به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

نگاهی گذرا دارد به تنوع پوسترهای تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری در دوره های مختلف این انتخابات در ایران. با کمی دقت در جزئیات پوسترها می توانید متوجه شباهت شعارها و برنامه ها و البته سیر تکاملی تنوع در طراحی این پوسترها شوید. 

دوره اول : 

انقلاب اسلامی ایران پس از تصویب نوع حکومت جمهوری اسلامی، تازه داشت پا می گرفت و از این رو، بیشترین تعداد نامزدهای ریاست جمهوری در اولین دوره وارد میدان رقابت شدند. پیروز این رقابت «ابوالحسن بنی صدر» بود که چندی بعد با رای عدم کفایت سیاسی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و تایید امام خمینی(ره) از مقام ریاست جمهوری عزل شد و به خارج از کشور گریخت.شهید «سید احمد مدنی» یکی از رقبای او بود که پوسترش را می توانید ببینید:

 


 

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
شنبه 4 خرداد 1392  - 7:06 PM

 

شهبازی کوله‌پشتی را باز کرد. سه کتابی را که همیشه همراهش بود، بیرون آورد. با حسرت نهج‌البلاغه و رساله القاءالله امام را ورق زد. هر دو را بوسید و گذاشت توی کوله‌پشتی رو به قبله چرخید و شروع کرد به خواندن قرآن.

خبرگزاری فارس: شهید شهبازی چه کتاب‌هایی را می‌خواند
 

 

 سردار شهید و فاتح خرمشهر «محمود شهبازی» به سال 1337 در اصفهان به دنیا آمد، او از کودکی قرآن را نزد مادرش آموخت و تحصیلاتش را تا پذیرش در رشته «مهندسی صنایع» در دانشگاه «علم و صنعت» ادامه داد.

محمود در سال 1359 به سمت «فرماندهی سپاه پاسداران همدان» منصوب شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و به عنوان قائم مقام لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) در عملیات فتح‌المبین شرکت کرد. وی پس از مدتی به همراه نیروهایش راهی محور اهواز ـ خرمشهر شد و سرانجام در مرحله آخر عملیات «الی بیت‌المقدس» در روز دوم خرداد 1361 در سن 24 سالگی به شهادت رسید.

خاطره‌ای از آخرین دیدار سردار حسین همدانی با شهید محمود شهبازی در ادامه می‌آید:

                                                        ***  

حسین یک جفت عصا گرفته بود زیر بغلش و لنگ‌لنگان می‌رفت. به هر که می‌رسید، نشان شهبازی را می‌گرفت. باید قبل از آغاز مرحله سوم عملیات، پیام متوسلیان را به او می‌داد. رسید پشت کانتینرهای دارخوین. یکی از بچه‌های تدارکات گفت: «اگه حاج محمود رو می‌خوای، همین نیم ساعت پیش اینجا بود. یه دست لباس نو گرفت با یه مشت حنا. فکر می‌کنم می‌خواست تنی به آب بزنه».

همدانی راه برکه را می‌شناخت. با زحمت از میان زمین‌های خیس نخلستان عبور کرد. چشمش افتاد به لباس‌های سبزی که رگه‌های شوره، دور تا دورش را موج انداخته بود.

لباس از شاخه یک نخل آویزان بود؛ کنارش هم یک دست لباس نو خاکی رنگ با آرم سبز و زرد مخملی سپاه و یک کوله پشتی.

کنجکاوی همدانی گُل کرد. آرام آرام رفت پشت یک بوته خار. همان جا نشست و چشمش را دوخت به شهبازی که تنش را سپرده بود به آب برکه. دقیقه‌ای گذشت شهبازی کنار برکه ایستاد و با یک کاسه پلاستیکی، آب بر سر و بدنش ریخت. به سمت نخل آمد. لباس‌های تازه را پوشید و حنا را ریخت توی کاسه پلاستیکی.

همدانی دزدیده نگاه می‌کرد. با خودش گفت: «حتماً باز کَفِ پاهاش تأول زده؟» اما وقتی دید شهبازی روی انگشت دست و پاهاش حنا گذاشت، شوری به دلش افتاد ناخواسته نیم‌خیز شد و عصا را زد زیر بغلش.

شهبازی کوله‌پشتی را باز کرد. سه کتابی را که همیشه همراهش بود، بیرون آورد. با حسرت نهج‌البلاغه و رساله القاءالله امام را ورق زد. هر دو را بوسید و گذاشت توی کوله‌پشتی رو به قبله چرخید و شروع کرد به خواندن قرآن.

قرآن که می‌خواند، شانه‌هایش تکان خورد. صدای هق‌هق گریه او گام‌های همدانی را سست کرد. داشت سوره قیامت را می‌خواند: «وجوه یومئذ ناصره الی ربها ناظره...».

همدانی محو صدای او شد. صوت دلنشین و حزین شهبازی مثل طیفی نیرومند از جاذبه مغناطیسی او را به سمت خود کشید. شهبازی تلق تلق عصا را شنید. سوره را تمام کرد و با گوشه آستین اشک چشمانش را گرفت. چرخید به طرف همدانی. لبخندی زد و گفت: «چه به موقع آمدی! خیلی خوشحالم که می‌بینمت».

ـ من هم واسه تو دلتنگ بودم. رو تخت بیمارستان برام سخت بود. راستش وقتی حاج احمد چوب دستی رو انداخت کنار و گفت مرحله نهایی عملیات می‌خواد شروع بشه، بیشتر هوای تو رو کردم.

ـ اما من واسه این خوشحال نیستم.

ـ پس چی؟

ـ می‌گن هر کی یه سنگ صبور باید داشته باشه، یکی سنگ صبورش مادرشه، یک همسرش، یکی برادرش، یکی هم مثل امام علی دردش رو واسه چاه می‌گه و ...

همدانی فهمید شهبازی دنبال چیست. پرید وسط حرفش: «تو هم اومدی درد دلات رو واسه این برکه بگی... توی این نخلستان قشنگ».

ـ نه، خودت هم می‌دونی که سنگ صبور من تویی.

همدانی خجالت کشید و صورتش سرخ شد: «من هم به داشتن دوست و فرماندهی مثل تو افتخار می‌کنم».

شهبازی آهی از ته‌دل کشید و چشم انداخت روی کوله پشتی و گفت: «دارایی من این دو تا کتابه و این تیکه کاغذ، پیش تو باشه».

دست کرد توی جیبش و کاغذ تا شده‌ای را گذاشت توی دست همدانی. همدانی خشکش زد: «این چیه محمود؟».

شهبازی نمک خنده‌ای زد: «گفتن نگید؛ ولی من بهت می‌گم... وصیت‌نامه‌س».

همدانی خواست خود را خونسرد نشان بدهد. آرام گفت: «ای بابا؛ حالا که جاده رو رد کردیم، دژ مرزی رو گرفتیم، یه گام دیگه تا دروازه خرمشهر نمونده، این حرفا رو بذار واسه آزادی قدس و کربلا».

ـ توی تنگه قراویز گفتم این دفعه آخره... توی تنگه کورک گفتم این دفعه دیگه رفتنی‌ام، توی دشت عباس گفتم اینجا با جاهای دیگه فرق داره؛ ولی...

شهبازی به اینجا که رسید، مکثی کرد. صورتش را رو به آسمان گرفت و گفت: «ولی اینجا، کشش از یه جای دیگه‌س».

همدانی سرش را انداخت پایین و گفت: «ولی حاج احمد منو فرستاده که بهت بگم بیای قرارگاه».

ـ این یه بار، حاج احمد عذر منو می‌پذیره. خودش بهتر از من می‌دونه که همت اون جلو تنهاست.

ـ اما من به حاج احمد چی جواب بدم؟ بگم که جانشین تیپ مثل یه نیروی ساده رفت تو خط؟

ـ مگه خود حاج احمد توی دژ مرزی ترکش نخورد؟ اونجا مگه خط نبود؟

غبار غمی به دل همدانی نشست. با حسرت چشم انداخت توی چشمان شهبازی و لباس‌های تازه‌اش را نگاه کرد. مانده بود چه بگوید. تمام رگ و پی بدنش می‌تپید و بغضی سخت گلویش را فشار می‌داد. حالت چشمانش به آسمان می‌مانست، بهانه گریه داشت؛ اما لبخند صمیمانه شهبازی به او جرأت نمی‌داد.

شهبازی دست برد و دو تا عصا را از روی زمین برداشت. آهسته آنها را گذاشت زیر بغل همدانی و خم شد. روی دست راست همدانی بوسه‌ای زد؛ روی عقیق. همدانی دستش را کشید: «این کارا چیه پسر؟!».

شهبازی خندید. دو کف دستش را روی چشمانش مالید و نفس عمیقی کشید و گفت: «چه بویی... بوی کربلا رو حس می‌کنی؟».

همدانی دل گرفته گفت: «نه حس نمی‌کنم؛ ولی می‌دونم یه پیوندی با این انگشتری داره».

ـ یه بار گفتم... چیزی از سِر این انگشتری نمی‌دونم. فقط مادرم وقتی این رو بهم داد، گفت که از کربلا اومده... همین.

همدانی بدنش را روی عصا انداخت و با دست حلقه انگشتر را بیرون کشید: «فکر می‌کنم وقتشه که پیش خودت باشه».

گونه‌های شهبازی از لبخند گرد شد: «انگشتری رو از کربلا آوردن... اسم تو هم حسینه... پس برازنده خودته. این رو توی همون برخورد اول بهش رسیدم».

همدانی با گوشه آستین عرق پیشانی‌اش را گرفت. قبل از اینکه جواب بدهد. شهبازی پیشدستی کرد و کوله پشتی را روی دستش انداخت. گفت: «یا الله، حاج احمد چشم به راهته».

همدانی جنبشی گرفت. دستانش روی عصا می‌لرزید. شهبازی دستانش را دور شانه‌های او حلقه کرد و بوسه‌ای بر شانه‌اش زد. چشمان همدانی بر خاک خیره ماند. پلکی زد و دانه‌های اشک روی گونه‌هایش دوید. بریده بریده گفت: «یادش به خیر پرویز اسماعیلی چقدر ما زور زدیم که اون رو بفرستیم یه جای بی‌خطر که خوابش تعبیر نشه».

شهبازی سرش را روی شانه او تکان داد: «همین طوره. خودش وعده داده ظرف آدم که پر بشه، یه ثانیه هم این طرف و اون طرف نمی‌شه».

همدانی طاقت نیاورد. یکباره خودش را در آغوش شهبازی جدا کرد. نتوانست به چشمان او نگاه کند. برگشت و عصا زنان راه قرارگاه را در پیش گرفت.

ادامه مطلب
شنبه 4 خرداد 1392  - 10:22 AM

 

 ابن شاذان گفت: ابراهیم بن علی به اسنادش برایم از امام صادق جعفر بن محمد(ع) از آباء گرامی اش حدیث نقل کرد که عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن قعنب در میان گروهی از قبیله بنی هاشم و جماعتی از قبیله عبدالعزی در مقابل بیت الله الحرام نشسته بودند، که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین (ع) در حالی‌که به علی (ع) حامله بود و نه ماهش تمام شده بود وارد شد و در مقابل بیت الله الحرام ایستاد.


درد زایمان او را فرا گرفت. نگاهش را به طرف آسمان انداخت و گفت پروردگارا من به تو و به آنچه رسول خدا(ص) از نزد تو آورده و به تمام پیامبرانت و کتاب هایی که نازل فرموده‌ای ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل همان که خانه قدیمی‌ات را بنا نهاده تصدیق می‌کنم پس از تو درخواست می کنم به حق این خانه و به حق کسی که آن را بنا نهاده و به حق این فرزندی که در رحم دارم همان که با من تکلم می‌کند و با سخنش من را انس و آرامش می بخشد و یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های تو است؛ زایمان مرا آسان فرما !
 
پس از دعای فاطمه بنت اسد خانه کعبه شکافت
 
 عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب گفتند: همین که فاطمه بنت اسد به این کلمات دعا فرمود خانه کعبه را دیدیم که از پشت شکافته شد و فاطمه در آن داخل گردید و از چشم های ما پنهان شد و سپس به اذن خدا خانه به حالت اول باز گشت و دیوار به هم چسبید. 
 
ما قصد کردیم که در کعبه رابگشاییم، تا بعضی از زنان ما نزد فاطمه بنت اسد روند، ولی درب باز نشد متوجه شدیم که این امر از امور الهی است فاطمه بنت اسد سه روز در خانه کعبه به سر برد و اهل مکه درباره این مسئله در میان کوچه‌ها با یکدیگر حرف می زدند و خانم ها در میان سرا پرده‌هایشان از این مطلب سخن می گفتند.
 
سخن فاطمه بنت اسد با مردم پس از بیرون آمدن از خانه کعبه
 
راوی گفت بعد از سه روز خانه کعبه از همان جایی که فاطمه بنت اسد داخل شده بود شکافته شد و فاطمه بنت اسد در حالی‌که علی(ع) را بر روی دستانش داشت بیرون آمد، سپس گفت: ای مردم همانا خداوند عزووجلّ مرا از میان خلقش برگزید و بر زنان برگزیده قبل از من برتری بخشید.


همانا خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید و آسیه پنهانی خداوند را در محلی که محبوب حضرتش نبود از روی اضطرار عبادت می نمود و مریم دختر عمران را برگزید و ولادت حضرت عیسی(ع) را بر او آسان نمود و مریم تنه خشک درخت خرما را در بیابان تکان داد تا بر او خرمای تر و تازه بریزد، اما خداوند مرا برگزید و بر هردوی آنها برتری داد و بر تمام زنان عالم که قبل از من بوده اند، به دلیل اینکه من در خانه قدیمی کعبه زایمان نمودم و سه روز در آنجا ماندم و از میوه های بهشت خوردم .

 
سخن خداوند با فاطمه بنت اسد در درون کعبه 
 

هنگامی که خواستم از درون کعبه بیرون آیم و در حالی‌که علی (ع) بر روی دستانم بود، هاتفی به من ندا داد: ای فاطمه! او را علی(ع) نام گذار من علی اعلی هستم و به راستی او را از قدرتم و عزت و جلالم و عدل و دادم آفریدم. و نام او را از نام خود مشتق کردم و به ادب خود او را مؤدب ساختم، اگر خودم را به او تفویض کردم و بر علوم دشوارم آگاهش نمودم و او در خانه ام به دنیا آمده و اول کسی است که برفراز خانه ام اذان خواهد گفت و بت ها را می شکند و آن ها را به رو در خواهد افکند و مرا تعظیم و تمجید و تسبیح می نماید، او امام و وصی و جانشین است بعد از حبیبم و پیامبرم و برگزیده از میان خلقم یعنی محمد رسولم (ص). پس خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و یاری اش کند و وای بر کسی که او را عصیان کند و خوار نماید و حقش را انکار کند.
 

علی(ع) در گهواره با پیامبر(ص) سخن گفت
 
راوی گفت: وقتی ابوطالب علی(ع) را دید خوشحال شد؛ علی (ع) فرمود: ای پدر سلام و رحمت و برکات خداوند برتو باد سپس پیامبر(ص) داخل شد. علی (ع) خودش را برای رسول خدا(ص) حرکت داد و به چهره آن حضرت لبخند زد و عرضه داشت ای رسول خدا سلام و رحمت و برکات خداوند برشما باد؛ سپس به اذن خدا سرفه ای کرد و شروع به خواندن سوره مومنون نمود: 
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏/ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1) الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ(2) وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ(4) وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ(5) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ(6) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ(7) وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ(8) وَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ(9) أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ(10)
 
رسول خدا(ص) فرمود: همانا مؤمنین به سبب تو رستگار شدند؛ به خدا سوگند تو امیر و سرور آنانی؛ آن ها را از علوم خود اطعام می‌کنی و آن ها از علوم تو توشه برمی گیرند و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنانی و به سبب تو هدایت می شوند.


رسول خدا(ص) علی را سیراب نمود

 
 سپس رسول خدا (ص) به فاطمه بنت اسد فرمود: برو نزد عمویش حمزه و او را به علی(ع) بشارت بده. فاطمه گوید هنگامی که من بروم چه کسی او را سیراب می کند؟ رسول خدا(ص) فرمود من او راسیراب می کنم. فاطمه عرضه داشت شما او راسیراب می کنید؟ فرمود: آری. آنگاه رسول خدا (ص) زبانش را در دهان علی(ع) نهاد و از آن 12 چشمه جاری گشت. وقتی فاطمه بنت اسد برگشت، نوری را دید که از علی(ع) به پهنای آسمان بالا می‌رود.


منابع: 
1_ أنیس المؤمنین، الحموی ،متن،ص:7
2_ بحار الأنوار، المجلسی ،ج‏35،ص:8
3_ إثبات الهداة، الحر العاملی ،ج‏3،ص:523

ادامه مطلب
جمعه 3 خرداد 1392  - 7:36 PM

نقطه‌هاي قهوه‌اي مايل به زرد که معمولا در اثر نور خورشيد روي پوست ايجاد مي‌شوند، کک‌و‌مک هستند...

البته در برخي از نژادها مثل زردپوست‌ها و برخي اروپايي‌ها، اين کک‌و‌مک‌ها جنبه ژنتيکي دارند و از بدو تولد روي پوست -به‌خصوص صورت و گونه‌ها- وجود دارند. اين لکه‌هاي بي‌آزار اغلب مشکلي ايجاد نمي‌کنند و ربطي به بيماري‌هاي پوستي ندارند اما مي‌توانند از منظر زيبايي فرد را دچار مشکل کنند؛ لک‌هاي صاف و دايره‌اي‌شکلي که معمولا اندازه‌هايش بزرگ‌تر از نوک ناخن نيست. اين لک‌ها ممکن است تصادفي روي همه جاي پوست پراکنده باشند اما بيشتر روي پوست صورت هستند و اگر در معرض نور خورشيد قرار بگيرند، گسترش مي‌يابند. علت ايجاد اين کک‌و‌مک‌ها ممکن است افزايش رنگدانه‌هاي تيره‌اي به نام «ملانين» در پوست باشد.

به‌طورکلي ما ۲ نوع کک‌و‌مک داريم؛ کک‌و‌مک ساده و کک‌و‌مکي که به دليل آفتاب گرفتن ايجاد مي‌شود. کک‌و‌مک‌هاي ساده معمولا گرد، کوچک و قهوه‌اي مايل به زرد هستند اما کک‌و‌مک‌هاي ناشي از آفتاب‌گرفتگي تيره‌تر، پراکنده‌تر و البته از لحاظ اندازه بزرگ‌ترند. کک‌و‌مک‌هاي ناشي از آفتاب معمولا در قسمت شانه‌ها و پشت بدن نمايان مي‌شوند.

چرا کک‌و‌مک‌ها زياد مي‌شوند؟

اولين نظري که علم پزشکي در مورد دليل ايجاد اين لک‌هاي ريز قهوه‌اي‌رنگ مي‌دهد، اين است که علت به وجود آمدنشان ارثي است اما وقتي در برابر اشعه‌هاي خورشيد هم قرار مي‌گيريم، سلول‌هاي رنگدانه‌هاي ملانوسيت شروع به ساختن ملانين مي‌کنند و اين اتفاق بيشتر در مورد افرادي با پوست‌هاي روشن مي‌افتد.

درمان‌هاي طبي

متخصصان پوست، روش‌هاي مختلفي براي برطرف يا کمتر کردن کک‌و‌مک‌ها دارند:

• کرم‌ها: کرم‌هاي حاوي موادي مانند هيدروکينون و ‌اسيدکوجيک مي‌توانند موثر باشند اما کرم‌هاي حاوي هيدروکينون بيش از ۲ درصد به نسخه پزشک نياز دارند.

• رتينوييد: اگر محصولاتي که در آنها ترتينويين که شامل ويتامين A و رتين A وجود دارد، به‌طور مداوم حدود ۶ ماه مصرف شوند، در کمرنگ کردن اين لک‌هاي پوستي موثرند.

• سرمادرماني (کرايوسرجري): يکي ديگر از روش‌هايي که پزشکان پيشنهاد مي‌دهند، يک درمان ساده است که با نيتروژن مايع و فريز کردن قسمتي از پوست که کک‌و‌مک دارد، انجام مي‌شود که البته درمان قطعي نيست.

• ليزر: انواع مختلف و روش‌هاي متنوعي براي از بين بردن کک‌و‌مک با ليزر وجود دارد اما هيچ‌کدام از اين روش‌ها باعث نمي‌شود کک‌و‌مک‌ها کاملا از بين بروند بلکه در کم‌‌کردن رنگ آنها موثرند.

• لايه‌برداري: پيلينگ يا لايه‌برداري شيميايي هم يکي ديگر از روش‌هاي پيشنهادي براي از بين بردن کک‌و‌مک‌هاست.

درمان‌هاي خانگي

از درمان‌هاي طبي که بگذريم، مي‌رسيم به برخي درمان‌هاي خانگي که ممکن است کم‌وبيش مؤثر باشد:

• کمي خامه ترش روي قسمت‌هايي که کک‌و‌مک داريد، بزنيد. بعد از ۱۰ دقيقه اين ماسک را با دستمال مرطوب از روي صورتتان پاک کنيد و از مرطوب‌کننده در اين نقاط استفاده کنيد.

• آبليمو يکي ديگر از پيشنهادها براي کمرنگ کردن جاي کک‌و‌مک‌هاست. با انگشتتان آبليمو را به قسمت‌هاي کک‌و‌مک‌دار صورتتان بزنيد. نيازي نيست بعد از اين کار پوست را بشوييد چون آبليمو جذب پوست مي‌شود.

• ماسک‌هايي با پايه ميوه مثل توت‌فرنگي، هلو و خيار براي کمرنگ کردن اين لک‌ها موثر است.

• صورتتان را با شير بشوييد. اسيدلاکتيک موجود در شير يک لايه‌بردار ملايم است و به مرور رنگ اين لک‌ها را کم مي‌کند.

• قبل از خوابيدن به نقاط کک‌و‌مک‌دار ويتامين E بزنيد.

• يکي ديگر از پيشنهادهاي خانگي، استفاده از عسل است. يادتان باشد بعد از زدن عسل، به آرامي و با آب گرم آن را از صورتتان بشوييد.

ادامه مطلب
جمعه 3 خرداد 1392  - 7:33 PM

پدر بودن بدین معناست که دوست داشته باشید فردی بخشنده باشید و مطمئن شوید که فرزندانتان از هر نظر تامین هستند.
 
اما به عنوان یک پدر دلسوز همواره این نکته را در نظر داشته باشید بهترین کاری که می‌توانید برای فرزندانتان بکنید، تنها مسایل مالی و انتخاب بهترین مدرسه برای آنها نیست بلکه از اینها مهمتر فراهم آوردن چارچوبی است که کودکان بتوانند در آن به خوبی رشد کرده و تا حد امکان بهترین باشند.
 
شما بعنوان یک «پدر مهربان و دلسوز» موظف هستید شرایطی را برای کودکان خود فراهم سازید که این فرصت را برای رشد سالم جسمی و روانی به آنها بدهد.
 
به گزارش پایگاه اینترنتی «آل‌پرودد»، در این مقاله ۱۰ مورد از مهمترین وظایف و کارهایی که یک پدر می‌تواند برای کمک به رشد و اعتلای فرزندش انجام دهد، عنوان شده که به شرح زیر است:
 
۱- یک پدر مهربان، نه تنها فرزندانش را دوست دارد بلکه عاشق همسرش نیز هست. این نکته بسیار کلیدی، مهمترین نقش پدران در مقابل خانواده و فرزندانشان است. پس بدون هیچ قید و شرطی به همسرتان عشق بورزید چون این احساس مثبت بیش از هر کار دیگری می‌تواند به نفع فرزندان شما باشد و به زندگی آنها معنا دهد.
 
۲- بدون قید و شرط به فرزندانتان عشق بورزید و مطمئن شوید که فرزندانتان می‌دانند که دوستشان دارید. حس دوست داشتن آنها را پیچیده نکنید. عشق ورزیدن بدون شرط هرگز باعث بروز رفتارهای ناهنجار در فرزندان شما نمی‌شود. در حقیقت کودکانی که در سایه عشق پدرانشان احساس امنیت می‌کنند، کمتر رفتارهای هیجانی از خود بروز می‌دهند.
 
۳- رشد کنید. شاید فکر می‌کنید رشد کردن فقط برای کودکان است اما اشتباه می‌کنید چون پدران هم باید رشد کنند. در حقیقت کودکان به فردی احتیاج دارند که به همه چیز فکر می‌کند، تصمیمات دشوار می‌گیرد و در زندگی مسئولیت‌پذیر است. در واقع آنها فردی را می‌خواهند که بتوانند روی او حساب کنند.
 
۴- در کنار فرزندانتان باشید و برایشان وقت بگذارید. اختصاص دادن «وقت مفید» به کودکان بسیار سودمند و ضروری است اما «وقت غیرمفید» هیچ نکته مثبتی به همراه نخواهد داشت. پس برای خود فرصتی فراهم کنید که با کودکانتان وقت بگذرانید و بدانید که همه مردم به یک اندازه یعنی ۲۴ ساعت در شبانه روز وقت دارند اما نکته مهم برنامه‌ریزی مناسب برای این زمان و اهمیت دادن به فرزندان است.
 
۵- فرزندانتان را تامین کنید. مهمترین نیازهای فرزندان که باید تامین شوند شامل فراهم کردن یک خانه آرام و با محیطی باثبات، عشق ورزیدن و محبت کردن، تامین نیازهای مادی و بودن در کنار اعضای خانواده هستند.
 
۶- در مقابل کودکان باانضباط رفتار کنید. کودکان همیشه ارزش نظم و مقررات عادلانه، مسئولانه و مملو از عشق را می‌دانند. این یک رابطه منطقی است. بدون تعریف حد و مرزهای مشخص و معین، رشد و بلوغ معقولانه فرزندان بسیار دشوار خواهد بود.
 
۷- برای تحصیلات ارزش قائل شوید. فقط برای کودکان کتاب نخوانید بلکه با آنها کتاب بخوانید. سعی نکنید فقط از نمره‌هایشان ابراز خرسندی کنید بلکه تلاش‌ کنید در انجام تکالیف درسی آنها نیز مشارکت داشته باشید. فقط درباره یادگیری حرف نزنید بلکه در یادگیری با آنها همراه شوید.
 
۸- فرزندان را برای تشکیل زندگی آماده کنید. یکی از وظایف مهم یک پدر دلسوز این است که برای فرزندان خود شرایط را به منظور ترک خانه به قصد ازدواج و تشکیل خانواده فراهم سازد.
 
۹- مسئولیت‌پذیری را به فرزندان خود بیاموزید. کودکانی که سعی می‌کنند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند دیر یا زود شکست می‌خورد. یک «پدر مهربان» باید مطمئن شود که فرزندش می‌داند چگونه به اعترافاتش اشتباه کند، آنها را تصحیح کرده و رو به جلو حرکت کند.
 
۱۰- به آنها یاد بدهید زندگی را دوست داشته باشند. بهترین چیزی که خوشحالی کودکان را تضمین می‌کند، خوشحالی والدین آنها است. اگر یاد بگیریم چگونه عاشق زندگی باشیم در نتیجه این هدیه بزرگ را به کودکانمان نیز خواهیم بخشید. در نتیجه آنها کاملا از زندگی خود راضی خواهند بود. 

ادامه مطلب
پنج شنبه 2 خرداد 1392  - 7:13 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6160378
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی