ایثار تکیه داده به دوش عصایتان
ایمان، شکوفهای به لب باصفایتان
گلدان _ ولو شکسته _ نشانی است از بهار
پیچیده عطری از شهدا در صدایتان
چیزی زیاد نیست اگر آسمان عشق
هر شب گل شهاب بریزد به پایتان
این لطف کوچکی است که هر روز صبح زود
خورشید «ان یکاد» بخواند برایتان
روز قیامت است و ابوالفضل آمده ست
تا از شما سؤال کند ماجرایتان
جای سؤال نیست که او خود حضور داشت
درگیر و دار حادثه کربلایتان
میپرسد از شما، که شما پاسخش دهید
تا بشنود شکوه بلند صدایتان
پاسخ نمیدهید مبادا ریا شود
رازی ست بین قلب شما با خدایتان
او با لبان تشنهی خود بوسه میزند
بر شانههای زخمی بیادعایتان