به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

  تنها معیاری که عنوان مسلمان بودن را بر شیعیان و سنّیان قابل انطباق می‌کند، شهادتین است. در واقع این اولین و مهم‌ترین نقطه‌ی اشتراک آنها است که هر دو را به یک اندازه وارد اسلام می‌کند.

خبرگزاری فارس: سه اشتراک کلان بین شیعه و سنّی

 

 دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای پس از هشدار رهبر معظم انقلاب در پیام به کنگره عظیم حج درباره شیعه هراسی و سنی‌هراسی دشمنان اسلام یادداشتی از حجت‌الاسلام مبلغی در این زمینه منتشر کرد.

یکم: سه اشتراک کلان بین شیعه و سنّی

فراتر از تمامی مشترکات ریز و درشت تشیع و تسنّن در حوزه‌های فکری، فرهنگی و علمی، سه مقوله‌ی مهم در این میان جایگاهی محوری‌تر را به خود اختصاص داده ‌است. ویژگی این سه مشترک آن است که توجه و تمرکز بر آنها به ایجاد پیوندی انکارناپذیر، زوال‌ناپذیر و گسست‌ناپذیر بین شیعیان و سنّیان می‌انجامد. این سه اشتراک کلان از این قرار است:

1. ورود هر دو گروه به فضای اسلام از دروازه‌ی شهادتین: تنها معیاری که عنوان مسلمان بودن را بر شیعیان و سنّیان قابل انطباق می‌کند، شهادتین است. در واقع این اولین و مهم‌ترین نقطه‌ی اشتراک آنها است که هر دو را به یک اندازه وارد اسلام می‌کند و به آنها اعتبار مسلمانی می‌بخشد.

2. هویت اسلامی: جوشیدن هویت اسلامی برای شیعه و سنی از سرچشمه‌ی سه تلاش است؛ «انتساب به اسلام»، «افتخار به اسلام» و «اصرار بر عزت اسلام». این اشتراک مهم شیعیان و اهل سنت به دلیل دو خصلت کلان‌بودنش و نیز پویشی و زایشی بودن آن، ظرفیت پردامنه‌ای را ایجاد کرده است. ظرفیتی که می‌تواند از یک طرف به خاستگاهی برای ایجاد حرکت‌های همگرایانه‌ی جدی‌تری بین شیعه و سنی باشد و از طرف دیگر، نقشی چهارچوب‌بخش، قالب‌بخش و کنترل‌بخش را نسبت به این حرکت‌ها در جهت رهیدن از تعصب ویرانگر و بازدارنده ایفا نماید.

3. اشتراک در نقش حفظ امت اسلامی به عنوان امت: امکان و ایفای نقش برپاداری امت اسلامی و حفظ آن توسط سنی و شیعه، از دل یک منطق برمی‌خیزد: اولاً هر کدام جزئی از این امت هستند و ثانیاً بدون حضور و نقش‌آفرینی همزمان هر دو، امت قوام نمی‌یابد و لباس وحدت بر تن نمی‌پوشد.

دوم: افزوده‌شدن یک اشتراک کلان جدید

امروزه امواج جهانی‌شدن به‌سرعت فراگیر می‌شود و حوزه‌های مختلف را درمی‌نوردد. مواجهه با واقعیت دنیایی که شتابان در حال جهانی‌‌شدن است، نباید منفعلانه باشد. رویکرد انفعالی نه‌تنها ما را از مزیت‌های دوران جدید در راه بسط اندیشه‌های خود محروم می‌سازد، بلکه به شیوه‌ای فزاینده انزوا را در عرصه‌های مختلف دامن می‌زند. در واقع فضای جهانی‌شده ‌یک بازار تعامل را پیش کشیده است که در صورت استفاده‌ی مناسب می‌تواند به گسترش اندیشه‌ها و معارف اسلامی و برقراری وحدت اسلامی بینجامد.

اگر هراس‌های موجود میان شیعه و سنی از آبشخور سوء ظن برمی‌خیزد، راه مقابله با آن، عمل به دستور قرآن است که باید از بسیاری از گمان‌ها برحذر بود.

به هر حال، پیدایش «وضعیت‌های در هم تنیده و به یکدیگر گره‌خورده» ویژگی دوره‌ی جدید و محصول و مولود گسترش سریع و شتابان ارتباطات در سطوح مختلف است. در چرخه‌ی این درهم تنیدگی بی‌سابقه، مقولات بسیاری به صورت ویژه‌تری گره‌خوردن میان خود را به رخ می‌کشند. از جمله این مقولات که به سمت درهم تنیدگی بیشتر شتاب گرفته است، مقوله‌ی سرنوشت ملت‌ها است.

در این میان می‌توان دست کم به دو نوع «پیوستگی سرنوشتی» اشاره کرد؛ یکی پیوسته‌تر شدن هر چه بیشتر سرنوشت ملت‌ها به یکدیگر در سطح جهان که از آن می‌توان به «پیوستگی جهانی در سرنوشت» یاد کرد. این نوع از پیوستگی، روندی از صیرورت و پویش ویژه را در پیش گرفته است که باید گفت هنوز مشخصه‌های کامل و دقیقی از این صیرورت در دست نیست. این نوشتار به بحث از این نوع نظر ندارد، بلکه توجهش به نوع دوم پیوستگی است که سرنوشت اقوام، ملت‌ها و اتباع مذاهب اسلام را هدف گرفته است.

از این گونه می‌توان به «پیوستگی اسلامی در سرنوشت» یاد کرد. پیدایش این پیوستگیِ رو به پیش، دلائل مختلفی دارد. قوی‌ترین این دلائل آن است که اسلام حامل بار «تمدن تفهّمی گسترده» است؛ یعنی تمدنی که از رهگذر اجتهاد (تلاشی تفهّمی و دارای چهارچوب، روش و منابع مشخص) صیرورت و تعامل خود را با عرصه‌های انسانی شکل می‌دهد.

سوم: بروز و نمودهای «پیوستگی در سرنوشت اسلامی»

چند صباحی است که پدیده‌ی «پیوسته‌تر شدن سرنوشت ملت‌های مسلمان به یکدیگر» اقتضائات خود یا حداقل نشانه‌های آن را پیاپی و همراه با روندی رو به افزایش و با چهره‌ای جدّی و رهای از هر گونه تعارف و تسامح به بیرون آشکار می‌کند. این اقتضائات را می‌توان این‌گونه توصیف کرد:

غیر ممکن شدن رهاسازی سرنوشت هر مذهب از سرنوشت امت: به این معنی که شیعه و سنی دو ستونی هستند که سقفی را برپا داشته‌اند که همانا سقف امت اسلام است. نبود یکی از این دو ستون، وضعیت سقف را به خطر می‌اندازد و ستون دیگر را نیز فاقد کارکرد با تمام ظرفیت خود می‌کند.

غیر ممکن شدن جداسازی سرنوشت اتباع هر مذهب (به عنوان بخشی از امت) از سرنوشت اتباع مذهب دیگر: اگر اقتضای اول (پیوند سرنوشت اتباع هر یک از شیعه و سنی به سرنوشت امت و اسلام) را بپذیریم، لاجرم باید به درهم‌تنیدگی دو سرنوشت اتباع دو مذهب شیعه و سنی اذعان کنیم.

سرایت خدشه‌های وارده به سرنوشت هر یک از دو بخش امت به بخش دیگر امت: اگر آسیبی از سوی بدخواهان متوجه یک بخش از امت شود -خواه آن بخش شیعه باشد یا سنی- ناخودآگاه و در کوتاه‌مدت یا میان‌مدت و قطعاً در درازمدت به طرف دیگر هم آسیب خواهد زد.

تزریق ادبیات شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به فضای مناسبات شیعی و سنی، از عمیق‌ترین چهارچوب‌های مفهومی و کارآمدترین برش‌های فکری است که توان بالایی را در شکستن نگاه‌‌های کلیشه‌ای و سطح‌اندیشانه دارد.

خودزنی‌کردن هر یک از شیعه و سنّی در صورت تلاش علیه دیگری: به این معنی که اولاً هرگونه تحقیرِ یکی نسبت به دیگری متضمن «خودتحقیری» است. ثانیاً قداست‌زدایی هر یک از دیگری متضمن «قداست‌زدایی از خود» است. به این معنی که مئآلاً به همین‌جا راه خواهد برد و به تعبیر دیگر، اجماع مرکبی را در نفی قداست‌های مسلمانان در عرصه‌ی گیتی عملاً به راه خواهد انداخت. ثالثاً تلاش هر یک برای به حاشیه بردن دیگری، به حاشیه راندن امت اسلامی است که خود مذهب تلاش‌کننده نیز بالتبع درون آن قرار دارد.

تلازم و تقارن «شیعه‌هراسی» و «سنی‌هراسی»: تزریق ادبیات شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به فضای مناسبات شیعی و سنی، از عمیق‌ترین چهارچوب‌های مفهومی و کارآمدترین برش‌های فکری است که توان بالایی را در شکستن نگاه‌‌های کلیشه‌ای و سطح‌اندیشانه از یک طرف و نیز منعکس نمودن خطری را در خود جای داده که در کمین مناسبات اسلامی نشسته است. تلازم و تقارن بین این دو مقوله در سه سطح وجود دارد:

الف) در سطح تحقق و شکل‌گیری بیرونی

ب) در سطح هدف‌گزینی؛ به این معنی که هر دو، یک هدف را پی‌می‌گیرند.

امروزه اسلام‌هراسی یکی از پدیده‌های حاصل از اراده‌ی بدخواهان علیه اسلام است. مخاطب اسلام‌هراسی -که یک پروژه است و نه یک پروسه- افکار عمومی جهانی است. کوشش دشمنان بر این است که افکار عمومی جهانی نگاهی بدبینانه‌ نسبت به اسلام پیدا کنند. در ذیل اسلام‌هراسی، زنجیره‌ای از هراس‌ها جای گرفته که همه در ارتباط با اسلام‌هراسی است؛ از جمله ایران‌هراسی و عرب‌هراسی. به بیان دیگر، راهبرد ایجاد هراس نسبت به اسلام همانا ایجاد هراس‌هایی است درون فضای امت اسلامی که بر اساس آن، بخشی نسبت به بخش دیگر دچار هراس شدید گردد.

در این میان آن چیزی که به عنوان حرکت جدی‌تر در حال تعقیب است، شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی با این رویّه و برای رساندن مخاطبان به این نتیجه‌ی نادرست است که: شیعه‌هراسی موطن افکار عمومی مسلمانان سنی‌مذهب، و سنی‌هراسی موطن دیدگاه‌ها و ذهنیت‌های شیعیان است. این در حالی‌ است که شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی دو روی یک سکه‌اند که همان اسلام‌هراسی است. هراس‌های متقابل، هر‌کدام را به فکر سرنوشت خاص خود می‌اندازد. در نتیجه از این حقیقت غفلت می‌ورزند که سرنوشت مشترکی برای هر دو در قالب امت اسلام شکل گرفته است و این‌چنین تمرکز بر خرده‌سرنوشت‌ها باعث ایجاد فاصله‌های بزرگ میان امت اسلام از یکدیگر خواهد شد. آن‌چه که به عنوان خروجی این وضعیت در دو اردوگاه شیعه و سنی اتفاق می‌افتد، این است که هر دو سرنوشتشان‌ مخدوش و معیوب خواهد شد و لذا امت اسلامی به جای این که در مسیر رشد و نمو حرکت کند، در مسیر انزوا و عدم پیشرفت جهانی قرار می‌گیرد.

باید اذعان کرد که شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی دو پدیده‌ای است که زمینه‌های داخلی به تقویت، موفقیت و فعال شدن آن مدد می‌رساند. اگر فعالیت‌ها و اعمال غیر مسئولانه در هر یک از دو اردوگاه شیعه و سنّی انجام گیرد، به ایجاد یا تقویت زمینه‌های رشد هراس در طرف مقابل منتهی می‌شود.

ابعاد اسلام‌هراسی در غرب با گذشت زمان و در صورت عدم کنترل آن توسط مسلمانان در آینده بیشتر خواهد شد و راه آن از شیعه‌هراسی و سنی‌هراسی در جامعه‌ی اسلامی می‌گذرد. شیعه‌هراسی، سنی‌هراسی، ایران‌هراسی و عرب‌هراسی، زنجیره‌هایی به هم پیوندخورده‌ای‌‌ هستند که همگی راه به اسلام‌هراسی می‌برند و درون آن تعریف می‌شوند.

کلید بسیاری از تحولات، نگاه‌ها و رویکردهای اجتماعی در دستان رسانه‌ها قرار دارد. باید خطی روشن را ترسیم کرد و فراروی رسانه‌ها قرار داد. باید این واقعیت تلخ را که مسلمین همه‌ی رسانه‌های خود را به حال خود رها کرده‌اند، بر اساس آموزه‌های اسلام عزیز تغییر داد.

ج) در مرحله‌ی نتیجه‌بخشی؛ به این معنی که هر یک از دو هراس (شیعه‌هراسی و سنّی‌هراسی) همزمان یا با تأخیری نه‌چندان طولانی به هر دو گروه ضربه می‌زند.

صیانت‌کردن هر یک از دو گروه از خود در صورت کمک به دیگری برای برخوردار بودن از نشاط در فضای امت؛ به بیان دیگر، وضعیت شیعه و سنی به گونه‌ای شده است که هر یک از دو طرف برای این که بتواند سرنوشت خود و اسلام را حفظ کند، باید با مراقبت تمام، وضعیت‌هایی را پیگیری کند که در بخش دیگر این امت در حال رخ دادن است و بکوشد آسیب‌هایی را خنثی کند که متوجه بخش دیگر اسلام است.

چهارم: چه باید کرد؟

1. افزودن بر احساسات و تعاملات: در این شرایط باید به‌سرعت به سمت افزودن بر «احساسات محبت‌زا» و گسترش‌بخشیدن به «ارتباطات تعامل‌ساز» میان شیعه و سنّی حرکت کنیم. برای تقویت احساس‌های عاطفی، زمینه‌های پرابتکار بسیاری وجود دارد که مهمل گذاشته شده‌اند. مناسک حج در نقطه‌ی کانونی این زمینه‌ها قرار دارد. حج اصولاً تمرین ایجاد و تقویت هم‌احساسی بین مسلمانان نسبت به یکدیگر است. حج بزرگ‌ترین برنامه‌ای است که در اسلام به صورت معجزه‌آسایی تعبیه شده تا بتواند مسلمانان را مکرراً در فضایی فارغ‌ از هرگونه تعلقات، به سمت کسب بیشترین عواطف انسانی-معنوی و گسترده‌ترین روابط اخلاقی-الهی میان خود حرکت کنند و خود را از این حیث در مسیر تحول‌یابی و تولدپذیری مدام قرار دهند.

نگاهی به مناسک و فرازهای حج نشان می‌دهد که «احساس گم‌شدن در امت» از بارزترین عناصر و حالات ظهور و نمودیافته در آن است. لایه‌ لایه‌ی حج، صحنه‌های بازتولید مکرر امت‌گرایی و امت‌خواهی است؛ از طواف همگرایانه و یکسان به دور کعبه گرفته تا تمرین رَمْی دسته‌جمعی شیطان، از تقریر هم‌خوان انجام واجبات گرفته تا دوری‌گزیدن هم‌سان از محرّمات، از فعالیت یکسان در ظاهر گرفته تا کوشش‌های مشترک باطنی، همه و همه نشان می‌دهد که احساسِ بودن در امت و گم‌شدن در آن، با حج درآمیخته و در تار و پود آن حضوری تکرارشونده به هم رسانده است.

امت در حج و با داشتن چنین رویکرد اصیلی نباید شاهد وجود هراس میان خود و نسبت به خود باشد، بلکه باید امکانات احساسیِ انباشته در حج را به سمت هراس‌زدایی بارور سازد.

2. تعیین خط قرمزها در مناسبات جهان اسلام: صِرف آگاهی از خطر کافی نیست؛ باید به خشکاندن زمینه‌های هراس‌افکنی‌های متقابل همت گماریم. باید مصلحت اصلی را در سرنوشت اسلام و امت اسلام متبلور ببینیم و آن را به عنوان خط قرمز و اصل اساسی لازم‌الرعایة در همه‌ی فعالیت‌ها و راهبردهای خود بدانیم. باید اذعان کنیم که اسلام اکنون بر سر یک دوراهی بزرگ قرار گرفته که می‌تواند با وحدت کلمه، بسط و نفوذ پیدا کند و فرصت‌های نهفته (یا در حال تولد) در صیرورت‌های جهانی را به نفع خود برای حضوری پرتکاپو، پیشرفتی خیره‌کننده، قوت و قدرتی متعالی رقم زند و در مسیر انسانی‌سازی جامعه‌ی جهانی و متعادل ساختن روندهای جهانی، نقش‌ اساسی ایفا کند. در غیر این صورت نه‌تنها توان ایفای نقش را از دست خواهد داد، که در مسیر انزوا نیز پیش خواهد رفت.

3. دخالت عقلای امت: صدها امکان فکری و عملی در مقابل امت صف کشیده‌اند که می‌توانند خاستگاه‌های مطلوبی برای حرکتی همگرایانه قرار گیرند. در شرایط کنونی اقدام عقلای امت بر ایجاد کوشش متمرکز و متراکم نسبت به ایجاد حسن ظن متقابل، نقطه‌ی عطفی را در تحول در روابط شیعه و سنی شکل خواهد داد.

و صد البته این‌همه به شرط آن است که به لوازم چنین حرکتی تن دهیم. در این چهارچوب دخالت سریع عقلای شیعه و سنی به منظور عقد میثاق‌های جهان اسلامی ضرورتی غیر قابل انکار پیدا کرده است و سهل‌انگاری در این زمینه به معنی از دست رفتن فرصت‌های بزرگ است. اعاده‌ی این فرصت‌ها حتی اگر بعداً امکان‌پذیر گردد، به معنی اعاده‌ای است که پس از انقضای وقت و ایجاد هزینه‌های بسیار و کمرشکن برای امت رخ می‌دهد. عقلای قوم باید بر چند چیز تأکید کنند:

الف) مبنا قراردادن آیه‌ی شریفه‌ی «إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثمٌ»1: عالمان در فتاوا و نخبگان در تصمیمات و ... باید به تطبیق جدی و گسترده‌ی این آیه بر آنچه امروزه در مناسبات شیعه و سنی می‌گذرد، همت گمارند. اگر هراس‌های موجود میان شیعه و سنی از آبشخور سوء ظن برمی‌خیزد، راه مقابله با آن، عمل به دستور قرآن است که باید از بسیاری از گمان‌ها برحذر بود.

ب) مبنا قراردادن اصل «اتَّقُوا مِنْ مَواضِعِ التُّهَمِ»2 در تعریف و تشکیل مناسبات: بر این اساس، اجتناب هر طرف از بسیاری از امور که او را در معرض تهمت قرار می‌دهد و نیز شفاف‌سازی نگاه‌ها و رویکردها ضرورت پیدا می‌کند.

ج) مبنا قراردادن آیه‌ی شریفه‌ی «إنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا»3 در فضاهای رسانه‌ای: بی‌گمان کلید بسیاری از تحولات، نگاه‌ها و رویکردهای اجتماعی در دستان رسانه‌ها قرار دارد. یکی از راه‌های مقابله‌ی جدی با راهبرد «ایجاد هراس دوجانبه»، بستن میثاق یا میثاق‌هایی فراگیر در سطح جهان اسلام در خصوص رسانه‌ها است. باید خطی روشن را ترسیم کرد و فراروی رسانه‌ها قرار داد. باید این واقعیت تلخ را که مسلمین همه‌ی رسانه‌های خود را به حال خود رها کرده‌اند، بر اساس آموزه‌های اسلام عزیز تغییر داد تا به فلاح و رستگاری رسید.

ادامه مطلب
شنبه 11 آذر 1391  - 7:27 PM

 

از جمله جالب‌ترین حقایق آشکار شده درباره تسلیحات بیولوژیک آمریکا این است که این کشور با استفاده از اگزوز ماشین اقدام به پراکنده کردن باکتری سیاه زخم در شهرهای آمریکا کرد.

خبرگزاری فارس: سلاح‌های موجود در زرادخانه تسلیحات بیولوژیک آمریکا+فیلم وتصاویر

 

 دولت آمریکا در بهار سال 1943 به دستور «فرانکلین روزولت» ـ رئیس‌جمهور وقت این کشورـ برنامه سلاح‌های بیولوژیک (زیستی) خود را آغاز کرد. تحقیق درباره این سلاح‌ها در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم ادامه یافت و در خلال این دوران، آمریکا موفق شد انبار عظیمی از عوامل و سلاح‌های بیولوژیک به وجود آورد.

برنامه سلاح‌های زیستی آمریکا تا مدتها مخفیانه دنبال می‌شد تا اینکه سالها بعد افشای اینکه دولت آمریکا بدون رضایت افراد در آزمایشگاه‌ها و آزمایش‌های میدانی خود از عوامل زیستی برای آزمایش بر روی آنها استفاده کرده است، جنجال‌های فراوانی ایجاد کرده و برخی از جنبه‌های این برنامه تسلیحاتی گسترده را افشا کرد.

دانشمندان آمریکایی در یکی از آزمایشگاه‌های سلاح‌های بیولوژیک آمریکا

از بحث‌انگیزترین جنبه‌های آزمایش‌های سلاح‌های بیولوژیک آمریکا این بود که این کشور در سال 1956 در عملیاتی موسوم به «شهر بزرگ» (Big City) با اگزوز ماشین اقدام به پراکنده کردن باکتری بیماری سیاه زخم در شهرهای آمریکا کرد. فیلم زیر جزئیات این عملیات را آشکار می‌سازد:

در سال 1969 ریچارد نیکسون ـ رئیس جمهور آمریکاـ ادعا کرد به تمامی جنبه‌های تهاجمی و بحث‌انگیز برنامه بیولوژیک آمریکا پایان داده است. در سال 1975، آمریکا قرارداد سال 1925 ژنو و کنوانسیون سلاح‌های زیستی (1972) ـ که قراردادهایی بین‌المللی برای عدم پذیرش نبرد زیستی بودند ـ را به تصویب رساند. با این حال، نگرانی‌ها از برنامه‌های سلاح‌های بیولوژیک آمریکا کماکان ادامه دارند و امروزه کارشناسان می‌گویند آمریکا پس از وقایع 11 سپتامبر، بدون توجه به قوانین بین‌المللی، تحقیقات خود برای گسترش سلاح‌های بیولوژیک را کماکان ادامه می‌دهد. 

«کلاتز» و «سیلستر» دو تن از کارشناسان برجسته دفاع بیولوژیک، در کتابی با عنوان «پرورش ناامنی بیولوژیک: چگونه برنامه دفاع بیولوژیک آمریکا باعث گسترش ترس، جهانی شدن خطر و ناامن‌تر شدن همه ما می‌شود؟» در سال 2009، می‌نویسند: «در سالهای پس از حادثه 11 سپتامبر، آمریکا میلیاردها دلار را برای گسترش آزمایشگاه‌های بیولوژیک دارای امنیت بالا هزینه کرده و دانشگاه‌ها و موسسات خصوصی را ترغیب کرده تا این آزمایشگاه‌ها را بسازند».

این مولفان میزان هزینه‌ای که آمریکا پس از 11 سپتامبر بر روی سلاح‌های بیولوژیک صرف کرده‌اند را 60 میلیارد دلار ذکر می‌کنند.

تا کنون وجود 7 عامل بیولوژیک در زرادخانه تسلیحات بیولوژیک آمریکا اثبات شده است (عامل بیولوژیک به هر ویروس، باکتری، عامل عفونت‌زا یا قارچی گفته می‌شود که از آنها به طور تعمّدی در نبرد بیولوژیک یا تروریسم بیولوژیک استفاده ‌شود).این عوامل که آمریکا آنها را تسلیحاتی کرده و در زرادخانه‌اش ذخیره نموده است، موارد زیر را شامل می‌شوند:

• باکتری «باسیلوس آنتراسیس»، عامل بیماری سیاه‌زخم

• «فرانسیلا تولارنسیس»، باکتری عامل بیماری تولارمی یا تب خرگوش

• «بروسلا»، باکتری عامل بیماری تب مالت

• باکتری کوکسیلا بورنتی، عامل بیماری تب کیو

• ویروس عامل آنسفالیت اسب ونزوئلایی

• سم بوتولینیوم، عامل بیماری بوتولیسم

•  عامل بیماری آنتروتوکسین  B استافیلوکوکی

کشت باکتری عامل بیماری سیاه زخم

همچنین مشخص شده آمریکا برای تسلیحاتی کردن 20 عامل بیولوژیک دیگر تحقیقاتی انجام داده است؛ با این حال هنوز مشخص نیست آیا این کشور توانسته این عوامل را تسلیحاتی کند یا خیر.

دولت آمریکا علاوه بر این عوامل بیولوژیک سلاح‌هایی هم برای پرتاب این عوامل بیولوژیک ساخت و تولید کرده است. در ادامه بخشی از تسلیحات پرتاب این عوامل ژنتیک را می‌بینید:

ـ بمب خوشه‌ای E120

یکی از چند بمب بیولوژیکی کروی شکل بود که آمریکا آن را طراحی کرد. شکل پرّه مانند پوسته بیرونی این بمب به گونه‌ای طراحی شده بود که باعث شود بتواند در هنگام فرود بچرخد. پوسته بیرونی بمب به هنگام انفجار می‌شکند. طراحی این بمب به صورت غیرمتقارن بوده است تا عامل بیولوژیک از قسمت بالایی این بمب خوشه‌ای به بیرون پاشیده شود. این بمب که در دهه 1960 تولید شد قطری به ضخامت 4/11 سانتی‌متر است و قادر به حمل 1/0 کیلوگرم عامل بیولوژیک می‌باشد.

ـ بمب خوشه‌ای E133

نام یکی دیگر از بمب‌های بیولوژیک آمریکا است که در خلال جنگ سرد ساخته شد. این بمب که 750 پوند وزن داشت، بمبی بود که بیشتر احتمال می‌رفت در نبرد بیولوژیک از آن استفاده شود. هنگامی که این بمب منفجر شود، ذره‌های معلقی از عوامل بیولوژیک که معمولا، عامل بیماری سیاه زخم است در هوا منتشر می‌کند.

ارتش آمریکا در اوایل دهه 1950 در آزمایشگاهی به نام «داگوی» این بمب را آزمایش کرد. این آزمایش به صورت مخفیانه انجام شد.

 

آزمایشگاه «داگوی» آزمایشگاه ارتش آمریکا است که برای آزمایش‌های مرتبط با سلاح‌های شیمیایی و زیستی در نظر گرفته شده است.

ـ جنگ‌افزار E14

جنگ افزار E14 از جمله جنگ‌افزارهایی است که دولت آمریکا آن را برای استفاده از «جنگ حشره‌ای» ساخت. این جنگ‌افزار برای جا دادن و پرتاب حشراتی که می‌توانند بیماری‌های مرگبار را به انسان منتقل کنند ساخته شده است. آمریکا در سال 1954 در چند آزمایش استفاده از این سلاح را آزمایش کرد؛ در این آزمایش‌ها E14 با حشره کک خرج‌گذاری و پرتاب شد.

کک که از ابرازهای نبرد حشره‌ای آمریکا است قابلیت انتشار بیماری‌های مسری مانند طاعون به انسانها را دارد.

این آزمایش‌ها که به عملیات Big Itch شهرت یافتند با اشتباه بزرگی همراه شدند، زیرا بعضی از حشره‌های کک وارد کابین هواپیمایی که قرار بود آنها را پرتاب کنند شده و هر سه خدمه هواپیما را از پا در آوردند. 

عملیات Big Itch

آمریکا در زمینه تحقیقات بر روی سلاح‌های اینچنینی در نبردهای موسوم به «جنگ حشره‌ای» سوابق نامطلوبی دارد. سایت خبری تحلیلی «بوستن گلوب» در گزارشی در اکتبر سال 2007 گزارش داد ارتش آمریکا در خلال دوران جنگ سرد برنامه‌ای برای ساخت تجهیزاتی مرتبط با جنگ حشره‌ای تدارک دیده بود که به این کشور اجازه می‌داد ماهانه بیش از 100 میلیون پشه را به تب زرد آلوده کرده و از آنها در نبردهای زیستی استفاده کند.

آمریکا بیش از 300 هزار پشه غیر آلوده به تب زرد را روی شهروندانش امتحان کرد تا قدرت نیش‌زنی آنها در نبردهای بیولوژیک را امتحان کند.

علاوه بر این،مقامات کشورهای چین و کره شمالی اتهاماتی را مطرح کردند که آمریکا در خلال جنگ کره در سال 1950 از جنگ حشره‌ای استفاده کرده است. آمریکا این ادعاها را رد کرد اما در سال 1998 دو محقق به نامهای استفن اندیکات و ادوارد هگرمن در کتابشان به نام «آمریکا و جنگ زیستی» نوشتند ادعاهای مطرح شده صحیح بوده‌اند. 

جنبه بسیار بحث‌انگیز دیگر این آزمایش‌ها این بود که در ماه مه 1955 شهروندان عادی آمریکا با 330 هزار پشه هدف حمله قرار گرفتند. در این آزمایش که Big Buzz نام گرفت از جنگ‌افزار E14 برای پرتاب این حشرات بر فراز ایالت جورجیا استفاده شد.

در دو آزمایش دیگر موسوم به Drop Kick و May Day نیز با استفاده از این جنگ‌افزار اقدام به پرتاب حشره‌های غیرآلوده بر فراز مناطق مسکونی آمریکا کرد. در آزمایش اول که در سال 1956 انجام شد 600 هزار حشره گزنده توسط هواپیما شهر ساوانا در ایالت جورجیا را هدف گرفت. آزمایش May Day هم در همین سال در شهر ساوانا ایالت جورجیا انجام شد.

برخی اسناد این دو آزمایش در سال 1981 توسط ارتش افشا شده اما در سندهای مذکور برخی از اطلاعات با رنگ سیاه لاک گرفته شده‌اند.

ـ جنگ‌افزار E23

این جنگ‌افزار نیز برای جنگ‌های حشره‌ای ساخته شده و از آن در عملیات Big Itch که در قسمت قبل توضیح دادیم استفاده شد.

ـ بمب E61

بمب خوشه‌ای E61 سلاحی بود که در آمریکا ساخته شده و از آن برای پرتاب بمب E133 استفاده می‌شود. این سلاح در اویل 1950 ساخته شد و از آن برای حمل 35 میلی‌لیتر تخم بیماری سیاه‌زخم یا یک عامل بیماری‌زای دیگر استفاده می‌شود.

ـ بمب خوشه‌ای E86

یکی از بمب‌های خوشه‌ای بیولوژیک آمریکا که برای اولین بار در سال 1951 ساخته شد. این سلاح داخل یک جعبه فولادی قرار دارد و به گونه‌ای طراحی شده بود که از بخش بیرونی یک هواپیما مانند B-47 یا B-52 پرتاب شود.

ـ بمب خوشه‌ای E96

این بمب خوشه‌ای نیز یک بمب خوشه‌ای بیولوژیک آمریکا است که در سال 1950 ساخته شد. گزارشی که «ویلیام ام کریسی» یکی از افسران نظامی بخش تحقیقات و مهندسی نیروهای ارتش شیمیایی آمریکا در 24 فوریه  1950 ارائه کرد نشان می‌دهد این بمب خوشه‌ای در این تاریخ در مراحل پایانی ساخت بوده است. طبق این گزارش، آمریکا تا آن تاریخ هیچ سلاح دیگری که آماده استفاده در جنگ باشد در اختیار نداشته است.

ـ بمب M114

این بمب که شکلی شبیه لوله دارد، داخل بمب‌های خوشه‌‌ای M33 جاسازی می‌شود

بمب M114 از جمله دیگر تسلیحات بیولوژیک آمریکا است که نسخه پیشرفت‌یافته یکی از بمب‌های خوشه‌ای مورد استفاده در جنگ جهانی دوم برای انتشار بیماری سیاه‌زخم بود.

این بمب که شکلی شبیه لوله دارد، داخل بمب‌های خوشه‌‌ای M33 جاسازی می‌شود. هر بمب M114 ظرفیتی معادل 320 میلی‌لیتر باکتری عامل بیماری تب مالت دارد.

ـ بمب M115

این بمب به نامهای دیگری چون «بمب پر» یا بمب E73 شناخته شده است و اولین بار در سال 1950 تولید شد. این بمب در پادگان دتریک آمریکا آزمایش شد، اما تا کنون از آن در هیچ نبردی استفاده نشده است.

ـ بمب M143

یکی از بمب‌های خوشه‌ای بیولوژیک زرادخانه تسلیحات اتمی آمریکا است که در خلال دهه 1960 ساخته شد. این بمب برای حمل عامل‌های بیولوژیک مایع طراحی شده است.

ارتش آمریکا در دو آزمایش این سلاح را آزمایش کرده است.

ـ بمب خوشه‌ای M33

این بمب نیز مانند بسیاری دیگر از سلاحهای بیولوژیک آمریکا در اوایل دهه 1950 ساخته شد. M33 برای حمل عامل بیماری تب مالت به کار می‌رود. این بمب از ارتفاعات بالا پرتاب می‌شود و قبل از رسیدن به زمین منفجر شده و عوامل بیولوژیک را منتشر می‌کند.

ادامه مطلب
شنبه 11 آذر 1391  - 7:26 PM

 

نیروی دریایی آمریکا از اولین هواپیمای بدون سرنشین رادارگریزی که با هوش مصنوعی هدایت می‌شود، رونمایی کرد.

خبرگزاری فارس: رونمایی نیروی دریایی آمریکا از پهپاد هدایت شونده با هوش مصنوعی+فیلم و عکس

 

 شبکه تلویزیونی «راشاتودی»، نیروی دریایی آمریکا روز پنجشنبه هفته گذشته، اولین پرواز آزمایشی یک هواپیمای بدون سرنشین رادار گریز که قرار است به عنوان اولین هواپیمای رباتیک و هدایت شونده به وسیله هوش مصنوعی،‌ مورد استفاده قرار بگیرد را به نمایش گذاشت.

بر اساس این خبر، این هواپیمای بدون سرنشین رادار گریز که «ربات قاتل» نام دارد و ساخت آن 5 سال زمان برده است، احتمالا گام بعدی نیروی دریایی آمریکا در تولید ماشین آلاتی خواهد بود که قدرت تشخیص افراد زنده را از مرده دارند.

طول بال های این هواپیمای بدون سرنشین جدید آمریکایی با هوش مصنوعی معادل 18.9 متر است. این پهپاد جدید مادون صوت اولین هواپیمای بدون سرنشین بدون دمی است که تاکنون روی یک حامل فرود می آید.

این هواپیمای بدون سرنشین رادار گریز بعد از انجام چندین پرواز آزمایشی موفقیت‌ آمیز، روی عرشه پرواز ناو هواپیمابر «یو اس اس هری اس ترومن» قرار گرفته است.

این پهپاد قرار است که در سال 2013 یک سری پروازهای آزمایشی دریایی داشته باشد و بعد از آن به اولین هواپیمای بدون سرنشینی تبدیل شود که به جای اینکه توسط یک اپراتور انسانی از راه دور کنترل شود، با هوش مصنوعی هدایت شود.

این پهپاد برای اولین بار توسط آژانس پروژه های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی وزارت دفاع آمریکا طراحی شده است اما بعدها نیروی دریایی آمریکا اجرای این طرح را بر عهده گرفت. در این پهپاد یک مغز روباتیک به کار گرفته شده و کاملا خودمختار است و تنها ممکن است که مسیر پرواز این پهپاد توسط یک اپراتور انسانی انتخاب شود.

این هواپیمای بدون سرنشین رادار گریز دارای دو مکان مربوط به قرار گیری تسلیحات است و می تواند مهماتی به وزن دو تن را با خود حمل کند.

ادامه مطلب
شنبه 11 آذر 1391  - 7:23 PM

 

بی بی سی؛ برای مثال، زندگی طبقه فقیر در روم باستان احتمالا در سطح بسیار پایینی بوده است؛ گروه‌هایی از مردم بودند که امیدی به بهبود وضعیتشان نبود، افرادی که تمام شب‌هایشان را غرق در غم و غصه زندگیشان، در میخانه‌های ارزان‌قیمت به صبح می‌رساندند.

تصاویری که از آنها توصیف شده، نشانگر آن است که این افراد به جز تماشای ارابه‌رانی‌های سنتی و جنگ‌های تن‌به‌تن، وقت خود را به جروبحث و قمار می‌گذراندند و می‌شد آنها را در هر وقتی از روز دید که روی میزهای قمار قوز کرده‌ و از سوراخ دماغشان صدای خرناس‌مانند درمی‌آورند.

لازم نیست بگویم که این تصویر از شیوه زندگی طبقه فقیر روم باستان –عرق‌خوری و قمار- را خود این طبقه توصیف نکرده است.

من این توصیف را تقریبا کلمه به کلمه از شرحی آورده‌ام که درباره وضعیت زندگی اجتماعی در پایتخت امپراطوری روم در یکی از نوشته‌های آمیانوس مارسلینوس، تاریخ‌نگار قرن چهارم میلادی ثبت شده است.

برای این که عدالت را رعایت کرده باشیم، باید گفت که آمیانوس نسبت به طبقه بالادست جامعه آن زمان هم نگاه تند و تیزی داشت؛ آنها افرادی توصیف شده‌اند که امروز تحت هیچ شرایطی دست از سرتان برنمی‌دارند و به شما چسبیده‌اند، ولی فردا حتی اسمتان را به یاد ندارند، کسانی که می‌توانستند پول زیادی صرف یک سرویس غذاخوری پرزرق و برق کنند یا گروه‌های بزرگی از خدمتکاران را دنبال خودشان راه بیاندازند.

اما نوع نگاه این تاریخ‌نگار به طبق پایین‌دست جامعه، همان شکلی است که طبقه پولدار همیشه نسبت به فقیرها داشته است.

حدس من این است که آمیانوس هیچ‌وقت واقعا پایش را در یک میخانه معمولی در روم باستان نگذاشته و هیچ‌وقت فکرش را مشغول واقعیت داستانی که در حال تعریفش بوده، نکرده است. اگر این آدم‌ها (که توصیف شده‌اند) واقعا فقیر بودند، چطور پول شراب شب را پیدا می‌کردند تا مست کنند؟

در باره قمار هم همینطور. ضمن آن که نوعی معیار دوگانه در این باره به کار رفته است، چون طبقه ثروتمند در روم باستان قماربازهایی حرفه‌ای بودند.

امپراتور کلادیوس حتی درباره این که چطور در تاس‌بازی برنده شوید، کتاب نوشت.

اما همین که طبقه فقیر علاقه مشابهی به قمار یا بازی‌هایی نشان می‌دهد که با شانس و اقبال همراهند، پولدارها به خون دل خوردن می‌افتند و با نگرانی پیش‌بینی می‌کنند که اخلاق در جامعه رو به سقوط است.

روی هم رفته، رومی‌های پولدار وقت زیادی برای طبقه فقیر –چه خدمه و چه افراد معمولی- نمی‌گذاشتند، هرچند در عین حال، بدون هیچ شکی، تا حدی از آنها می‌ترسیدند و با اصطلاح‌های "اراذل و اوباش یا "توده" از آنها یاد می‌کردند. عناوینی که این روزها هم می‌شود شنید.

در واقع رویکرد پولدارها در قبال طبقه بی‌پول و نوع نگاه به آنها، تا حد چشمگیری شبیه چیزی است که ما این روزها شاهدیم.

برای شروع، در روم باستان طبقه فقیر اغلب افرادی تقصیرکار توصیف می‌شدند که قدر خدماتی را که به آنها ارائه می‌شود، نمی‌دانند، خدماتی که نه دولت رفاه، بلکه ثروتمندان مالیات‌دهنده، در اختیارشان قرار می‌دادند.

برای مثال، آمیانوس چندین بار از آنچه در زندگی روزانه فقرا می‌گذشت، ابراز انزجار کرده است؛ از جمله اینکه عده‌ای از آنها زندگی خود را زیر سایبانی می‌گذراندند که برای محافظت از "افرادی که اغلب به تئاتر می‌رفتند" ایجاد شده بود تا در اجراهایی که در فضای باز انجام می‌شد، از آفتاب در امان بمانند.

در واقع به او برخورده است که چرا عده‌ای عملا زیر این سایبان زندگی می‌کنند. اما چرا؟

احتمالا برای این تاریخ‌نگار مشخص نبود که این آدم‌ها (از طبقه فقیر) جای دیگری برای زندگی کردن ندارند.

اصلا اگر شما خانه‌ای داشته باشید، چرا باید زندگی‌تان را زیر یک سایبان بگذرانید؟

البته امروزه سایبان تئاترها مشکل ما نیست. اما شرایط مشابهی را می‌شود دید.

ابراز نارضایتی‌های آمیانوس شباهت زیادی با شکایت‌های دنیای مدرن دارد. از جمله ایرادهایی که درباره شیوه پرداخت "مزایا" و کمک به افراد نیازمند مطرح می‌شود.

مادر من که در یک بنیاد وابسته به بخش درمانی بریتانیا شاغل بود، همیشه به یاد می‌آورد که چطور در اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی و اوایل دهه ۵۰ میلادی، روزنامه‌ها پر از خبرهایی بودند درباره افرادی که توانسته‌اند با مزایای (مجانی) بخش درمانی، نه یک، بلکه دو عینک یا دو دست دندان مصنوعی گرفته و با این کارهایشان اقتصاد کشور را به زانو درآورده‌اند.

مادر من همیشه می‌پرسید که چرا باید یک نفر بخواهد برای داشتن دو دست دندان مصنوعی به فکر زرنگی و کلاهبرداری باشد؟

استان‌هایی که بین عموم درباره اقدامات عجیب و غریب آدم‌ها برای دریافت کمک از نهادهای خیریه دهان به دهان می‌شود هم از همین دسته است. چرا یک نفر باید عضوی از بدنش را از عمد و شخصا قطع کند تا بتواند از یک نهاد خیریه کمک‌هزینه زندگی دریافت کند؟

شیوه دیگر برخورد سنتی با افرادی که وضع مالی بدی دارند، زمانی است که آنها به دو دسته "فقرای خوب" و "فقرای بد" تقسیم‌بندی می‌شوند؛ با چنین دیدگاهی، یک دسته، اراذل و اوباشی هستند که شیوه کنونی زندگی حقشان است. در مقابل، دسته دومی تعریف می‌شود که "جنبه‌های مثبتی" در زندگی دارند و لایق داشتن زندگی بهتری هستند.

هرچند جنبه‌های مثبتی که افراد را در دسته دوم فقرا قرار می‌دهد، شاخص‌های مشخصی را شامل می‌شود؛ اغلب این افراد "خانواده‌هایی باپشتکار" توصیف می‌شوند که "برای بهبود زندگی تلاش می‌کنند"، ولی به هر دلیلی -مثلا بدشانسی- همچنان فقیر مانده‌اند.

هر وقت بحث این "خانواده‌های باپشتکار" می‌شود، من ناخودآگاه به فکر کسانی می‌افتم که به نظر گوینده، آدم‌های تنبل و بی‌اراده یا بی‌خانواده‌ای هستند که لیاقت شرایط بهتری را ندارند.

هرچند در عین حال، باید به خاطر داشت که وقتی این موضوع مطرح می‌شود که عده‌ای لیاقت زندگی بهتری را ندارند، به گونه‌ای غیرمستقیم با رنجاندن آنها، شرایط را برای دسته‌بندی، جدایی و شکاف در جامعه فراهم می‌کنیم.

این افراد از نوع قضاوت ما به خشم می‌آیند و طبیعتا ممکن است درصدد انتقام از جامعه‌ای بر آیند که معتقد است محروم ماندنشان از رفاه، بی‌عدالتی نیست.

به نظر می‌رسد باید از این مساله که پولدارهای امروزی دوروبرشان را با خدم و حشم پر نمی‌کنند، احساس خوش‌شانسی کنیم. نباید فراموش کرد که اگر براساس شایستگی‌ها و نه دارایی و مال و منال آدم‌ها با آنها تعامل کنیم، فرهنگ و مدنیت پیشرفته‌تری شکل می‌گیرد.

هرچند از ظواهر امر پیداست که برای رسیدن به چنین مرحله‌ای در زندگی اجتماعی راهی طولانی پیش روست.

ادامه مطلب
شنبه 11 آذر 1391  - 9:10 AM

 فارس، سران رژیم صهیونیستی طی ۷ سال گذشته یک بار با حزب‌الله لبنان و ۲ بار با جنبش حماس درگیر شدند که فارغ از همه مسائل پیرامونی این ماجرا، نکته جالب توجه این ناآرامی‌ها، کاهش مدت زمان درگیرها از ابتدا تاکنون بوده است.

در نخستین درگیری که اسرائیل با حزب‌الله لبنان وارد جنگ شد،‌ ۳۳ روز بیشتر به طول نکشید و سرانجام این نزاع با قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل در آگوست ۲۰۰۶ پایان یافت. کارشناسان و تحلیلگران مسائل سیاسی و نظامی، علل گوناگونی را در مورد شکست اسرائیل بیان کردند که یکی از آنها اعتماد بیش از حد رژیم صهیونیستی به قدرت و برتری تکنولوژی نظامی خود بود.

تانک‌های فوق پیشرفته مرکاوا، هواپیماهای جاسوسی، ناو سایر ۵ که شاهکار نیروی دریایی اسرائیل نامیده می‌شد، ابزارهای مختلف جنگ الکترونیک هیچ کدام نه تنها نتوانستند در این جنگ کمک چندانی به ارتش اسرائیل کنند، بلکه بستر مناسبی را برای اجرای عملیات ویژه نیروهای حزب‌الله فراهم کردند.

علاوه بر این، اتکای اسرائیل بر ناوهای مستقر در سواحل لبنان از بزرگترین اشتباهات ارتش این رژیم محسوب می‌شد. منهدم کردن ناو فوق پیشرفته ساعر ۵ اسرائیل توسط حزب‌الله بدون تردید از شاهکارهای روزهای نخستین جنگ بود. اسرائیلی‌ها با تکیه بر تکنولوژی فوق پیشرفته این ناو هیچ گاه گمان نمی‌بردند این ناو که مجهز به سیستم دفاع ضدموشکی بود، مورد اصابت قرار گیرد.

بنابراین، اشراف حزب‌الله به انواع سلاح‌های مورد استفاده در تیپ‌های کماندویی ارتش اسرائیل و توانمندی آنها برای سرنگونی ناو جنگی این رژیم، بستر و تدارکات لازم برای مقابله با نیروهای نظامی اسرائیل را فراهم آورده بود و در نهایت تل‌آویو به‌رغم مسلح بودن به انواع سلاح‌های جنگی مجبور به پذیرش آتش‌بس پس از ۳۳ روز جنگ شد.

باوجود این ناکامی، بعد از گذشت ۲ سال، سران رژیم صهیونیستی جنگ دیگری را با مقاومت فلسطین تدارک دیدند که در نهایت بعد از گذشت ۲۲ روز، بار دیگر وادار به پذیرش آتش‌بس شدند. آنان که ۳۳۰۰ بار هواپیماها و ۴۵۰۰ بار هلی کوپترهای خود را بر فراز غزه به پرواز درآوردند، ۱۳۰ هزار گلوله از شناورهای توپدار خود شلیک کردند، ۷ هزار تانک و زرهپوش و ۲۰ هزار نیروی ذخیره ارتش خود را به همراه دو گروه ویژه چریکی «گولانی» و «جفئاتی» را به منطقه اعزام کردند، آنان که از انواع سلاح‌های ممنوعه و کشتار جمعی استفاده کردند و زیرساخت‌های اقتصادی غزه، جاده‌های مواصلاتی و شبکه‌های آب و برق را دچار خسارت‌های جدی کردند، صرفا قصد داشتند به قول «زیپی لیونی»، وزیر خارجه وقت اسرائیل «در یک اقدام جهانی مقاومت را ریشه کن کنند» یا به قول «ایهود باراک»، وزیر جنگ این رژیم «استخوان حماس درهم شکنند و مقاومت را از میان بردارند»، اما به هیچ یک از اهداف خود نرسیدند؛ موضوعی که «سیلوان شالوم»، وزیر خارجه اسبق اسرائیل پس از اعلام آتش‌بس در مصاحبه با رادیو اسرائیل به آن اذعان کرد و گفت:‌ «اسرائیل در این جنگ نتوانست به هیچ یک از اهداف خود برسد».

جدا از اعترافات مقامات ارشد رژیم صهیونیستی و اذعان به شکست در محور نظامی و سیاسی، اسرائیل به واسطه این جنگ متحمل خسارات اقتصادی جبران ناپذیری نیز شد. طبق ارزیابی‌های اولیه، میزان خسارات وارده به اسرائیل طی دوره ۲۲ روزه جنگ حدود یک میلیارد و سیصد میلیون دلار بود و به علاوه در آن برهه پیش‌بینی شد این رژیم در سال ۲۰۰۹ با بیش از ۱۰ میلیارد و سیصد میلیون دلار کسری بودجه مواجه خواهد شد.

باوجود دو ناکامی پیشین، آنها با ترور «احمد الجعبری» طرح حمله دوباره به نوار غزه را کلید زدند و بمباران این باریکه را در دستور کار خود قرار دادند. البته با این تفاوت که این بار، مدت زمان درگیری‌ها به کمتر از ۱۰ روز کاهش یافت.

دو نکته در این جنگ برای صهیونیست‌ها روشن شد؛ اول اینکه سامانه «گنبد آهنین» که قرار بود اسرائیل از آن برای ایجاد چتری دفاعی بر فراز سرزمین‌های اشغالی استفاده کند، از آزمون عملی سربلند بیرون نیامد بنابراین بسیاری از موشک‌های حماس در شهرک‌های صهیونیست‌نشینی چون عسقلان، اسدود و اوفکیم فرود آمدند. دوم اینکه، مقاومت فلسطین به‌رغم محاصره اقتصادی و نظامی، بیش از آنچه اسرائیلی‌ها گمان می‌کردند، سلاح برای دفاع از خود در اختیار داشتند.

کارشناسان امور اقتصادی اسرائیل پیش‌بینی‌ کرده‌‌اند که مجموع خسارات وارده به رژیم صهیونیستی در پی تجاوز نظامی اخیر این رژیم به نوار غزه به ۲.۶۱ میلیارد دلار بالغ شود که هزینه جنگ و خسارات وارده از شلیک موشک‌های مقاومت به سرزمین‌های اشغالی را شامل می‌شود. جالب اینکه به گفته، «آوی دیختر»، وزیر دفاع شهری رژیم صهیونیستی، هزینه جلوگیری و ردیابی موشک‌های مقاومت از سوی سامانه گنبد آهنین در ۸ روز جنگ غزه بالغ بر ۲۵ تا ۳۰ میلیون دلار بوده است.

بر اساس این برآوردها، در صورتی‌که جنگ ادامه می‌یافت، پیش‌بینی شده بود هزینه آن در ماه اول به ۱.۴۴ میلیارد دلار بالغ می‌شد که تنها آمادگی نیروی ذخیره و تامین هزینه تجهیزات نظامی را شامل می‌شد و مابقی هزینه‌ها ۱.۴۱ دلار برآورد شده بود که پرداخت غرامت مستقیم و غیر مستقیم به آسیب‌دیدگان از حملات موشکی مقاومت به خصوص در مناطق جنوبی سرزمین‌های اشغالی را دربرمی‌گیرد.

مجموع این موارد در کنار یکدیگر باعث شد، سران رژیم صهیونیستی با پیگیری بحث میانجی‌گری برای دستیابی به آتش‌بس زودهنگام تلاش کنند.

بنابراین، سران رژیم صهیونیستی که در ابتدا با اتکا به توان نظامی خود جنگ ۳۳ روزه با حزب‌الله لبنان را رقم زده‌ بودند، دو سال بعد با ۱۰ روز ارفاق به خود، جنگ ۲۲ روزه با جنبش حماس را آغاز کردند و اکنون بعد از گذشت هفت سال از جنگ با حزب‌الله لبنان، صرفا به ۸ روز جنگ دوباره با حماس و حمله به نوار غزه اکتفا کردند. به این ترتیب می‌توان به روشنی، روال زوال توان نظامی اسرائیل را مشاهده کرد.

همه اینها در حالی است که سران اسرائیل سال‌هاست از لزوم اقدام نظامی علیه ایران سخن می‌گویند. در این میان، «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر این رژیم گوی سبقت را از سایرین ربوده و طی ماه‌های اخیر بارها درباره «اراده» اسرائیل برای اقدام «یکجانبه» علیه ایران داد سخن داده است.

مطمئنا جنگ ۸ روزه اولین نزاع صهیونیست‌ها نبوده و آخرین آن نیز نخواهد بود. با کنار هم قرار دادن هر سه جنگی که اسرائیل در یک دهه اخیر در آنها دخیل بوده، می‌توان دامنه درگیری بعدی اسرائیل و مدت زمان آن را پیش‌بینی کرد. احتمالا جنگ بعدی اسرائیل با هر گروه و کشوری که باشد چند روز به طول نخواهد انجامید چراکه این رژیم توان درگیری های فرسایشی و طولانی مدت را ندارد و همچون درگیری اخیر، به محض شعله‌ور کردن آتش جنگ به دنبال کشوری خواهند بود که برای انعقاد توافقنامه آتش‌بس با طرف مقابل،‌ پا پیش گذارد و برای آنها میانجی‌گری کند.

ادامه مطلب
شنبه 11 آذر 1391  - 8:47 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6264482
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی