به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

عملیات کربلای 5 یکی از کلیدی ترین عملیات های دوران دفاع مقدس است که در اذهان دشمنان این مرزو بوم باقی مانده است. 

عراقی‌ها اصلا فکر نمی کردند که تنها پس از بیست روز، ما بتوانیم عملیات دیگری را تدارک ببینیم. چند روز قبل، "عدنان خیر الله" در جواب سوالی با این مضمون که آیا امکان انجام عملیاتی از سوی ایران وجود دارد، جواب داده بود:" امکان همه چیز هست، ولی ایرانیان باید تا دو- سه ماه دیگر، مجروحان خود را مداوا کنند."

غفلت دشمن، موقعیت جوی منطقه و مددهای غیبی، انجام یک عملیات غافلگیر کننده را عملی می کرد. روشنایی و نور ماه برای ما مساله مهمی بود: چرا که دشمن با استفاده از نورماه، به راحتی می‌توانست هر حرکت را ببیند. 

از این رو مجبور بودیم بعد از نیمه شب- که نور ماه ناپدید می شد. کار کنیم. مانند عملیات کربلای 4 ابتدا باید با قایق، حدود پنج- شش کیلومتر راه را طی می کردیم.

ساعت ده شب بود. هر سه گروهان، پشت خاکریز، آماده سوار- شدن بر قایقها بودیم. هوای سرد و زمین گلی، بچه‌ها را به خاکریز چسبانده بود. فرصتی پیش آمد بود برای اندکی استراحت!

مسئولان در تکاپو و تلاش بودند یک جیپ فرماندهی، مجهز به بیسیم، با دو مسئول محور، در چند قدمی ما ایستاده بود که گاه گاه برای کسب خبر نزد آنها می رفتم و برمی‌گشتم.

غواصان به آب زده بودند. نفسها در سینه‌ها حبس شده بود. در دل تاریک و سکوت سر شب، جز ذکر و دعا، گرما بخشی یافت نمی‌شد.

ناگهان آتش سنگین و پرحجم عراق باریدن گرفت. تیر بارها، خمپاره اندازه‌ها و سلاحهای سنگین، یکباره بار هم غریدند. فهمیدیم که عملیات لو رفته است، ولی دیر شده بود. یک گلوله 120 به جیپ فرماندهی اصابت کرد و آن را به آتش کشید. 

خودم را به جیپ رساندم. جز چند جسد، در میان شعله‌های آتش، چیزی نبود. شهادت دو مسئول محور در لحظه‌های اول عملیات، برای لشکر خیلی سنگین بود. نگران بودم. یکی از بچه ها را دیدم. 

گفت: "چنددقیقه پیش، برادرهاشم اعتمادی- مسئول محور-  و یکی دیگر با موتور به سنگر فرماندهی رفته اند. خبر امیدوار کننده‌ای بود.

او را می شناختم. پرسیدم که ماموریت شما کجاست؟ کالک عملیاتی منطقه را نشان داد. من که منطقه را به خوبی می شناختم، محل ماموریت آنها را روی نقشه نشان دادم و یکی از بچه ها را همراهشان فرستادم تا بهتر محل خود را پیدا کنند. 

بچه‌ها مشغول ساخت و پرداخت سنگرها شدند. هرلحظه امکان داشت عراقی‌ها پاتک کنند. بچه‌ها تعاون درحال تخلیه مجروحان و شهدا بودند. حاج مجید سپاسی هم درکنار بچه‌ها از منطقه پدافند می‌کرد. 

بعثی‌ها با پانزده تانک فشار زیادی می‌آوردندکه چهارراه را پس بگیرند. نیروها نیاز به مهمات و گلوله آرپی جی داشتند. با چند نفر ازبچه ها و هاشم اعتمادی، تعدادگلوله آرپی جی به جلو می رساندیم.

چهارراه برای عراق خیلی اهمیت داشت و اگر آن را پس می گرفت، عملیات کربلای 5 ناکام مانده بود.پاتک عراق، با آتشی پر حجم در اطراف چهار راه شروع شد. تعداد ما خیلی کم بود. مهمات هم داشت تمام می‌شد. تانکهای دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر می شدند.

تنها گاهی گلوله های آرپی جی تانکها را زمینگیر می ‌کردند. چند نفر از بچه‌ها درحال جمع کردن مهمات از سنگرهای عراقیها بودند. چندبار هم از پشت خط درخواست مهمات کردیم که هربار چند گلوله آرپی جی رسید. 

ادامه مطلب
یک شنبه 1 بهمن 1391  - 6:52 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6192885
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی