یادش بخـــــــیر

1- اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود :|
2- همیشه اونی که صاحب توپ بود ، میگفت کی بازی میکنه کی نه :!:
3- زیاد قسم میخوردی پنالتی بود ، قسم نمیخوردی پنالــــــتی نبود :o
4- بــــازی زمــــانی تموم میشــــد ، وقـــتی همه خســـته میــــشدن :(
5- مهم نبود بازی چند چنده ، هرکی گلِ آخــر بازی رو میزد ، برنده بود :)
6- داور هم که موی زائد :|
7- اگه یه موقع توپ گیر نمیومد ، یه جورابی دبِ پلاستیکی چیزی :oops:
8- اگه یارکِشی آخر انتخاب میکـردی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود :(
9- لحـظه ای که توپ مـیرفت زیر ماشینی که در حال حـرکته، پر استرسترین لحظه زندگی بود :(
10- وقـــــتی صــــاحب توپ عصــــبانی میشد، بازی تمــــوم میشد :|
11- دختر همســـایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن :D
12- شلــــوارت، کفشـــت، پیرهـــنت پاره میشد، کـتک شـب رو :(
13- مسابقه با تیم کوچه بغلی مثل لشکر کـشی هیتلر به لهستان بود :)
یادش بخـــــــیر



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 18 اسفند 1393  ساعت 10:08 PM | نظرات (0)

دلم یه خونه ی قدیمی میخواد

0.951712001342433605_taknaz_ir.jpg

دلم یه خونه ی قدیمی میخواد
یه حیاط بزرگ یه حوض فیروزه ای با ماهیای قرمز
یه باغچه ی باصفا پر از عطر یاس
که دم غروب ابپاشی کنی حیاطو
یه قالیچه پهن کنی
 بشینی و دل بدی به حرفای مادربزگ
که شبا توی ایوون سرتو بذاری رو پاهای پدربزرگ و
 گوش بدی به غزل های حافظ و سمفونی جیرجیرکا
دلم وضوی سر صبح با اب یخ حوض میخواد
دلم تنگ شده واسه غذاهای مادربزرگ
واسه رادیوی قدیمی بابابزرگ
دلم خیلی تنگ شده واسه اون روزا
خیلی ...


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 29 دی 1393  ساعت 5:45 AM | نظرات (1)

دلم برای کودکی ام تنگ شده

 

دلم برای شور وشوقهای کودکانه تنگ شده
 
دلم برای سادگی ونشاط  صادقانه تنگ شده
 
دلم برای روزهای بی اینترنت و بدون گوشی و
 
دنیای مجازی تنگ شده
 
دلم برای کودکی ام تنگ شده


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 21 دی 1393  ساعت 6:45 AM | نظرات (0)

قديما تو قديما موند...

قديما شبا تو بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو مي شمرديم

ودلمون به وسعت يه آسمون بود.

 اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اطاقمون و

گرفتاريامون رو مي شمريم!

 قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنياي رنگي،

اين روزا تلويزيوناي رنگي و سه بعدي و يه دنياي خاكستري!

 قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد راحت مي پريديم و

زنگ همسايه رو هر ساعتي از شبانه روز مي زديم و

كلي باهاش مي خنديديم,

اين روز ها اگه همزمان در واحد اونا باز شه بر ميگرديم

تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم! 

قديما از هر فرصتي استفاده مي كرديم كه با دوستان و فاميل

ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت و چه حضوري.

اين روزها با "اسمارت فونامون" هم ارتباط با هم نداريم!!! 

قديما خيلي چيزا كم بود و دلمون گنده بود، اين روزها

خيلي چيزا هست ولي از دل، كوك خبري نيست!!!

قديما تو قديما موند...

كاشكي با پيشرفت امروز، حالمون پس نمي رفت،



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393  ساعت 6:27 AM | نظرات (1)