«اسميت» مترجم استعمارگران و سرخ پوستان گفت كه بدترين صحنهاي را كه در عمرم ديدهام تكه پاره كردن پيكرهاي زنان باردار و كشتن نوزادان دو و سه ماهه بود.

به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان ميدهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچگاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت يازدهم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت دوازدهم آن تقديم مي گردد:
بقيه در ادامه
*وحشتناك ترين صحنه كشتار سرخ پوستان به نقل از مترجم آمريكايي
جان اسميت كه نقش مترجمي را ميان استعمارگران و سرخ پوستان ايفاي ميكرده است در اظهاراتش درباره جنايات اروپايي ها در برابر كنگره گفت: سربازان همه چيز سرخ پوستان را غارت كردند، جمجمه آنان را شكستند و پوست و مغز سرشان را بيرون آوردند. با سلاح سرد پيكرهاي زنان را پاره كردند. كودكان را مورد آزار و اذيت و شكنجه قرار دادند، با قنداق تفنگ بر سر آنان كوبيدند و مغزشان را متلاشي كردند. بدترين صحنهاي را كه در عمرم ديدهام تكه پاره كردن پيكرهاي زنان باردار و كشتن نوزادان دو و سه ماهه بود. يك روز بعد كه به اين شكارگاه سر زدم ديدم كه پوست سر و اعضاء تناسلي كشته شدگان را بريده بودند.
*تشبيه «پوست سر» سرخ پوستان به پوست قورباغه توسط نشريه آمريكايي
جيمز كانن يكي ديگر از سربازان آمريكايي نيز درباره جزئيات اين جنايات چنين توضيح داده است: «سربازي را ديدم اعتراف ميكرد كه آلت تناسلي سرخپوستان را ميبريده و روي چوپ به نمايش ميگذاشته است. از سرباز ديگري شنيدم كه انگشتان زن سرخ پوست را قطع كرده تا انگشتر او را به غنيمت ببرد. سربازان ديگري ميگفتند كه دستگاههاي تناسلي زنان را پاره كرده و آنها را به زين اسب خود چسباندهاند، قلب زنان را و مردان را نيز كندهاند و هنگام رژه روي كلاه خودشان آويختهاند».
با پايان يافتن ماموريت كشتار، «ساندكريك» سرگرد چونگتون كنفرانس مطبوعاتي برگزار كرد و در اظهار داشت كه او با همراهي و همكاري سربازانش خونين ترين جنگ را بر ضد سرخ پوستان انجام داده است. در اين جنگ مهمترين و مقاوم ترين پايگاه قوم سرخ پوست شايين را ويران كرده است.
در پي اعلام و انتشار اين خبر، شادي و هيجان سراسر وجود سفيدهاي مهاجم در سراسر قاره آمريكا را فرا گرفت. به همين مناسبت راهپيماييهاي متعددي در تاييد اين اقدام در خيابانهاي برخي شهرهاي آمريكا به راه افتاد. يكي از روزنامههاي وقت آن كشور با چاپ سرمقالهاي پوست سرهاي بريده و پراكنده شده در مناطق گوناگون آمريكا را مانند قورباغههايي تشبيه كرد كه قلب از خروج بني اسرائيل، سرزمين مصر را فرا گرفت.
*روزولت كشتار سرخ پوستان توسط سربازان شجاعش! را ستود
اين روزنامه آشكار كرد كه هيچ سفيد پوستي از داشتن تكهاي از پوست سر سرخپوستان قوم شايين بي بهره نماند. برخي از سفيد پوستان به اندازهاي هيجان زده شدند كه تكههاي پوست سر سرخپوستان را براي دوستان شان در شرق آمريكا فرستادند. كميته حقيقت ياب كنگره آمريكا در پي بررسيهاي خود با محكوم كردن ضمني عاملان اين كشتار، اين پرونده را مختومه اعلام كرد.
تئودور روزولت رئيس جمهور وقت آمريكا نيز شجاعت سربازان را ستود و به وجود آنان افتخار كرد. او نظرش را درباره اين كشتار چنين بيان كرد: «حادثه ساندكريك يك حركت اخلاقي و براي جامعه آمريكا سودمند بوده است، از بين بردن نژادهاي پست و فرومايه ضرورتي اجتناب ناپذير است.»
*اوج وحشي گري در ابداع يك صنعت عجيب توسط آمريكايي ها
در سالي كه كشتار ساندكريك روي داد، اين ابتكار به ذهن يكي از شكارچيان ارواح رسيد كه از پوست اعضاء تناسلي مردان سرخپوست كيسه براي بسته بندي توتون بسازد. اين انديشه شيطاني كه از علاقه و و ابتكار شخصي يك شكارچي ناشي شده بود به مرور زمان به يك صنعت رايج تبديل شد. صنعگران بسته بندي تنباكو، سپس اين كيسههاي بسته بندي را به شكل «سيبل كلفت يك انسان» كه نشانگر اشرافيت استعمارگران است در آوردند. آمريكاييها نيز هنگام شركت در مناسبتهاي شاد و جشنهاي ملي اين بستهها را خريداري و به دوستانشان هديه ميكردند.
با كاهش جمعيت سرخ پوستان به 250 هزار تن در سال 1900 اين صنعت در آمريكا به كسادي گراييد و آمريكاييها به علت كمبود مواد اوليه براي تداوم اين صنعت به ستوده آمدند. لذا صاحبان صنايع متمدن آمريكا بهترين راه حل را در اين يافتند كه سرزمينهاي ناشناخته و گمنام تازهاي را در آن سوي اقيانوسها جستجو و انسانهاي وحشي تازهاي را در پاناما، فليپين، ژاپن، كره، ويتنام، و سرزمينهاي اعراب شناسايي كنند.
*تحقير ژاپني ها توسط محققان آمريكايي
در دهه چهارم قرن گذشته نام و نقشه ژاپن در اطلس سرزمينهاي ناشناخته و گمنام آمريكاييهايي به ثبت رسيد، و در پي آن ژاپنيها هم به فهرست خلقهاي وحشي پيوستند. ديري نپاييد كه اداره انتروبولوژي موسسه فرهنگي اسميت سونيان آمريكا، نژاد ژاپني را در رديفهاي نژادهاي پست و فرومايه روي زمين قرار داد. اداره مزبور در يادداشتي براي مسئولان آمريكا اعلام كرد «جمجمه ژاپني به اندازه دو هزار سال از جمجمه ما انگلو ساكسونها عقب ماندهتر است».
كارشناسان نظامي آمريكا نيز چنين ادعا كردند «ژاپنيها خلبان شايسته كه بتواند اهداف را خوب رهگيري كند ندارند، چرا كه چشمان آنان انحراف دارد». طبق معمول، ماشين تبليغات آمريكا پيش از حمله به ژاپن جو رواني گستردهاي براي وحشي جلوه دادن ژاپنيها به راه انداخت.
*گزارش يك خبرنگار جنگي آمريكا درباره جزئيات يك رويداد نظامي!
در حقيقت آمريكاييها با راه انداختن اينگونه تبليغات بر ضد خلقهاي جهان اين اجازه را به خود ميدهند تا از هر گونه پايبندي اخلاقي، انساني و قانوني در برابر قربانيان آينده خود شانه خالي كنند. نگاه كنيد به گزارش يك خبرنگار جنگي آمريكا در نشريه Matlantic Monthly كه چگونه جزئيات يك رويداد نظامي را شرح داده است:
«اسيران را با خونسردي كشتيم، بيمارستانها را ويران كرديم، قايقهاي نجات و امداد را غرق كرديم، نظاميان اسير را پس از شكنجه به قتل رسانديم. حتي يك زخمي را زنده نگذاشتيم، آنان را با بولدوزر در گورهاي جمعي خاك كرديم، آنجا در اقيانوس آرام گوشت جمجمه دشمنان خود را آب پز كرديم و از آن اشياء يادگاري ساختيم. تا آن را روي ميزها قرار دهيم، و يا به دوستان پيشكش كنيم. استخوان آنان را تراشيديم و از آن كادر پاكت بازكني ساختيم.»
*مدالهاي يادگاري از گوشت استخوان و پوست جمجمه
مهمترين غنايم نظاميان آمريكايي همان مدالهاي گوشتي بود كه از پيكرهاي قربانيان و يا اسيران در حال احتضار ميساختند. «جان دوور» در كتاب «جنگ بيرحمانه» رفتار نژاد پرستانه سربازان آمريكا در جنگهاي اقيانوس آرام را به روشني شرح داده و نوشته است:
«سربازان از دندانهاي طلا، گوشت استخوان و پوست جمجمه كشته شدگان، مدالهاي يادگاري ميساختند. از نظر جامعه شناسان و كارشناسان مسائل نژادي اين رفتار ها نشانگر ذهنيت ابتدايي و مغزهاي بيمارگونه و ساديسمي است كه فقط ماده را ميپرستد.
*جمجمه يك ژاپني كادوي نظامي آمريكايي براي نامزدش
مدالهاي يادگاري كه از گوشت انسان ساخته ميشد به نحوي با استقبال كم نظير مردم آمريكا مواجه ميشد. مجله لايف در سال 1944 در چهارچوب يك گزارش جنگي عكس دختر سفيد پوستي را كنار جمجمه يك ژاپني چاپ كرده بود اين دختر آمريكايي از اينكه نامزدش از جبهه جنگ برايش جمجمه انسان فرستاده است اظهار شادي و خنده ميكرد و به اين كادو افتخار ميورزيد. به نظر ميرسد كه مدال پرستي ميان استعمارگران آمريكاييها يك آيين قديمي است و به سال 1814 باز ميگردد. آندور جكسون رئيس جمهوري وقت آمريكا كه در آن سال ناظر كشتار و پوست كني 800 سرخ پوست قوم كريك بود، پيشنهاد كرد تكههايي از پيكرهاي قرباني سرخ پوست براي زنان اشرافي ايالت تنسي به عنوان پيشكش فرستاد شود.
*ژنرال آمريكايي: ويتنامي ها بهتر از شپش كه در پوست سگ لانه ميكند نيستند
پس از گذشت دو دهه از چاپ عكس دختر زيباروي آمريكايي در كنار جمجمه ژاپني در مجله لايف، ژنرال «وليام ويستموردلند» در اظهاراتي ملت ويتنام را مورچه سفيد توصيف كرد چرا كه از نظر شهروندان آمريكايي مورچه سفيد خطرناكترين حشره است و از آن وحشت دارند، و در ذهن خود مبارزه با آن را با انواع داروهاي حشره كش يك ضرورت اخلاقي و مشروع ميدانند.
در سال 1971 ميلادي «هيو مانكه» رئيس بخش داوطلبان بين المللي اعزام به ويتنام، هنگام حضور در كنگره آمريكا و اداي توضيجات تاكيد كرد، سربازان آمريكا تصميم جدي گرفتهاند، ويتناميها ساكن مناطق كوهستاني را يكي پس از ديگري از بين ببرند. او گفت: «مشكل ويتناميها را حل خواهيم كرد، آنگونه كه مشكل سرخ پوستان را حل كرديم».
ژنرال «مكسويل تايلور» نيز در سخنراني در كنگره آمريكا، ويت كنگهاي ويتنامي را سرخ پوست توصيف كرد و افزود: «آنان بهتر از شپش كه در پوست سگ لانه ميكند نيستند.»
جان مكلين مسئول روابط عمومي سفارت آمريكا در سايگون درباره ويتناميها چنين اظهار نظر كرد: «مغرشان مانند ساق سست يك كودك فلج كار ميكند، درك و شعور ويتنامي بالغ بيش از درك شعور كودك شش ساله آمريكايي نيست.»
*فقط آقايان سفيد پوست را نجات دهيد...
در آخرين لحظههاي حضور سربازان آمريكايي در ويتنام جنوبي و در پي فرو ريختن 14 ميليون تن بمب بر سر مردم آن كشور ... دولت آمريكا در آستانه عقب نشيني از ويتنام همه تلاشهاي خود را روي نجات زنبورها سفيد پوستان متمركز كرد. آمريكاييها در اين فرار بزرگ نه فقط همپيمانان ويتنامي خود را به حال خود رها كردند كه از سربازان رنگين پوست خودشان هم چشم پوشيدند و رفتند. هنگام خروج آخرين سرباز آمريكايي از ويتنام، صدها تن از كاركنان و همكاران محلي شان به نشانه اعتراض به بي تفاوتي نسبت به سرنوشت آنان در هتل HOTEL Duc سايگون تجمع كردند. همچنين هزاران مزدور و همكار در سفارت آمريكا تجمع كرده بودند. دستوري كه دولت آمريكا براي سفارتخانه خود صادر كرد، قاطع و روشن بود: «فقط آقايان سفيد پوست را نجات دهيد. ... از اينكه هلي كوپتر «هنري بودرو كنسول آمريكا از بام سافتخانه به پرواز درآيد و سايگون را ترك كند از پنجره هلي كوپتر به انبوه جمعيت صف كشيده در پاركينگ نگاه كرد و با احساس خرسندي گفت: «چهره سفيد پوستي را ميان جمعيت نميبينيم».
ادامه دارد...