.... بِسمِ اللهِ الرََحمِن الرحیَُُم ....
بگم؟؟؟؟؟؟
باشه میگم..
از بچه ای که کثیفه تو سر و موش خوره زده
جای خوابش پیشه دیواری که موش لونه زده
ازپدری که دیدۀ داغ روزگاره
اون تو آشغالا مگیرده واسه شام خونواده
از فارسی وانی که از رو سیاست میره
به مردم درس خیانت میده
فارسی وانی که رفته عمدا تو هوس
که هدف اینه بکنه فرهنگو عوض
از عاشقایی که سر نداری خودشونو میکشن...
از دختری که میخواد بمونه خائن تا خاکسپاریش
طفلی اونی که میخواد بیاد خواستگاریش
از پدری که شده قاتل 3 فزرند..
از پراید که شده خودروی ملی ...
از نونی که به نرخ پونصدی خوردن
از لبخندی تلخ توی صورتی پُر غم
از دختری که باید با شال نازک سرشو بپوشه
واسه بدهی باباش واسته تنشو بفروشه
خدا چرا؟ نکنه اینم شاید رسمته
آخه این بچه تاوون چیو باید پس بده؟
امیدوارم پدری بی پول و حقیر نشیه..
ایشالله یه روزی میاد کسی فقیر نبینه//
........................................
توهم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
اما این اشکارو کی میخواد گردن بگیره
از چی بگم؟از بچه های پایینه شهر
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب؟
اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
......
.....
....