به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

در فرودگاه پورتلند منتظر ايستاده بودم تا دوستم از راه برسد. صداهاي مختلفي‌ را در سالن فرودگاه مي‌شنيدم و بي‌تفاوت از كنارشان مي‌گذشتم؛ صدايي كه پروازهاي ورودي را اعلام مي‌كرد، صدايي كه از مسافران براي سوار شدن به هواپيما دعوت مي‌كرد و ده‌ها صداي ديگر.

من ايستاده و به سالن ورودي چشم دوخته بودم تا دوستم برسد و با هم به خانه برويم، اما در همين دقيقه‌ها اتفاق جالبي برايم افتاد؛ اتفاقي كه زندگي‌ام را تغيير داد.

همان طور كه از ميان جمعيت سرك مي‌كشيدم و سعي مي‌كردم از بين مسافران دوستم را پيدا كنم، متوجه مردي شدم كه به طرف من مي‌آمد. مرد بار زيادي نداشت و تنها 2 كيف دستي همراهش بود كه به نظر سنگين نمي‌آمدند. مرد لبخند مي‌زد و به سرعت به طرف خانواده‌اي مي‌آمد كه چند قدم آن طرف‌تر منتظرش بودند.

لبخند مي‌زد و شاد بود. همان‌طور كه خم مي‌شد تا كيف‌ها را روي زمين بگذارد به پسر كوچك‌تر كه 5 يا 6 سالش بود نگاه كرد. آنها يكديگر را در آغوش گرفتند؛ با نهايت محبت و البته بسيار طولاني. بعد كمي از هم فاصله گرفتند تا بتوانند صورت يكديگر را ببينند. شنيدم كه پدر مي‌گفت: «چقدر خوشحالم دوباره مي‌بينمت پسركم. خيلي دلم برات تنگ شده بود.» اين را گفت و دوباره صورتش را به صورت پسر كوچولو چسباند.

پسرك گويي خجالت كشيده باشد، لبخندي زد و به آرامي پاسخ داد: «منم همين طور بابا جون. منم دلم براي شما تنگ شده بود.»

سپس مرد ايستاد و به چشم‌هاي پسر بزرگ‌تر‌ كه حدودا 10 ساله بود، نگاه كرد. صورت پسر را در دستانش گرفت و با لبخندي مهربان و پدرانه گفت: «يك مرد جوان خوش‌قيافه شدي، ژاك. ژاك من خيلي دوستت دارم.» سپس با مهر و محبتي وصف نشدني او را در آغوش گرفت. اين بار هم چند دقيقه‌اي پدر و پسر با هم بودند.

وقتي آنها مي‌خنديدند و اين اتفاقات مي‌افتاد، دختر كوچولويي كه تنها يك سالش بود در آغوش مادرش دست و پا مي‌زد و تقلا مي‌كرد. گويي مي‌خواست توجه پدرش را جلب كند. دخترك با اين‌كه سن كمي داشت، اما حتي يك دقيقه هم از صورت پدرش چشم برنمي‌داشت. مرد به دختر كوچولو نگاه كرد و همان طور كه او را در آغوش مي‌گرفت، گفت: «تو چطوري دخترك بابا؟»

مرد او را بوسيد، نه يكبار بلكه چندين مرتبه و پشت سر هم. دختر كوچولو آرام شد و در آرامش كامل سرش را روي شانه‌هاي مردانه پدرش گذاشت.

پس از چند دقيقه مرد كودك را به ژاك داد و رو به همسرش گفت: «هميشه در آخرين مرحله بايد سراغ بهترين‌ها رفت.» زن و مرد چند ثانيه با لبخند و در نهايت آرامش به چشمان يكديگر خيره شدند. آنچه در چشمان آنها ديده مي‌شد، لبخند بود و رضايت.

در يك لحظه به ياد زوج‌هاي جوان افتادم. اين برخورد و اين همه عشق و علاقه فقط در ماه‌ها و سال‌هاي اول زندگي ديده مي‌شد، اما سن اين بچه‌ها نشان مي‌داد كه زن و مرد به تازگي ازدواج نكرده‌اند. كاملا گيج شده بودم و از مشاهده اين خانواده موفق با روابطي دوستانه لذت مي‌بردم.

يك لحظه احساس كردم حريم شخصي آنها را ناديده گرفته‌ام. حس خوبي نبود، ولي نمي‌توانستم كنجكاوي خودم را كنترل كنم. در يك لحظه با شنيدن صداي خودم كه مي‌لرزيد و از آنها سوال مي‌كرد، بيشتر متعجب شدم: «شما چند وقت است كه باهم ازدواج كرده‌ايد؟»

مرد به آرامي پاسخ داد: 14 سال.

چند وقت از هم دور بوده‌ايد؟

2 روز كامل.

2 روز؟! من گيج و حيرت‌زده شده بودم. اين همه محبت و علاقه تنها براي 2 روز دوري؟ مرد چنان پاسخ داد 2 روز كه گويي مي‌گويد 2 سال يا حتي 20 سال. سلام و احوالپرسي گرم و صميمي آنها هم طوري بود كه تصور كردم چندين هفته ـ اگر نگوييم چند ماه ـ از هم دور بوده‌اند.

از اين‌كه صحبت كرده بودم ناراحت شدم. دلم نمي‌خواست آنها متوجه حضور من باشند؛ ولي نتوانستم خودم را كنترل كنم و آنچه مي‌خواستم پرسيدم. براي اين‌كه وضعيت را كمي به نفع خودم تغيير دهم، گفتم: «اميدوار‌م زندگي مشترك من هم پس از 14 سال همين طور باشد.»

وقتي اين جمله را گفتم، مرد به طرف من برگشت. لبخند روي صورتش محو شد و به جاي آن مرد آرام و مهربان، كسي با قيافه‌اي جدي و مصمم به من نگاه كرد. به چشمانم زل زد و گويي با نگاهش به روحم نفوذ كرد، اما چيزي گفت كه مرا تغيير داد و فرد ديگري شدم. مرد محكم و قاطع گفت: «اميدواري كافي نيست، ‌عمل كن!»

بعد از گفتن اين جمله، دوباره همان لبخند فوق‌العاده روي لبانش نشست، دست مرا گرفت و به آرامي فشرد و با يك خداحافظي دوستانه با همسر و فرزندانش فرودگاه را ترك كرد.


ادامه مطلب
چهارشنبه 9 فروردین 1391  - 3:01 PM
زن كه مي‌نشيند و زير دست آرايشگر آرام چشم‌هايش را مي‌بندد، تازه جرات مي‌كنم نگاهش كنم. خجالت مي‌كشيدم از اين‌كه چشمش به چشمم بيفتد و دلش برايم بسوزد از برق چشم‌هايم يا غم منتشر شده توي صورتم يا هزار كوفت ديگري كه هر كس مرا مي‌بيند مي‌فهمد چه مرگم است. تازه اين كشف مهم آنها آغاز زجرهاي من است و همه دلشان برايم مي‌سوزد و شروع مي‌كنند به وعظ و خطابه و مرا مي‌برند و ميخ مي‌كنند به غم‌هايم.

گونه‌هاي زن با هر بندي كه بالا و پايين مي‌رود، روي صورتش تاب برمي‌دارد و روشن و قرمز مي‌شود. همه انگار محو او شده‌اند كه از هيچ كس توي آرايشگاه صدايي درنمي‌آيد. شوهرش دكتر است. خانه‌شان هم بالاي شهر. آنجا كه من و هستي يك بار با مادر رفتيم مطب. همان وقت كه مادر از درد زانو شب‌ها نمي‌توانست بخوابد.

عجب جاي خوشگلي بود. با خانه‌هاي بزرگ،‌ خيابان‌هاي تميز و.... چقدر دلم مي‌خواست بچه يكي از آنها باشم و توي يكي از آن خانه‌ها زندگي كنم.

از اين‌كه با مادر و هستي رفته بودم، بدم مي‌آمد. دوست نداشتم كسي مرا با آنها ببيند. خصوصا مادر كه چادرش را پيچيده بود دور كمرش و كفش‌هايش آنقدر كهنه بود كه من خدا خدا مي‌كردم مطب خلوت باشد و كار ما زود راه بيفتد تا برگرديم.

هرچند دلم آنجا مي‌ماند. ميان آن خانه‌ها با آن بوهاي خوب و خوش غذاشان و آن ماشين‌هاي قشنگي كه از درهاي حياط‌ها و پاركينگ‌هايشان بيرون مي‌آمد و دخترها و پسرهايي كه فقط مي‌خنديدند و انگار هيچ غمي نداشته باشند.

هيچ غمي ندارند. چه غمي مي‌توانند داشته باشند همه چيزشان جور جور است. خانه، ماشين، پول. همه چيز. مثل اين خانم دكتر كه ماه به ماه از نمي‌دانم بيكاري يا خوشي زياد مي‌آيد اينجا. كه چه؟ حتما مي‌خواهد نشان ما بدهد كرور كرور ثروتش را يا به رخمان بكشد بي‌غمي‌اش را.

آنقدر آهم را بلند كشيده‌ام كه همه توي آرايشگاه سرشان چرخيده به طرف من و ديگر كسي به جواهرات خانم دكتر توجه نمي‌كند. كارش تمام شده. بلند مي‌شود. آرايشگر پيش‌بند را تكان مي‌دهد تا موهاي ريز صورت زن به زمين بريزد و زن با لبخند نگاهم مي‌كند. هرچند چشم‌هايش خوشحال نيست.

ديوونه با اين همه خوشي. آخه اين چه قيافه‌ايه؟ اگه من جاي تو بودم...زن انگار ذهنم را خوانده باشد، دوباره لبخند مي‌زند و مي‌آيد كنارم مي‌نشيند.

چند سالته؟

24 سال.

از زندگي‌ام نمي‌پرسد. مطمئنا مي‌داند كه توي آرايشگاه كار مي‌كنم و حتما زن آرايشگر همه زندگي‌ام را برايش گفته است. احساس مي‌كنم آشنايي، دوستي، چيزي باشند. چون هميشه زن مي‌ماند تا همه بروند و نيم ساعت، يك ساعتي بعد از همه از آرايشگاه بيرون مي‌آيد. حتي بعد از من كه آرايشگر با خسته نباشيدي عذرم را مي‌خواهد.

حالا هم وقت خسته نباشيد بود و من بلند شدم و آرام دوباره با حسرت لباس‌ها و طلا و جواهر زن را نگاه كردم.

به وسط راه نرسيده يادم مي‌افتد كه گوشي همراهم را جا گذاشته‌ام. اي دختره‌ سر به هوا. سريع برمي‌گردم براي بردنش.

آرايشگر چاي دم كرده و عطر چايي پخش شده. ميان حرف‌هاي زن و آرايشگر.

بهتر شده؟

بهتر؟

اين زندگي جهنمي بهتر شدن نداره. به قول خان جون نمي‌خوام تشت طلا رو كه خون جگرم توش باشه. خدا بيامرزه ابراهيمو.

بغض آرايشگر مي‌شكند. ابراهيم شوهرش بوده. اما اين زن؟ خواهر؟

شنيده بودم ليلا خانم خواهري داشته كه با زور زن دوم مرد پولداري شده و از او بچه‌دار شده و...

از آرايشگاه كه بيرون مي‌آيم اشك پهن مي‌شود توي صورتم و شره مي‌كند پايين. سوز باد مي‌پيچد توي تنم.

با چشم‌هاي گر گرفته مي‌رسم خانه. پا توي اتاق كه مي‌گذارم مادر با لبخند سيني چاي را از آشپزخانه مي‌آورد. خسته نباشيدش را اين بار جور ديگري مي‌شنوم. مي‌روم به دست و صورتم آبي بزنم. صورتم را كه توي آينه نگاه مي‌كنم، ديگر بيني و دندان‌هايم توي ذوقم نمي‌زنند. توي آينه به خودم لبخند مي‌زنم.

طيبه‌پرتوي‌راد

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 9 فروردین 1391  - 2:55 PM

مصرف‌گرایی به‌عنوان یک فرایند اجتماعی، بر مصرفِ مصرفی تکیه کرده و مصرف هرچه بیشتر کالاهای مصرفی، اعم از بادوام و بی‌دوام را مورد تأکید قرار می‌دهد.

خبرگزاری فارس: چرایی «مصرف گرایی» در جامعه؛تبعات و مضرات آن

نظر به اینکه حیات بشری بر عرصه گیتی، وابسته به منابع موجود کره زمین بوده و با توجه به محدودیّت دسترسی به این منابع، بحث مصرف و اصلاح الگوی آن از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است. به‌ویژه آنکه با گسترش زندگی شهرنشینی و افزایش دامنه فعالیّت‌های تبلیغاتی رسانه‌های مختلف و تشویق به مصرف بیشتر کالاهای مصرفی، شاهد روند لجام گسیخته‌ای در مصرف انسان‌های معاصر هستیم. نوشتار حاضر می‌کوشد ضمن بررسی اجمالی در معنا و مفهوم مصرف، مصرف‌گرایی و اصلاح الگوی مصرف به تبیین برخی عوامل مصرف‌زدگی جوامع و آفات اسراف و تبذیر منابع خدادادی پرداخته و اشاره‌ای به پاره‌ای از توصیه‌ها در این زمینه داشته باشد.

مقدمه

صرفه‌جویی و به‌عبارت دیگر مدیریت مصرف منابع مبتنی بر آینده‌نگری، به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است؛ چراکه امروزه حجم جمعیّت در سطح جهان گسترش پیداکرده است. محدودیّت منابع در دسترس بشر از یک سو و عدم توزیع متوازن منابع محدود موجود از سوی دیگر (که بخشی از آن، بنابر عوامل طبیعی و جغرافیایی و تقسیمات کشورها در سطوح مختلف زمین بوده و بخشی دیگر منبعث از عدم توازن قدرت کشورها در تسلّط و بهره‌برداری از این منابع است)؛ بر مشکل فوق افزوده است. البته باید در نظر داشت که این امر به هیچ‌وجه به‌معنای ناکافی بودن منابع موجود در کره زمین برای ساکنان آن نبوده و نیست. آنچه بشر را از نظر تأمین منابع، با چالش روبرو کرده، اسراف‌کاری و هدر رفتن بسیاری از منابع جهان توسط برخی از ساکنان زمین است. "ژزوئه دو کاسترو" در این‌باره می‌نویسد: «نیک می‌دانیم که نعمت‌های موجود در کره زمین، برای ساکنان آن کافی است. با این حال می‌بینم، گرسنگی پدیده‌ای جهانی به‌شمار می‌رود و بیشتر ساکنان روی زمین از گرسنگی رنج می‌کشند. گرسنگی را طبیعت به‌ما تحمیل نکرده است؛ بلکه خاستگاه این فاجعه، شرایط فرهنگی جامعه‌های انسانی است».[1]

استفاده از وسایل تأثیرگذار بر ذهن انسان، برای سودمند یافتن کالاهای تولیدشده و در نتیجه اقدام به خرید و مصرف آن، تأثیری بسیار ویران‌گر بر تعادل روانی مردم جوامع مختلف گذاشته و از خودبیگانگی و روان‌پریشی‌های گوناگونی را در لایه‌های بسیار گسترده‌ای از مردم پدید می‌آورد. این الگوی مصرف اسراف‌کارانه، ریشه در آز و طمع برخی جوامع انسانی دارد و علاوه‌بر آلودگی‌های زیست‌محیطی، در تأمین زندگی بخش زیادی از بشریّت، ایجاد مشکل کرده است. از این‌رو کنکاش و بررسی ابعاد مختلف مصرف‌گرایی در جوامع مصرف‌زده و پرداختن به راه‌کارهای مقابله با آن، ضمن بررسی چرایی و چگونگی ترویج این فرهنگ ناسالم، ضروری می‌نماید؛ لذا این نوشتار بر آن است ضمن تبیین مفهومی این مقوله و برخی مقولات مرتبط، بررسی اجمالی این امور را پی‌گیری کرده و برخی توصیه‌های زمینه‌ساز اصلاح الگوی مصرف را عنوان نماید.

تبیین مفهوم مصرف و مصرف‌گرایی

مصرف که از آن به واژه "استهلاک" نیز تعبیر شده، «فرایندی است که در آن ارزش استفاده چه به‌صورت تبدیل آن در فرایند تولید (مصرف تولیدی) و چه به‌صورت استفاده ناب و ساده آن در هنگام مالکیت برای ارضاء نیازها (مصرف مصرفی یا مصرف نهایی)، از بین می‌رود.»[2] از آن‌جایی‌که این فرایند، در واقع همان عمل افراد برای استفاده از کالا یا تولید آن است؛ علاوه‌بر محسوب شدن به‌عنوان یک فعالیّت اقتصادی، یک مقوله اجتماعی و فرهنگی قلمداد شده و یک مرام و خواست فرهنگی و اجتماعی به‌شمار می‌رود که حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی را نیز در برمی‌گیرد.

این فرایند در دوره‌های مختلف انقلاب صنعتی، فرهنگ‌های گوناگونی به‌خود گرفت و در هر دوره، براساس امکانات تولید صنعتی، فرهنگ مصرفی ویژه‌ای شکل گرفت و نظریه‌های اقتصادی مناسب آن پدیدار گردید؛ تا اینکه در قرن بیستم، فرهنگ مصرف‌گرایی مطابق نیاز جامعه سرمایه‌داری به مصرف بیشتر (که در اثر تولید انبوه به‌وجود آمده بود)، در غرب ظاهر شد و به‌تدریج دامنه آن به کشورهای در حال توسعه و جهان سومی گسترش یافت.

مصرف‌گرایی به‌عنوان یک فرایند اجتماعی، بر مصرفِ مصرفی تکیه کرده و مصرف هرچه بیشتر کالاهای مصرفی، اعم از بادوام و بی‌دوام را مورد تأکید قرار می‌دهد. در این فرهنگ، افراد در خرید همیشگی کالاها و خدمات جدید، درگیر می‌شوند؛ در حالی‌که هیچ توجهی به نیاز یا عدم نیاز به این کالا و خدمات، قابلیت دوام آنها، مبدء تولید یا پیامدهای زیست‌محیطی تولید و مصرف آن‌ها، نمی‌کنند. در واقع باید مصرف‌گرایی یا مصرف‌زدگی را «از بین بردن یا صرف‌کردن از طریق به‌کار بردن و هزینه کردن بیهوده»[3] دانست.

جامعه‌ای که این فرهنگ بر آن حاکم گردد، همان جامعه مصرفی خواهد شد؛ که در آن، بنا به نظر بودریار، «مصرف مبتنی بر خواست، مطرح می‌شود؛ نه صرفاً مبتنی بر نیاز؛ یعنی مصرف با میل آمیخته می‌شود و سلیقه و میل افراد در جامعه، بر نوع آن تأثیر می‌گذارد.»[4]

در چنین جامعه‌ای که شعار خرید و مصرف بیشتر رواج می‌یابد، مصرف‌گرایی، به ‌نوعی وجهه اجتماعی و نه به یک نیاز ضروری تبدیل می‌شود؛ بلکه گاه به‌عنوان «تمایز یک گروه از گروه دیگر یا به‌عنوان بیان یک منزلت اجتماعی» خواهد بود.[5]

این جامعه، که محل نمایش و عرضه‌کنندگی کالاهای گوناگون به‌منظور ایجاد احساس عدم کمیابی کالا در مصرف‌کننده است، با رشد غلبه آگهی تجاری در جهت نمایش کالا و ایجاد مصرف‌کننده‌ی با دوام و قابل اتّکاء، روبروست، سعی می‌کند با رفع محدودیّت استقراض و از بین بردن قبح بدهکاری، زمینه خرید هرچه بیشتر و از روی میل را برای مصرف‌کننده فراهم آورد.

عوامل بروز و گسترش مصرف‌گرایی در جامعه

در ریشه‌یابی بروز و گسترش فرهنگ مصرف‌زدگی در یک جامعه، عوامل درون‌فردی و برون‌فردی گوناگونی می‌توانند دخیل باشند؛ که با شناخت آنها می‌توان به راهکارهای مناسب، جهت اصلاح الگوی مصرف یک جامعه، دست یازید. برخی از این عوامل، که لازم است در نهادینه کردن الگوی صحیح مصرف مورد توجه قرار داد، عبارتند از:

1. عقده‌های روانی افراد؛ از جمله عوامل درون‌فردی، که می‌تواند در حدوث مصرف‌گرایی در میان افراد یک جامعه نقش داشته باشد، وجود برخی عقده‌های روانی در افراد است. یکی از این عقده‌های روانی، عقده‌‌ای است که بر اثر تنگ‌دستی‌ها و محرومیّت‌هایی که فرد در طول زندگی با آن دست به گریبان بوده، به‌وجود می‌آید و در شخصیت فرد، ایجاد اختلال می‌کند. در این صورت، شخص سرخورده، برای حفظ شخصیت خود، به ابزارهایی متوسل می‌شود که در روان‌شناسی از آن به "مکانیسم‌های روانی" یا "واکنش‌های دفاعی" یاد می‌شود. از جمله آن‌ها "تصعید" و "جبران" است. در این واکنش روانی، فردِ دچار اختلال، سعی می‌کند برای سرپوش گذاردن بر ناکامی‌ها و عقده‌های متراکم خود، به عملی دست بزند که او را در اجتماع مطرح نماید. یکی از این اعمال، اسراف‌کاری و زیاده‌روی در مصرف است.

2. فرهنگ منزلت‌سازی با مصرف؛ در دنیای جدید، کالاها و اشیاء از شکل سنّتی خود (که به‌عنوان ابزاری برای رفع نیازها به‌کار می‌رفتند)، خارج شده‌اند و مصرف کالا و خدمات، دیگر تنها ارضای یک دسته از نیازهای زیستی نیستند؛ بلکه کالاها و مصرف آنها به‌عنوان نماد و نشانه‌ای بر منزلت و شخصیت اجتماعی و به‌مثابه ابزاری جهت نشان دادن منزلت اجتماعی مورد توجه مصرف‌کننده قرار می‌گیرند. در جهان امروز، مصرف، به‌عنوان یک وسیله هویت‌ساز معرفی شده و مصرف‌کننده با مصرف و نمایش دادن کالاهای تحت تملکش، در صدد خلق و حفظ هویت خویش است. او در واقع به سمت الگوی مصرف هویت‌بخش و مصرف متظاهرانه روی آورده است. این فرهنگ دنیای جدید، که مصرف را معیار و ملاک شخصیت و کالا را وسیله هویت‌بخشی در نظر گرفته، خود، موجب افزایش مصرف و پدید آمدن نوعی مسابقه مصرف در میان افراد جوامع شده است.

3. تبلیغات تجاری؛ بی‌شک تبلیغات تجاری با هدف معرفی کالا و خدمات از ضرورت‌‌های عصر حاضر به‌شمار می‌روند؛ اما متأسفانه این‌گونه از تبلیغات با بهره‌گیری از برخی شگردها و پاره‌ای مضامین و محتواها، موجبات گسترش مصرف‌گرایی را در جامعه به‌وجود آورده‌اند. برخی از مشکلات تبلیغات بازرگانی که در حدوث مصرف‌زدگی تأثیر دارند، عبارتند از:

الف) ایجاد احساس نیاز: پیام‌های بازرگانی ضمن فاصله گرفتن از کارکرد اصلی و فلسفه وجود خود که معرفی کالاها و خدمات بوده است به وسیله ایجاد احساس نیاز در مخاطب تبدیل شده‌اند و از این طریق به افزایش مصرف گرایی که تأمین کننده منافع سرمایه‌داری است، دامن می‌زنند.

رسانه‌ها و تبلیغات بازرگانی و همچنین ابزارهای بازاریابی در مردم احساس نیاز کاذب به کالاهایی که واقعاً به آنها نیازی ندارند ایجاد کرده و مردم را به سمت خرید آن کالاها سوق می‌دهند.

"دونا ولفولک کراس" در کتاب خود به‌نام "سخن رسانه چگونه مغز شما را می‌سازد"، در این‌باره می‌نویسد: «وظیفه تبلیغات تلویزیونی تبلیغ کیفیت‌های خاصی است، که یک محصول، فاقد آنهاست و اگر واقعاً هیچ نیازی به یک محصول وجود نداشته باشد، تبلیغات‌چی باید آن‌را ایجاد کند. او باید به شما ثابت کند که اگر این کالا را نخرید، سلامتی و شادی شما به‌خطر خواهد افتاد.»[6] باید دانست رسانه‌ها و تبلیغاتچی‌ها، برای ایجاد این احساس نیاز کاذب، از عناصری همچون ایجاد ترس، دروغ و ... بهره می‌گیرند.

ب) مصرفی کردن کالاها به‌عنوان یک ابزار هویتی؛ گاهی پیام‌های بازرگانی با به‌کار بردن مضامین و محتواهای خاصی در ضمن تبلیغ یک کالا، برای آن کالا در ذهن مخاطب، کارکرد هویتی به‌وجود می‌آورند و در نتیجه، مخاطب را به‌سمت خرید آن شیء، به‌عنوان عنصری هویت‌ساز تحریص می‌کنند. به‌طور مثال، در تبلیغ یک کالا از عباراتی نظیر «می‌خرم چون فکر می‌کنم»، «می‌خواهم بخرم چون هستم» یا «آهنگ زندگی با ...»، استفاده می‌کنند؛ که همه این پیام‌ها برای کالای مورد تبلیغ، نقشی هویت‌بخش نسبت به خود فرد یا زندگی او و حالتی زندگی‌بخش قائل می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که مخاطب، گمان می‌کند، اگر آن کالا را نداشته باشد، هویّت خویش یا حقیقت زندگی را از دست داده است.

ج) ارائه آگهی در قالب تصویر زندگی افراد ثروتمند؛ آگهی‌های تبلیغاتی تصویری، با نشان دادن تصاویری از الگوهای زندگی افراد ثروتمند، این الگوها را به همه خانواده‌ها با هر سطح اجتماعی وارد کرده و از این طریق سایر مخاطبین را به‌سمت داشتن سبک زندگی افراد ثروتمند، که نوعی زندگی تجمّلاتی همراه با مصرف کالاهای لوکس و غیر ضروری است، ترغیب می‌کند.

د) همراه کردن تبلیغ کالاهای مصرفی با نمادهای مذهبی؛ گاهی تبلیغات بازرگانی با همراه کردن تبلیغات کالاهای مصرفی غیرضروری با عبادت و نمادهای مذهبی، مصرف‌گرایی را به‌نوعی موجّه جلوه داده و از قبح اسراف و یا تبذیر در مصرف، می‌کاهند و از این طریق، به گسترش مصرف‌گرایی کمک می‌کنند.

4. انقلاب ارزش‌ها؛ نظام سرمایه‌داری کنونی غرب، با توجه به تولیدات انبوهی که در پرتو پیشرفت صنعتی به‌دست آورده، اکنون نیازمند بازار مصرف بوده و حیات خود را در گرو مصرف انبوه می‌بیند و همواره می‌کوشد برای رسیدن به مقاصد خود، الگوی مصرف انبوه را در سطح جهان پیاده نماید. امپریالیزم غرب برای نهادینه کردن این الگو و کشانیدن جوامع مختلف به‌سمت و سوی مصرف‌زدگی، خود را نیازمند ایجاد احساس نیاز و ضرورت در جوامع مختلف نسبت به مصرف بیشتر و مصرف کالاهای تجمّلی و بی‌فایده می‌بیند؛ از این‌رو، سعی می‌کند با دگرگون کردن و از میان بردن ارزش‌های مخالف مصرف‌گرایی و جایگزین کردن ارزش‌های مصرف‌گرایانه، این احساس نیاز را به‌وجود بیاورد. غرب، سعی می‌کند با تضعیف و تخریب ارزش‌هایی نظیر قناعت، زهد و ساده‌زیستی، ترجیح آخرت بر دنیا و ...، ارزش‌های مورد نظر خود، مانند دنیاطلبی، تکاثر و تفاخر، لذّت‌طلبی، ظاهرگرایی و ... که همگی تأمین‌کننده اهداف اویند، را نهادینه کند. نظام مغرب‌زمین، برای نهادینه کردن این ارزش‌ها از شیوه‌های مختلفی مانند: تبلیغ و اشاعه مدگرایی، بزرگ و موفّق جلوه دادن اشراف و ثروتمندان و ...، بهره می‌گیرد. البته گاهی خود جوامع هدف نیز در این مسیر، امپریالیسم جهانی را همراهی کرده و این شیوه‌ها و تخریب ارزش‌های حقیقی را آگاهانه و ناآگاهانه،‌ دنبال می‌کنند.

علاوه‌بر آنچه گذشت عوامل دیگری مانند توزیع نامتوازن ثروت و درآمد در جامعه و انباشت سرمایه در دست گروهی خاص، تقلید، تجمّل‌گرایی خواص و حاکمان و ... نیز می‌توانند در حدوث یا گسترش مصرف‌گرایی در جامعه نقش مؤثری داشته باشند.

مضرّات مصرف‌گرایی

مصرف‌زدگی و تجمل‌گرایی به‌عنوان یک پدیده اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آثار و نتایج زیانباری را برای فرد و جامعه در پی دارد. برخی از این آثار زیان‌بار، بدین قرارند:

1. افزایش وابستگی به بیگانگان؛ مصرف‌زدگی، جامعه را به‌سمت گسترش الگوی مصرف برون‌زا یا وارداتی سوق می‌دهد. این امر، موجب وابستگی یک جامعه خواهد شد. وقتی در جامعه‌ای لایه‌های گسترده اجتماعی، به‌سمت مصرف فراوان، بی‌توجه به امکانات تولید داخلی، گام بردارند و به‌لحاظ کمّی یا تنوع کالایی، مصرفی را طلب کنند که هیچ‌گونه عینیّت مادی در داخل آن کشور ندارد، ناگزیر به واردات کالا خواهد شد؛ که این امر، مورّث وابستگی بیشتر آن کشور خواهد شد. این وابستگی، زمینه‌ساز سلطه فرهنگی بیگانگان بر چنین جامعه‌ای خواهد شد؛ چراکه بخشی از فرهنگ بیگانه، از طریق واردات کالا به کشور منتقل می‌شود.

البته عوامل متعددی در حدوث الگوی مصرف برون‌زا نقش دارند؛ که یکی از آنها می‌تواند مصرف‌زدگی باشد. در بحث از اصلاح الگوی مصرف، لازم است، علاوه‌بر توجه به اصلاح الگوی مصرف‌گرایی به اصلاح الگوی مصرف برون‌زا و تغییر آن به درون‌زا نیز توجه شود. این مهم، از طرق مختلفی نظیر ایجاد خودباوری ملّی، بالا بردن کیفیّت محصولات داخلی و یا از طریق مبارزه با مصرف‌گرایی دنبال شود.

2. ایجاد روحیه آزمندی و طمع‌ورزی؛ "ادوارد فلاتاو" نویسنده و صاحب‌نظر آمریکایی، اذعان می‌دارد که بنابر نتیجه پژوهش‌های اخیر، ولخرجی‌های مصرف‌کنندگان در خریدهایشان، می‌تواند روحیه مادّی‌گرایی را در آنان تحریک کند. این مطالعه، نشان می‌دهد که هرچه مصرف‌کنندگان، خرید بیشتری انجام دهند، فکر می‌کنند که به خریدهای بیشتر و مصرف افزون‌تری نیاز دارند. بدین ترتیب یک دور باطل پرهزینه، در آزمندی و طمع‌ورزی به‌وجود می‌آید.[7]

3. افسردگی؛ براساس تئوری‌های پذیرفته‌شده اقتصادی، هزینه کردن بیشتر، موجب افزایش رضایت و خوشحالی فرد می‌شود. این در حالی است که بشر در پنجاه سال گذشته، با وجود آنکه بیش از کل تاریخ بشر مصرف کرده، اما هنوز به رضایت کافی دست نیافته، روز به‌روز افسرده‌تر شده و بر شمار افسردگان عالم افزوده شده است.[8]

گفتنی است، انسان تجمّل‌گرا و مصرفی، در جریان تغییر مد و تکاپو برای تغییر دادن وسایل زندگی، همواره در تنش و اضطراب روحی به‌سر می‌برد؛ همچنان‌که سیری‌ناپذیری و حرص دست‌یابی به امور تجمّلی، او را گرفتار اندوه و افسردگی می‌کند.

4. افزایش اختلاف طبقاتی؛ یکی از زیان‌های اجتماعی مصرف‌گرایی، افزایش اختلاف و شکاف طبقاتی در جامعه است.

5. مانع توسعه؛ از آنجا که مصرف‌گرایی، مانع از سرمایه‌گذاری جهت طرح و اجرای زیرساخت‌های توسعه است، سدّی در مقابل توسعه یک جامعه به‌شمار می‌رود.

اصلاح الگوی مصرف

اصلاح الگوی مصرف، بدین معناست که منابع و کالاها، به‌جا و به اندازه لازم به‌کار گرفته شوند و به‌صورت بهینه و با بیشترین بازدهی مورد استفاده قرار گیرند.[9] این مقوله، به‌معنای مصرف نکردن و حتی لزوماً به‌مفهوم کم مصرف کردن نیست و هیچ‌گونه منافاتی با تأمین نیازهای فرد و جامعه در ابعاد گوناگون ندارد. برخی گام‌ها و راهکارهایی که برای کنترل و اصلاح الگوی مصرف بایستی مورد توجه سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان و متصدیان امر قرار گیرند از این قرارند:

1. ایجاد زمینه مناسب جهت فعالیّت‌های اقتصادی؛

2. تشویق مردم به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری؛

3. افزایش آگاهی‌های عمومی در زمینه مصرف و مصرف‌گرایی؛

4. تقویت باورهای دینی و تثبیت ارزش‌های اخلاقی؛

5. اجرای عدالت اقتصادی و جلوگیری از انباشت ثروت، در دست عده‌ای خاص؛

6. پرهیز خواص از تجمّل‌گرایی؛

7. منحصر کردن تبلیغات در امر معرفی کالاها و خدمات؛

8. ترویج فرهنگ بازیافت.

جمع‌بندی مطالب

ضمن پرداختن اجمالی به ضرورت صرفه‌جویی و اصلاح الگوی مصرف، معنای مصرف به‌عنوان یک مقوله اجتماعی،‌ اقتصادی و فرهنگی روشن گردید و در ادامه با شناخت مصرف‌گرایی به‌عنوان فرایندی متّکی بر برخی از علل و عوامل مصرف‌زدگی، در یک جامعه اشاره شد. در ادامه از مضرّات پدیده مصرف‌گرایی سخن به‌میان آمد و در آخر با توجه به عوامل مصرف‌گرایی پاره‌ای توصیه‌های لازم در جهت اصلاح الگوی مصرف مورد اشاره قرار گرفت.

منابع و مآخذ

الف) کتاب‌ها

1. کاسترو، ژوزئه دو؛ انسان گرسنه، ترجمه منیر جزنی، تهران، جاویدنیا، 1379.

2. رزّاقی، ابراهیم، الگوی مصرف و تهاجم فرهنگی، تهران، چاپخش، چاپ اول، 1374.

3. اسحاقی، حسین؛ بایدها و نبایدهای مصرف، قم، دفتر عقل، چاپ اول، 1388.

4. ماهنامه سیاحت غرب شماره 70، قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، 1388.

5. بهار، مهری، مطالعات فرهنگی: اصول و مبانی، تهران، سمت، چاپ اول، 1386.

6. مصرف در دنیای امروز (برگزیده مقاله‌های ماهنامه سیاحت غرب با موضوع مصرف)، قم، دفتر عقل، چاپ اول، 1388.

7. ایروانی جواد، الگوی مصرف در آموزه‌های اسلامی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ اول، 1388.

ب) سایت‌ها

www.taj-uni.com .

www.farsnews.com.

www.magiran-com

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 9 فروردین 1391  - 2:16 PM

بر اساس پژوهش‌های جدید، برخی از نوجوانان آلمانی در سنین بین۱۰ تا ۱۲ سالگی به افکار نئونازی‌ها گرایش پیدا می‌کنند. پژوهش‌گران موسیقی را یکی از ابزار جذب نوجوانان به گروه‌های دست‌راستی افراطی می‌دانند.

خبرگزاری فارس: طعمه های جدید نئونازی ها، بچه ها هستند

جام نیوز به نقل از سایت دویچه وله، بر اساس پژوهش‌های جدید، برخی از نوجوانان آلمانی در سنین بین10 تا 12 سالگی به افکار نئونازی‌ها گرایش پیدا می‌کنند. پژوهش‌گران موسیقی را یکی از ابزار جذب نوجوانان به گروه‌های دست‌راستی افراطی می‌دانند.

"وقتی بچه‌های آلمانی به نئونازی‌ها می‌پیوندند" عنوان کتابی است اثر کلودیا همپل که به تازگی در آلمان منتشر شده است. این پژوهشگر و جامعه‌شناس آلمانی در کتاب خود نتایج دو سال تحقیق و بررسی درباره‌ی نسل جدید نئونازی‌های آلمان و گفت‌وگو با مادران و پدران آنان را گرد آورده است.

بر اساس پژوهش‌های این جامعه‌شناس، نمایندگان نسل جدید نئونازی‌ها بسیار زودتر از نسل پیش به گروه‌های دست‌راستی افراطی می‌پیوندند. این پدیده در بررسی‌ای که راینر بکر، مدیر "دفتر مشاوره‌ مبارزه با گروه‌های افراطی در ایالت هسن" انجام داده نیز تأکید شده است. بر مبنای پژوهش‌های این کارشناس، گرایش به افکار نئونازی‌ها در برخی از نوجوانان آلمانی در سنین بین10 تا 12 سالگی آغاز می‌شود. بکر دلیل این امر را زمان شروع دوران بلوغ در نسل جوان می‌داند که نسبت به نسل گذشته زودتر آغاز می‌شود. او در این رابطه می‌گوید: «در دوران بلوغ دست زدن به کارهای ممنوع و انجام کارهای "بد"، نشانه‌ی گسستن از بزرگ‌ترهاست.»

بسیاری از پدر و مادرها به موقع از گرایش‌های افراط‌گرایانه‌ی فرزندان خود باخبر نمی‌شوند. پیش از آنان اولیای مدرسه یا مسئولان ادارات جوانان و گاهی نیز "سازمان امنیت" ایالت مربوطه به این تمایلات پی برده‌اند. این نهادها بهتر و زودتر از والدین نوجوانان متوجه کارهای خلاف آنان می‌شوند: نقاشی صلیب ‌شکسته روی دیوار، مسخره‌کردن و تحقیر اقلیت‌ها یا دادن سلام هیتلری از جمله‌ی این کارهاست.

پدر و مادرهایی که دموکرات‌منش و انسان‌دوست‌اند در رویارویی با این "فاجعه" غافلگیر می‌شوند و شیوه‌ی تربیت و آموزشی خود را زیر سوال می‌برند. ولی پژوهش‌ها نشان می‌دهند که مدرسه، هم‌سن و سال‌ها و هم‌شاگردی‌های فرد و نیز جو سیاسی ـ اجتماعی، بیش از خانواده و تربیت پدر و مادر در پیدایش گرایش‌های راست‌گرایانه‌ی افراطی این نوجوانان موثر واقع می‌شود. بسیاری از نئونازی‌های نوجوان از خانواده‌های متوسط و مرفه جلب این گروه‌ها می‌شوند. آمار نشان می‌دهد که اغلب، این مادران هستند که نگران سرنوشت فرزندان خود می‌شوند و در صدد "نجات" آنان برمی‌آیند. بسیاری از پدرها، با این استدلال که "این گرایش‌ها گذراست و با خاتمه‌ی دوران بلوغ به خودی خود می‌گذرد"، خطر را دست‌کم می‌گیرند. موافق پژوهش‌های اجتماعی، این جوانان تازه بالغ با پیوستن به نئونازی‌ها در پی نمایش قدرت، احساس تعلق به جایی و گروهی و به رسمیت‌شناخته شدن هستند.

موسیقی، عامل جذب نوجوانان

جذب اعضای جدید اغلب با تبلیغ افکار و ترویج شیوه‌ی رفتاری نئونازی‌ها آغاز نمی‌شود. تعارف کردن آبجو و سیگار به نوجوانان سر گذر یا در محل اجتماع آنان، یکی از ترفندهای اعضای گروه‌های دست‌راستی برای جذب نیروی تازه است. پس از آن نوبت رد و بدل‌کردن سی‌دی‌های خوانندگان این گروه‌های افراطی می‌رسد. یکی از کنشگران نئونازی که راینر بکر در زندان با او گفت‌وگو کرده، می‌گوید: «من با موزیک، نوجوان‌‌ها را شکار می‌کردم. هر سی‌دی خودش یک دوره‌ی آموزشی است.» در این ترانه‌ها خوانندگان راستگرای افراطی، از جمله خشونت، نفرت، تحقیر خارجی‌ها، یهودی‌ها، مسلمانان، بی‌خانمانان، هم‌جنس‌خواهان و معلولین را تبلیغ می‌کنند.

دولت برای کمک به پدر و مادرهایی که ناگهان با مسئله‌ی "نئونازی‌بودن" فرزندانشان روبرو می‌شوند، در برخی از ایالات "مراکز مشاوره" دایر کرده است. مسئولان این مرکزها بیش از هر‌چیز راه برخورد با این فرزندان ناباب را به والدین آنان نشان می‌دهند. کلودیا همپل این شیوه را چنین خلاصه می‌کند: «باید به این جوانان فهماند، کارهایی که تو انجام می‌دهی، تفکر تو، آن‌چه می‌خوانی، همه‌‌ی این‌ها از نظر من بکلی مردود است. همه‌ی این‌ها ضد دموکراتیک، ضد انسانی و بی اساس است. با این‌حال تو فرزند منی و همیشه هم خواهی بود و ما ترا دوست داریم.»

این "مراکز مشاوره" هم‌چنین به پدر و مادرها یاری می‌رسانند تا راه‌های "خروج از بن‌بست گروه‌های راست افراطی" را آزمایش کنند. اینان ابتدا، میزان "تعهد" و "پیوند" این نوجوانان را به نئونازی‌ها می‌سنجند، امکان تماس با اعضای پیشین این گروه‌ها را در اختیارشان می‌گذارند و بیش از هرچیز آنان را از "تهدید‌ها و خطر‌های احتمالی" عدم همکاری با نونازی‌ها در امان می‌دارند. کلودیا همپل از تجربه‌ی مادری که فرزندش از "سر ترس هم‌چنان با این گروه‌ها در تماس مانده" یاد کرده است. همپل در این باره می‌گوید: «من در جلسات بحث و گفت‌وگو درباره‌ی کتابم، با پدر و مادرهایی هم روبرو می‌شوم که نگران فرزندان خود هستند، ولی از ترس یا شرم و ناتوانی با کسی در این باره صحبت نمی‌کنند.»

نسل مادربزرگ‌ها

پرفسور ویلهلم هایت‌مایر که مسئول "مرکز پژوهشی درگیری‌های بین‌الملی و خشونت" دانشگاه بیله‌فلد‌ است، با این‌حال برآنست که خطر نسل‌جوان نئونازی "چندان بزرگ" نیست. او که در باره‌ی "گروه‌های ضد آرمان‌های انسانی" پژوهشی درازمدت داشته، در این رابطه می‌گوید: «رفتار تحقیرآمیز نسبت به اقلیت‌ها در جامعه‌ی آلمان در بین افراد بالای ۶۰ سال بیشتر از نسل جوان است. هر چند اغلب این نسل است که دست به خشونت می‌زند، ولی باعث ایجاد جو ضد انسانی در جامعه نسل مادربزرگ‌هاست.»

شایان ذکر است پدیده آزادی در جوامع غربی بلای جان خانواده های اروپایی شده است.


ادامه مطلب
چهارشنبه 9 فروردین 1391  - 2:14 PM

رهبرانی که در مقابل دوربین یکدیگر را دوست و متحد خطاب می کنند، پشت پرده همواره چهره دیگری از خود را به تصویر کشیدند.

خبرگزاری فارس: گاف‌های تاریخی رهبران جهان

به نقل از دیپلماسی ایرانی، میکروفون ها در طول تاریخ بهترین و بدترین دوستان سیاستمدارن بوده اند. باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا تاکنون سه بار متوجه روشن ماندن میکروفون خود در دیدار با رهبران جهان نشده و با همین بی توجهی تیتر ' گاف اوباما ' در رسانه های بین المللی را به خود اختصاص داده است. 24 ساعت پیش این اتفاق دوباره گریبان آقای اوباما را گرفت. این بار طرف صحبت اوباما، دمیتری مدودف همتای روس او و مکان دیدار حاشیه ای دو رهبر در سئول پایتخت کره جنوبی بود. اوباما پس از گفتگوی مطبوعاتی در حالی که فاصله خود با مدودف را به کمترین حد ممکن رسانده بود در پاسخ به نگرانی های وی در مورد سامانه موشکی امریکا گفت: پس از انتخابات ریاست جمهوری می توانم در بسیاری از مسائل با انعطاف بیشتری برخورد کنم. متن گفتگوی آقای اوباما و مدودف به شرح زیر است:

اوباما : در خصوص مساله سامانه موشکی باید به من فرصت بدهید.

مدودف: بله متوجه منظور شما از فرصت هستم.

اوباما: این آخرین انتخابات من است. پس از این انتخابات می توانم انعطاف پذیری بیشتری به خرج دهم.

مدودف: درک می کنم و پیام شما را به ولادیمیر می رسانم.

شیوه سخن گفتن اوباما با مدودف خشم محافظه کاران آمریکایی را برانگیخت.طرفداران میت رامنی جمهوری خواه که اصلی ترین رقیب اوباما در این انتخابات است بر روی صفحه تویتر خود اینگونه به حرکت رئیس جمهوری شان واکنش نشان دادند: من نسبت به ...... پس از انتخابات انعظاف بیشتری نشان خواهم داد. جای خالی ها را می توانید با هر آنچه که اوباما در دور نخست از انجام آن ترسیده پر کنید. با تحمیل صلح به اسرائیل مثلا!

فارین پالیسی در ادامه این نوشتار به اصلی ترین گاف های تاریخی رهبران جهان از جمله باراک اوباما اشاره می کند:

درد و دل اوباما با سارکوزی در خصوص بنیامین نتانیاهو

نوامبر 2011/ فرانسه / حاشیه نشست گروه 20 / روزنامه نگارانی که پیش از اعلام دستور برگوش گذاشتن هدفون های مترجم این کار را انجام داده بودند صحبت های خصوصی رئیس جمهوری فرانسه با همتای امریکایی اش را شنیدند. سارکوزی از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی با عنوان دروغگویی یاد می کند که قابل تحمل نیست! باراک اوباما نیز در واکنش به این درددل سارکوزی می گوید: تو خسته شدی اما من مجبورم هر روز با او سر و کله زده و تحملش کنم!

در ماه مارس همان سال نتانیاهو به دلیل توهین سارکوزی به خود سفرش به پاریس را کنسل کرد. اما با اوباما در کاخ سفید دیداری داشت که باراک هنگام روشن بودن میکروفون ها این بار از دوستی عمیق میان تل آویو و واشنگتن سخن گفت.

برخورد دوپهلو اوباما با امیر قطر

آوریل 2011/ شیکاگو/ کمپین دریافت کمک های مالی حزب دموکرات / باراک اوباما متوجه نبود که خبرنگار سی بی سی ، همچنان ضبط صوت خود را مقابل او روشن نگاه داشته است. وی پس از پرسش و پاسخ های رایج در گفتگو با کمک کنندگان مالی به حزبش باب درد و دل در خصوص شیخ حامد بن خلیفه آل ثانی امیر قطر را گشود: او مردی پیش رو و بسیا فعال در ترویج روند دموکراسی در خاورمیانه است. در الجزیره اصلاحات ، اصلاحات و اصلاحات را بسیار به چشم می بینید. اما خود امیر به شخصه آدم دموکراتی نیست و می بینیم که در قطر گام های اساسی برای ترویج دموکراسی برنداشته است!

آنچه که این اظهارات اوباما را تحت الشعاع قرار داد صحبت های چند ساعت پیش او در خصوص آل ثانی در دیدار با امیر قطر در کاخ سفید بود. اوباما در این دیدار برخورد دموکرات گونه امیر قطر با مساله لیبی را ستوده و آن را حرکتی در راستای تحقق دموکراسی در خاورمیانه خوانده بود! امیر قطر نیز در ازای این تعریف وعده داد که چند بلیط اختصاصی برای تماشای بازی های جام جهانی 2022 که در دوحه برگزار می شود برای اوباما خواهد فرستاد.

اظهار نظر پوتین در خصوص موشه کاتساو

اکتبر 2006 / مسکو / کنفرانس مطبوعاتی ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری وقت با نخست وزیر رژیم صهیونیستی ایهود اولمرت : در آن زمان موشعه کاتساو رئیس جمهوری وقت رژیم صهیونیستی به تجاوز به زنان زیر دست خود متهم شده بود . پوتین در دیدار با اولمرت زمانی که متوجه روشن بودن میکروفون ها نبود در گوش او زمزمه کرد: هیچ وقت فکر نمی کردم اینچنین کاری از موشه بربیاید!

اظهار نظر جورج بوش در خصوص حزب الله

جولای 2006/ نشست گروه 8 در روسیه/ میکروفون روشن مقابل جورج بوش رئیس جمهوری وقت امریکا و تونی بلر نخست وزیر وقت بریتانیا کار دست آقای رئیس جمهور داد. زمانی که بحث به موضع گیری سازمان ملل در قبال تنش میان رژیم صهیونیستی و حزب الله در لبنان رسید، بوش با لحنی که رسانه ها از آن بی احترامی به بلر یاد کردند گفت: هی بلر! تنها کاری که آنها باید بکنند مذاکره با سوریه برای تحت فشار قرار دادن حزب الله لبنان است.

اظهار نظر ژاکوب شیراک در خصوص انگلیس

جولای 2005 / پاریس : این مساله را نمی توانیم یک گاف اساسی بدانیم اما سر و صداهایی که این اظهار نظر رئیس جمهوری وقت فرانسه به راه انداخت ، آن را در زمره سخنان ناسنجیده سیاستمدارن قرار داد. روزنامه نگارانی که سخنان ژاکوب شیراک با گرهارد شرودر صدر اعظم وقت المان و ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری وقت روسیه را شنود کردند ، شنیدند که وی در خصوص انگلیس گفت: تنها کاری که انگلیسی ها تاکنون برای کشاورزی اروپا انجام داده اند، بیماری جنون گاوی بوده است! نمی توانید به مردمی که تا این اندازه بد آشپزی می کنند، اطمینان کنید. پس از فنلاند ، بدترین غذاها را در انگلیس خورده ام.

اظهار نظر رونالد ریگان در خصوص روسیه

آگوست 1984/ رونالد ریگان رئیس جمهوری وقت امریکا بزرگترین گاف تاریخ کشورش را به نام خود سند زد. وی در حالی که خود را برای یک سخنرانی رادیویی آغاز می کرد بی توجه به روشن بودن میکروفون بادی در غبغب انداخته و گفت: هموطنان عزیز امروز قانونی را امضا کردم که ما را از شر روسیه برای همیشه نجات دهد. ما بمباران را تا 5 دقیقه دیگر آغاز خواهیم کرد!

آمریکایی ها به این بذله گویی رئیس جمهوری خود خندیدند اما روس های خشک که در روزهای جنگ سرد با امریکا بودند ، سخنان ریگان را جدی گرفته و نیروهای خود را به حالت آماده باش درآوردند.


ادامه مطلب
چهارشنبه 9 فروردین 1391  - 2:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6269816
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی