به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

امام صادق(ع) درباره کلمه «فاطمه» فرمود: یعنی که شرّ و بدی در وجود او راهی ندارد و اگر «علی» برای همسری این بزرگوار نبود تا قیامت کسی هم‌شأن ایشان نمی‎شد.

خبرگزاری فارس: مقام علمی حضرت فاطمه زهرا(س) چگونه است
 

 

 مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم به مناسبت ایام شهادت دخت رسول گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س) در یادداشتی که در اختیار خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس قرار داده مقام علمی حضرت زهرا (س) را توضیح داده است. متن آن از نظر می‌گذرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

فضایل و کمالات حضرت زهرا سلام الله علیها، مانند فضایل سایر معصومان است. چون آن حضرت دختر خاتم پیامبران است که برای تولدش رسول خدا چنین بشارت داده شد: «انا اعطیناک الکوثر»

برای درک مقام معنوی و فضایل آن حضرت کافی است که روایات رسیده از پیامبر اکرم ـ صل الله علیه و اله ـ را از خاطر بگذرانیم.

فاطمه بهترین زنان دو عالم است، افضل از همه بانوان جهان که از مقام عصمت کبری برخوردار بود، و از هر حیث نسبت به بانوان جهان برتری و الگوی زنان بعد از خود است.

چنانکه در روایات فراوان آمده است، حضرت زهرا تنها بانویی بود که در شأن همسری امیرمؤمنان بود و اگر علی نبود برای زهرا کفوی نبود، این روایت و روایت‌های دیگری که در منابع حدیثی درباره مقام و فضیلت حضرت زهرا آمده همه نشانگر این است که این بانو فضایل و مقام معنوی و علمی بسیار بالایی داشت.

از نظر علمی در حدّی بود که سایر ائمه در آن درجه قرار داشتند، اگر آن بانو کفوی غیر از علی نداشت این حقیقت بیانگر عظمت علمی حضرت زهرا (س) است.

از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل شده که سؤال فرمود: آیا می‎دانید تفسیر کلمه «فاطمه» چیست؟ راوی گوید خیر، مولایم مرا به تفسیر آن آگاه فرمایید! فرمود یعنی که شرّ و بدی در وجود او راهی ندارد و اگر برای همسری این بزرگوار علی نبود تا قیامت کسی همشأن ایشان نمی‎شد[1]

مقام علمی آن حضرت نیز چونان علی(ع) بعد از پیامبر سرآمد تمام بشریت است اگرچه عرصه را به آن حضرت به قدری تنگ نمودند که اندکی پس از پدر مهربانش دنیا را ترک کرد و با پهلوی شکسته به حضور پدرش شتافت. «الله لقد فطمها الله تبارک و تعالی بالعلم و عن الطمث بالمیثاق» [2] یعنی خداوند آن با نور را از علم مملو ساخت و از ناپاکی‌های زنان در عالم در منع کرد و مبرا نمود.

«به خدا سوگند خداوند متعال آن حضرت را به قدری در علم وسعت و ظرفیت داد که از علم بشری بی‌‎نیاز نمود و هرگز نیازی به آموختن از دیگران نداشته باشد زیرا پدرش اولین معلم اسلام است و آخرین پیامبر است که خداوند او را با دین کامل و کتاب آسمانیش به سوی بشریت فرستاد».[3]

همچنانکه علی می‌‎فرمود: «بپرسید از من از هر چیزی که نمی‎‌دانید و از هر چیزی که می‌خواهید زیرا که در این سینه من علومی انباشته شده که از پیامبر فرا گرفته‎‌ام و همواره دنبال مردمی هستم که لیاقت داشته باشد، تا آن را به آنها بیاموزم. فاطمه نیز از این مقام رفیع علمی برخوردار بود، چون هم‌شأن با علی در تمام فضایل معنوی و علمی بود، اگر ما به خطبه آن حضرت که درباره دفاع از ولایت که در مسجد ایراد فرمود خوب تأمل کنیم خطبه‌‎اش را هم‎‌سنگ خطبه‎‌های امیرمؤمنان خواهیم یافت.[4]

مرحوم مجلسی درباره تفسیر حدیث امام باقر ـ علیه‌السلام ـ که فرمود: «...فطمها الله بالعلم...»

یعنی به سبب کثرت علم از جهل بریده شد و به قدری علم دارد که جهالت هرگز در آن راه ندارد و از آغاز آفرینش برخوردار از علوم ربانی شده[5] بنابراین با توجه به اینکه آن حضرت تنها دختر پیامبر اکرم (ص) بوده است که فرزندانش امامان معصومی چون حسن و حسین هستند که هر یک معدن و مخرن علوم الهی بودند و در حضور آن بانو تعلیم و تربیت دیده بودند.

از طرفی آن بانو تنها هم شان امیرمؤمنان(ع) بود و از هر جهت خصوصاً از جهت علمی و همچنین یازده امام معصوم که وارث علم الهی هستند، فرزندان آن حضرت هستند و تمام آنها به فضائل آن حضرت تصریح کرده‌‎اند و آن حضرت در تمام فضائل با آنها شریک است[6] و آنها وارث علم فاطمه (س) هستند که مصحف فاطمه به آنها رسید.

معرفی منابع جهت مطالعه

1. بانوی نمونه، ابراهیم امینی، انتشارات شفق.

2. زندگانی فاطمه زهرا، سیدجعفر شهیدی، انتشارات، نشر فرهنگ اسلامی.

3. فاطمه زهرا، سید محمدکاظم قزوینی، انتشارات آفاق.

4. فاطمه زهرا بهجه قلب المصطفی ، احمد رحمانی همدانی، انتشارات مرضیه.

................................................................................................................

پاورقی‌ها:

[1] . موسوی، محمدکاظم، فاطمه از مهد تا لحد، نشر آقاق، چاپ چهارم، 1371، ص65.

[2] . مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص14، 15، و رحمانی همدانی، فاطمه الزهرا بهجه قلب المصطفی، تهران، مرضیه، چاپ دوم، 1372ش، ص149.

[3] . موسوی، محمدکاظم، «پیشین»، ص 64.

[4] . ر.ک: خطابة فدک، عزالدین زنجانی، شرح خطبه حضرت زهرا، مشهد، چاپ اول، ص40.

[5] . مجلسی «پیشین» ج 43، ص65، 101. و ر.ک: رحمانی همدانی، پیشین، ج43، ص14.

[6] . ر.ک: رحمانی همدانی، پیشین، ص37، 60 و ص9، 13. (فضائل حضرت زهرا از زبان فرزندانش).

ادامه مطلب
شنبه 24 فروردین 1392  - 4:54 PM

 

مادر شهید تفحص «علیرضا حیدری» می‌گوید: آخرین بار که از منطقه تماس گرفت، گفت: «تفأل زدم، نوشته بود اگر پدر و مادر از فرزندشان راضی باشند، فرزند به درجه شهادت می‌رسد؛ از من راضی هستید؟».

خبرگزاری فارس: پسرم رضایت گرفت تا شهید شود
 

 

 شهید تفحص «علیرضا حیدری» هفتم دی ماه 1352 به دنیا آمد؛ از آنجایی که به مداحی خیلی علاقه داشت روزهای دوشنبه سر صف مدرسه برای بچه‌ها مداحی می‌کرد؛ زمانی که پدرش در جبهه بود در خانه جایش را پر می‌کرد و در یک کابینت سازی نیز مشغول به کار شد.

علیرضا تا اول راهنمایی بیشتر نخواند و گذشت ایام او را وارد مرحله جدیدی کرد «سرباز علیرضا حیدری» او از سربازهای با صفا و مخلص لشکر 27 محمدرسول الله(ص) و محل اصلی خدمتش در واحد لجستیک لشکر در پادگان دوکوهه بود.

او هر بار که همراه برادران تفحص برای انجام کاری از دوکوهه به فکه می‌رفت، به آنها التماس دعا داشت تا کار او را نیز به آنجا منتقل کنند؛ بالاخره موافقت‌نامه را از لجستیک گرفت، به همراه گروه تفحص به فکه رفت؛ هر موقع حالی پیدا می‌کرد به خصوص بعد از نماز جماعت و قرائت زیارت عاشورا مداحی می‌کرد.

و سرانجام این جوان 19 ساله در نهمین روز از فروردین 1371 در تپه‌های ماهور به شهدا پیوست.

                                                                 ***

مادر شهید تفحص «علیرضا حیدری» می‌گوید: علیر‌ضا در منزل خودمان و در حالی‌ که تنها بودم و کسی بالای سرم نبود به دنیا آمد، از کودکی جنب و جوش زیادی داشت و همواره در کارها کمک دست من بود.

مادر شهید تفحص «علیرضا حیدری»

 

یک روز در خانه بودم که همسرم از منطقه آمد، تا پیت‌های خالی نفت را کنار دیوار دید از من پرسید: «کسی در خانه نبود برود نفت بگیرد؟» علیرضا که انگار حرف پدرش را شنیده بود، فوراً از خانه بیرون رفت و پس از مدت کوتاهی برگشت. از این‌که به کابینت‌سازی نرفته بود تعجب کردم. پرسیدم: «رضاجان کجا رفتی؟» پاسخ داد: «مامان رفتم از صاحب کارم اجازه گرفتم تا این پیت‌ها را پر نکنم جایی نمی‌روم». بعد هم ظرف خالی نفت را برداشت و رفت. هنوز مدتی نگذشته بود که دیدم رضا با آن قد و قواره کوچک پیت‌های پر از نفت را دست گرفته و به خانه می‌آید. در حالی‌که هنوز پیت دستش بود از پدرش پرسید: «بابا! کاری نداری؟ چیزی نمی‌خواهی؟ بروم سرکار؟» وقتی مطمئن شد پدرش راضی است، دوباره به کابینت‌سازی برگشت.

                                                                ***

یکی از همرزم شهید «علیرضا حیدری» بیان می‌دارد: علی‌رضا از سربازهای باصفا و مخلص لشکر 27 بود، با صدای خوبی که داشت به خصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا شروع به مداحی می‌کرد و بچه‌ها را به فیض می‌رساند. با اینکه محل اصلی خدمتش واحد لجستیک لشکر در پادگان دوکوهه بود اما هربار که به فکه می‌رفت، انگار تکه‌ای از قلب خود را آن‌جا می‌گذاشت‌ و با حسرت وصف‌ناشدنی از گروه تفحص می‌خواست که او را نیز به آن‌جا منتقل کنند.

 

بالاخره او پس از پیگیری‌ها متوجه شد که گروه تفحص‌ نیروهای سربازش را از لشکر می‌گیرد و باید از مسئول لجستیک موافقت‌نامه بگیرد تا بتواند به جمع تفحص‌گران نور بپیوندد.

یکی دو روز گذشت. آن روز که به همراه سید به پادگان دوکوهه رفتیم، علی‌رضا را دیدم که از شادی چشمانش برق می‌زد برگه موافقت‌نامه را جلوی سید گرفت و گفت: «آقا سید تموم شد». انگار تمام دنیا را به او داده بودند. با خوشحالی سوار ماشین شد و همراه آنان به فکه رفت او می‌توانست در کمال آرامش خدمتش را بگذراند و به تهران برگردد اما در جمع تفحص‌گران به جست‌و‌جوی پاره‌های پیکر شهدا پرداخت، تا مادران شهدا را راضی کند.

                                                                ***

مادر شهید حیدری ادامه می‌دهد: علیرضا خیلی به خواهر و برادر کوچکترش محبت می‌کرد؛ وابستگی عجیبی بین آن‌ها وجود داشت؛ آخرین باری که می‌خواست برود به پدرش گفت: «بابا من رفتم خط!» من که خیلی ترسیده بودم به پدرش گفتم: «این خط که علیرضا گفت یعنی چی، خوبه، بده؟!» دلم بی‌قرار بود خواهر کوچکترش هم بعد از آخرین خداحافظی علیرضا مرتب گریه می‌کرد و می‌خواست که او نرود؛ دخترم هر شب گریه می‌کرد؛ دیگر کلافه‌مان کرده بود تا زمانی‌که بالاخره علیر‌ضا به منزل تماس گرفت و گوشی را دادم تا با خواهرش صحبت کند؛ صدای محبت‌آمیز او را که از پشت تلفن شنید، قلب کوچکش آرام شد و دیگر گریه نکرد.

                                                              ***

مادر شهید حیدری می‌گوید: روز آخری بود که علیرضا در خانه بود، می‌خواست برود؛ هنگام خداحافظی پیش من آمد.

ـ مامان، من دارم می‌روم، خداحافظ.

ـ صبر کن تا پایین با تو می‌آیم.

نگذاشت من برای بدرقه‌اش روم؛ تا من پایین بروم پوتین‌هایش را پوشیده بود انگار می‌دانست آخرین دیدار است نمی‌خواست بیشتر از این خداحافظی را طولانی کند؛ می‌گفت: «سه ماه دیگر برمی‌گردد، اما...».

آخرین باری هم که از منطقه تماس گرفت با پدرش صحبت کرد.

ـ آقاجون! از من راضی هستید؟

ـ چرا این حرف را می‌زنی؟!

ـ تفأل زدم، نوشته بود اگر پدر و مادر از فرزندشان راضی باشند، فرزند به درجه شهادت می‌رسد.

این آخرین جملاتی بود که از علیرضا شنیدم، دیگر از او خبری نداشتیم تا خبر شهادتش را برای ما آوردند.

ادامه مطلب
سه شنبه 20 فروردین 1392  - 11:23 AM

حاج احمد تازه حقوقش را گرفته بود، از در سپاه بیرون آمد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیاده‌رو نشسته و گریه می‌کند، احمد رفت جلو.

خبرگزاری فارس: روایتی از برخورد احمد متوسلیان با زن و بچه تفنگ‌چی کومله
 

 

 عجب مردهایی بودند که فریب‌خوردگان ضدانقلاب را نجات می‌دادند، شهرها را آزاد می‌کردند، حتی به فکر زن و بچه بی‌گناه کسانی که به بیراهه رفتند، بودند.

به بهانه سالروز آزادسازی پاسگاه مرزی ژالانه در نوار مرزی مریوان ـ پنجوین توسط رزمندگان جبهه مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در 19 فروردین 1360 روایتی خواندنی سردار شهید سیدمحمدرضا دستواره درباره گوشه‌ای از مهربانی حاج‌احمد را می‌خوانیم.

                                                            ***

احمد تازه حقوقش را گرفته بود، از در سپاه بیرون آمد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیاده‌رو نشسته و گریه می‌کند، احمد رفت جلو.

ـ خواهر من! شما چرا ناراحتی؟ چی شده؟ چه کسی شما را ناراحت کرده؟

ـ شوهرم، من و این بچه صغیر را توی این شهر گذاشته و رفته تفنگ‌چی کومله شده، به خدا خیلی وقت است یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته.

احمد تا این حرف را شنید، بغضش گرفت و بلافاصله دست توی جیب اورکتش کرد و تمام مبلغی را که چند دقیقه پیش بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی طرف آن زن گرفت.

ـ خواهر به خدا من شرمنده‌ام، نمی‌دانستم شما چنین مشکلی دارید، این پول ناقابل را بگیرید، هدیه مختصری است، فعلاً امور خودتان را با آن بگذرانید، نشانی‌تان را هم بدهید به برادر دستواره، او مسئول تأمین ارزاق شهر است، بعد از این موارد خوراکی شما را خودش می‌آورد دم در خانه‌تان به شما تحویل می‌دهد.

آن زن خشکش زده بود؛ احمد با التماس پول را به او داد، نشانى‏اش را هم نوشت و داد به من…

به خدا قسم کم نبودند خانواده‏هایى در مریوان که احمد خرج آنها را مى‏داد؛ مى‏دید حقوق خودش کفاف این کار را نمى‏دهد، مى‏رفت از پدرش دستى مى‏گرفت و مى‏آورد خرج محرومین مریوان مى‏کرد. همین طورها بود که همین خانواده‏هایى که او خرج‏شان را مى‏داد، شوهرهاى‏شان را سَرِ غیرت مى‏آوردند که شما خجالت نمى‏کشید؟ اسم خودتان را مى‏گذارید کُرد؟ دارید با مردى مى‏جنگید که خرج خورد و خوراک زن و بچه‏هاى شما را مى‏دهد. به همین خاطر مى‏دیدیم که راه به راه، ضدانقلاب فریب‏خورده، گروه گروه مى‏آمدند و خودشان را به سپاه تسلیم مى‏کردند

ادامه مطلب
دوشنبه 19 فروردین 1392  - 5:14 PM

 

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول ۸ دهه عمر پربرکت خود، کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.

خبرگزاری فارس: ۳ قفلی که «شیخ نخودکی» با یک کلید باز کرد
 

 

 به نقل از وبگاه بنیاد بین‌المللی امام رضا(ع)، در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود،‌ روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است.

این عارف، فقیه و فیلسوف بزرگ متولد سال 1241 در اصفهان است و از اساتید مشهور وی می‌توان میرزا جهانگیر خان قشقایی را نام برد. آیت‌الله نخودکی در مقطعی نیز با شهید مدرس هم‌حجره‌ای بوده است.

اما بیشترین شهرت شیخ نخودکی به دلیل کرامات اوست که از جمله آن‌ها می‌توان به تشرف نزد حضرت خضر نبی و امام رضا علیهما السلام اشاره کرد. وی همچنین دارای قدرت‌های ماورائی از جمله طی‌الارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی،‌ دم مسیحایی و ... بود. او این قدرت‌های الهی را با تهجد، توکل، شب‌زنده‌داری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آیت‌الله کشمیری در این باره می‌گوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه می‌کرد تا به آن مقامات رسید.

از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیش‌بینی کرد و همان‌طور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود،‌ در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.

 

 

* نماز اول وقت «شاه کلید» است

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکنده‌شدن ذرات غبار در هوا)

جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می‌کرد و می‌گفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.»

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

ادامه مطلب
دوشنبه 19 فروردین 1392  - 5:11 PM

 

آیت‌الله سید محمدباقر صدر این بار می‌دانست که دیگر به خانه باز نخواهد گشت، چون وقتی رئیس سازمان امنیت نجف گفت: «آماده باشید به بغداد برویم!» به آرامی گفت: من خیلی وقت است که آماده شهادتم!

خبرگزاری فارس: مرجعی که امام خمینی(ره) او را «مغز متفکر شیعه» لقب داد
 

 

 نوزدهم فروردین ماه با شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر و خواهرش سیده بنت‌الهدی صدر مصادف است که نوشتار زیر به بیان خلاصه‌ای از زندگی این مبارز و مجاهد شیعه اختصاص دارد.

* راهی که شهید صدر با همراهی خواهرش آغاز کرد

آیت‌الله شهید محمدباقر صدر در 25 ذیقعده 1353 هجری قمری در خانواده‌ای اهل علم و تقوا در شهر کاظمین به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و در نوجوانی همراه برادرش عازم نجف اشرف شد و در حوزه این شهر به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. سپس به تربیت شاگردان و عرضه تحقیقات علمی روی آورد.

شهید صدر، علوم اسلامی را با سبکی نو و با تحقیقات انجام یافته لازم مطرح می‌کرد و به بیان مسائل روز و مبتلابه جامعه اسلامی می‌پرداخت. همچنین سیستم آموزشی جدیدی را در راستای اصلاح و پویایی حوزه علمیه بنیان نهاد. تألیفات بسیار گرانبهای او در علوم و زمینه‌های مختلف از جمله اقتصاد، فلسفه، تاریخ، بانکداری و ... حکایت از نبوغ و تبحر این مجاهد شیعه در علوم مختلف دارد.

 

 

دوران مرجعیت آیت‌الله سید محمدباقر صدر، پس از وفات آیت‌الله حکیم در سال 1390 هجری قمری آغاز شد و بسیاری از مردم عراق از او تقلید کردند. در سال 1392 قمری رژیم بعث عراق، بیش از پیش از تحرک‌های ضد استبدادی حزب دعوت اسلامی و دیگر گروه‌های مبارز و مسلمان به وحشت افتاد. بنابراین با یورش به خانه‌های مبارزان و مجاهدان، عده زیادی را دستگیر و زندانی کردند. آیت‌الله صدر نیز با اینکه بیمار بود و در بیمارستان نجف بستری شده بود، تحت نظر مأموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار گرفت تا اینکه با اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.

از جمله حوادث مهم دوران مرجعیت آیت‌الله صدر، حرکت اربعین سال 1397 هجری قمری بود. مردم نجف از زمان‌های قدیم هر سال در روز اربعین حسینی، مویه‌کنان با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی می‌کنند. در آن سال، آیت‌الله صدر هر چه در توان داشت به هیئت‌های عزادار مساعدت کرد تا مراسم شورانگیز اربعین را هر چه با شکوه‌تر برگزار کنند. آن روز ده‌ها هزار نفر در قالب عزاداران حسینی، اعتراض خود را علیه سلطه ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.

به دنبال آن قیام تاریخی، آیت‌الله صدر، را دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل کردند، در آنجا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار دادند. آثار آن شکنجه‌ها، تا آخر عمر در بدنش هویدا بود و به سختی می‌توانست از پله‌ها بالا رود.

* «قیام» تنها واژه‌ای که شهید صدر در حمایت از انقلاب ایران علیه رژیم بعث عراق سر داد

آیت‌الله صدر، از حامیان صادق امام خمینی و انقلاب اسلامی بود و با شروع نهضت اسلامی در ایران در سال 1342 شمسی با موضع‌گیری قاطع به حمایت از حضرت امام(ره) پرداخت و پس از تبعید امام راحل به نجف اشرف، رابطه نزدیکی میان این دو عالم بزرگوار برقرار شد. امام در پاریس بود که سید محمد باقر صدر، طی نامه‌ای پشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی ایران اعلام، و از مقام شهدای انقلاب تجلیل کرد. همین فعالیت‌های او بود که ملت مسلمان عراق را به سوی حمایت از مردم ایران سوق می‌داد. 

 

 

در پی پیروزی نهضت اسلامی در ایران در 22 بهمن 1357، رژیم بعثی عراق فشارهای خود را نسبت به وی بیشتر کرد اما شهید صدر با اعلام تبعیت از امام خمینی(ره) در برابر همه شداید مقاومت کرد. و در همان شب بود که آیت‌الله صدر در مسجد جواهری نجف اشرف به منبر رفت و برای مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامی ایران و نقش امام خمینی(ره) در احیای اندیشه‌های دینی و اصلاح امت اسلام، سخن گفت و تکلیف مردم عراق را برابر حکومت ضد دینی بعثی، معین کرد؛ قیام، قیام!

فردای آن شب، مردم عراق به دعوت رهبر خود، برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی، در بسیاری از شهرهای عراق راهپیمایی کردند.

مردم عراق به منظور اعلام همبستگی با این عالم ربانی به سوی نجف حرکت کردند اما رژیم بعثی که از این قیام به وحشت افتاده بود با حمله به مردم حدود 20 هزار زن و مرد را دستگیر و روانه زندان‌ها کرد. در مدت 9 ماه محاصره، رژیم بعث با فرستادن مأموران و مزدوران خود به نزد آیت‌الله صدر، سعی کرد او را از راهی که در پیش گرفته، منصرف کند، ولی آیت‌الله صدر ثابت و استوار ایستاد و همچنان از انقلاب اسلامی ایران و امام و مردم انقلابی ایران حمایت کرد و هرگز به خواسته‌‌های رژیم صدام، گردن ننهاد.

* خیلی وقت است که آماده شهادتم!

آیت‌الله سید محمدباقر صدر، روز شانزدهم رجب 1399 قمری را اعتصاب عمومی اعلام کرد و به دنبال آن مردم عراق دست از کار کشیده و مغازه‌ها را تعطیل کردند. فردای آن روز عوامل رژیم بعث، آیت‌الله صدر را دستگیر کرده و در پی این دستگیری نیز خواهرش شهید بنت‌الهدی صدر نقش رهبری را بر عهده گرفت.

 با اوج‌گیری اعتراضات، رژیم بعثی وی را موقتاً آزاد کرد اما پس از مدتی در 16 فروردین 1359 با حمله به منزل شهید صدر، مجددا ایشان را دستگیر و به بغداد منتقل کردند.

آیت‌الله صدر این بار می‌دانست که دیگر بر نخواهد گشت، چون وقتی «ابو سعید» رئیس سازمان امنیت نجف، گفت: «آماده باشید به بغداد برویم!» به آرامی گفت:

-«من خیلی وقت است که آماده شهادتم!»

فردای آن روز، حکومت بغداد، اقدام به دستگیری بنت الهدی کرد، چون بیم داشت مبادا بنت الهدی بار دیگر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت کند و رژیم را رسوا نماید!

«برزان ابراهیم»، برادر ناتنی صدام در زندان از آیت‌الله صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد، تا آزاد شود، و گرنه کشته خواهد شد! آیت‌الله صدر این خواسته را رد کرد و گفت:

«من آماده شهادتم، هرگز خواسته‌های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد، راه من همان است که انتخاب کردم!» پس از 3 روز، این دو بزرگوار در زیر شدیدترین شکنجه‌های رژیم جنایتکار بعثی به شهادت رسیدند.

* امام خمینی(ره) او را مغز متفکر شیعه لقب داد

بخشی از بیانیه امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی صدر:

مرحوم آیت الله شهید سید محمد باقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او -که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود- به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشى به درجه رفیع شهادت رسیده‏اند. شهادت ارثى است که امثال این شخصیت‌هاى عزیز از موالیان خود برده‏اند.

عجب نیست که مرحوم صدر و همشیره مظلومه‏اش به شهادت نایل شدند؛ عجب آن است که ملتهاى اسلامى و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‌ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول‌الله(ص) وارد مى‏شود بى‏تفاوت بگذرند و به حزب‏ ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکى پس از دیگرى مظلومانه شهید کنند.

همچنین در جلد چهاردهم صحیفه حضرت امام(ره)، صفحه280، علامه شهید، آیت‌الله سید محمد باقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان نامیده شده و به تعبیر امام خمینی «مغز متفکر اسلامی» در تاریخ اسلام به ویژه در قرن چهاردهم هجری به شمار می‌رود.

ادامه مطلب
دوشنبه 19 فروردین 1392  - 5:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6160879
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی