) به دستور رسول اکرم(ص)، بدن ابراهیم را غسل داد و کفن کرد، آن گاه گروهی از اصحاب پیامبر(ص)، جنازه ابراهیم را تشییع کرده و در قبرستان بقیع به خاک سپردند.

* آیا خورشید به خاطر مرگ ابراهیم گرفت!

در روز وفات ابراهیم آفتاب گرفت، برخی از اصحاب پیغمبر(ص) تصور کردند که آفتاب برای مرگ ابراهیم گرفته است، هنگامی که پیامبراکرم(ص) از ماجرا آگاه شد، بر فراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان! ای مردم! بدانید آفتاب و ماه نشانه‌های قدرت خدا هستند، آن‌ها بر طبق سنن طبیعی و قوانینی که خدا بر آن‌ها مقرر داشته است، در مسیر خاصی می‌گردند، هرگز برای مرگ کسی و یا تولد کسی نمی‌گیرند، بلکه وظیفه شما در موقع کسوف این است که نماز بگزارید.(2)

* بقعه ابراهیم نیز از گزند وهابیان سلفی در امان نماند

از جمله بقعه‌ها، گنبد و بارگاه‌ها که در داخل بقیع به وسیله وهابیان منهدم شد، ساختمان بقعه و حرم متعلق به جناب ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) بود، در زمان قدیم به این علت که پیکر «ابراهیم» در کنار قبر «عثمان بن مظعون» چهاردهمین مسلمان مکه و صحابه جلیل القدر رسول خدا(ص) به خاک سپرده شده بود، برای هر دو قبر یک گنبد ساخته بودند.

 

*پی‌نوشت‌ها:

1-صحیح بخاری ج 1، کتاب الجنائز، حدیث 1241؛ صحیح مسلم، ج 2؛ کتاب الفضائل، ح 2315؛ سنن ابن ماجه، ج 1، کتاب الجنائز، ح 1589؛ سنن ابی داود، ج 2 کتاب الجنائز، باب البکاء علی المیّت، مسند احمد، ج 3، ص 194.

 

2-فروغ ابدیت، ج2، آیت‌الله جعفر سبحانی

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 خرداد 1392  - 10:57 PM

شاید هر کسی در طول عمرش غذاهای ویژه زیادی را در مکان‌های خاص خورده باشد. غذاهایی که تا سالها و یا تا آخر زندگی طعم آن‌ زیر دندان آدم می‌ماند و با یادآوری خاطره‌اش لحظات شیرینی زنده می‌شود.

خبرگزاری فارس: املت در وضعیت قرمز + عکس

 

 شاید هر کسی در طول عمرش غذاهای ویژه زیادی را در مکان‌های خاصی خورده باشد. غذاهایی که تا سالها و یا تا آخر زندگی طعم آن‌ زیر دندان آدم می‌ماند و با یاد آوری خاطره‌اش لحظات شیرینی زنده می‌شود. ممکن است این مکان‌ها در یک رستوران بسیار شیک بالای شهری باشد و یا در دورترین روستای کشور. شاید این غذا بره کباب شده باشد یا نان و پنیری ساده. چیزی که در این لحظات محوریت خاطرات را به عهده خواهد داشت لذت بردن در آن دقایق است.

هشت سال جنگ تحمیلی و حضور در میدان نبرد برهه ای از زندگی بسیاری از افراد است که هیچ‌گاه آن روزها را فراموش نمی‌کنند. خاطرات تلخ و شیرینی که در تاریخ خواهد ماند. اما وقتی از این آدم‌ها می‌خواهی یک ویژگی خاص از آن دوران بیان کنند اغراق نیست اگر بگوییم همه به صفا و صمیمیتش اشاره می‌کنند.

عکسی که مشاهده خواهید کرد رزمنده ای است در حال درست کردن یک املت ساده برای همرزمانش. ما که این رزمنده را نمی‌شناسیم ولی بی شک اگر او نیز این عکس را ببیند مزه این غذا برایش دوباره زنده خواهد شد.

 

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 خرداد 1392  - 10:46 PM

شهیده دانش‌آموز «زینب کمایی» که توسط منافقین به شهادت رسید، دفتر خودسازی داشت که هر شب کارهایش را محاسبه می‌کرد، از خواندن نماز به موقع تا کم خوردن غذا.

خبرگزاری فارس: برگی از دفتر خودسازی شهیده 14 ساله+عکس

 

شهید 14 ساله زینب(میترا) کمایی به سال 1346 در آبادان به دنیا آمد؛ پدرش به نام­‌های ایرانی علاقه داشت و اسم او را «میترا» گذاشت؛ وقتی او بزرگ شد، از نامش ناراضی بود و به همین خاطر آن را به «زینب» تغییر داد.

خانواده کمایی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و محاصره آبادان، به اصفهان رفتند اما برادر و خواهران زینب همچنان در آبادان مقاومت می‌کردند؛ زینب در سال 1359 به رغم آوارگی در شهر جدید و فرصت تحصیل سه ماهه، با موفقیت پایۀ سوم راهنمایی را گذراند.

زینب با آن‌که در «شاهین­ شهر» غریب بود اما فعالیت­های مذهبیِ خود را در آن شهر شروع کرد؛ علاوه بر فعالیت‌های متعدد فرهنگی، برنامه‌های خودسازی را نیز لحظه‌­ای فراموش نمی­کرد. نمودار برنامۀ خودسازی یک هفته­ای­ این دانش‌آموز، مؤید این مطلب است.

فعالیت‌‌های مذهبی زینب، مورد غضب منافقین قرار گرفته بود و این کوردلان در آخرین نماز مغرب اسفند­ ماه سال 1360 هنگام بازگشت از مسجد او را ربودند؛ سپس با گره زدن چادرش او را خفه کرده و به شهادت رساندند.

پیکر مطهر زینب، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای غرقِ به خون 360 شهید عملیات «فتح‌المبین» در اصفهان تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

برگی از دفتر خودسازی شهیده دانش‌آموز «زینب کمایی»

مادر این شهید 14 ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت می‌کند:

زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن،  خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام.

دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت.

 

زینب در عمل، تک‌تک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت می‌کرد.

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 خرداد 1392  - 10:44 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6162576
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی