به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 کشاورزی صهیونیستی که آن را «کشاورزی مسلحانه» می نامیم با نظامی گری صهیونیستی ارتباط کامل دارد؛ به طوری که از یکدیگرجدایی ناپذیرند و هر دو یک روی سکه عملیات شهرک نشینی و اشغالگری می باشند.

 
خبرگزاری فارس: تجزیه و ترکیب برخی اصطلاحات صهیونیستی

 

 

1  .سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین

این دروغ بزرگ صهیونیسم است که صهیونیست ها دهها سال از آن برای فریب افکارعمومی غرب بهره برده اند. شعار سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین، شعاری صهیونیستی است که آگاهی یافتن از زمان پیدایش آن سخت است.با این حال می توانیم فرآیند تجزیه این اصطلاح را شروع کنیم. این اصطلاح قالب سکولار شده از نگاهی انجیلی است که معتقد است فلسطین سرزمین موعود و سرزمین مقدس است. یهودیان نیز ملت مقدس اند.

از این رو ملت مقدس باید به سرزمین مقدس برگردد چرا که او صاحب این سرزمین است. شاید اولین کسی که اقدام به سکولار کردن این قالب نمود «لرد شافتسبری» (صهیونیست غیر یهودی) بود که در نیمه قرن نوزدهم سخن ازسرزمین قدیم برای ملتی کهن به میان آورد. سپس این فرآیند سکولاریزاسیون کامل تر شد وبه شکل فعلی در آمد: «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین».

این شعار بازاری ساده، به یک الگوی تکرار پذیر در گفتمان جدید غرب بر می گردد که ازنگاه معرفت شناختی سکولاری امپریالیستی تراوش یافته است. نگاهی که به سکولاریزاسیون دیدگاههای انجیلی اقدام نمود و آنها را از شکل های مجازی که در آخرالزمان با مشیت الهی محقق می گردند، به شعارهای شهرک نشینانه و تحت اللفظی تبدیل نمود که در زمان و مکان حاضر با زور سلاح محقق می گردند. این نوع نگاه به هستی (طبیعت و بشر) به عنوان ماده ای مصرفی، انسان غربی را در محور قرار می دهد.

در نتیجه تمام جهان خالی از بشر و بدون تاریخ می گردد که اگر هم بشری در آن یافت شود ماده مصرفی عَرَضی و بی ارزش خواهدبود. شاید آنچه در آمریکای شمالی اتفاق افتاد از بهترین مثال های عملی و متبلورترین اقدامات این نوع جهان بینی باشد.  انسان سفید با این باور که خود مرکز هستی است وسرزمینی را که کشف کرده تنها از آن اوست و این سرزمین بدون ملت است، وارد این منطقه شد. لذا کشتار ساکنان اصلی این سرزمین و انتقال میلیونها افریقایی به منظور به کارگیری درجهت منافع اش امری سخت نبود. صهیونیست ها نیز در همین راستا حرکت کردند و فلسطین برای آنان همان ارتس یسرائیل، سرزمین موعود، منطقه عاری از سکنه و سرزمین بدون ملت شد که حق دارند انسانهای موجود در آن را استثمار کنند.

در نتیجه فلسطین سرزمینی بدون سکنه یعنی بدون ملت می شود و فلسطینی ها ماده مصرفی می شوند که به خودی خود ارزشی ندارند.اعضای گروههای یهودی نیز خود در همین فرآیند قرار می گیرند. به جای آنکه ملت مقدس به معنای مجازی دینی باشند، «ملت یهود» به معنای لغوی (نژادی یا قومی[ . در زبان انگلیسی nohte به معنای نژاد می باشد. اما به اعتقاد نگارنده میان این واژه و نژاد تفاوت وجود دارد. نژادعبارت از اموری زیست شناختی است که با وراثت منتقل می شوند ولیکن nohte عبارت است از سنت های موروث تمدنی گروه در طول تاریخ از قوم و نسل های پیشین به ارث برده شده است (ر. ک . مباحث پاکی نژادی و پاکی قومی یهود) .

لذا در این متن برای تمایز میان این دو معنای مورد نظر نگارنده معادل این واژه لاتینی را «قوم» گذاشتیم. م.] مبدل می گردد. ازآنجا که آنان یک ملت می باشند، به تمدن غرب وابسته نیستند و در نتیجه باید سرزمین داشته باشند. پس از آن نوبت به فرآیند به کارگیری و استثمار می رسد که شکل ترانسفر دو سویه به خود می گیرد: تحریک یهودیان برای انتقال از سرزمین تبعید به وطن و تحریک ساکنان اصلی از وطن به تبعید در راستای خدمت به منافع غرب. این همان طرح صهیونیستی فراگیر است.شعار «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» هم آهنگی لفظی سحرانگیزی دارد.

این شعار به دو بخش مساوی و با تعداد کلمات مساوی تقسیم می شود. کلمه «بدون» در هردو بخش محور ثابت و عنصر مشترک است. کلمه «سرزمین» و «ملت» در حال جابجایی اند جای خود را به دیگری می دهند، همان گونه که یهودیان و اعراب موقعیت خود را معاوضه خواهند کرد!این شعار یک انسجام عالی و وحدت کامل دارد. نه حرف زائدی در آن هست و نه کلمه ای که در جای خود قرار نداشته باشد. این تجلی بارز این دیدگاه مبهم و آلی است که گفتمان جدید تمدنی غرب به آن متصف است.

گفتمانی که به کارگیری شکل های زیبا و از لحاظ لفظی منسجم را ترجیح می دهد به طوری که این صیغه مبنا و اساس این گفتمان می شود و مانند«شمایل» به امر دیگری مبتنی نیست. بسا که فرد در برابر زیبایی عبارت بهت زده شود وفراموش کند که این عبارت برای قلع و قمع کردن، و به معنای پنهان کردن اعراب و از بین بردن آنان [ وضع شده ] است. از یاد می برد که این عبارت به معنای جدا کردن مجموعه ای بشری (یهودیان) از سرزمینهایشان و اسکان آنان در میان یک بافت تمدنی است که آنان راطرد می کند. این عبارت در اعلامیه بالفور با اشاره نمودن به اعراب به عنوان «گروههای غیریهودی» ترجمه ای سیاسی شد.

این شعار خود را در مقوله ای که «عرب غائب» در گفتمان نژادی صهیونیستی می نامیم نشان داد. ما بر این باوریم که ادراک جهان عرب نسبت به فلسطینی هاهمچنان در چارچوب مقوله «سرزمین بدون ملت» در حرکت است و رفتار اعراب که ممکن است برای ما غیر عقلانی باشد بر همین اساس است.نیاز به ذکر این نکته نیست که این شکل بازاری صهیونیستی و آشکار کننده ماهیت حقیقی صهیونیسم، بیانگر گرایش نژادپرستانه و نابودکننده و درنده، به طور کامل در گفتمان صهیونیستی پنهان شده و جای خود را به شکل های پیچیده و جذاب تر مانند «حقوق مطلق ملت یهود» داده است.

این عبارت در حقیقت به این معناست که حقوق اغیار (اعراب) نسبی و عرضی است. بنابراین می توان آن را به حاشیه راند و در نهایت امر از بین برد.همچنان که گفتمان صهیونیسم بعد از سال 1967م و پس از اشغال بخش دیگری از اراضی فلسطین که از تراکم جمعیتی بالایی برخوردار است، ناچار شد به وجود ملت در این سرزمین اعتراف کند. لذا به خدعه متوسل شد تا این شعار قدیمی را بر جهان خارج تحمیل کند. به همین دلیل مفهوم اسرائیلی «تشکیلات خودگردان»، به معنای حقوق فلسطینی ها دراداره امورشان می باشد بدون آنکه هیچ حقی برای آنها در مورد این سرزمین داشته باشند یعنی که فلسطینی ها ملتی بدون سرزمین اند. همچنان که «راههای محاصره کننده».By-PassRoads.

بقیه در ادامه

 

 

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 9:00 PM

 مخالفت با سلطه‌ی غرب به‌ویژه آمریکا و زندگی و پیشرفت، بدون رابطه‌ی با آمریکا به یک پیام برای همه‌ی مسلمان‌ها تبدیل شده است. مخالفت با اسرائیل، مخالفت با کمپ‌دوید و مخالفت با سازش یک پیام است برای همه‌ی مسلمانان.

 
خبرگزاری فارس: خواب دیروز و بیداری امروز

 

عنوان صحبت بنده «خواب دیروز و بیداری امروز» است. وقتی می‌گوییم «بیداری»، با «خواب»ی که قبلاً بوده ملازمه دارد. اول خوابی بوده است که بعد از آن بیداری حاصل شده است. بنابراین برای آن‌که بیداری را بهتر درک کنیم باید بدانیم خواب دیروز چه بوده است؟ بنده از تقابل بین خواب دیروز و بیداری امروز در جهان اسلام به حکم تعرف‌الاشیاء باضدادها استفاده می‌کنم تا بیداری اسلامی بهتر تبیین شود.

در قرن پانزدهم میلادی در دنیا میان قوای مسلمین و مسیحیان نوعی توازن و تعادل کلی وجود داشت؛ یعنی هیچ‌یک از این دو تمدن بر دیگری از نظر نیروی مادی غلبه‌ی آشکار و مطلق نداشت. اما این توازن به هم خورد و از قرن‌های شانزدهم به بعد با تحولاتی که در دنیای غرب پدید آمد، دنیای غرب دست بالا را از نظر قدرت مادی پیدا کرد. اختراع سلاح از راه دور، تفنگ، توپ و امثال آن، عامل مؤثری در تغییر این موازنه بود. توسعه‌ی علوم طبیعی و ریاضی، افتادن علوم به مسیر دیگر - راهی که توسط نیوتون آغاز شد و ریاضی‌دانان و فیزیک‌دانان آن را دنبال کردند - در تسلط دنیای غرب بر طبیعت مؤثر بود.

انقلاب صنعتی دنیای غرب را قادر ساخت تا از انرژی طبیعت برای تولید انبوه و انباشت ثروت استفاده بکند. تسلط بر دریاها و قوت‌یافتن در دریانوردی و استخدام نیروی نظامی دریایی به دنیای غرب امکان دست‌اندازی به کشورهای دور و اداره‌ی آن کشورها را داد و پدیده‌ای به نام «استعمار» از مجموع این عوامل و‌ عوامل دیگر در جهان پدید آمد.

توازن به هم خورد و به موازات قوت‌یافتن‌ تمدن غرب، ضعف تمدن کشورهای اسلامی در برابر غرب آغاز و آشکار شد و این پوسیدگی درونی ادامه پیدا کرد تا در قرن بیستم این بنا فرو ریخت. قرن بیستم تا سال 1979 که سال پیروزی انقلاب اسلامی است، قرن ناکامی‌های مسلمانان در جهان است. قرنی سیاه، تلخ و قرن شکست‌های پی‌درپی و از دست رفتن قدرت سیاسی مسلمانها است.

در قرن بیستم، خصوصاً در نیمه‌ی دوم آن، از بعد از جنگ دوم جهانی، کشورهای مستعمره استقلال ظاهری پیدا کردند، اما از این تحولات هیچ بهره‌ای عملاً عاید جهان اسلام نشد. یعنی تحولات سیاسی ناشی از پایان جنگ دوم جهانی به احیای قدرت اسلامی در هیچ جای جهان منجر نشد. مهم‌ترین اتفاقی که در قرن بیستم برای جهان اسلام روی داد، فروپاشی امپراتوری عثمانی بود.

عثمانی قدرتی بود‌ که سراسر خاورمیانه‌ی امروز و شمال آفریقا و بخش‌هایی از خلیج فارس و بالکان را در اختیار داشت و این قدرت در اروپا تا پشت دروازه‌ی وین پیش رفته بود. اما در جنگ جهانی اول از پای در‌آمد و آن اتفاقی افتاد که هنوز که هنوز است دودش به چشم مسلمان‌ها می‌رود.

بنده برای آن‌که اهمیت این موضوع بهتر معلوم شود، مناسب دیدم بخشی از بیانات امام راحل را که در هجدهم شهریور ماه 1343 در قم ایراد فرموده‌اند بازگو کنم. ایشان می‌فرمایند: «مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود، تمدن آنها فوق تمدن‌ها بود، معنویات آنها بالاترین معنویات بود، رجال آنها برجسته‌ترین رجال بود، توسعه‌ی مملکت‌شان از همه‌ی ممالک‌ بیشتر بود، سیطره‌ی حکومت‌شان بر دنیا غالب شده بود، دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی نمی‌شود تحمیل کرد چیزهایی را که آنها می‌خواهند.

نمی‌شود ذخایر اینها را، طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمی‌شود اینها را قبضه کرد، درصدد چاره بر‌آمدند. چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند. شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بین‌المللی را، جنگ اول بین‌المللی را که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند.

دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف می‌شد گاهی او را زمین می‌زد. سایر دول، حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطره‌اش گرفته‌ بود تقریباً از شرق تا غرب را. آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قوی‌ای نمی‌شود چاره‌ای کرد. نمی‌شود ذخایر را برد، بعد از این‌که در آن جنگ با آن بساط غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار کوچک کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند، یا سلطانی قرار دادند، یا رئیس جمهوری قرار دادند.

آنها در قبضه‌ی مستعمره‌چی‌ها و ملت بیچاره در قبضه‌ی آنها. با این وضع یک دولت عثمانی با آن مجد را زمین زده‌اند و دولت‌های اسلامی از خواب بیدار نشده‌اند یا خودشان را به خواب زده‌اند. این دولت اسلامی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکای به قرآن مجید آن مجد را داشت، بعد از آن‌که تجزیه شد در زمان ما ]...[ اسلام را در آن‌جا القا کردند و الآن دولت ترکیه، دولت مسلم نیست. دولت حسابش از اسلام جداست، مراسم دینی ندارد.

دولت، احکام دینی دولت ندارد. لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند و اینها هستند که در سال‌هایی که به مکه می‌روند طایفه‌ی اینها به نسبت بیشتر از دیگران است. دولت یک همچین دولتی است. آن مجد را به اتکای اسلام به دست آورد و آنها دیدند که اتکای به اسلام نقطه‌ی بسیار بزرگی است که با این اتکا نمی‌شود دولت‌های اسلامی را از بین برد. در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند.»

امام در واقع سکولار شدن دولت ترکیه را با این بیان می‌فرمایند. کلمه‌ی سکولاریسم را به زبان نمی‌آوردند، اما مفهوم و مدلول آن را بیان می‌کنند. بعد باز قدری بعدتر می‌فرمایند: «دولت عثمانی با آن عرض و طول را حالا چند تا دولت کرده‌اند، همه کوچک کوچک کوچک. ملت‌های بیچاره را، این ملت انبوه چند صد میلیونی را در تحت اسارت یک عده از خدا بی‌‌خبر قرار داده‌اند و آنها، آنها را استعمار می‌کنند و این سران ممالک، ملت خودشان را بیچاره می‌کنند. نباید این دول اسلامی از خواب بیدار بشوند؟» اینها بیانات امام است در سال 1343.

اما ناکامی‌ها محدود به فروپاشی عثمانی نبود. گرچه از همه مهم‌تر، فروپاشی عثمانی بود.‌ این به معنای این نیست که امام، همه‌ی رفتارهای سلاطین عثمانی را منطبق بر اسلام می‌دانستند. امام یک دیدگاه دیگری داشتند فراتر از این امور. اتفاق دیگری که افتاد که لطمه‌ی دیگر قرن‌ بیستم بود، پیروزی انقلاب مارکسیستی و کمونیستی در روسیه و پدید آمدن آن‌چه اتحاد جماهیر شوروی خوانده شد بود که سبب شد ده‌ها میلیون مسلمان در قفقاز، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و در آسیای میانه، همه‌ی اینها تحت سیطره‌ی حکومت ضد دینی و الحادی مارکسیستی قرار گرفتند و رابطه‌ی آنها با اسلام و با جهان اسلام برای مدت هفتاد سال قطع شد.

  اتفاق بسیار فاجعه‌‌بار دیگر، پدید آمدن یک دولت جعلی به نام اسرائیل در خاورمیانه در سال 1948 و بعد از جنگ دوم جهانی بود که همچون خنجری بر پیکر جهان اسلام فرو رفت که به تعبیر امام یک «غده‌ی سرطانی» بود. در این شصت و چند سالی که از پدید آمدن این دولت غاصب مجعول گذشته است، چه مصائبی که بر سر مردم فلسطین و اعراب و مسلمان‌ها آمده و چه مصیبت‌هایی دامن‌گیر جهان اسلام شده است.

اتفاق دیگری که در شرق جهان اسلام افتاد، تشکیل کشور پاکستان بود. بنیان‌گذاران پاکستان نیت‌شان این بود که یک کشور اسلامی ایجاد کنند و مسلمان‌ها را در یک جا متمرکز کنند و به قدرت برسانند. اما آرزوی آنها برآورده نشد. پاکستان متأسفانه به یک کشور اسلامی نیرومند مبدل نشد. از همان آغاز جدایی هند و پاکستان مرزهای هند و پاکستان مرز صلح نبود بلکه مرز جنگ بود.

   این زخم کهنه‌ی کشمیر همچنان سبب درگیری بود و دشمنان نمی‌خواستند این مسأله حل شود. هند به سوی شوروی متمایل شد و پاکستان به دامن آمریکا افتاد. بعدها همان پاکستان به نوبه‌ی خود تجزیه شد و پاکستان شرقی به نام بنگلادش از پاکستان غربی جدا شد و باز هم تجزیه و تفرقه‌ای دیگر شکل گرفت.

اگر ما در دهه‌ی شصت و هفتاد میلادی نقشه‌ی جهان اسلام را باز کنیم و از اندونزی در خاور دور تا مراکش در مغرب اقصای جهان اسلام را در نظر بگیریم، می‌بینیم عموم این کشورها تحت سلطه‌ی غرب هستند و غرب برای این کشورها دو الگوی حکومت و به اصطلاح دو مدل طراحی کرده است. آن‌جا که تظاهر به دموکراسی می‌شود، مثل پاکستان و ترکیه، شما می‌بینید که غرب، دخالت و سلطه‌ی خودش را از طریق ارتش و ژنرال‌های ارتشی اعمال می‌کند.

   ما در عمر خودمان شاهد بوده‌ایم که تقریباً هر ده سال یک بار که فضای دموکراسی ظاهری در پاکستان آشفته می‌شد و مصلحت غرب چیز دیگری بود، یک ژنرال ارتشی پنجره‌ی کودتا را باز می‌کرد و یک سوتی می‌کشید و همه را به خط می‌کرد و بعد تا ده سال دیگر یک نظم جدیدی شکل می‌گرفت و ژنرال دیگری به سیاست وارد می‌شد.

در ترکیه هم همین‌طور بود. به محض این‌که احساس می‌شد که یک کمی ممکن است اوضاع تغییر کند، ژنرال‌های ارتشی - ارتشی که در اختیار آمریکا بود - با اجازه‌ و اشاره‌ی آمریکا وارد عمل می‌شدند. این یک مدل بود. مدل دوم که الگوی بسیاری از کشورهای عربی بود، این بود که در آن‌جاها از دموکراسی و انتخابات خبری نبود. هر جایی یک شیخی، یک امیری، یک رئیس قبیله‌ای - حالا یا به نام شیخ یا رئیس جمهور یا شاه - حاکم می‌شد و دیگر صحبت از دموکراسی نبود. آن شیخ و آن امیر و آن شاه به صورت مستقیم مأمور و مزدور و گماشته‌ی غرب بر آن ملت بود.

در این سرزمین پهناور جهان اسلام آن‌چه از جهان اسلام برای دنیای غرب معنا داشت این بود که توده‌های مسلمان، یک میلیارد مسلمان در دهه‌ی هفتاد، بازار مصرف گسترده‌ی کالاهای غربی بودند. سرزمین‌های مسلمان‌ها هم جایی بود برای پایگاه‌های نظامی غرب، هم این جغرافیا تأمین‌کننده‌ی مواد خام برای صنایع غربی به‌ویژه نفت بود و هم این دنیای پهناور از نظر فکری و فرهنگی مقهور دنیای غرب و جهان‌بینی غرب بود. خودباختگی و تسلیم شدن در برابر افکار غربی، امری طبیعی بود.

  روشنفکران در کشورهای اسلامی راه نجات را در اسلام نمی‌جستند، گروهی به ناسیونالیسم پناه می‌بردند، گروه دیگری به سوسیالیسم و مارکسیسم پناه می‌بردند و همه به سکولاریسم معتقد بودند. دانشگاه‌ها به‌ویژه در علوم انسانی تحت سیطره‌ی نظریه‌های غربی بود و هیچ کشور اسلامی در دانشگاه، داعیه‌ای و انگیزه‌ای‌ و اندیشه‌ای برای ایجاد علوم انسانی دیگری غیر از آن‌چه در تمدن غرب پدید آمده بود و به کشورهای اسلامی سرازیر شده بود، نداشت. و از همه‌جا بدتر خاورمیانه بود که با حضور اسرائیل در آن‌جا، ظلم و جنگ و تجاوز دائمی بود.

قرن بیستم تا قبل از سال 1979، قرن ناکامی‌های بزرگ، شکست‌های پی‌درپی، قرن انحطاط جهان اسلام و اضمحلال قدرت سیاسی مسلمان‌ها بود. هیچ راه نجاتی وجود نداشت و از هیچ‌سو نور امیدی نمی‌تابید. در چنین شرایطی در یک کشور بزرگ در جهان اسلام و در یک کشور به نسبت پرجمعیت، یعنی ایران، ایران کهن، ایران با سابقه‌، در عین ناباوری دنیای غرب، انقلابی به نام انقلاب اسلامی به رهبری یک روحانی، یک فقیه و یک مرجع تقلید در سال 1357 شمسی و 1979 میلادی به پیروزی رسید.

این انقلاب بر پایه‌ی اندیشه‌های اسلامی، نهضتی بود ضد استعماری، ضد استبدادی، استقلال‌طلبانه، اما متکی به خود؛ هم از حیث فکری و فرهنگی و هم از حیث روش‌های مبارزه. انقلابی که امام آن را به پیروزی رساند هیچ وابستگی به شرق و غرب نداشت. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» استقلال فکری و سیاسی این انقلاب را در برابر قدرت‌های حاکم آن زمان نشان می‌داد و به همه‌ی کشورهای اسلامی اعلام می‌کرد که این انقلاب با همه‌ی حرکت‌ها، جنبش‌ها و نهضت‌هایی که تحت عناوین «ایسم»‌های گوناگون غربی در کشورهای اسلامی صورت گرفته به کلی متفاوت است؛ هم با شرق کمونیستی و هم با غرب سرمایه‌داری مخالف است.

  امام در روش مبارزه از هیچ یک از روش‌های مرسوم و معلوم در غرب سرمایه‌داری و شرق کمونیستی تبعیت نکردند؛ نه از قواعد حزبی غربی طبیعیت کردند و نه از مبارزات کارگری و چریکی و دهقانی و طبقاتی و زیرزمینی و مسلحانه‌ی کشورهای کمونیستی. اتکای به خدا و بهره‌مندی از حمایت توده‌های مردم و مبارزه با دست خالی، روش مبارزه‌ی امام بود. بعد که انقلاب به پیروزی رسید فرمودند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد»

کار امام در آن دنیای پر از ناامیدی، در آن قرن آکنده از ناکامی، در آن روزگاری که از هیچ‌سو هیچ چراغی دل هیچ جوان مسلمانی را در آفاق اسلامی روشن نمی‌کرد این بود که حکومت دینی را در جهان احیا کرد. مفهومی که غرب چهارصد سال بود‌ پرونده‌ی آن را مختومه اعلام کرده بود و آن را به تاریخ اندیشه سپرده بود و تصور نمی‌کرد که یک بار دیگر دین بر مسند حکومت بنشیند.

  امام، حکومت دینی اعلام کرد و فرهنگ جهاد و شهادت را احیا کرد. احکام فراموش‌شده‌ی جهاد و شهادت را احیا کرد. کاری که امام کرد، نفی سکولاریسم فراگیری بود که بر اندیشه‌ی غرب و شرق و غرب‌زدگان و شرق‌زدگان در کشورهای اسلامی سیطره داشت.

   امام، قدرت سیاسی اسلام را احیا کرد. هم نظریه‌ی حکومت دینی را تدوین کرد و در آن نظریه، رابطه‌ی مردم و خدا و جایگاه وحی و احکام الهی و جایگاه مردم و نقش مردم را به صورت نظری تبیین کرد؛ و مهم‌تر از آن این‌که یک نمونه‌ی واقعی در عمل ایجاد کرد. یک حکومت به وجود آورد تا گفته نشود که این حرف‌ها قابل اجرا نیست و فقط روی کاغذ است و به درد حجره‌ها می‌خورد.

امام در میدان عمل آن‌چه را که در قالب نظریه‌ی ولایت فقیه تدوین کرده بود اجرا کرد. اجرای متناسب با زمان، با استفاده از همه‌ی ظرفیت‌های اسلام از جمله ظرفیت اجتهاد. این حکومت در سی و سه سال گذشته ممکن بودن حکومت اسلامی را به همه‌ی مسلمان‌های دنیا نشان داده است. امروز، دیگر صحبت از امکان حکومت اسلامی مطرح نیست، یعنی یگر کسی در امکان حکومت اسلامی شک ندارد. برای این‌که اقوی دلیل بر امکان چیزی، وجود آن چیز است.

  حکومت اسلامی در ایران با دوام خودش، با پایداری خودش در برابر مشکلات، ممکن بودن حکومت دینی را روز به روز اثبات می‌کند. حالا برای سایر مسلمانان، سؤال این نیست که آیا می‌شود با دین حکومت کرد یا خیر، که این سؤال جوابش داده شده است؛ سؤال این است که چگونه در کشورهای خودشان این امکان را به وجود بیاورند و این امر ممکن را از قوه به فعل در بیاورند.

ایستادگی جمهوری اسلامی در برابر تحریم‌ها، تهدید‌ها، توطئه‌ها و ایجاد انواع نظام‌های نرم‌افزاری و امکانات سخت‌افزاری و پیشرفت‌های علمی و‌ صنعتی در جمهوری اسلامی، همه‌ی اینها پیام است برای همه‌ی مسلمان‌ها، از نوجوان‌هایی که در مدارس و دانشگاه‌های اندونزی با ایمان اسلامی رشد می‌کنند تا جوان‌هایی که در میدان تحریر قاهره قلب‌شان به نام اسلام می‌تپد؛ همه و همه چشم به جمهوری اسلامی دوخته‌اند و آن را یک نمونه‌ای از ورق خوردن تاریخ می‌دانند.

  جمهوری اسلامی الگویی برای سایر مسلمان‌ها شده است. مخالفت با سلطه‌ی غرب به‌ویژه آمریکا و زندگی و پیشرفت، بدون رابطه‌ی با آمریکا به یک پیام برای همه‌ی مسلمان‌ها تبدیل شده است. مخالفت با اسرائیل، مخالفت با کمپ‌دوید و مخالفت با سازش یک پیام است برای همه‌ی مسلمانان.

آثار این انقلاب چه بوده است؟ پدید آمدن مقاومت اسلامی و حزب‌الله در لبنان، پدید آمدن انتفاضه و حماس در فلسطین و انواع حرکت‌ها و نهضت‌های اسلامی در جهان اسلام، همه‌ی اینها برخاسته از این است که مردم، توده‌های مسلمان به‌ویژه جوانان و دانشجویان باور کرده‌اند که می‌شود با اعتقاد به اسلام و قرآن جامعه را اداره کرد و حکومت دینی و اسلامی داشت. امروز، اسلام به‌ عنوان یک نظام اجتماعی، یک نظام جامعی که سعادت فرد و جامعه توأمان در آن ملحوظ شده قد علم کرده است. دیگر اسلام صرفاً یک سلسله‌ معنویات فردی و قلبی و متعلق به عالم درون نیست. اسلام هم برای عالم درون همه برای محیط بیرون برنامه دارد. همان‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند نتیجه‌ی این تحول این شده است که امروز دنیا بر سر یک پیچ تاریخی قرار دارد.

اما این تحول چقدر و تا کجا بوده است؟ یک صد سال پیش خاورمیانه درست کردند. وقتی امپراتوری عثمانی متلاشی شد، امثال چرچیل نشستند و مثل بچه‌هایی که با مقوا بازی می‌کنند، قیچی دست گرفتند و هر جایی دوست داشتند کشور درست کردند. گفته می‌شد که عراق، کاردستی چرچیل است. اینها دنیای اسلام را این‌گونه طراحی و تجزیه کردند. خاورمیانه را این‌گونه درست کردند. اصلاً اصطلاح خاورمیانه را باب کردند. ما چنین اصطلاحی نداشتیم، برای این‌که از اطلاق لفظ اسلام خودداری کنند، این عنوان را جعل کردند.

دوباره در آغاز قرن بیست و یکم یک هجوم دیگر آوردند به نام خاورمیانه‌ی جدید. تصور می‌کردند دنیای اسلام همان دنیای صد سال پیش است. اما آیا توانستند مثل یکصد سال پیش به راحتی طراحی و کشورسازی کنند؟ این خاورمیانه‌ی جدید که درست شد، نقطه‌ی مقابل آن چیزی بود‌ که می‌خواستند. همه‌ی اینها ناشی از این بود که اسلام به یک قدرت سیاسی مبدل شده است.

مسلمان‌ها به قدرت خود پی بردند. دیگر راه برای غربی‌ها باز نیست و دیگر روشنفکران و جوانان و تحصیل‌کردگان مسلمان پیش پای حکام و سلطه‌گران غربی فرش قرمز پهن نمی‌کنند و این‌طور نیست که در کشوری مثل ایران هر کس می‌خواهد کاری بکند از غرب اجازه بگیرد.

وقتی رهبر معظم انقلاب یک هفته پیش از سقوط نامبارک مصر، با حضور در نماز جمعه، مردم مصر را به ایستادگی و قیام فراخواندند و خطبه‌ی ایشان به فارسی و عربی در مصر پخش می‌شد و ما هم توفیق داشتیم که از نزدیک می‌شنیدیم. آن روز من مجد و عظمت مسلمان‌ها و مسلمان‌های ایران و مردم خودمان را در قامت و در سخن رهبری لمس کردم و حس نمودم.

رهبری به عنوان یک رهبر جهان اسلام که به‌عنوان یک مسلمان در پیشگاه خدا احساس وظیفه می‌کند فراتر از همه‌ی عرف‌های دیپلماتیک آمدند و ملت مصر را به قیام و نهضت و سرنگونی حکومت حسنی مبارک فراخواندند. هنوز مبارک حاکم بر مصر بود؛ یعنی یک رهبر اسلامی بدون کمترین اعتنایی به آمریکا و اروپا و قدرت‌های غربی، جهان اسلام را مخاطب قرار می‌دهد و آنها را به حرکت دعوت می‌کند. این یک نمادی است از آن تحولی که در جهان اسلام از لحاظ نظری و عملی رخ داده است. شجاعت، صداقت، اسلامی بودن، خدایی بودن، مستقل بودن، اینها آن چیزهایی است که در ایران اتفاق افتاده و از ایران به جاهای دیگر سرایت کرده است.

در پایان یک پیشنهادی را ارائه می‌کنم. ای کاش دوستان جوان ما و مؤسساتی که به این امور اهتمام دارند، همت می‌کردند تا کتابی نوشته شود تحت عنوان «جهان اسلام در قرن بیستم» و انقلاب اسلامی را در دو دهه‌ی آخر قرن بیستم به عنوان نقطه‌ی عطف ناکامی‌ها تحلیل کنند.

بنده به کتاب‌های مختلفی که اوضاع سیاسی دنیا را در قرن بیستم بیان کرده مراجعه که می‌کنم می‌بینم چیزی که اصلاً وجود ندارد، قدرت سیاسی مسلمان‌ها است و غربی‌ها مادامی که کتاب بنویسند بر همان عادت خودشان هستند. آنها حالا طول می‌کشد تا متوجه بشوند چه اتفاقی افتاده است.

اما خود ما باید کتابی دقیق، جامع، دانشگاهی و متین تألیف کنیم تا جوان‌های ما بدانند که امام و مقام معظم رهبری چه خدمتی با اندیشه‌های خودشان به بیداری اسلامی کردند و شهدای ما جان‌شان را برای چه هدف والایی نثار کردند و ما چه وظیفه‌ای داریم. خداوند ان‌شالله به همه‌ی ما توفیق قدردانی و پاسداری از این نعمت بزرگ و این میراث ارزشمند امام را عنایت بفرماید.

دکتر غلامعلی حدادعادل

منبع:دفترحفظ ونشرآثارحضرت آیت الله العظمی خامنه ای

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:58 PM

 هرگونه عامل تغیر در مختصات مواد اولیه مانند افزایش قیمت، اثر خود را مستقیم بر روی محصول نهایی گذاشته و در نتیجه، بخش عمده ای از بار افزایش قیمت به مصرف کننده نهایی منتقل می شود.

 
خبرگزاری فارس: نقش دولـت در مقابله با نوسانات بـازار مواد اولـیـه

 

به نظر می رسد که نوسانات ناگهانی و یا شوک های بازار مواد اولیه با شدت بیشتری خود را در بازار محصول نمایان می کند. البته این گفته بدان معنا نیست که مثلا اگر قیمت مواد اولیه 20درصد افزایش یابد، قیمت محصول نهایی 25درصد افزایش پیدا کند. چراکه مواد اولیه تنها بخشی از قیمت تمام شده یک محصول را شامل می شود و…

با فرض ثبات در قیمت سایر مواد اولیه و یا دستمزد نیروی کار و یا اجاره سرمایه، افزایش قیمت مواد اولیه، با درصد کمتری بر محصول اثر دارد که مرتبط با سهم مواد اولیه مورد نظر در فرایند تولید است در یک فرایند تولیدی، مواد اولیه جزو عوامل تولید و از ارکان اصلی تولید محسوب می شود. یعنی هر عاملی که مختصات مختلف مواد اولیه را تحت تاثیر قرار می دهد، اثر مستقیم و بزرگی بر فرایند تولید و نیز محصول نهایی می گذارد. مختصات مواد اولیه شامل قیمت، کیفیت و میزان دسترسی مواد اولیه است.

مثلا کوچکترین تغیر قیمت مواد اولیه، اثر مستقیم بر قیمت محصول نهایی دارد. همچنین تغیر کیفیت مواد اولیه، روی کیفیت محصول نهایی اثرگذار است.همچنین اگر در میزان دسترسی به مواد اولیه اختلالی ایجاد شود، این اختلال اثر خود را بر محصول می گذارد. به عنوان مثال، اگر در تولید محصولات کشاورزی مانند چغندرقند اختلالی ایجاد شود و مثلا یک سال با کمبود مواجه شود، چغندر قند به عنوان مواد اولیه تولید قند، اثر مستقیم خود را بر روی قیمت و کیفیت و نیز میزان تولید قند می گذارد.

بنابراین شناخت عوامل موثر بر تغییرات مختصات مواد اولیه برای هر تولیدکننده نسبت به تولید خودش، در سطح شرکت های تولیدی، شناخت این عوامل برای اصناف تولیدی در سطح بالاتر و در نهایت شناخت این عوامل در سطح کلان جامعه توسط دولت (اما با کمک بخش خصوصی) ضروری به نظر می رسد.

 

نقش تولیدکننده در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه

مطمئنا در سطح واحدهای تولیدی این شناخت تاحدی کامل است ولی آنچه که به جز شناخت این عوامل اهمیت دارد، قدرت کنترل این عوامل و نیز قدرت پیش بینی نوسانات و اختلالات بازارهای این عوامل است. یک واحد تولیدی تقریبا به هیچ وجه قادر بر کنترل نوسانات و شوک بازارهای مواد اولیه نیست چرا که قدرتی در این جهت ندارد ولی در عین حال بیشترین تاثیر را نیز از این نوسانات می پذیرد.

البته گاهی استثنا هم ممکن است اتفاق بیافتد و آن زمانی است که یک واحد تولیدی، خود نقش منحصر به فردی بر واحد تولیدکننده مواد اولیه خود داشته باشد. مثلا انحصار در خرید داشته باشد که در این صورت تاحدی می تواند بر بازار مواد اولیه تاثیر گذار باشد.

 

نقش اصناف تولیدی در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه

یک صنف تولیدی نیز قدرت چندانی در این جهت ندارد چرا که اصناف بیشتر جنبه هماهنگ کنندگی بین واحدهای تولیدی را دارند و ابزار جهت برای بالا بردن قدرت چانه زنی آن واحدهای تولیدی به صورت متحد، و در قالب اتحادیه ها هستند.یک صنف هم نیز می تواند تا حدی قدرت کنترل بر نوسانات مواد اولیه واحدهای تحت پوشش خود داشته باشد و آن نیز زمانی است که خود مواد اولیه صنایع و یا صنعت خاص صنف، خود زیرمجموعه آن صنف باشد. در این صورت تاحدی این نوسانات قابل کنترل است.

 

نقش دولت در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه

در نهایت به نظر می رسد که دولت نقش اصلی را در کنترل نوسانات و پیش بینی آن ها، ایفا می کند. با این وجود که بخشی از نوسانات بازارهای مواد اولیه و یا در حالت کلی تغییرات مختصات مواد اولیه ممکن است تحت تاثیر رویدادهای جهانی و یا تغییرات آب و هوایی و محیطی باشد، اما قسمت عمده ای از این نوسانات به راحتی قابل پیشگیری و کنترل به وسیله دولت است. چه بسا بسیاری از این نوسانات را خود دولت سبب می شود که بعضا خود را در نتیجه مدیریت های غلط و یا سیاست گذاری های کلی نادرست نشان دهد.

 

سهم تولیدکننده و مصرف کننده در اثرپذیری از نوسانات قیمت مواد اولیه

هرگونه عامل تغیر در مختصات مواد اولیه مانند افزایش قیمت، اثر خود را مستقیم بر روی محصول نهایی گذاشته و در نتیجه، بخش عمده ای از بار افزایش قیمت به مصرف کننده نهایی منتقل می شود. البته بخشی از آن هم متوجه تولیدکننده می شود که آن بخش، درنتیجه کاهش تقاضا برای محصول تولیدکننده در نتیجه افزایش قیمت کالای تولیدی اوست که بنا به کشش تقاضا این سهم از تاثیر پذیری متفاوت است.اما این سهم نامطلوب از افزایش قیمت در کالاهای ضروری، مثل دام و طیور، تقریبا تماما به مصرف کننده نهایی اختصاص دارد و رفاه اورا تحت تاثیر قرار می دهد.

 

افزایش قیمت مضاعف محصول نهایی در نتیجه افزایش قیمت مواد اولیه

به نظر می رسد که نوسانات ناگهانی و یا شوک های بازار مواد اولیه با شدت بیشتری خود را در بازار محصول نمایان می کند. البته این گفته بدان معنا نیست که مثلا اگر قیمت مواد اولیه 20درصد افزایش یابد، قیمت محصول نهایی 25درصد افزایش پیدا کند. چراکه مواد اولیه تنها بخشی از قیمت تمام شده یک محصول را شامل می شود و با فرض ثبات در قیمت سایر مواد اولیه و یا دستمزد نیروی کار و یا اجاره سرمایه، افزایش قیمت مواد اولیه، با درصد کمتری بر محصول اثر دارد که مرتبط با سهم مواد اولیه مورد نظر در فرایند تولید است.

اما بحث در اینجاست که درصد افزایش قیمت محصول نهایی نسبت به درصد افزایش قیمت مواد اولیه بعضا به مراتب بیشتر است. به عنوان مثال، اگر صنعتی را در نظر بگیریم که یک ماده اولیه خاص، تنها 10درصد قیمت تمام شده محصول را شامل می شود.حال اگر قیمت آن عامل 50درصد افزایش پیدا کرده باشد، قیمت محصول نهایی به ظاهر فقط باید 5درصد (5%=50% × 10%) افزایش قیمت داشته باشد. اما در برخی اوقات دیده می شود که درصد بسیار بیشتری افزایش قیمت محصول نهایی رخ می دهد.

مثلا در این نمونه ذکر شده ممکن است تولیدکننده قیمت خود را به منظور 50درصد افزایش قیمت مواد اولیه خاص، 15درصد (به جای 5درصد) افزایش دهد. در یک نگاه ظاهری نیز این تولیدکننده قیمت خود را به نسبت چندان افزایش نداده ولی در واقع سه برابر میزان واقعی قیمت محصول خود را افزایش داده است.

 

علل گوناگون افزایش مضاعف قیمت و نقش دولت متناسب با آن ها

افزایش مضاعف قیمت به علل گوناگونی صورت می گیرد. گاهی ممکن است خود تولیدکننده ها به خاطر نداشتن یک سیستم حسابداری دقیق و یا سیستم محاسبه قیمت تمام شده کالا، خودشان به صورت دقیق ندانند که در مقابل افزایش قیمت یک محصول چقدر افزایش واقعی در قیمت تمام شده داشته اند. در اینجا دولت می تواند نقش آموزشی داشته باشد و با فراهم آوردن زمینه آموزش و یا تشویق واحدهای تولیدی به واحد حسابداری، جلوی بخشی از افزایش قیمت را بگیرد.

گاهی نیز ممکن است این افزایش قیمت محصول نهایی به خاطر سوء استفاده تولیدکننده از آب گل آلود باشد که در اینجا نقش نظارتی دولت پررنگ تر می شود.گاهی نیز این افزایش قیمت مضاعف از روی نبود سیستم حسابداری و یا سوء استفاده تولیدکننده نیست بلکه به خاطر نوسان کل بازار محصول در نتیجه افزایش قیمت در بازار مواد اولیه، به خاطر وجود انتظارات تورمی است.

مثلا قیمت مواد اولیه در بازار محصول 50درصد رشد می کند اما مجموع انتظار ذهنی بازار محصول که متشکل از انتظارات تولیدکنندگان و نیز انتظارات مصرف کنندگان است، به جای 5درصد افزایش قیمت در بازار محصول، 15درصد افزایش قیمت اتفاق بیافتد. در این حالت است که دولت می تواند از ابزار های کنترل بازار که ترکیبی از ابزار های آموزشی، اعمال قدرت و… است استفاده نماید.

به عنوان یک نمونه بارز که در اقتصاد خود ما اتفاق میافتد، می توان به افزایش قیمت بنزین و افزایش کرایه های تاکسی در نتیجه افزایش قیمت بنزین اشاره کرد. درست است که قیمت سوخت چند برابر شده بود ولی دلیل ندارد که کرایه ها هم چند برابر شود بلکه با محاسبه ی دقیق شاید فقط یک افزایش 10تا 15درصدی در افزایش کرایه ها مطلوب باشد.

جوّی که در هر بار افزایش قیمت سوخت اتفاق می افتاد ترکیبی از سه عامل اشاره شده در بالا، یعنی علم نداشتن به سهم بنزین در کرایه تاکسی، سوء استفاده برخی مسافرکش ها و تاکسی دارها، و نیز مجموع انتظار ذهنی مسافران و مسافرکش ها و تاکسی دار ها می باشد.

حسین افشار صفوی

منبع:رصد

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:46 PM

 اگر کسی برای شما ارسال کرد از مراجعه و دیدن لینک آن مطلب خودداری کنید حتی اگر دوست صمیمی شما برایتان نوشته باشد: «ببین چه توهین هایی کرده و یا حتی چه شبهاتی وارد می کنند» جدا خودداری کنید. جنگ کلیک ها و امتیارات فیس بوکی و الِکسایی و... است و کسب رنکینگ های مجازی و سیاسی- اجتماعی پیاده نظام صف دشمن است.

 
خبرگزاری فارس: بهترین رسانه اما برای دشمن!

 

شاید اولین باری که یک دانشجو لینکی را برایم ایمیل کرد تا آتش شور انقلابی ام را شعله ور کند و مرا به واکنش وادار کند، خیلی نگذشته بود که دیدم ایمیل های گروهی دست به دست می چرخد و لحظه به لحظه دامنه ی مخاطبش افزوده می شود؛ ایمیلی که حکایت از توهین یک هتاکِ بی دین، به یکی از مقدسات در یک صفحه از بیکرانه ی اینترنت می کرد و تشویق برخی از جوانان پاک و مومن که جوًیی احساسی و عاطفی در دفاع از مقدسات در فضای مجازی علی الخصوص در فیس بوک به راه انداخته بودند و به تدریج خبرش با به به و چَه چَه در وبلاگ ها و سایت ها منتشر شد.

با دیدن این اتفاقات نگران تر می شدم چون معلوم بود که این فضا و یادآوری و تکرار توهین و دفاع مستقیم! و دامن زدن به ماجرا یعنی زمینه ای برای تکثیر و تشدید توهین ها و تغییر روش های ملحدان و بیماران سخت روانی که فزادهم الله مرضا. این نکته را نمی خواستم اینجا و یا در تلویزیون و منابر به صورت عمومی بگویم لذا در کلاس هایم نظرم را همان موقع گفتم و اجمالا مخالفتم را بیان کردم اما ظاهرا ناچاریم این تذکر لازم و ضروری را صورت عمومی بیان کنیم.

این که مُد شده؛ هر کس از جدیدترین بیانات یک دیوانه ی بی خرد، زودتر اطلاع داشته باشد، از سایرین، مومن تر و انقلابی تر است، از یک سو، مومنین را در مسابقه زودتر باخبرشدن و سریع اعلام کردن موارد مشابه می اندازد و از سویی بهترین فرصت و قوی ترین رسانه ی رایگان را برای چهره شدن و جهانی شدن یک دیوانه مهیا می کند. وقتی اروپا تمام ظرفیت تبلیغی خود را پای دفاع از یک زن بدکاره ی قاتل می آورد، پس جا برای چند دیوانه ی بی دین هم هست!... البته اگر ما دست به دست هم دهیم و نام او را بر سر زبان ها بیاندازیم و به سرعت از یک ناشناسِ بیمار -تاکید می کنم- یک چهره ی معروفِ مخالف جمهوری اسلامی و مخالف شیعه بسازیم. و چالشی به چالش هایمان اضافه کنیم.

در زمان تهدید آن کشیش دیوانه امریکایی در برنامه زنده این شب ها نظرم را بیان کردم؛ و درخواست کردم از رسانه ملی و کارشناسان که «نام این فرد را نیاورید. او را عَلَم و معروف جلوه ندهید -چون معروف نیست- و آدرس کلیسای کوچک او را ندهید. چون تمام این بازی موهن را درآورده فقط برای دیده شدن و کسب امتیاز در امریکا و غرب. او را تحقیر کنید و از دانستن نامش یا فامیلی او تجاهل کنید! برای او گزارش خبری نسازید.»

اما شهوتِ عجیب و غریب "خود برتر" جلوه دادن و خود را آشنا به 7 میلیارد سکنه زمین نشان دادن،در بسیاری از چهره ها هست و به مدد همین گوگلِ کذا و کذا تمام جزییاتی که خودشان می خواهند، را فرد به دست می آورد و با مباهات بیان می کند و خلق الله هم می گویند به به چقدر این فلانی دشمن شناس است. واقعا باید از این بی تدبیری ها احساس خطر کرد.

کسی انکار نمی کند "دفاع نادرست و روش های ناصحیح و هیجانی" راه کاری مناسب و مدبرانه ای برای مقابله نیست اما مشکل اینجاست که از کجا معلوم که این روش درست است یا آن روش؟ و ظاهرا فقط چاره آزمون و خطاست! و متاسفانه هزینه ی این آزمون و خطاها را که قابل محاسبه هم نیست، کسی به عهده نمی گیرد و اگر به عهده بگیرد آیا قابل جبران است؟

متحیرم که چرا همه سربازان این خط "آتش به اختیار" عمل میکنند و از دیگران انتظار پیروی و تایید و همراهی دارند مگر اهالی این جبهه با فرمانده ی خود قطع ارتباط اند؟! اگر گروهی از لشکر توحید از فرمانده خود و سلسله مراتب فرماندهی انتظار تبعیت و همراهی داشته باشند سابقه تاریخی ما آنها را نهروانی می نامد، نه شُرطَةُ الخَمیس!

چرا این نوع واکنش های ناصحیح تقبیح نمی شود؟! آیا این روش ها مثلا همین اطلاع رسانی های سایت های تحلیلی خبری یا ایمیل های گروهی فوری و یا همین دهه گرفتن های اینترنتی در کنترل این موارد تاثیر داشته؟؟

جسارتا پیشنهاد می کنم:

1. خوب است ماده 513 قانون مجازات اسلامی را بخوانید: [هرکس به مقدسات اسلام و یا هر یک از انبیاء عظام یا ائمه طاهرین(علیهم السلام) یا حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) اهانت نماید اگر مشمول حکم ساب النبی باشداعدام می شود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.] و فهرست محتوای مجرمانه؛ موضوع ماده 21 قانون جرایم رایانه ای را هم ببینید. همه ی تمهیدات قانونی برای کنترل و مدیریت این موارد در قانون پیش بینی شده فقط باید سطح انتظار و توقع اجتماعی از دستگاه های نظارتی و قضایی ارتقاء پیدا کند.

2. اگر کسی برای شما ارسال کرد از مراجعه و دیدن لینک آن مطلب خودداری کنید حتی اگر دوست صمیمی شما برایتان نوشته باشد: «ببین چه توهین هایی کرده و یا حتی چه شبهاتی وارد می کنند» جدا خودداری کنید. جنگ کلیک ها و امتیارات فیس بوکی و الِکسایی و... است و کسب رنکینگ های مجازی و سیاسی- اجتماعی پیاده نظام صف دشمن است!

3. اگر این نوع موارد را که کم نیستند در جایی دیدید آدرس مطلب آن را برای دوستان تان ارسال نکنید.

4. و حتما آدرس آن صفحه را جهت پیگیری و اقدام قضایی خردمندانه و دور از هیاهو به مراجع قانونی از طریق این لینک گزارش کنید و بدانید که بعد از آن هیچ مسئولیتی در قبال اطلاع رسانی ندارید!

5. اگر در جمع خانواده و دوستان در این خصوص صحبت شد، تجاهل و تغافل کنید و با ذکر تبری از دشمنان اسلام و بی اهمیت دانستن این اتفاقات، محترمانه درخواست کنید موضوع گفتگو عوض شود.

6. فراموش نکنیم انتشار این نوع اخبار از مصادیق اشاعه فحشاست و معصیت است.

7. هر چند همه ی دلایلم را بیان نکردم اما از شما درخواست می کنم در این باره دقیق تر تامل و تفکر کنید.

8. مراقب سلامت روح لطیف و پاک خودتان باشید و اگر چنین مواردی را دیده اید یا خوانده اید، خود را دلداری بدهید که هر چند خدا همیشه دشمن داشته و دارد اما «الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه» و بدانید که سالها و قرن ها بدترین جسارتها به انبیاء و ائمه سلام الله علیهم اجمعین شد اما اسلام زنده است و رو به گسترش و توسعه. چه جسارتی بالاتر از شهادت امام حسین و اسارت اهل بیتش اما ببینید این اسلام و امام حسین است که زنده است و حیات بخش!

چند نکته کوتاه و بدون شرح در مورد زمینه های بروز این نوع رفتارها:

- نقش اختلالات حاد روانی در این گونه رفتارهای هنجارشکن باید جدی تر تلقی شود. ارتباط روشن برخی اختلالات سایکوتیک با برخی معضلات سیاسی-اجتماعی و اجتماعی- فرهنگی را نمی شود انکار کرد و لزوم توجه و بررسی موضوع از ناحیه نظام خیلی ضروری به نظر می رسد. تا همه با هم بتوانیم با تحلیلی روشن و غیر ژورنالیستی از زمینه های بروز این نوع رفتارهای خشم آلودِ ملحدانه، به مدیریت زمینه های بروز آن پرداخته شود.

- توجه و اهمیت دادن به "تشخیص، درمان و مراقبت" از بیماران حاد روانی مسئله مهمی است. و این مسئله پیش از آن که به حوزه سلامت و درمان مربوط شود حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی را درگیر می کند. هیچ می دانید در تهران تخت خالی در بیمارستان های روانی به سختی پیدا می شود و برخی روانپزشک ها - از جمله همکارانم در زندگی بهتر- برای بستری کردن یک بیمار اورژانس چند روزی تا دو هفته باید معطل باشند. این شرح حال بیمارانی سایکوتیکی است که خود یا خانواده آنها برای درمان اقدام می کنند.

- تاثیر کش مکش های والدین و اختلافات ادامه دار خانوادگی در بروز رفتارهای ناهنجار ریز و درشت موثر است.

- قبلا هم ابراز نگرانی کردم که باید برای حفظ سلامت روانی کودکانمان و سلامت و تعادل هیجانی جوانان تدابیری علمی و عملیاتی طراحی کرد؛ تدابیری غیر فضایی، خداپسندانه و غیر تبلیغاتی.

از این حرفها بگذریم؛ اجازه بدهید دو نکته ساده هیئتی عرض کنم:

الف) شما روضه ی ماهیانه دارید؟ مجالسی که در قدیم خیلی رایج بود و یک روحانی در کمتر از یک ساعت، چند مسئله شرعی و اعتقادی را بیان می کرد با کمی موعظه و خودش یا یک مداح با ذکر توسل، روضه ای می خواند و چشم ها تر می شد و امن یجیب و دعا و جلسه با یک چای ساده تمام می شد.

نه لازم بود مداح و سخنران کشوری باشند و مشهور و نه لازم بود برای جلسه تدارکات پیچیده و سختی در نظر گرفت؛ فقط یک اعلام ساده به در و همسایه و فامیل که ما مثلا سوم ماه قمری ساعت 6 بعداز ظهر روضه داریم.به این نوع جلسات بسیار نیازمندیم. مخالف جلسات عمومی گسترده نیستم اما تاثیر این نوع مجالس روضه ی خانگی را بسیار بیشتر از مجالس چند ده هزار نفری می دانم و هر دو را لازم. اگر چنین رسمی ندارید امتحان کنید.

ب) هیئت هفتگی چطور دارید؟ مثلا ما از زمانی که با دوستانمون -که امروز اغلب روحانی هستند- هیئت متوسلین به حضرت امام هادی علیه السلام را در دهه 60 - دهه دوم زندگی مان - تاسیس کردیم، همه خانوادگی تعلق خاطر و عشقی به آن داریم و نذر و نیازها و توسلات مان اغلب در آن جاست.

شهاب مرادی

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:31 PM

 جریان های وابسته سیاسی در فضای سایبر ایرانی اغلب منافع ملی کشورهای تغذیه کننده را دنبال می کنند.البته در این راه از استراتژی های بسیار زیرکانه ای استفاده می کنند.اغلب آنها به سراغ زنان، اهل سنت، بیکاران و ... می روند.

 
خبرگزاری فارس: جریان های سیاسی ایران در فضای سایبر

 

 

بیان مسئله

در دوران مدرن از ابتدای قرن 17 تا انتهای قرن بیستم، قدرت اغلب خود را در شکل لویتانی یعنی دولت ملت نمایان می ساخت. دغدغه اصلی متفکران علم سیاست شناسایی قدرت در قالب الگوهای سازمانی و بروکراتیک بود. با ورود به قرن بیستم منطق مکانیکی قدرت تبدیل به منطقی کوانتومی شد و همین انقلاب کافی بود تا متفکران سیاست برای بررسی قدرت علاوه بر سازمانها و نهادهای بروکراتیک با عرصه های سایبری و مجازی آشنا شوند که اکنون قدرت در آنها به شکل روایتی، سازه ای، روزمره و بسیار قدرتمند در حال تولید شدن است.

انقلاب تکنولوژی های اطلاعاتی باعث شده است که اساسا جامعه شناسی سیاسی با مقوله ای جدید در بررسی قدرت مواجه شود که تمام عرصه سیاسی را در حال دگرگون ساختن می باشد به نحوی که حضور نداشتن در فضای سایبر را مترادف با نادیده شدن می گیرند1. در این نوشتار قصد داریم عمده جریان های سیاسی ایران را در فضای سایبر مورد بررسی قرار دهیم.

جریان به معنای نیروهای تداومی و اثرگذار در عرصه سیاسی است. کلیه متفکران، احزاب، جنبش ها و اصنافی که در ایران دارای پشتوانه فکری هستند و در طول تاریخ در مقاطع مختلف بر روندهای سیاسی اثرگذار بوده اند به معنای جریان گرفته شده اند. سیاسی به معنای پرداختن به موضوعات تدبیر عمومی، قدرت، دولت در دو شکل نیروها و افکار سازنده و نقد کننده می باشد که قصد دارند بر امر عمومی در جامعه با رویه های محافظه کار، انتقادی یا رادیکال اثربگذارند.

عرصه سایبر به معنای زمینه های مجازی است که به خصوص در متن های اطلاعاتی و رسانه های کاربرمحور شکل گرفته است که اصلی ترین دغدغه آنها تولید قدرت نرم به قصد اثرگذاری بر افکار عمومی می باشد 2. بنابراین این نوشتار جریان های اصلی و اثرگذار سیاسی ایران را در محیط مجازی و سایبری عصر اطلاعات مورد واکاوی قرار می دهد.

 

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:29 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6269483
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی