دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

چفیه 5
نام شاعر: محسن صالحی حاجی آبادی       

چفیه یعنی بازگمنامی شهید
از شهیدستان گمنامی رسید
گرچه نامش از زبان ها دور بود
استخوان پیکرش پر نور بود
چفیه را سنگرنشینان دیده اند
چفیه را گل ها به خود پیچیده اند
چفیه امضای گل آلاله هاست
چفیه تنها یادگار لاله هاست
چفیه روانداز گل ها بوده است
قایق پرواز گل ها بوده است
چفیه تارو پود رخت انبیاست
چفیه بند کفش شیر کربلاست
چفیه را زهرا به گل ها هدیه کرد
چفیه را اشک شهیدان چفیه کرد
چفیه ها بوی شهادت می دهند
بوی دوران شرافت می دهند

ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

اینک 
وقتی پرستوها از جنوب می وزند 
باغ هایی از بادهای سوخته 
در زیر بالشان خمیازه می کشد
و آن دو چشم بی آرام 
از این همه فاصله 
با بازیافت یک نشان 
هنوز خاکستر می کاود


ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

جنوب، جنوب 
چه سوگوار شده است
در رؤیای دیدن
مردان جنگاورش
که در حوالی آتش و سرب
گم شدند
جنوب،
به یاد گلهای پرپر جنوب و مردانی که هنوز نیامده اند.
جنوب
چه سوگوار می بینمت
در «رود، رودِ» زنانت
که به « یزله »
« میناری » مشکی به دست
بر فراز تابوت تازه
دامادی شان
جشنی با دمّام و 
سنج می گیرند
جنوب،
جنوب
« جامه به نیل » زده است
در این ظهر عشق 
که فاخته های دهانش را
پرپر می آورند


ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:46 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

فصل پرپر گشتن گل، روز رقص باد بود
ساز ناساز فلک تا کوک در بيداد بود
از عذاب زرد مردن مردن عقل مي ترساندمان
حرف سرخ عشق اما هرچه باداباد بود
عشقبازي هيچ ترتيبي و آدابي نداشت
دست در آغوش کردن با خدا آزاد بود
هر زمان آغاز مي‌شد حمله با دستور عشق
کار برد واژه‌ي اما _ اگر ايراد بود
پيش چشم ترس دشمن جبهه يعني قتلگاه
در دفاع از خاک ايران جبهه عشق آباد بود
 
 

ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ایثار تکیه داده به دوش عصایتان
ایمان، شکوفه‌ای به لب باصفایتان
گلدان _ ولو شکسته _ نشانی است از بهار
پیچیده عطری از شهدا در صدایتان
چیزی زیاد نیست اگر آسمان عشق
هر شب گل شهاب بریزد به پایتان
این لطف کوچکی است که هر روز صبح زود
خورشید «ان یکاد» بخواند برایتان
روز قیامت است و ابوالفضل آمده ست
تا از شما سؤال کند ماجرایتان
جای سؤال نیست که او خود حضور داشت
درگیر و دار حادثه کربلایتان
می‌پرسد از شما، که شما پاسخش دهید
تا بشنود شکوه بلند صدایتان
پاسخ نمی‌دهید مبادا ریا شود
رازی ست بین قلب شما با خدایتان
او با لبان تشنه‌ی خود بوسه می‌زند
بر شانه‌های زخمی بی‌ادعایتان


ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ابر رسيد و سر باران نداشت
تشنگي باغچه پايان نداشت
در غزل سوخته‌ام جاگرفت
روح جنون ميل بيابان نداشت
جاي تو خالي، که دل عاشقم 
خواست صدايت بزند جان نداشت
در خلأ خاطره‌هايش دويد
دفتري از ياد شهيدان نداشت
سهم شما حادثه و سهم من
قسمتي از دشت که طوفان نداشت
قسمتي از باغ که خشکيده بود
قسمتي از روح که ايمان نداشت
جاي تو خالي که دل عاشقم
خواست صدايت بزند جان نداشت
منتظر باد بهاران نبود
طاقت تغيير زمستان نداشت
قافيه‌ي دوست! به پايان رسيد
کاش غزل نقطه‌ي پايان نداشت


ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی است
 
 

ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 
خانه در سیطره ی ملک سلیمان داریم 
گر کرامت بشود، باد به فرمان داریم
کس در اندیشه ما راه ندارد جز عشق
ما در آینه اندیشه ی عرفان داریم
حکم تسخیر، بر این خانه ندارد معنی
تا زمانی که می از ساغر جانان داریم
سفلگان را نبود راحت جان از غم ما
در شب حادثه صد بوذر و سلیمان داریم
نخل باغ شرفیم از غم توفان بی باک
ریشه در چشمه ی خونبار شهیدان داریم
رعد دریا شکنیم آتش بی پایانیم
برق آسا گذر از سینه ی توفان داریم
باغ اندیشه گشودیم به فتوای بهار
جشن میلاد گل از نزهت باران داریم

ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

مهتابي کرد
و آسمان
فرصت سبزي شد
براي گريستن
نگريستن
به ديروز آفتابي
امروز ابري
فرداهاي مه در مه
ناگهان
طنين صدايي در باد
صدايي آشنا
صدايي غريب
صدايي
يادآور پرواز
در مهتابي منور
و صدا
_ همان صدا
صداي بال فرشتگان
در آسمان بهشت
که مرا مي‌خواند
و من
در خيال خاطرات آبي خويش
هر شب کنار پنجره مي‌ايستم
تا ماه
چشم‌هاي ملتهبم را باز
به لبخندي مليح
مهتابي کند
 
 

ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تا ابد مي‌جوشد اين خوني که در تاريخ ماست
خونِ هستي بخشِ گلگوني که در تاريخ ماست
ليليان را عاقبت يک روز عاشق مي‌کند
حُسنِ عالمگير مجنوني که در تاريخ ماست
آتش نمرود حتي آن زمان مي‌سوزد از
داغ دشمن‌سوز محزوني که در تاريخ ماست
بي‌گمان آن روز در غرقاب خون غرقند، غرق
نسل ظلم‌آلود ملعوني که در تاريخ ماست


ادامه مطلب

[ جمعه 24 اردیبهشت 1395  ] [ 8:40 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 10 ] [ 11 ] [ 12 ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ] [ 17 ] [ 18 ] [ 19 ] [ > ]