چون موی شدم رنج هر بیدادی
در عشق ندید کس چو من ناشادی
برخیزد اگر وزد به من بر بادی
چون چنگ مرا ز هر رگی فریادی
چون موی شدم رنج هر بیدادی
در عشق ندید کس چو من ناشادی
برخیزد اگر وزد به من بر بادی
چون چنگ مرا ز هر رگی فریادی
ای تن تو به طبع بار بیمار کشی
خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی
از چرخ همی بلای بسیار کشی
خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی
ای قلعه نای مادر ملک تویی
دانند که کان گوهر ملک تویی
امروز نیام خنجر ملک تویی
آیا دیدی که بر در ملک تویی
از بلبل بر سرو طربناک تری
وز نرگس دسته بسته چالاک تری
زآتش صنما اگر چه بی باک تری
والله که ز آب آسمان پاک تری
از غنچه ناشکفته مستورتری
وز نرگس نیم خفته مخمورتری
در خوبی از آفتاب مشهورتری
ای مه ز مه دو هفته پرنورتری
آمد بر من خیال زیبا یاری
گفتم به سلامتت بدیدم باری
تو نیز بدین سمج بدیدی آری
شیری شده حلقه بر دو پایش ماری
ای چرخ همه کار به پرگار زدی
گر مهر درش مگر به مسمار زدی
ای شب تو ردای خویش بر قار زدی
ای تیغ زدوده صبح زنگار زدی
بر شاهان جمله پادشاهی داری
وز نعمت و کام هر چه خواهی داری
ای شاه تو تأیید الهی داری
والله که به حق تو پادشاهی داری
ای شاه جهان ز ملک باقی شادی
زیرا که برای ملک باقی زادی
سلطانی را جمال باقی دادی
سلطان سلاطینی باقی بادی
نالنده تر از نایم در قلعه نای
همسایه ماه گشتم از تندی جای
نه طبع مرا به جای و نه دست و نه پای
ای شاه جهان رحم کن از بهر خدای