به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

نکته برجسته اینجاست که آمریکا خود را خیر مطلق و حامی و نجات دهنده جهان می‌خواند و با ایجاد نمادسازی شر در دنیا، به دنبال اهداف اصلی خود است و در این بین اقدامات خود را نجات بشر از سقوط قلمداد می‌کنند.

خبرگزاری فارس: آمریکا پرستی با نیتی به ظاهر خیرخواهانه

به نقل از ارزشی‌ها http://news.arzeshiha.ir/  چند روز پیش در خبرها آمد که ناو آمریکایی، ملوانان (ماهیگیران) ایرانی را از دست دزدان دریایی نجات داد و این خبر سبب شد برخی سایت‌های وابسته به آمریکا نوشتند "مرگ بر آمریکایی که ملوانان ما را نجات داد". نکته درست اینجاست آمریکا تا کنون چه عملی خوبی در شأن ایران انجام داده است.

با مرور تاریخ معاصر ایران که در آن حضور آمریکایی‌ها را شاهد هستیم، علی رغم تبلیغات حجیم رسانه‌ای چهره زیبایی که نشان از انسان دوستی دولتمردان این کشور باشد، دیده نشده است.

تاریخ حضور دولتمردان آمریکایی در منطقه خاورمیانه و بویژه سرزمین ایران به بعد از جنگ جهانی دوم بر می گردد، زمانیکه بریتانیای کبیر به دلیل آسیب های این جنگ، دیگر نه توان مالی داشت و نه آن قدرت بلامنازه پیشین بود که به تنهایی بتواند منطقه خاورمیانه را اداره کند.

از این رو در این دوره شاهد قدرت‌گیری ایالات متحده در صحنه جهانی هستیم و در این جهت دولتمردان آمریکایی به دنبال افزایش قدرت خود در آمدند و به رقابت‌ با انگلیسی‌ها در منطقه خاورمیانه پرداختند و اهم این رقابت را در دستیابی به منابع نفت منطقه به ویژه ایران می توان مشاهده کرد.

در این بین ایالات متحده با مطرح نمودن اندیشه های تضاد خیر و شر در دنیا، خود را به عنوان خیر جهان مطرح می‌سازد و کسانی که در برابر گفتمان حاکم بر جهان ایستادگی و مقاومت نماید را شر محسوب می‌نماید و بدین سبب دست به اقداماتی برای مهار و نابودی این مفهوم ساخته ذهن خود، می‌زند و برای موجه ساختن آن به اقدامات خود ، رنگ بشر دوستانه و خیر خواهانه می بخشد.

یکی از این دست اقدامات انسان دوستانه ایالات متحده آمریکا که در آن زمان یعنی اوج رقابت کمونیسم با لیبرالیسم مواجه هستیم، سقوط دولت مردمی دکتر مصدق بود که به گفته خود دولتمردان آمریکایی دلیل آنها نجات ایران از دست کمونیسم بود، اما نکته برجسته اینجاست که آمریکا خود را خیر مطلق و حامی و نجات دهنده جهان می‌خواند و در مقابل، ایدئولوژی کمونیسم را شیطان و شر مطلق توصیف می‌کند که به دنبال انحطاط جهان است.

 ما در این نوشتار به دنبال این نیستیم که به طرفداری از کمونیسم بپردازیم بلکه هدف نگاهی موشکافانه به این نگرش دولتمردان آمریکایی است که با ایجاد نمادسازی شر در دنیا، به دنبال اهداف اصلی خود می‌باشد و در این بین اقدامات خود را نجات بشر از سقوط قلمداد می‌کنند.

هنوز زمانی زیادی از ماجرای سقوط دولت مردمی نگذشته بود که نیات شوم این دولت مردم دوست بر ایرانیان نمایان شد، چراکه با سقوط دولت در کودتای سال 1332 زمینه های تسلط دوباره بر نفت این سرزمین، که پیش تر ملی شده بود، محقق شد. در این زمان شاهد سهم‌خواهی قدرت جدیدی با نام ایالات متحده در کنسرسیوم نفتی میان انگلیس و دیگر دوستان اروپایی آن هستیم که نشان از هدف والای این عمل بشردوستانه دولتمردان آمریکایی داشت!

با روی کار آمدن دوباره محمدرضا شاه به عنوان حاکم ایران، او خود را مدیون این عمل بشردوستانه می‌دانست. بدین سبب با آمریکائیان، قراردادهایی برای نجات منطقه خاورمیانه از گسترش دیدگاه‌های شیطانی کمونیسم به امضاء رساند. پیمان بغداد از این دست قراردادها بود که بعدها با خروج عراق به سنتو تغییر نام داد.

در کنار این پیمان، با اتخاذ سیاست دو ستونی ازسوی نیکسون، ایران به عنوان بازوی نظامی آمریکا سعی در کمک به نیات بشر دوستانه آمریکا در منطقه داشت و به جنگ عوامل شیطان آن روز یعنی جنگ با کمونیسم پرداخت و حتی برای از بین بردن نیات شوم و غیر بشردوستانه مردم ویتنام، به جنگ ویتنام نیز نیرو فرستاد.

همچنین اگر بخواهیم لب به سخن بازکنیم دریایی از خدمات به ظاهر بشر دوستانه دولتمردان آمریکایی و متحد آن یعنی انگلیس در ذهن‌ها متبلور می‌شود. از ایجاد ساواک گرفته تا قانون کاپیتالاسیون، و خیلی‌ موارد دیگر که شاهد آن روایت تاریخ است را می توان به عنوان این به ظاهر خدمات نام برد.

 در این دوران محمدرضا شاه که از نیات خیرخواهانه دوستان آمریکایی خویش آشنا شد بخش اعظم درآمد نفتی ایران که می‌توانست برای آبادانی کشور استفاده نماید، برای اجرای این نیات بشردوستانه صرف نمود و با خرید تجهیزات نظامی آمریکایی برای مبارزه با شیطان دوران یعنی شوروی و عوامل دیگر آن نظیر عراق و مصر، تلاش نمود تا از ثواب این اقدامات بی‌نصیب نماند.

به واقع، زبان قاصر از گفتن این چنین اقدامات بشردوستانه دولتمردان آمریکایی است، چرا که آمریکا خود را همواره داعیه دار پیامبری جهان می‌داند و حتی مردم آمریکای جنوبی و بخصوص نیکارگوئه نیز که به دنبال ایجاد نظامی، مردمی بودند از این نیات خیرخواهانه آمریکائیان بی‌نصیب نمادند.

با فروپاشی نظام دیکتاتوری پهلوی که متحدی ارزشمند و در عین حال، پیروی از نیات بشر دوستانه آمریکا را سرلوحه خود قرار داده بود، سبب شد که چالشی عظیم در برنامه های بشر دوستانه دولتمردان آمریکایی ایجاد شود. پس از انقلاب با حرکت دانشجویان پیرو خط امام اسناد خدمات خیرخواهانه دیگر دولتمردان آمریکایی پیدا شد تا مردم ایران با اقدامات بشردوستانه دولتمردان آمریکایی آشنا شوند.

با تشکیل نظام جمهوری اسلامی و مطرح شدن گفتمان صدور انقلاب، اقدامات به ظاهر بشر دوستانه آمریکا با تحریک صدام به جنگ علیه ایران تداوم پیدا کرد. کمک‌های نظامی، مشارکت در جنگ نظیر زدن سکوی‌های نفتی ایران و سقوط هواپیمایی مسافربری ایران همه و همه از اقدامات خیرخواهانه سیاستمداران آمریکایی در آن دوران است.

مهم‌ترین تحریم آمریکایی‌ها پس از جنگ

عدم موفقیت آمریکا و هم‌پیمانانش در 8 سال دفاع مقدس، آنها را مجبور کرد که برای پیگیری اهداف بشر دوستانه خود، تحریم علیه ایران را در صدر برنامه خود قرار دهند که برای نمونه می توان به قانون تحریم داماتو(تحریم شرکت هایی که در صنایع نفتی بالا دستی و پایین دستی ایران همکاری داشته باشند) اشاره کرد.

پس از یک دهه دوباره با وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 با موج جدیدی از اقدامات به ظاهر بشر دوستانه آمریکا رو به رو می‌شویم.

با اینکه ابهاماتی در وقوع طبیعی این حادثه در افکار عمومی جهان وجود دارد، امریکایی‌ها از حادثه 11 سپتامبر استفاده لازم را نمودند و طبق اظهارات خودشان برای نجات جهان از دست شیطان صفتان القاعده به افغانستان حمله کردند.

قبل از حمله به عراق آمریکایی‌ها برای اقناع افکار عمومی جهان در اقدامی تعجب‌ برانگیز، دولت ایران را در کنار دو کشور کره شمالی و عراق قرار دادند. دو کشوری که به ظاهر دارای سلاح کشتار جمعی بودند. این مدعی از سوی دولتمردان آمریکا در حالی در سال 2002 مطرح ‌شد که هیچ سندی دال بر داشتن سلاح هسته‌ای در ایران وجود نداشت.

شرور دانستن ایران از سوی جورج بوش سبب شد تا هم‌پیمانان اروپایی‌اش نیز با این سیاست به مخالفت بپردازند.  
 
داستان حمایت‌های بشر دوستانه آمریکا در کشورهای منطقه، این کشور را تا جایی پیش ‌برد که در سرزمینهای مورد تجاوز خود دست به اقدامات خیرخواهانه‌ای نظیر کشتن کودکان، زنان و غیر نظامیان زد و همچنین در پاکستان نیز با هواپیماهای بدون سرنشین خود بر این اقدام بشردوستانه خود پافشاری نمود و بخشی از روستاهای این کشور را با خاک و خون یکسان ساخت.

اکنون نیز که 33 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، ایادی استکبار با ترور دانشمندان هسته‌ای ایران به اقدامات به ظاهر خیرخواهانه خود ادامه می‌دهند تا جهان را به هدف و اصول والای خود برساند.

در این بین، نجات چند نفر از ماهیگیران ایرانی از سوی ناو آمریکایی جای کمی تامل دارد؛ چرا که در بین این همه اقدامات به ظاهرخیرخواهانه فوق، این اقدام اخیر نیز اگر در راستای همان نیات بشردوستانه نباشد، جای سوال دارد. اما هیچگاه این چنین اقدامات از پیش پا افتاده ای که هر کشوری بر انجام آن واقف است، نمی‌تواند دریای مواج این چنین اقدامات به ظاهر بشردوستانه آمریکا در قبال ایران را به ‌آرامش وا دارد و سبب شود با یک پاک کن تمام این خاطرات به ظاهر خیرخواهانه را از ذهن یک ایرانی دوستار میهن پاک نماید.  

باید افزود وجود خاطراتی این چنینی که دولتمردان آمریکایی در ایجاد آن نقش داشتند سبب شد که در ذهن‌ هر ایرانی طرفدار میهن، این تنفر از دولتمردان آمریکایی نقش ببندد که باید گفت: "مرگ بر تو ای آمریکا".


ادامه مطلب
دوشنبه 3 بهمن 1390  - 4:42 PM

مشاهدات اشراقى صوفیان داراى روح و زمینه واحدى است که یک مدرک واحد را در لایه‏هاى عمیق خود نمایان مى‏کند، و ازقضا این مدرک، منطبق با مضامین عالى بیانات امامان معصوم شیعه(ع) است؛ به عبارت دیگر، این ادارکات عارفانه در لایه‏اى عمیق‏تر با تشیع گره مى‏خورد.

خبرگزاری فارس: عصر صفوى و هم سویى معرفتى فقه و عرفان

  1. مقدمه
 حقیقت در حاق وجودى خود، امرى بسیط است و در مقام ظهور و تجلى، تکثر و تعدد مى‏یابد. بنابراین، وحدت وجود، اگر بخواهد به معرفت علمى و قیل و قال نظرى تنزل یابد، عناوین متنوع با موضوعات متکثرى مى‏یابد که در ظاهر متباین انگاشته مى‏شود.
 

بقيه در ادامه

 

ادامه مطلب
دوشنبه 3 بهمن 1390  - 4:38 PM

نویسنده این بار زن افسرده خانه‌داری را به تصویر می‌کشد که هر روز کارهای تکراری روز قبل را انجام می‌دهد و اصلاً برای خودش دقیقه‌ای وقت نمی‌گذارد. پیرزاد مستقیم و غیرمستقیم بار همه مسئولیت‌ها و زجرهای زنانه را به گردن اجتماع و همسر و خانه و خانواده می‌اندازد.

خبرگزاری فارس: چراغ ها را تو خاموش می‌کنی یا من؟

«چراغ ها را من خاموش می‌کنم» نوشته «زویا پیرزاد» رمان‌نویس زن مطرح ایرانی است. پیرزاد در این رمان تنهایی‌های گاه و بی‌گاه آدم‌ها را به واسطه نگاه و زبان زنانه روایت می‌کند؛ آدم‌هایی که خواسته و ناخواسته زندگی‌شان در کنار هم به نوعی به تکرار و سکون رسیده است و گویی راهی برای بیرون رفتن از این سکون و تکرار نمی‌یابند.

«کلاریس‌ آیوازیان» از ارامنه تبریز که «پیرزاد» داستان را از فکر و زبان او روایت می‌کند، به خاطر شغل همسرش ـ آرتوش ـ با پسر بزرگش ـ آرمن ـ و دوقلوهایش ـ آرمینه و آرسینه ـ در آبادان زندگی می‌کند. او مدت‌هاست به تکرار و سکون زندگی‌ در کنار خانواده‌اش در هوای گرم و شرجی آبادان، با بوی گاز پالایشگاه، صدای قورباغه‌ها و اخلاق‌های خاله زنکی مادر و تلاش خواهرش برای یافتن شوهری ایده‌آل «عادت» کرده است؛ به خصوص به بی‌اعتنایی‌ها و سردی و سر فرو بردن «آرتوش» به روزنامه و سؤال هر شبش برای اعلام پایان روز: «چراغ‌ها را تو خاموش می‌کنی یا من؟».

پیرزاد در این داستان با قلمی زنانه، زنی را به تصویر می‌کشد که پرکار و فداکار است و روزمرگی و کار زیاد به شدت زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است و گویی مدار زندگی او حول و حوش آشپزخانه و گاه رفت و آمدهای به منزل آشنایان و دوستان و معدود جلساتی خارج از فضای خانه می‌چرخد.
 
کلاریس باید مسئولیت بی‌مبالاتی و سیاسی کاری‌ها و میهمانی‌های غیر مترقبه همسر و سرزدن‌های ناخواندة مادر بیوه و خواهر مجرد و نیز مسئولیت تهیه خوراک و پوشاک و خواباندن کودکان و قصه گفتن آن‌ها را هم بر عهده داشته باشد و آخر شب هم بعد از همه چراغ‌ها را خاموش کند. در واقع شخصیت اصلی این رمان، زنی است که فقط و فقط به کار خانه مشغول است و به رسیدگی به امور فرزندان خود می‌پردازد و خودش می‌داند که دچار نوعی تکرار شده است، اما راه و چاره‌ای برای خودش نمی‌بیند.
 
 او در طول داستان همواره در حال حرف زدن با خودش است و خواننده به ندرت شاهد گفت‌وگویی میان او و همسرش می‌باشد تا جایی که به خواننده چنین القا می‌شود که «زن» داستان پیرزاد، به واسطه بچه‌داری و مسئولیت خانه و زندگی و از همه مهم‌تر خانه‌داری، دچار نوعی افسردگی مزمن شده است و کسی نه او را درک می‌کند و نه حالش را.

«زن» در این داستان، تحرک ندارد و منفعل است. او از این بابت بسیار غمگین و افسرده است و در عین حال هیچ تلاشی نیز برای نجات خودش از این وضعیت نمی‌کند.

نویسنده این بار زن افسرده خانه‌داری را به تصویر می‌کشد که هر روز کارهای تکراری روز قبل را انجام می‌دهد و اصلاً برای خودش دقیقه‌ای وقت نمی‌گذارد. پیرزاد مستقیم و غیرمستقیم بار همه مسئولیت‌ها و زجرهای زنانه را به گردن اجتماع و همسر و خانه و خانواده می‌اندازد.
او با بیان و تکرار هر شبه این جمله از دهان زن داستان ـ چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم ـ می‌خواهد به گونه‌ای اعتراض خود را به زندگی زنانی همچون کلاریس که درگیر خانه‌داری و بچه‌داری هستند، برساند و هیچ ارزشی برای تربیت و نگه‌داری فرزندان و همسرداری و خانه‌داری قائل نمی‌شود؛ بلکه برعکس، به گونه‌ای القا می‌کند که خانه‌داری و همسرداری و بزرگ کردن و تربیت فرزندان نه تنها کار بیهوده‌ای است؛ بلکه فراتر از آن، نوعی زندگی با اعمال شاقه است.

پیرزاد در حالی به القای این تلقین نادرست در اجتماع می‌کوشد که قریب به اتفاق کارشناسان و روانشناسان به این مسئله تأکید دارند که همسرداری و فرزندداری، نوعی نیاز فطری بشر به خصوص زنان است و رسیدگی به این بخش از زندگی برای زنان، اگر چه با مشکلاتی رو به رو باشد، شیرین و خواستنی است.

روانشناسان با ارائه راهکار در این زمینه معتقدند، هر چه که هستید، مدیر و برنامه‌ریز خوبی باشید. برای خودتان و علایقتان نیز سهمی در نظر بگیرید. از افراط و تفریط‌ها بپرهیزید و بکوشید مشارکت سایر اعضای خانواده را در انجام امور با خود همراه داشته باشید. بنابراین صرفاً خانه‌دار بودن و یا شاغل بودن زن، نمی‌تواند دلیلی برای احساس خوشبختی و یا عدم آن باشد. زنانی که برای ورزش، تفریح و مطالعه خود نیز وقت می‌گذارند، زنان شاداب‌تری هستند. زن موفق زنی است که با شادابی خود به خانه طراوت ببخشد. هنری داشته باشد، اطلاعاتش به روز باشد، مشارکت فکری کند، برای خودش و برای خانواده‌اش به اندازه وقت بگذارد.
 
از این نکته نیز نباید غافل شد که زن خانه‌دار کار بی‌نظیری انجام می‌دهد، ولی اهمیت کارش دیده نمی‌شود. این نادیده گرفتن اهمیت خانه‌داری هم از سوی جامعه و هم از سوی خود فرد کاملاً مشهود است. چرا سیمای ما هر جا که فرد فعالیت زن خانه‌دار را به تصویر کشیده، آن را با آه و ناله و بی‌اهمیتی عجین کرده است؟ در حالی که هرکدام از زنان و مردان توانمند امروز، ماحصل تربیت و عمر مادران دیروز هستند. به نظر می‌رسد پرداختن به این مقوله نیاز به تکرار در رسانه‌های مختلف داشته باشد.
 
از نظر روان‌شناسان و مشاوران خانواده با توجه به تغییرات ساختاری که در جوامع به وجود آمده و با عنایت به اینکه زن از حصار بی‌سوادی خارج شده است و در درون جامعه به عنوان نیمی از بدنه فعال در عرصه‌های مدیریتی و اجرایی شناخته می‌شود، هیچ منافاتی میان خانه‌داری وی و وظایف اجتماعی‌اش دیده نمی‌شود. بنابراین تقسیم‌بندی زنان به دو گروه خانه‌دار و شاغل اساساً اشتباه است. این تقسیم‌بندی این شبهه را ایجاد می‌کند که زن شاغل الزاماً باید از انجام تکالیف خانه‌داری مبرا باشد و قصور وی قابل اغماض خواهد بود؛ درحالی که باید زنان را به دو گروه مدیران متعادل و بی‌برنامه تقسیم کرد.
 
 کسانی که اولویت را به شغل می‌دهند، هم محبت بین اعضای خانواده را قربانی خودخواهی‌هایشان می‌کنند و هم در نهایت خودشان هستند که خسته و تنها می‌مانند. در این بین زنانی الگو قرار می‌گیرند که برای فعالیت‌های خانه و بیرون از منزل برنامه‌ریزی دقیقی دارند و از طرف دیگر موفق شده‌اند که مشارکت اعضای خانواده را در انجام امور به دست آورند.
 
در جامعه اسلامی ما که معمار کبیر انقلاب، زن را مربی انسان و مظهر تحقق آمال بشری می‌داند، از دامن زنان مؤمنه، مردان مرد راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند. این قشر از زنان توانمند هستند که می‌توانند رهبر نهضت‌های خودباوری، سربلندی و عزت زنان دیگر و در مرتبة بالاتر ملت باشند. بانوانی که مردان و پدران امروز را تحویل نسل جوان داده‌اند و به آن‌ها افتخار می‌کنیم و بانوانی که بزرگ‌مردان دیروز و دانشمندان امروز را تحویل جامعه داده‌اند؛ همگی بانوانی دارای تحصیلات کلاسیک و مدرن و مدیران بخش‌های مختلف و رئیسان و کارمندان شرکت‌ها و ادارات نبوده‌اند؛ بلکه بانوانی هستند که درس آموخته مکتب ایرانی بودند که دانشگاهشان، نقل قول‌ها و تجربیات مادر بزرگ‌های ماست و جزوه‌هایشان، ورق ورق از دفتر عمرشان است که باید در بزرگ‌ترین مرکز علمی، یعنی همین زندگی با نمره عالی پاسشان کرد؛ زیرا در تربیت و تعلیم جامعه، بانوان پیشتازند.
 
 نیاز امروز جامعه، زن خانه‌داری را می‌طلبد که در دنیای امروز هم‌پایه مردان تأثیرگذار و اجتماعی باشد؛ بیشتر از هر زمان دیگری چالش‌ها را درک کند و در رفع آن‌ها مشارکت داشته باشد؛ زن خانه‌داری که با علم روز آشنا باشد تا بتواند هم‌پای فرزندانش در وادی علوم مختلف گام بردارد و تا مقطعی که نیاز به کمک دارد، راهنمایش باشد؛ زن خانه‌داری که هنرمند باشد و با اعجاز خود میان خانه و جامعه پیوند برقرار کند؛ تکیه گاهی باشد که بتواند تیمار همسر و تربیت فرزندان را به بهترین نحو انجام دهد، حتی اگر خارج از چهاردیواری منزل دکتر، مهندس، معلم، کارمند و... باشد.
 
متأسفانه آنچه امروزه شاهد آن هستیم این است که در جوامع غربی برای این عشق که از ذات مقدس زن بر می‌خیزد، هیچ ارزشی قائل نیستند و بیشتر می‌کوشند با استفاده ابزاری از او به خواسته‌های تجاری و اقتصادی خود برسند. در غرب تعریف یک زن توانمند، نیروی انسانی با بازدهی مالی است، در حالی که در فلسفه شرق و به ویژه در جوامع دینی مقام زن را در شایستگی مادر بودنش تعریف کرده‌اند.

در پایان پیرزاد اگر می‌خواست می‌توانست زن داستانش را از این سردرگمی و افسردگی و تکرار برهاند؛ یعنی با راه‌حل‌های ساده‌ای چون نظم و برنامه‌ریزی، گنجاندن ساعت‌هایی برای مطالعه، ورزش و تفریح به راحتی این مشکل را حل کند؛ ولی ظاهراً وی خواسته است خانه‌داری و بچه‌داری را امری معضل‌گونه و سخت معرفی کند و کاملاً پیداست که عمدی در این کار داشته است، به پشتوانة تفکر فمینیستی‌اش!

درست است که کار زیاد و خانه‌داری بدون وقفه، ممکن است در شادابی روحی زنان نقش داشته باشد و اما در جامعه ما، هیچ‌گاه زنان، تمام ساعات خویش را وقف این امور نمی‌کنند نویسنده در این داستان غیر منصفانه، به گونه‌ای به سیاه‌نمایی این امور پرداخته و این امور مهم را زنجیری بر دست و پای زن داستان تصویر کرده است.
 فاطمه خوش‌نما
 
منبع: ماهنامه نامه جامعه شماره 88


ادامه مطلب
دوشنبه 3 بهمن 1390  - 11:53 AM

از نگاه افلاطون نقش محورى در عرصه حرکت به سوى کمال مطلوب با بعد فردى انسان است و فضیلت شهروندى در طول فضیلت انسانى مى‏باشد. به عبارت بهتر، انسان خوب بر شهروند خوب مقدّم است. در مقابل، ارسطو شهروند را عنصر اصلى در مسیر کمال مى‏داند و فضیلت شهروندى را بیشتر در کانون توجه قرار مى‏دهد.

خبرگزاری فارس: انسان خوب، شهروند خوب

حرکت به سوى کمال مطلوب و دست‏یابى به آن، یگانه عاملى است که به زندگى معنا مى‏دهد و فعالیت‏هاى انسان را در دنیا هدفمند مى‏سازد. راه رسیدن به این هدف، در میان فلاسفه قدیم و جدید، معرکه دیدگاه‏هاى گوناگون بوده و هریک از آنها بر اساس مشرب فلسفى، سیاسى و اخلاقى خود، راهى را معرفى کرده است. در این میان، توجه به شرایط و ویژگى‏هاى انسان، در بعد فردى و اجتماعى، بیش از همه مهم است. از میان فیلسوفان یونان باستان، از نگاه افلاطون نقش محورى در این عرصه با بعد فردى انسان است و فضیلت شهروندى در طول فضیلت انسانى مى‏باشد. به عبارت بهتر، انسان خوب بر شهروند خوب مقدّم است. در مقابل، ارسطو شهروند را عنصر اصلى در مسیر کمال مى‏داند و فضیلت شهروندى را بیشتر در کانون توجه قرار مى‏دهد. فضیلت انسانى به دلیل آرمانى بودن دور از دسترس اکثر مردم بوده و در مقابل، کسب فضیلت شهروندى دست‏یافتنى‏تر است. از نگاه وى مى‏توان شهروند خوب بود، بدون اینکه به تقدّم حتمى انسان خوب معتقد باشیم. این مقاله به شیوه تحلیلى و با هدف مقایسه اندیشه سیاسى افلاطون و ارسطو تدوین یافته است.

بقيه در ادامه



ادامه مطلب
دوشنبه 7 آذر 1390  - 3:28 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6270560
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی