دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

سیداسدالله مدنی(آیت الله)

نام پدر: آقامیرعلی تاریخ تولد: - / - /1293
محل تولد: ایران - آذربایجان شرقی - آذرشهر - دهخوارقان تاریخ شهادت: 20/06/1360
محل شهادت: میدان نماز تبریز طول مدت حیات: 67 سال
مزار شهید: حرم حضرت معصومه (س)


زندگینامه
سید اسدالله مدنی درسال 1293 ه.ش در دهخوارقان دیده به جهان گشود. پدرش آقا میر علی بزاز بود. در 4 سالگی مادر و در 16سالگی پدر خود را از دست داد. در عنفوان جوانی جهت کسب معارف اسلامی وارد شهر قم شد. او مبارزه خود را علیه رژیم پهلوی این شهر آغاز کرد و به دلیل همین تحرکات به آذرشهر تبعید شد. درآذر شهر در اولین اقدام با فرقه ضاله بهائیت به مبارزه برخاست و مردم را در برچیدن کارخانه مشروب سازی این شهر دعوت نمود. به دلیل ادامه مبارزات مجبور به ترک شهر شد و به نجف اشرف عزیمت کرد. او پس از تبعید امام همواره در کنار ایشان بود و بارها و بارها به ایران آمده و در شهرهای مختلف پیام آور ادامه مبارزه شد و به همین دلیل شدیداً تحت نظر ساواک بود. در سال 1351 به خرم آباد آمده با سمت نماینده و وکیل تام الاختیار امام در مبارزه، به فعالیت پرداخت. ساواک که ازنفوذ ایشان در بین مردم می ترسید با نوشتن شب نامه و نامه های توهین آمیز سعی در ترور شخصیت ایشان کرد که با هوشیاری مردم و علما این طرح ناکام ماند. ناگزیر در سال 1354 ایشان را به نوآبار ممسنی تبعید کردند ولی سخنرانی ها و افشاگری ها و محبوبیت ایشان در بین مردم باعث شد تا از آن جا به گنبد کاووس تبعید شوند اما از آن جا که در هر جا پا می گذاشت آن جا را به کانون مبارزه بدل می کرد ساواک او را به بندر کنگان و سپس به مهاباد تبعید کرد. در تمام این شهرها مردم را به تقلید از امام دعوت کرده و رساله ایشان را با تمام محدودیت های موجود بین مردم پخش می کرد. پس از پیروزی انقلاب به عنوان نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی برگزیده و پس از شهادت اولین شهید محراب شهید قاضی طباطبایی-امام جمعه تبریز- ایشان از طرف امام نماینده و امام جمعه تبریز شدند. در آن ایام در خنثی کردن فتنه های حزب خلق در تبریز نقش به سزایی داشتند و با حضور خود درجبهه ها و بوسیدن دست رزمندگان و شرکت در مراسم دعا و نیایش مشوقی برای رزمندگان بودند. سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر در شهریور سال 1360 در حال اقامه نماز جمعه به دست منافقین کوردل به شهادت رسیدند.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

حسین علی مرادی

نام پدر: - تاریخ تولد: - / - /1314
محل تولد: ایران تاریخ شهادت: 18/02/1361
محل شهادت: تهران_ شمشیری طول مدت حیات: 47 سال
مزار شهید: -


زندگینامه
حسین علی در سال 1314 دیده به جهان هستی گشود. کودکی و نوجوانی اش در رنج و محنت می گذشت اما از لطف خدا ناامید نشد و با توکل به خدا زندگی اش را با شادی گذراند. به سن جوانی که رسید ازدواج کرد و خداوند به او 6 فرزند هدیه کرد.
وی برای تأمین معاش خانواده به شغل رانندگی مشغول شد و تا پیروزی انقلاب به همین شغل اشتغال داشت. در جریان انقلاب در کنار امت شهیدپرور علیه بساط ننگین ستمشاهی فریاد مرگ بر شاه سر داد.
با پیروزی انقلاب، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی چون بسیاری از عاشقان شهادت به جبهه های حق علیه باطل عزیمت کرد و مدت 4 ماه با بعثیان مبارزه کرد.
او علی رغم کهولت سن همواره داوطلب انجام کارهای سخت بود و برای جوانان بسیجی پدری مهربان به شمار می رفت.پس از اتمام مأموریت به تهران بازگشت و مجدداً در سنگر کمیته به انجام وظایف شرعی ادامه داد.
مرادی در اواخر شب هفدهم اردیبهشت ماه 1361 تا صبح به انجام وظیفه مشغول بود. اما صبح خبر رسید که توطئه ای در حوالی خیابان شمشیری در شرف وقوع است. حسین علی علیرغم خستگی کارشبانه به محل حادثه رفت، در آنجا منافقین ناجوانمردانه اتومبیل حامل این عزیزان را هدف رگبار گلوله قرار داند. و او در 47 سالگی به شهادت رسید.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نعمت الله مرادی

نام پدر: - تاریخ تولد: - / - /1341
محل تولد: - تاریخ شهادت: 23/04/1363
محل شهادت: باختران طول مدت حیات: 22 سال
مزار شهید: -


زندگینامه
نعمت‌الله در سال 1341 به دنيا آمد. روزهاي کودکي را با شادي سپري کرد. هيچ وقت نمي‌گذاشت کسي از دستش ناراحت شود. از همان ابتدا به کتاب‌ها و نوارهاي مذهبي گرايش خاصي داشت. هميشه نمازش را اول وقت مي‌خواند و بعد از نماز دستانش را بلند مي‌کرد و از خداوند طلب شهادت مي‌کرد. 
او هم‌زمان با خدمت در جبهه، درس هم مي‌خواند و دانشجوي رشته اقتصاد بود. با شروع جنگ تحميلي به جبهه غرب رفت و در جو ناامن آن مناطق به دليل وجود منافقان و کوموله‌ها، سال‌ها خدمت کرد. 
هم‌زمان دو برادر بزرگترش هم در اهواز و جزيره‌ي مجنون خدمت مي‌کردند. نعمت الله به دليل خدمات صادقانه‌اش به تدريج ترقي کرد و پس از مدتي مسئول مخابرات سپاه ناحيه باختران شد. مسئوليت خطرناکي را بر عهده گرفته بود. چرا که منافقان در آن منطقه هموراه در کمين نيروهاي سپاه بودند و جنايات زيادي مرتکب مي‌شدند. 
آخرين بار که عازم مأموريت مهمي بود، از طرف منافقان با دفتر فرماندهي‌اش تماس گرفتند و ضمن تهديد، او را از رفتن به آن مأموريت منع کردند اما نعمت‌الله در جواب آن‌ها گفت: هر چه خواست خدا باشد همان مي‌شود. ساعتي بعد در تاريخ 23 تیر 1363 منافقين او و راننده‌اش و محافظش را از پشت پنجره دفترش در باختران به رگبار بستند و هر سه آن‌ها را به شهادت رساندند. 
مرادي در 22 سالگي به آسمان پيوست.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ولی فتح مرادی

نام پدر: حسین تاریخ تولد: 30/06/1342
محل تولد: ایران - سیستان و بلوچستان - بمپور تاریخ شهادت: 26/07/1388
محل شهادت: منطقه پیشین طول مدت حیات: 46 سال
مزار شهید: گلزارشهدای وادی رحمت-سیستان و بلوچستان


زندگینامه
ولي‌فتح در سي‌ام شهريور ماه سال 1342 به دنيا آمد. کودکي‌اش در شهر بمپور استان سيستان و بلوچستان سپري شد. دبستان را در مدرسه رجايي (باهنر فعلي) گذراند، بعد از اخذ مدرک سيکل به دانش‌سراي کشاورزي رفت. با پيروزي انقلاب به عنوان نيروي ويژه در بسيج به فعاليت پرداخت. 
با آغاز جنگ به مدت 45 روز در پادگان شهيد کيوان اين شهر اموزش‌هاي فشرده و سنگين را تجربه و سپس به کرمان اعزام شدند از آن‌جا به دزفول و دوکوهه رفتند. 
مرادي در منطقه دشت‌عباس حضور يافت و در اين منطقه به سختي مجروح شد. به هر دو بازويش گلوله‌اي اصابت نموده و دو تا از انگشتان دست چپش آسيب ديده بود. او را به بيمارستان نجميه تهران بردند. در آن‌جا مقام معظم رهبري به عيادت مجروحان آمد و ولي‌فتح ايشان را ملاقات نمود. در بازگشت به شهر با دخترعمويش ازدواج نمود و صاحب 4 فرزند شد. 
مرادي اما هيچ‌گاه ميدان جهاد حق عليه باطل را ترک نکرد. در عمليات رمضان، والفجر 8 و بيت‌المقدس مردانه حضور يافت. 
او در اين زمان به استخدام سپاه پاسداران درآمد و به عنوان فرمانده بسيج فنوج به فعاليت پرداخت و با ضدانقلاب مبارزه نمود. چندي بعد فرماندهي بسيج بمپور را پذيرفت. آن‌گاه به عنوان مسئول اطلاعات سپاه ايران‌شهر انتخاب شد. براي مدتي در تهران يک دوره‌ي آموزشي را گذراند و بعد به عنوان مسئول اطلاعات و جانشين فرماندهي به سراوان رفت. در اين زمان به تحصيل در رشته مديريت مشغول شد. سال 1381 او را به عنوان جانشين فرمانده سپاه خاش معرفي کردند. بعد از دو سال فرماندهي سپاه نيک‌شهر را به عهده گرفت. پنج‌سال بعد به عنوان فرمانده سپاه ايرانشهر به اين شهر برگشت و در تاريخ 26 مهر ماه سال 1388 به همراه عده‌‌اي از فرماندهان سپاه در منطقه پيشين در 46 سالگي بر اثر انفجار بمب به شهادت رسيد. 
پيکر پاکش را در گلزار شهداي وادي رحمت استان سيستان و بلوچستان به خاک سپردند.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

صفدر مختاریان

نام پدر: غلام رضا تاریخ تولد: 01/05/1309
محل تولد: ایران - خراسان - نیشابور - عباس آباد تاریخ شهادت: 03/07/1360
محل شهادت: سبزوار طول مدت حیات: 51 سال
مزار شهید: گلزارشهدای روستای ایزی-سبزوار


زندگینامه
روز اول مرداد ماه سال ۱۳۰۹ در حومه نیشابور روستای عباس آباد در خانواده ای متدین و زحمتکش پا به عرصه ی هستی گذاشت. پدرش غلامرضا کشاورزی سخت کوش بود که از هر لحاظ شایسته و پای بند به اصول دین و مذهب، و از ارادتمندان خاندان نبوّت بود. از لحاظ اخلاق و رفتار،‌ بردبار، بسیار خوب و در قناعت ورزی سرآمد بودند. او در زیر سایه ی رحمت خداوند و دستان پینه بسته ی چنین پدری بزرگ شد.
صفدر در دوران کودکی به دلیل بیماری دچار فلج می شود که با نذر و نیاز والدین عافیت یافته و در صحت و سلامت دوران کودکی را پشت سر می گذراند. 
او دوران کودکی اش در روستای عباس آباد سپری کردند سپس با خانواده به دیوانگاه سرولایت، یکی از روستاهای مجاور عزیمت نمودند و در همان جا مشغول به کار شدند. میزان تحصیلات شهید ششم ابتدایی قدیم بود. 
در سال ۱۳۲۹ با دختر دایی اش ازدواج کرد و نتیجه ی ازدواجشان ۲ فرزند(یک پسر و یک دختر) می باشد. مختاریان در روستا به شغل کشاورزی مشغول بود و با تراکتور هم کار می کرد. 
بعد از گذشت ۲۵ سال به سبزوار مهاجرت نموده و با دختری از روستای ایزی ازدواج می نماید و ثمره ی این ازدواج نیز ۳ فرزند( یک پسر و ۲ دختر) می باشد. وی بعد از مهاجرت به سبزوار در اداره ی راه و ترابری مشغول به کار می شوند و استخدام می گردند. 
رابطه ی صفدر با والدین و خانواده یک رابطه ی دوستانه و بسیار خوب بود. همچنین با مردم با اخلاق حسنه رفتار و برخورد داشت. مختاریان در کار کشاورزی به مادر و پدر مریضش کمک و یاری می رساند. همچنین در امور زندگی هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. ایشان در زندگی تلاش و کوشش زیادی به خرج می داد. از او راضی هستیم در کارهای خانه کمک زیادی می کرد و پدر خوبی برای فرزندان خود بود. رفتار شهید با فرزندانش خوب بود و به آنان می گفت درس بخوانید و تا زنده بود به فکر آنان بود. 
وی اهل نماز و روزه بود و اهمیت زیادی به آن می داد در نماز جماعت مسجد حضور داشت و در ارتباط با حلال و حرام خیلی پرهیز می کرد. در مسجد هر مراسم مذهبی که برگزار می شد ایشان شرکت فعالانه داشتند. کلاً زندگی ایشان خاطره است. ایشان از گروهک های ضد انقلاب متنفر بودند و پشتیبان امام و مستضعفین بودند و به امام علاقه ی زیادی داشتند. شهید در اوایل انقلاب به دختر خود اجازه داده بود تا به مدت ۲ سال بصورت رایگان در بیمارستان در خدمت مجروحین و مصدومین و نیازمندان باشد و از این طریق نسبت به ملت شهید پرور و شریف ایران اسلامی ادای دین کند. 
مختاریان زندگی ساده ای داشت و با محبت بود. هیچ گونه ناراحتی از زندگی نداشت. هم سر کار می رفت و هم در منزل به خانواده کمک می کرد. شهید علاقه ی زیادی به فرزند داشت. با کسانی که رفتار غیر منطقی و دارای عقاید انحرافی بودند، رفت و آمد نمی کرد. در زمان انقلاب همان روزی که در مسجد تیراندازی شد ایشان در مسجد جامع بودند و در کنار سایر مردم حزب الهی به وضع مجروحین و شهدا رسیدگی می کردند. سرانجام در روز سوم مهر ماه سال 1360 توسط دو نفر از منافقین کوردل ساعت 8 صبح هنگام عزیمت به منزل مورد اصابت گلوله کلت قرار گرفت و در سن 51 سالگی در سبزوار به شهادت رسید. پیکر پاکش را دو روز بعد در روستای ایزی به خاک سپردند. 

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

همایون محوی

نام پدر: حیدر تاریخ تولد: 17/08/1338
محل تولد: ایران - تهران - تهران تاریخ شهادت: 17/01/1361
محل شهادت: تهران طول مدت حیات: 23 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف126-شماره44-تهران


زندگینامه
همایون در هفدهمین روز از آبان ماه سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مستضعف و متدین در تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و دوره متوسطه را تا سال سوم طی کرد و سپس از آنجایی که مقابل حق کشی یکی از معلمین ایستادگی کرده بود، از مدرسه اخراج شد و مجبور به ترک تحصیل گردید. وی فرزند اول خانواده بود و از این پس تبدیل به عصای دست پدر خود گردید و به منظور جلوگیری از کارکردن مادر و تأمین مخارج خانواده به کار در محل های مختلف مشغول شد و به جوشکاری ساختمان و اسکلت ساختمان و شیرینی پزی رو آورد و با تلاشی چشمگیر موفق شد مبلغی را نیز پس انداز کند تا خانه ای کوچک در تهران نو با استفاده از وام بانکی تهیه نماید. 
روزها در راهپیمایی شرکت می کرد و شب ها در جنگ و گریز با عاملین حکومت نظامی به شعار نویسی می پرداخت. در روز ۲۲ بهمن در تسخیر پادگان نیروی هوایی و همچنین کلانتری های ۱۰ و ۶ شرکت فعالانه داشت. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته های انقلاب پیوست. به هنگام بلوای گروه های چپ و وابسته به استکبار جهانی در گنبد عازم منطقه شد. سپس در حالی که نقده در آتش توطئه حزب مزدور دموکرات می سوخت، به آن شهر رفت. آغاز جنگ تحمیلی و زمانی که خرمشهر در محاصره متجاوزین بعثی قرار داشت، به آنجا عزیمت کرد و تا پایان دوره مأموریتش با شجاعت و فداکاری از وطن دفاع کرد.
سرانجام در روز ۱۷ فروردین 1361 در حالی که به مقابله با یکی از دسائس تروریست های منافق که قصد کشتار مردم را در تهران داشتند، به دست مزدوران آمریکا هدف گلوله قرار گرفته و در سن 23 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 
مزار پاک و مطهرش در بهشت زهرا (س) قرار دارد.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:49 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سیدعبدالکریم مخبر

نام پدر: سیدحسین تاریخ تولد: 06/06/1305
محل تولد: ایران - لرستان - بروجرد تاریخ شهادت: 25/09/1360
محل شهادت: - طول مدت حیات: 55 سال
مزار شهید: بهشت زهرا (س)


زندگینامه
سیدعبدالکریم مخبر فرزند سیدحسین در ششم شهریورماه سال 1305 در خانواده ای مومن و مذهبی در شهرستان بروجرد متولّد شد. از همان ابتدای کودکی شیفته ی دین اسلام و تحصیل در علوم دینی بود. در زمان اختناق رضاشاه، کودکان هم سن و سال خود را مخفیانه به مراسم عزاداری و نوحه خوانی اباعبدالله الحسین (ع) دعوت می کرد. تحصیلات ابتدایی را همراه کار کردن در کنار پدرش سپری کرد و برای کسب معارف و علوم دینی وارد مدرسه ی علمیه ی بروجرد شد. 
بخشی از دروس حوزه را در محضر اساتید محترمی چون حاج شیخ علی جواهری و آیت الله بهاءالدین حجتی فرا گرفت سپس راهی حوزه ی علمیه ی قم شد و با وجود فقر و تنگدستی به تحصیل علوم دینی ادامه داد و از محضر علمای گرانقدری چون آیت الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری و آیت الله بروجردی بهره گرفت. در سال 1327 به تهران عزیمت نمود و در تهران به فعالیت های اجتماعی خود ابعاد تازه ای بخشید. با شهید نواب صفوی پیوندی نزدیک برقرار نمود و در خرداد سال 1342 به ندای بنیانگذار جمهوری اسلامی لبیک گفت و از جمله طراحان قیام خرداد سال 1342 بود. 
به همت بلند او بنای سه مسجد در تهران گذارده شد. در سال های 1347 – 1346 در مسجد فاطمیه فعالیت های چشمگیری از جمله تأسیس گروه های فرهنگی خواهران و برادران، تأسیس کتابخانه، تأسیس خیریه و ... از خود نشان داد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سرپرستی کمیته منطقه ی 13 را پذیرفت و در طول تصدی این مسئولیت بارها از سوی منافقین کوردل تهدید به ترور شد. وی در بیست و پنجم آذرماه سال 1360 مصادف با اربعین سید و سالار شهیدان طبق برنامه هر ساله در منزل خود پذیرای عزاداران حسینی بود که یکی از منافقین کوردل به بهانه ای از مجلس خارج شد و با شلیک گلوله ی آن کوردل زبون به سرش در سنّ 55 سالگی به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد و پیکر پاکش در بهشت زهرا (س) آرام گرفت. 

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:49 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

علی محمدزاده

نام پدر: محمداسماعیل تاریخ تولد: 25/09/1341
محل تولد: - تاریخ شهادت: 03/03/1361
محل شهادت: خیابان ستارخان-خیابان سپهر-تهران طول مدت حیات: 20 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه26-ردیف48-شماره42-تهران


زندگینامه
در 25 آذر 1341 در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود و علي نام گرفت. کودکي آرام و متواضع بود و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را تا دبيرستان حرفه‌اي در محل زادگاهش گذراند و در سال 1357 وارد دبيرستان حرفه‌اي شد. 
در روزهاي شورانگيز انقلاب اسلامي از همان ابتدا حضوري خلاق داشت و با شرکت در تظاهرات و راهپيمايي‌ها پيوند ناگسستني‌اش را با اسلام اعلام مي‌کرد. در همان دوران شب‌ها در جلسات فراگيري قرآن شرکت مي‌جست و آيات الهي را با گوش جان مي‌شنيد و در ضميرش حک مي‌کرد. 
پس از پيروزي انقلاب هيئت کوچکي را در محل تشکيل داد و به بچه‌هاي محل قرآن و فرايض ديني را مي‌آموخت و خود نيز در ميان آن‌ها نمونه بود. تعطيلات تابستاني سال‌هاي 1358 الي 1360 را در جهاد سازندگي در اطراف قزوين به ياري روستاييان محروم شتافت و در ساختن مساجد، حمام و مدارس فعاليتي چشم‌گير داشت و در اين دوران نشان داد که جواني از خود گذشته و عميقاً متعهد مي‌باشد. پس از دريافت ديپلم راه و ساختمان و دريافت دفترچه آماده به خدمت در کميته مرکزي انقلاب اسلامي نام‌نويسي کرد و پس از موفقيت در امتحان گزينش به خدمت در کميته انقلاب اسلامي پرداخت. 
جواني مهربان، محبوب و متين بود و چه در خانه و چه در محل کار همه او را دوست داشتند. براي مال دنيا کوچک‌ترين ارزشي قائل نبود و هميشه در فکر کمک به ديگران بود. هموراه لباس‌هاي ساده و کهنه مي‌پوشيد و هرگاه پيراهن نويي مي‌خريد اول به دوستان خود مي‌داد و سپس خود مي‌پوشيد و مي‌گفت لباس نو که مي‌پوشم احساس ناراحتي مي‌کنم. اوقات فراغتش را به مطالعه کتب مذهبي مي‌گذراند و از مطالعه علوم اسلامي آن‌چنان لذت مي‌برد که خود نيز قادر به توصيفش نبود. 
چندي قبل از شهادت علي، پدرش عازم جبهه نبرد حق عليه باطل گرديد. به هنگام خداحافظي پدرش به او سفارش کرد که مواظب دسائس منافقين باشد و او در جواب گفت: "جان دست خداست، جبهه، جبهه است پدر، تو برو به اميد خدا و من هم در اين‌جا به اميد خدا هستم، هر چه باشد دست اوست ولا غير". 9 روز بعد خبر شهادت فرزند را در جبهه به پدر دادند، در روز سوم خرداد 1361، محمدزاده در حين گشت با چند نفر از منافقين تروريست که مشغول تخليه يکي از لانه‌هاي فساد تيمي در خيابان ستارخان_ خيابان سپهر تهران بودند مواجه شد و به اتفاق همراهانش جهت دستگيري تروريست‌ها وارد عمل شده و شجاعانه به استقبال خطر شتافت. در برخوردي که متعاقب اين حادثه رخ داد تروريست‌ها علي محمدزاده 20 ساله را هدف گلوله قرار داده و جنايتي ديگر را در کارنامه سياه خود ثبت مي‌کنند. پيکر پاک او را در بهشت زهرا(س) قطعه 26 رديف 48 شماره 42 به خاک سپردند.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

محمدرضا محمدرحیمی

نام پدر: نصرالله تاریخ تولد: 29/06/1338
محل تولد: ایران - تهران - تهران تاریخ شهادت: 22/03/1361
محل شهادت: خیابان رودکی-تهران طول مدت حیات: 23 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه26-ردیف39-شماره43-تهران


زندگینامه
محمدرضا در روز بيست و نهم شهريور ماه سال 1338 در روز ميلاد باسعادت نبي‌اکرم(ص) متولد شد. از 7 سالگي به مدرسه رفت و مراحل مختلف تحصيل را با موفقيت گذراند. تا آن‌جا که در يک سال تحصيلي موفق شد سر کلاس امتحان داده و قبول شود و در سن 15 سالگي دوره‌ي دبيرستان را به پايان رساند. فعاليت‌هاي اجتماعي خود را در مسجد الهادي آغاز کرد. از زماني که هنوز مسجد مراحل ساختماني را طي مي‌کرد، مشتاقانه و مخلصانه حتي در کارهاي ساختماني آن شرکت مي‌نمود. 
رحيمي در سال 1367 در دانشگاه مشهد رشته زبان عربي قبول شد اما به دليل مسئوليت‌هاي حساسي که داشت از رفتن به مشهد صرف‌نظر کرد. يک سال بعد يعني اوايل سال 1357 رشته پزشکي دانشگاه ملي تهران بورسيه ارتش قبول شد ولي بعد از مدتي به علت طاغوتي بودن ارتش و روابطي که وجود داشت از آن‌جا استعفا داد. 
با پيروزي انقلاب بار ديگر به دانشگاه مراجعه کرده و استعفاي خود را پس گرفت. او از پايه‌گذاران و اعضاي فعال انجمن اسلامي دانشکده بود و اعمال و رفتارش چون فقط براي خدا بود طوري جلوه کرد که بعد از شهادتش استادش اظهار داشت من خود را شاگرد او مي‌دانم. 
با شروع انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه‌ها اکثر اوقات خود را در مسجد محل يعني مسجد الهادي مي‌گذراند. در زمان جنگ تحميلي راهي جبهه‌هاي جنگ شد و به مدت 7 ماه در جبهه کنجانچم جنگيد. 
رحيمي در روز بيست و دوم خرداد ماه سال 1361 با 23 سال سن در خيابان رودکي تهران به شهادت رسيد. پيکر پاکش را در بهشت زهرا(س) قطعه 26 رديف 39 شماره 43 به خاک سپردند.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عبدامام محمدی

نام پدر: مجید تاریخ تولد: 09/02/1318
محل تولد: ایران - تهران - تهران تاریخ شهادت: 08/10/1357
محل شهادت: اهواز طول مدت حیات: 39 سال
مزار شهید: بهشت رضا(ع)-خوزستان


زندگینامه
عبدامام محمدی در نهم اردیبهشت ماه سال 1318 در تهران به دنیا آمد. وی بیسواد بود و به کارگری اشتغال داشت. عبدامام در تهران سکونت داشته، متاهل و دارای چهار فرزند بود. وی سرانجام در هشتم دی ماه سال 1357 در اهواز توسط عناصر تروریستی سازمان مجاهدین خلق مورد سوء قصد واقع شد و به دلیل خونریزی زیاد قبل از رسیدن به بیمارستان در سن 39 سالگی به شهادت رسید. 
مزار پاک و مطهرش در بهشت رضا(ع)-خوزستان قرار دارد.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 23 مرداد 1394  ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 20 ] [ 21 ] [ 22 ] [ 23 ] [ 24 ] [ 25 ] [ 26 ] [ 27 ] [ 28 ] [ 29 ] [ > ]