به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

:دوراندیشی، هم زاد خرد است و او که «عقل کل» بود،دوراندیش ترین انسان ها بود. پیش از انجام هر کاری،پیامدهای آن را می سنجید و می فرمود: کسی که به فرجام ها بنگرد،از ناگواری ها درامان ماند.

خبرگزاری فارس: شیوه های آموزش پیامبر( صلی الله علیه و آله)

 

دانشوری

چه بسا در ذهن خوانندگان گرامی این پرسش جوانه زند که اگر حضرت تا بدین پایه به دانش ارج می نهاد، چرا خود نمی توانست بخواند و بنویسد.در پاسخ به این پرسش به گفتاری از دانشمند اسلامی، فیض کاشانی، توجه فرمایید:میان اهل سنت مشهور است که آن حضرت «اُمّی» بود؛ به این معنا که خواندن و نوشتن نمی دانست، اما آن چه از طریق اهل بیت –که درود خداوند بر آنان باد – نقل شده، خلاف آن است:محمدبن حسن صفا در بصائر الدرجات با اسناد خودش از عبدالرحمن، پسر حجاج نقل کرده است که امام صادق(ع) فرمود:

همانا پیامبر(ص) هماره می خواند و می نوشت، و می خواند آن چه را که [خود] ننوشته بود.و باز با سند خویش از «جعفر بن محمد» پسر صوفی چنین نقل کرده است: «از امام جواد(ع) پرسیدم: ای پسر فرستاده ی خدا! چرا به پیامبر «اُمّی» می گویند؟»

حضرت پرسید: مردم در این باره چه می گویند؟

گفتم: بر این  گمان اند که چون نمی نوشت، به او امّی [بی سواد] می گویند.

حضرت فرمود: دروغ می گویند. نفرین خداوند بر آنان باد! این کجا و سخن پروردگار خجسته و والا در کتاب خودش کجا: «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می خواند، و آن ها را تزکیه می کند و به آنان کتاب [قرآن] و حکمت می آموزد.»چگونه پیامبر (ص) چیزی را که به خوبی نمی دانست، آموزش می داد؟

سوگند به آفریدگار، حضرت رسول هماره، به هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می خواند و می نوشت. او را «امیّ» نامیدند، چون اهل مکه بود و مکه از «امهات» [ مادران] آبادی-هاست. پروردگار نیز در قرآن، مکه را چنین خوانده است: «تا (اهل) ام القری [مکه] و کسانی را که گرد آن هستند بترسانی.

آداب

امام صادق(ع) از حضرت نقل می کند که فرمود:هر گاه نزد آموزگاری و یا در مجلس دانشی نشستید، پشت سر یک دیگر [به نظم] بنشینید و پراکنده ننشینید؛ آن گونه که عرب های جاهلی می نشستند.دانش را با نگارش به بند بکشید.کسی که دانش آموزد تا با نابخردان درافتد، و یا با دانش مندان گردن فرازی کند، یا توجه مردم را به خویش جلب نماید تا او را بزرگ شمارند، جای گاهش در دوزخ باد!خوب پرسیدن نیمی از دانش است.هم آموزگار خود را محترم شمارید و هم شاگرد خود را.

شیوه های آموزشی

برای بیان مقصود خویش، تنها به گفتار بسنده نمی کرد، بلکه از دیگر شیوه ها و ابزارهای آموزشی بهره می گرفت که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

الف) یکی از آن راه ها، کمک گرفتن از اعضای بدن هم راه با گفتن بود. به قول امروزی ها حضرت به شیوه ی «سمعی، بصری» به بیان نکته ی مورد نظر خویش می پرداخت.ابوموسی اشعری می گوید: «روزی حضرت فرمود: «مؤمن برای مؤمن، به سان مصالح ساختمان است؛ هم دیگر را محکم نگه می دارند». سپس انگشتان شان را در یک دیگر فرو بردند.»

ب) گاهی برای تأکید، شی ای ممنوع را به دست می گرفت و به مردم نشان می داد و می فرمود: «این حرام است»، تا بعدها کسی ادعا نکند که اشتباه فهمیده است.

امام علی(ع) می فرماید: «حضرت روزی حریر را در دست چپ و طلا را در دست راست خود گرفت. بعد دستانش را بلند کرد و فرمود: "این دو بر مذکرهای امت من حرام و بر مؤنث های امت من حلال است."»

ج) گاه برای آن که مخاطب را به نتیجه ی مورد نظر خود برساند، پرسش هایی می کرد که از اندیشه و قلب پاسخ دهنده جواب می گرفت؛ بی آن که در وضعیت بحرانی مخاطب، از آیاتی که بیان کننده ی حرام بودن آن کار است بهره ای گیرد مثلاً:ابی امامه باهلی می گوید: جوانی نزد پیامبر آمد و گفت:«ای فرستاده ی خدا! به من اجازه ی زنا بده!»مردمان بر سر جوان ریختند. حضرت جلوی آن ها را گرفت و فرمود:«صبر کنید!» سپس به جوان گفت: «نزدیک بیا!» جوان نزدیک آمد و نشست.

حضرت پرسید:«آیا دوست داری کسی [این کار را] با مادرت انجام دهند؟»

- نه به خدا سوگند، ای رسول خدا. خدا جانم را فدایت سازد!

- مردم دوست ندارند کسی با مادرشان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با دخترت این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای فرستاده ی خدا. خدا جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با دختران شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با خواهرت این کار را بکند؟

- نه به خدا قسم، ای رسول خدا. پروردگار جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با خواهران شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با عمه ات این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای فرستاده ی خدا. آفریدگار جانم را فدایت سازد!

- مردم دوست ندارند کسی با عمه های شان این کار را انجام دهد. آیا دوست داری کسی با خاله ات این کار را انجام دهد؟

- نه به خدا سوگند، ای رسول خدا. خداوند جانم را فدایت کند!

- مردم دوست ندارند کسی با خاله های شان این کار را انجام دهد.

سپس حضرت، دست خویش را بر جوان نهاد و فرمود: «خداوندگارا! گناهش را ببخش؛ دلش را پاکیزه گردان و شرمگاهش را محفوظ دار.»پس از آن، جوان دیگر گرد گناهی نگشت.

د) بهره گیری از «مقایسه» یکی دیگر از شیوه های آموزشی ایشان بود.مثلاً:هنگامی که گروهی از ایشان پرسیدند: چرا باید به مردی که با همسرش آمیزش می کند پاداش دهند؟

پاسخ فرمود: «آیا اگر این مرد شهوت خویش را در راه ناروا اعمال می کرد، بر او کیفر نمی نوشتند؟ پس استفاده از این نیرو در راه حلال نیز باید پاداش داشته باشد.»

ه) یاری گرفتن از «تشبیه» و «همانند سازی» آسان ترین روش برای فهماندن مطلب به مخاطب در هر سطحی است.

حضرت می فرمود:دین باوری که قرآن می خواند، همانند ترنج است؛ بویی خوش و طعمی خوش دارد.مؤمنی که قرآن نمی خواند، مانند خرمایی است با طمعی خوش، اما بی بو.تردامنی که قرآن می خواند، به سان گلی است خوش بو، اما طعمی زهرآگین دارد.تردامنی که قرآن نمی خواند، نظیر حنظل است؛ بی بو یا طعمی تلخ.

تشویق به فراگیری زبان خارجی

زید بن ثابت می گوید: «پیامبر(ص) به من فرمان داد تا زبان یهودیان را بیاموزم. پس از فراگیری این زبان، هم نامه های او را به یهودیان می نوشتم و هم نامه های یهودیان به او را برایش می خواندم.»

دلیری

در مدت ده سال اقامت در مدینه، حدود بیست و هفت نبرد را خود فرماندهی کرد.شبی در مدینه صدایی [هراس ناک] شنیده شد. مردم به سوی جایی که صدا از آن جا برخاسته بود شتافتند. اما در میان راه به رسول گرامی(ص) برخوردند که به خانه برمی گشت و پیش از آن ها به آن جا رفته بود.

در نبرد، کسی شجاع به شمار می آمد که در کنار او باشد؛ زیرا در مصاف ها، پیامبر به دشمن نزدیک بود. عثمان پسر حصین می گوید:هنگامی که رسول خدا با سپاه دشمن برخورد می کرد، نخستین کسی که می جنگید او بود.

مقداد، درباره ی جنگ احد می گوید:سوگند به کسی که حضرت را به راستی به پیامبری فرستاد، فاصله ی پیامبر با دشمن بسیار نزدیک بود؛ او رو در روی آنان قرار داشت. گروهی از اصحاب گاهی نزد او بودند و گاهی نبودند. بسیار دیدم که ایستاده به سوی دشمن تیری می افکند و سنگ می انداخت تا مانع پیش روی آن ها شود.

در نبرد خندق، شجاعت ایشان به حدی بود که پاس داری از رخنه ای را که احتمال می رفت مشرکان از آن نفوذ کنند به عهده گرفت.در جنگ خندق، دلیری بی نظیری از خود نشان داد؛ زیرا هنگامی که قبیله ی «هوازن» با تیراندازی خود مسلمانان را پراکندند، او یک تنه برابر دشمن ایستاد؛ از استرش پیاده شد و با اشعار حماسی، خود را - حتی به کسانی که او را نمی شناختند - معرفی کرد:من پیامبری بی دروغ هستم من پسر عبدالمطلب هستم تاریخ نویسان نوشته اند که در آن روز کسی ثابت قدم تر و نزدیک تر از او به دشمن نبود.

شجاع ترین افراد بود.از سوی دیگر، در سخنان بسیار، یارانش را به شجاعت فرا می خواند و بزدلی و ترسویی را نکوهش می کرد و مسلماً اگر خود حضرت این گونه شجاع نبود، بودند منافقانی که این ضعف را بدو یادآوری کنند و هم چنین بودند کسانی که این نکته را در تاریخ ثبت نمایند و به دست ما برسد (همین که مطلبی در مورد شجاع نبودن ایشان به ما نرسیده، گواه بر شجاعت ایشان است)

به نمونه هایی از سخنان ایشان در تشویق دلیری و توبیخ ترسویی بنگرید:

کسی که به سبب [دفاع از] مالش کشته شود، شهید است.

کسی که به سبب [دفاع از] دینش کشته شود، شهید است.

کسی که به سبب [دفاع از] خانواده اش کشته شود، شهید است.

برترین جهاد، گفتن سخن حق در برابر پادشاه ستم گر است.

دوراندیشی

دوراندیشی، هم زاد خرد است و او که «عقل کل» بود، دوراندیش ترین انسان ها بود. پیش از انجام هر کاری، پیامدهای آن را می سنجید و می فرمود:کسی که به فرجام ها بنگرد، از ناگواری ها در امان ماند.کسی که در فرو بردن خشم از دیگران پیش تر است، از همه دوراندیش تر است.دوراندیشی در بدگمانی [منطقی] است.

راست گویی

امام علی (ع) او را «راست گوترین مردمان» معرفی می کند.ابن  عباس می گوید: چون آیه ی: «و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده» فرود آمد، آن بزرگوار بر فراز کوه صفا رفت و فریاد برآورد: به ما حمله کرده اند!

مردمان گفتند: او کیست؟ اطرافش گرد آمدند. حضرت فرمود:اگر بگویم اسبانی [با سواران خویش] در دره ، آهنگ هجوم به شما دارند، حرفم را تأیید می کنید؟

گفتند: آری، ما جز راست گویی از تو نشنیدیم.

فرمود: پس همانا من هشدار دهنده ی شمایم در برابر عذابی سخت.راست گویی مایه ی آرامش است و دروغ باعث تشویش.هر که راست گوتر باشد، سخن مردم را زودتر باور می کند، و هر که دروغ گوتر است، بیش تر مردم را دروغ گو می شمارد.

رهبری

در مقام قافله سالار بشر، هماره مراقب حرکت کاروان به سوی قله ی نیکی ها و ارزش ها بود و لحظه ای از کاروان غافل نمی شد، مبادا که جامعه در سراشیبی ضد ارزش ها، راه سقوط بپیماید. امام علی(ع) می فرماید: «از غفلت و کج روی مردم، [لحظه ای] غافل نمی شد.»نیکی را نیکو می شمرد و تقویت می کرد و زشتی را زشت می شمرد و تضعیف می فرمود.

شادمانی

چون از چیزی خوشش می آمد، سیمایش به سان قرص ماه روشن می شد.وقتی خبر شادی آوری به او می رسید، سجده ی شکر به جا می آورد.چون شاد می شد، پلک هایش را بر هم می نهاد.هرگاه بسیار شادمان می شد، به محاسن خود بسیار دست می کشید.

شکیبایی

برای خدا و در راه او چنان آزار دیده ام که هیچ کس چنین آزار ندیده است.در نبرد احد، صورتش زخمی شد و چهار دندان پیشین او شکست. یارانش از او خواستند تا دشمنانش را نفرین کند؛ و فرمود:نفرین کننده برانگیخته نشدم، اما دعوت گر و بخشایش گر مبعوث شدم.

ابن مسعود می گوید: «هنگامی که حضرت در سجده بود و قریشیان در اطرافش بودند، عقبه پسر ابی  معیط پوسته و پرده ی نازک جنین شتری را آورد و بر پشت او افکند. پیامبر هم چنان در سجده بود. فاطمه(س) آمد و آن را از پشت او برداشت و عقبه را نفرین کرد. حضرت فرمود: "خداوندگارا! قوم مرا هدایت کن؛ آن ها نمی-فهمند!"»

به افرادی که با مشکلات دست و پنجه نرم می کردند مژده می داد:اگر سختی بیاید و وارد این سوراخ شود، گشایش بیاید [خواهد آمد] چو وارد آن شود و سختی را بیرون کند!

عدالت ورزی

علی(ع) می فرماید: «پیامبر به خانه ی ما آمد. من در بستر آرمیده بودم. حسن گفت:"تشنه ام". پیامبر برخاست و به طرف گوسفند شیرده ما رفت که اندکی شیر داشت. آن را دوشید. حسین نیز آمد [و شیر خواست]. اما حضرت بدو نداد. فاطمه(س) گفت: "گویا حسن را بیش تر دوست داری؟!" حضرت فرمود: "نه؛ اما او پیش از حسین خواسته بود." سپس ادامه داد: "من، تو، این دو [کودک] و کسی که در بستر آرمیده است، در رستاخیز در یک جای گاه خواهیم بود."»

ای علی! هرگاه میان دو کس قضاوت می کنی، به نفع اولی قضاوت نکن جز آن که سخن دومی را شنیده باشی.قاضی را از سخن گفتن پیش از شنیدن سخنان هر دو طرف باز می داشت.

کسی که برای حرص و آز، پادشاه ستم گری را ستایش و خود را خوار کند، هم-نشین او در دوزخ خواهد بود.حتی هنگام بیماری، وقتش را به گونه ای عادلانه میان همسرانش تقسیم می کرد.به پدر و مادرها سفارش می کرد.خداوند دوست دارد که میان فرزندان خود، حتی در بوسیدن آن ها، به عدالت رفتار کنید.

عفو

بر دسته ی شمشیرش نوشته شده بود: «از کسی که بر تو ستم ورزید، بگذر.»هم خود آراسته به عفو بود و هم دیگران را به گذشت سفارش می کرد:گذشت کنید! همانا عفو، جز بر ارج بنده نمی افزاید؛ پس یک دیگر را عفو کنید تا خداوند ارجمندتان کند.

سیره نویسان نوشته اند: در هر مجلسی به عفو دیگران فرمان می داد.هرگز به خاطر خود، از کسی انتقام نمی گرفت بلکه گذشت می کرد.مردی به خاطر خدا از ستمی که بر او رفته نمی گذرد، جز آن که روز رستاخیز پروردگار بر ارجمندی اش بیفزاید.به همه سفارش می کرد: «هم دیگر را ببخشید تا کینه های تان از میان برخیزد.»

فروتنی

امام علی(ع) فروتنی او را چنین بازگو می کند: محبوبم محمد(ص) پای شتر را خود می-بست، خود به حیوانات علف می داد، با دستش گوسفند را می دوشید و بر لباس و کفش وصله می زد. یارانش جلوی پایش برنمی خاستند؛ زیرا می دانستند این کار را دوست نمی-دارد.چیزی را که از بازار می خرید، خود به خانه می آورد.

می فرمود: «از فروتنی آن است که آدمی خرسند باشد [و نه ناگزیر] که [اگر لازم شد] پایین مجلس بنشیند و به هر کسی می رسد سلام کند.»

می فرمود: «پنج رفتار است که تا هنگام مرگ آن ها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن روی زمین [مفروش]، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن و به بچه ها سلام کردن ...»

هر گاه سواره ره می سپرد، اجازه نمی داد کسی پیاده هم راهش بیاید.می خواست او نیز سوار شود، اگر نمی پذیرفت می فرمود: «جلوتر برو و در جایی که می خواهی منتظر باش. من نزد تو می آیم.»

می فرمود: کسی فروتنی نکرد، جز آن که خداوند او را بالا برد.همواره می فرمود: «ای مردم! مرا برتر از مرتبه ام ندانید؛ پروردگار پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده ساخته است.»

روزی برای شست وشوی خود بر سر چاهی رفت. «حذیفه» پسر «یمان» لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند تا شست وشویش به پایان رسید. سپس حذیفه مشغول شست وشو شد. پیامبر(ص) لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند. حذیفه نپذیرفت و گفت: پدر و مادرم فدایت، ای فرستاده ی خدا! این کار را نکن.

حضرت از پس دادن لباس سرباز زد و فرمود:هیچ گاه دو نفر با هم هم نشین نشدند، جز آن-که کسی که با دوستش مهربان تر است ، نزد پروردگار محبوب تر است.هر کسی که نعمتی دارد، در معرض حسادت است؛ جز فروتن.می فرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مکنید، آن چنان که مسیحیان در مورد عیسی(ع) کردند. همانا که من بنده ی خدایم. در باره ی من بگویید: بنده و رسول خدا.

حسین سیدی

ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1391  - 12:02 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6045900
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی