به گزارش دفاع پرس از زنجان، سید علی طالبی در گردهمایی و تجلیل آزادگان شهرستان خدابنده اظهار داشت: خاطرات آزادگان برای ما کلاس درس است و ذکر خاطرات تمامی آزادگان لازم و ضروری است .
وی با بیان اینکه واژه آزاده و آزاد با یکدیگر تفاوت دارند، افزود: آزاد یعنی کسی که اسیر و زندانی نیست اما واژه آزاده مقدس است و آزاده کسی است که در قید بند شهوت و هوا، هوس و بندگی غیرخدا نیست، چه بسا کسانی که در زندان هستند ولی آزاده هستند زیرا در قید بند بندگی غیر خدا نیستند و دل به خدا سپردهاند.
امام جمعه خدابنده گفت: آزادگان اگر اسیر شهوت و بندگی غیرخدا بودند عزت پیدا نمیکردند، تصورش سخت و عذاب آور است که شکنجههای روحی، روانی و جسمی را تحمل میکردید و به دشمن بله نگفتید این نهایت آزادگی است.
وی با تاکید بر نهادینه کردن فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه بیان کرد: آزادگان الگوی آزادگی و مقاومت و ایثار هستند، ما در معرفی کردن دلاوریها و جانفشانیهای شما به نسل جوان کوتاهی کردیم.
طالبی ابراز کرد: ننگ است که نوجوانان و جوانان ایران اسلامی از بازیگران و فوتبالیستهای غربی الگوبرداری میکنند.
وی زندگی همراه با دروغ، ریا، دزدی، حرام و گناه را زندگی جدا از معنویت دانست و گفت: زندگی که همراه با این مسائل باشد به طور قطع رنگ و بوی معنویت ندارد و حیوانی است.
امام جمعه خدابنده خطاب به آزادگان افزود: شما الگوی جامعه، ذخیرههای الهی و الگوی مقاومت هستید.
وی با بیان اینکه آزادگان باید اصول زندگی را رعایت کنند تا به الگویی برای دیگران تبدیل شوند، گفت: وظیفه ما این است زمینه را فراهم کنیم تا برای بهرهگیری جوانان و نوجوانان شما خاطراتتان را بازگو کنید.
طالبی با اشاره به اینکه حفظ این رشادتها مهم است و ثواب و اجر ویژهای دارد، خاطرنشان کرد: چه بسا آزادگانی که هنوز هم رنج میکشند و رنجشان از شهادت هم بالاتر است و همسران آنها صبر تحمل بالایی دارند و خود خدا پاداش آنها را میدهد.
انتهای پیام/
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 28 مرداد 1395 ] [ 3:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور غرب، استان کردستان و بهویژه شهر پاوه یادآور رشادتهای پاسداران و مدافعان انقلاب اسلامی است. مدافعانی که با حضور شهید چمران با روحیه بهتر و عزمی جزمتر نبرد را ادامه داده و ضدانقلاب را مقهور قدرت خود کردند. دکتر چمران حوادث کردستان را مشابه حوادث لبنان میدانست. او نمیخواست ایران تبدیل به لبنان دوم شود. جنگ داخلی، سفرهای رنگین برای دشمنان انقلاب و مردم بود و باید هرچه زودتر بساط آن برچیده میشد. از طرف دولت، به دکتر چمران و تیمسار فلاحی ماموریت داده شد تا به همراه سه پاسدار نخست وزیری از کرمانشاه به طرف پاوه حرکت کنند. دکتر چمران در مصاحبهای چنین نقل میکند: «روز پنجشنبه متوجه شدیم ضد انقلاب در پاوه دست به حمله زده است. از 2 روز قبل، متوجه شده بودیم که حمله مهاجمین شدید است. به همین خاطر 250 نفر برای اعزام در نظر گرفتیم، اما هلیکوپتر فقط توانست 30 نفر از پاسداران را به منطقه برساند. من از راه زمینی به طرف روانسر حرکت کردم و متوجه شدم ضد انقلاب حدود شش هزار نفر است و از طرف روستاها پشتیبانی میشود.» ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه 25 مرداد 1358، هلیکوپتر حامل این پنج نفر روی آسمان پاوه ظاهر شد. این درحالی بود که فقط 2 نقطه از شهر برای مدافعان باقی مانده بود؛ یکی «خانه پاسداران» که قبلاً مقر ساواک بود و دیگری هم پاسگاه ژاندارمری. آشوبگران وقتی هلیکوپتر را دیدند، از هر طرف به سمتش شلیک کردند. زیر رگبار گلوله، هلیکوپتر سالم به زمین نشست و افراد پیاده شدند و خود را به هر ترتیب که شده، پشت دیوار خرابهای رساندند. هلیکوپتر هم بلند شد و رفت. چمران، چریک کارکشتهای بود که از هیچ میدان نبردی هراس نداشت؛ اما بهعنوان نماینده دولت و بدون لباس نظامی وارد عرصه شده بود. چون هنوز معتقد بود که این درگیری باید با گفتوگو حل شود. زیر رگبار بیامان گلولهها، به سمت ژاندارمری حرکت کردند. پاسگاه ژاندارمری 2 برج محکم و بلند نگهبانی داشت؛ که در دو سمت ساختمان سنگیاش خودنمایی میکرد و حالا هر 2 زیر رگبار گلوله قرار داشت. پاسگاه محکم بود؛ اما در دامنه کوهها قرار داشت و ارتفاعات آن کوه، به ساختمان مشرف بود. چمران و همراهانش، در فرصتی مناسب وارد پاسگاه شدند. فرمانده پاسگاه (ستوان یوسفی) و چند ژاندارم و جوانمرد کُرد محلی، حفظ امنیت پاسگاه را بر عهده داشتند. چمران از نزدیک شاهد بود که بیسیمچی شجاع ژاندارمری مشغول متقاعد کردن ژاندارمری تهران و خرمآباد برای اعزام نیرو است. اغلب افراد، چمران را نمیشناختند و فقط میدانستند که نماینده دولت است. دکتر چمران و تیمسار فلاحی از امکانات پاسگاه دیدن کردند و جویای جزئیات ماجرا شدند. اخبار خوبی به گوش نمیرسید. از 300 نیروی بومی، تنها 30 نفر مانده بودند و از 60 پاسداری که به فرماندهی اصغر وصالی وارد پاوه شده بودند، فقط 16 نفر زنده بودند. خبرها به همین جا ختم نمیشد. مهاجمانی که از جاده جنوبی به شهر سرازیر شده بودند، چند ساعت قبل، خود را به بیمارستان رسانده و بعد از محاصره آن، تمامی مجروحان و مدافعان بستری در آن را به همراه پرستاران و پرسنل به شهادت رسانده بودند. پاسداران را سر بریده و پیکر پاکشان را قطعه قطعه کرده بودند. برخی از پرسنل، زیر سپر دفاعی مدافعان، به مقر هلال احمر عقبنشینی کردند و کمی بعد، خودِ این مدافعان نیز به شهادت رسیدند. حسن علی بیگی، تنها مدافع زنده مانده از حمله به بیمارستان است. او که از اعضای گروه دستمالسرخها نیز بوده، ماجرای خروج تعدادی بیمار و پرستار را چنین نقل میکند: «بیمارستان کاملاً محاصره شده بود. بیماران و پرستاران را سوار وانت کردیم تا به سمت شهر ببریم. نمیدانستیم که شهر در حال سقوط است. یک پرستار (فوزیه شیردل) عقب وانت ایستاد تا مهاجمان بدانند که این خودرو حامل افراد نظامی نیست. اما علیرغم این کار، به سمت او شلیک شد.» روایت زندگی فوزیه شیردل را باید از زبان خواهرش شنید: «او در آنجا، در بیمارستان پاوه بهیار بود. ما آن زمان تلفن نداشتیم. هر روز از طریق یکی از دوستانش پیغام میرسید که فوزیه سلام رساند و از احوالاتش با خبر میشدیم و برایمان پول میفرستاد. بیمارستان مانند خرابه بود. خیلی سختی کشید. نه دارویی بود و نه امکاناتی؛ اما خواهرم آن قدر با دل و جان کار کرده بود که وقتی میآمد و تعریف میکرد، تصور میکردی از کجا آمده است! خیلی با شور و هیجان از محل کارش حرف میزد. ذوق عجیبی داشت. مادرمان را میبوسید و برایمان هدیه میآورد. پدر هم خوشحال بود. برادرانمان میگفتند: «فوزیه برای خودش دکتر شده است.» به قول یکی از همکارانش رفتار مردانه داشت؛ اما در قلبش روحی زنانه حاکم بود. در بیمارستان، به صدای بلند اعلام میکرد که من پیرو خط امام هستم. آن زمان همه از ناجوانمردی و حملههای وحشیانه دموکراتها و ضدانقلاب میترسیدند؛ ولی فوزیه دل شیر داشت. شب تلخی بود. من داشتم درس میخواندم. درِ خانه که به صدا در آمد، مادرم رفت و در را باز کرد. سربازی با ماشین دژبانی آمده بود. پدرم را خواست. پدرم که حال عجیبی داشت، روی ایوان خانه نشسته بود. رفت دم در. سرباز به پدرم گفت: «پاوه شلوغ شده و دخترتان فوزیه تیر به دستش خورده، لطفاً خودتان را به دژبانی قوری قلعه برسانید.» پدرم رنگ و رویش پرید و مادرم شروع کرد به گریه کردن. مانده بودند که چطور در این شرایط خودشان را به پاوه برسانند. پدرم به همراه عمو و داماد بزرگمان، یک ماشین گرفتند و از کرمانشاه راهی پاوه شدند. در میان راه، به علت حمله کومله و دموکراتها، از روستای قزانچی در کنار پاوه، نتوانستند جلوتر بروند. هر ماشینی که حرکت میکرد کوملهها میزدند. پدرم آنجا ابراز ناراحتی میکند. پاسدارها هم به پدر میگویند: «سه روز و سه شب است که در پاوه، هم آب قطع شده و هم برق.» پدرم به خانه برگشت و رفت پادگان هوانیروز، از آنجا خبر بگیرد. گفته بودند هر که در پاوه بوده، شهید شده است. ضدانقلاب به بیمارستان حمله کرده و هر چه پرستار و پزشک بوده را شهید کردهاند. خبر رسید که تعدادی پیکر شهید آوردند بیمارستان طالقانی، خدا برای هیچکس نخواهد؛ مادر و پدر و خواهرم مرضیه و ملیحه راهی بیمارستان شدند. برای مادرم سخت است که دخترش را در لباس سفید، غرق در خون ببیند. مادرم میگفت: «لباسهای سفید فوزیه دیگر بنفش شده بود.» انتهای پیام/ 121
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:31 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از استان گلستان، آزاده نعمت الله وردان متولد سال 1352 کم سن و سالترین آزاده استان گلستان است که به مناسبت سالروز ورود آزادگان عزیز به میهن اسلامی، گفتگویی با وی انجام دادیم. دفاع پرس: نحوه اعزامتان را به جبهه توضیح دهید. بنده دوبار به جبهه اعزام شدم. بار اول اوایل سال 65 به منطقه کردستان، بعد از یک دوره 45 روزه در گهرباران ساری اعزام شدم و بار دوم بعد از پایان دوره 3 ماهه کردستان، در تاریخ 65/10/24 از طریق سپاه بندر ترکمن به منطقه جنوب کشور اعزام شدم. من آن زمان سن و سال کمی داشتم و پدر و مادرم اجازه رفتن به جبهه را به من نمیدادند اما با راهکارهایی که داشتم موفق شدم خودم را به جبهه برسانم. البته دو سخن از امام که روی دیوارهای روستا نوشته شده بود: "جوانان و نوجوانان 13، 14 سالهای هستند که از دست پدر و مادر خود فرار میکنند و به جبهه می روند" و "عرق بدن کشاورزان همانند قطره خون شهداست" در من بیتاثیر نبود. دفاع پرس: با توجه به سن و سال کمی که داشتید چطور اعزام شدید؟ مشکلی در اعزام نداشتید؟ قد بلندی داشتم و همین باعث میشد بزرگتر دیده شوم. اما دوستان دیگر من که هم سن و سالم بودند مثل محمد وردان و اکبر درزی را برگرداندند. وقتی به ساری رسیدیم برای آموزشهای جبهه دیگر با شناسنامه کاری نداشتند. بعد از اسارت در العماره، عراقیای که روی صندلی نشسته بود از من پرسید چند سالته؟ گفتم: 13 سالمه. عراقی به من فحش داد و گفت: مگر میشود تو 13 ساله باشی. باورش نمی شد. فکر میکرد من دروغ میگویم. برای اینکه خودم را خلاص کنم گفتم 15 سالمه و به این ترتیب از دستش خلاص شدم. دفاع پرس: در کدام عملیات اسیر شدید؟ در عملیات کربلای5. در تاریخ 65/11/11 جزو نیروهای پدافندی بودیم. قابل ذکر است که بنده کم سن و سال ترین آزاده استان گلستان هستم. متولد 52/1/1 هستم که در سال 65 زمان 13 سالم تمام شد. دفاع پرس: چطور در آن عملیات اسیر شدید؟ ما نیروی پدافندی بودیم. عراقیها دوبار تک کرده بودند دو بار هم جوابشان را داده بودیم. برای بار سوم عراقیها به مانند مار زخمی با گلولههای تانک محل مقاومت را بگلوله باران کردند. به همین دلیل ما مجبور شدیم به دستور فرمانده عقب نشینی کنیم. هنگام عقب نشینی بایستی پشت خاکریز میرفتیم. هنگام برگشت گلوله کلاشینکف عراقیها در برخورد با سنگ و کمانه کردن به پای من خورد و مجروح شدم. بچه ها من را در بین شیار خاکریز گذاشتند سپس همرزمان عقب نشینی کردند. من آن شب را در خاکریز بودم فردا صبح همه جا خلوت شد، دیدم یکی از بچهها اسم من را صدا میکرد. همه رفته بودند دیگر آن سمت خاکریز کسی نبود. نگاه کردم دیدم دو تا از بچههای علی آباد کتول هستند یکی دیگر هم با آنها بود که نمیشناختمش و از بچههای محمودآباد آمل بود. گفتند: "وردان اینجایی؟" وقتی دیدند من مجروح شدم من را داخل برانکادر گذاشتند. از این دو نفر علی آبادی یکیشان قبلا مجروح شده بود. بالاخره آنجا همه رزمنده بودیم و بحث آشنا و غیر آشنا نیست. من را بلند کردند. مچ دست یکی از بچههایی که برانکادر را نگه داشته بود مجروح شد. من را زمین گذاشتند و هر دو رفتند تا کمک بیاورند. من ماندم و آقای علیزاده. گفت که پس من تو را میبرم. دوطرف برانکادر رو گرفت من را میکشید. فیلم سفر به چزابه صحنهای که یکی از پزشکها رزمندهای را به همین شکل میکشید مرا به یاد آن صحنه انداخت. تا زیر یک لودر سوختهای رفتیم و بعد چون خسته شده بود گفت بیا من کولت کنم که آقای علیزاده این کار را انجام داد و چون من از قسمت پا مجروح بودم یک مقدار ضعیف شدم، به او گفتم تو من را زمین بگذار و برو نیروی کمکی بیاور تا بتوانی من را از اینجا ببری. ایشان من را گذاشت زمین بعد دعا و قرآن را گذاشت برای من و گفت: من میروم که برایت کمک بیاورم. رفتم زیر لودر. دیدم یک مجروح دیگر هم هست. یک شبانه روز آنجا بودیم با همدیگر آشنا شدیم. اسمش علیرضا ریاحی از بچههای بندرگز بود که هنوز هم با رفت و آمد داریم. عراقیها آن قسمت خاکریز را گرفتند و به ما نزدیک شدند. سپس خاکریز بعدی ما را هم گرفتند اگرچه 15 روز بعد از آن بچهها عملیات کردند و همه منطقه را گرفتند. ما حدود 48 ساعت آنجا بودیم. فکر کردم شاید عملیاتی شود که بتوانم نجات پیدا کنم. یک روز کامل نشستم آنها را نگاه کردم. وقتی گلولههای توپ میآمد عراقیها همه سینه خیز میرفتند. غافل از اینکه کنار دستشان دو تا اسیر هم هست اصلا ما رو ندیده بودند. من آنجا دراز کشیده نگاه میکردم. آیه "وجعلنا من بین ایدهم سدا و من خلفهم سدا و اخشینا هم..." از سوره یاسین را بسیار تکرار میکردم و واقعا هم به کارم آمد. از تشنگی و خستگی و... دیگر ناامید شده بودم با صدای بلند فریاد زدم. ناگهان 10 الی 20 نفر آمدند دور من را گرفتند و با تعجب میگفتند: شما کجا بودید. ما شما را ندیدیم. و به این طریق ما اسیر شدیم. دفاع پرس: مدت زمان اسارت و مکان اسارتتان کجا بود؟ مدت اسارت من سه سال و شش ماه و 24 روز است یا به تعبیری بگویم 42 ماه و 24 روز و کل روز هم 1302 روز. در اردوگاه تکریت یازده که در 15 کیلومتری شهر تکریت بود. سپس ما را از آنجا به العماره بردند و بعد از آن هم به استخبارات عراق رفتیم. دفاع پرس: رفتار بعثیها با شما چگونه بود؟ داخل اتاق استخبارات 137 نفر بودیم. یک نفر را دیدم که قسمتی از پیشانیاش خیلی ورم کرده بود. به او گفتم چهرهات خیلی برای من آشنا است من انگار شما را یک جایی دیدم. گفت: منم علیزاده همانی که میخواست شما را ببرد. گفتم چی شده اینجایی؟ گفت: تدر راه یک سری وسایل مثل بیسیم و ... جمع میکردم که عراقیها مرا دیدند و این اتفاق برایم افتاد. با آنتن بیسیم زدند وسط پیشانیام و چهرهام از حالت طبیعی تغییر پیدا کرد. یک هفتهای در استخبارات بودیم. آنجا به محل شکنجه معروف است. شکنجه با کابل و برق و اتو و... . داخل یک پیت حلبی غذا میآوردند و برای رفع حاجت هم از همان پیت حلبی استفاده میکردند و بیماری اسرا هم اغلب از همین ظروف بود. در الرشید داخل اتاقهای سه در چهار40 الی 50 نفر جا داده بودند بطوری که شبها برای استراحت 10 الی 20 نفر میخوابیدند و 20 نفر سرپا میایستادند تا آنها استراحت کنند. دوباره جاها عوض میشد. چای را داخل یک دیگ کوچکی میریختند و میآوردند داخل اتاقها. یک نفر که مسئول چای بود دیگ را جلوی دهان ما نگه میداشت و می گفت سهم هر کس دو قلوپ است. لیوان نبود. به این طریق چایی را میخوردیم. بعد از الرشید ما را به اردوگاه تکریت که نزدیک شهر تکریت بود منتقل کردند. دفاع پرس: چرا در این مدت شما مفقودالاثر شناخته شدید؟ ما در لیست صلیب سرخ نبودیم. اصلا آنها نمیدانستند ما در این اردوگاه هستیم. نامههایی را که مینوشتیم جوابی نداشت. از همان جا متوجه شدیم که مفقودالاثر هستیم و خانوادههایمان از ما اطلاع ندارند. دفاع پرس: خاطرهای از دوران اسارتتان بیان بفرمایید. یک مدت در آسایشگاه 3 بودم؛ کنار من یک نفر بود به نام حسین پیراینده. من فقط با ایشان سلام علیک داشتم. بعد از یک مدت اینها را از اردوگاه ما جدا کردند یک سری از بچه ها که در کارها بیشتر فعال بودند جدا می کردند و می بردند به اردوگاه بعقوبه. روز آخر زمان آزادی آنجا درگیری می شود؛ عراقیها تیر شلیک میکنند. تیر به آقای پیراینده اصابت میکند و ایشان شهید میشود و در عراق دفنش میکنند. سال 1380 بود یک روز آقای علیزاده از تهران با من تماس گرفت و گفت: میدانی شهید پیراینده را آوردند. موقعی که اسرایی که شهید شده بودند را می خواستند بیاورند، شهید پیراینده را از خاک درآوردند. دیدند بدنش سالم است. عراقی ها گفتند: ما اگر بخواهیم این جنازه را به ایرانیها سالم تحویل بدهیم می گویند حتما تا الان نگه داشتید او را تازه کشتید. در حالی که ایشان سال 69 دفن شده بود بنابراین پیکر شهید را در آفتاب سوزان قرار میدهند اما پیکر پاک شهید باز هم خراب نشد. علتش را از علما پرسیدند. آنان در پاسخ گفتند: ایشان از مردان خوب خداست. هم اکنون پیکر شهید پیراینده در بهشت زهرا دفن است. دفاع پرس: چه احساسی داشتید وقتی به کشور بازگشتید؟ بعد از پذیرفتن قطعنامه 598 در تاریخ 69/6/5 ما به ایران بازگشتیم. استقبال مردم ایران خصوصا مردم مرزنشین خسروی کرمانشاه که خودشان به هر حال 8 سال در به در جنگ بودند بینظیر بود. آنان پس از صلح به خانههایشان برگشته بودند و با شور و شوق فراوان از اسرا استقبال کردند. همچنین مردم شهرستان کردکوی و بندر ترکمن که با پاهای برهنه به استقبال آمدند، منت بر ما گذاشتند و من همین جا از همه مردم خوب کشورم، زادگاهم و هم استانیهای عزیزم تشکر میکنم. دفاع پرس: چه مطلبی برای خواننده های ما خصوصا نسل جوان دارید؟ وقتی ایمان و اعتقاد به یک آرمان در انسان باشد انسان محکم میشود او دیگر در اسارت نیست در قفس نیست. اصل آزاد بودن عشق و ایمان است. به قول سعدی که میگوید: "روزی که من در بند توام آزادم."به هر حال ما جدا از هر چیز باید در هفته دفاع مقدس برای ارزشهای خودمان احترام قائل شویم چرا که این هفته روز آغاز دفاع از وطنمان است. چو ایران نباشد تن من مباد. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:30 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، هشتمین شماره از مجموعه مادران انتشارات روایت فتح با نام «آبا» که به روایت زندگی شهیدان «دباغ زاده» از زبان مادر شهیدان میپردازد، منتشر شد. این کتاب، روایت زندگی مادر شهیدان «مجید»، «رضا» و «حبیب دباغزاده» است که در قالب روایی-مستند توسط «ابوالفضل طاهرخانی» نوشته شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «بعد از مراسم هفت مجید، توی خانه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد. گوشی را که برداشتم، خانمی خودش را معرفی کرد. فهمیدم مادر دختری است که برای مجید به خواستگاریاش رفته بودم. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: غرض از مزاحمت، میخواستم بهتون بگم دخترم پسر شما رو پسندیده. میشه یه روز با پسرتون تشریف بیارین تا دختر و پسر همدیگه رو ببینن؟ تا این حرف را شنیدم دلم برای مجیدم کباب شد. نگاهی به عکس روی طاقچه کردم. مجید داشت به من لبخند میزد. گفتم: والله چی بگم خانوم؟ پسر من یه هفتهای میشه که شهید شده. انشاءالله دختر شما هم خوشبخت بشه.» «آبا» هشتمین جلد از مجموعه «مادران» که توسط «روایت فتح» با قیمت 6000 تومان در 1100 نسخه منتشر شد. انتهای پیام/ 161
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:29 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (27 مرداد 1395) • وقوع حماسه خونین پاوه و شهادت بیش از 100 نفر از پاسداران توسط ضد انقلاب (1358 ه.ش) • دستور اکید و فوری حضرت امام خمینی (ره) بر حرکت نظامیان به سوی سنندج و سرکوب ضد انقلاب (1358 ه.ش) • حمله ضد انقلابیون به آمبولانس حامل مجروحان در محور میرآباد به پیرانشهر (1366 ه.ش) • کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه (1332 ه.ش) • برقراری آتشبس میان ایران و عراق (1367 ه.ش) • عملیات آزادسازی منطقه انزل ارومیه توسط تیپ 55 ویژه شهدا سپاه (1362 ه.ش)
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از چهارمحال و بختیاری، همایش آزادگان استان با حضور نماینده ولی فقیه، استاندار، مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران و جمعی از مسئولان استانی شهرستانی در مجتمع فرهنگی لاله شهرکرد برگزار شد. فریبرز نجفی مدیر کل بنیاد شهید و امورایثارگران ضمن تبریک سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، گفت: آرامش و امنیتی که امروز در جامعه شاهد آن هستیم مرهون ایثارگریها و جانفشانیهای ایثارگران ما است و این هیچگاه از اذهان مردم پاک نخواهد شد. وی با بیان اینکه در مکتب ما چیزی به نام اسارت وجود ندارد و در مکتب اسلام و تشیع آزادگی داریم، افزود: آزادگان ما کسانی هستند که برای دفاع از دین، عقیده و آرمانهای خود مبارزه کردند و برغم همه مشکلات تا پای جان از این ارزشها صیانت کردند. نجفی خاطر نشان کرد: ما به شما آزادگان افتخار میکنیم چرا که با تمام وجود افتخار مملکت و نظام هستید و به رغم همه مشکلاتی که دارید پای ارزشها و آرمانهای انقلاب ایستادهاید و از آن ذرهای عدول نمیکنید. مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران اضافه کرد: آزادگان مروج اندیشه پاک اسلام و نظام هستند و همواره ملت قدردان شما خواهد بود و امروز هر چه داریم به برکت وجود شما عزیزان سرافراز است که مایه عزت و بالندگی نظام هستید. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از چهارمحال و بختیاری، همایش آزادگان استان با حضور نماینده ولی فقیه، استاندار، مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران و جمعی از مسئولان استانی شهرستان در مجتمع فرهنگی لاله شهرکرد برگزار شد. قاسم سلیمانی استاندار چهارمحال و بختیاری در این همایش با تشکر و قدردانی از زحمات آزادگان دفاع مقدس، اظهار کرد: رشادتهای رزمندگان در دوران حساس جنگ تحمیلی باعث پیروزی ملت ایران شد. وی با تشریح دوران سخت دفاع مقدس که ارتش ایران طاغوتی بود، افزود: مردم و ارتش آمادگی لازم برای مبارزه را نداشتند ولی با وحدت مردم و یاری خداوند و وحدت حول رهبریت امام خمینی(ره) به پیروزی رسیدیم. سلیمانی با اشاره به اینکه سلاح ما پیروی از امام امت و وحدت بود، گفت: نتیجه هشت سال مبارزه ما با سلاح الله اکبر نتیجهای داد که آمریکا را خوار و منزوی کرد و قدرتهای بزرگ دنیا برای حمله به ایران نتوانستند متحد شوند. وی با تاکید بر اینکه امروز سپاه و ارتشی قوی و رهبری آگاه و بصیر داریم، تصریح کرد: هم اکنون سلاحها و تجهیزاتی در اختیار داریم که دشمن حتی فکر حمله به ایران را هم نمیتوانند در سر داشته باشد. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:28 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، بزرگداشت شهید مدافع حرم، سیدعلی اصغر حسینی روز پنجشنبه 28 مرداد ساعت 18، با حضور خانوادههای معزز شهدای مدافع حرم در قطعه 50 گلزار شهدای تهران برگزار میشود. مدافع حرم «حسینی» از رزمندگان لشکر فاطمیون بود؛ که در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س)، در نبرد با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. انتهای پیام/ 151
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از البرز، نماینده ولیفقیه در استان البرز با حضور در سومین جلسه سیاستگذاری برگزاری کنگره شهدای استان البرز مراحل پیشرفت کار برای اجرای این کنگره را پیگیری کرد. آیتالله سید محمدمهدی حسینی همدانی در این جلسه بابیان اینکه برای اجرای این کنگره نیازمند آثار فاخر در خصوص شهدای این استان هستیم، اظهار داشت: ما نیاز داریم که آثار فاخری از شهدای استان در قالب برنامههای چون فیلم، کتاب، مستند، شعر، پویانمایی و ... تهیه کنیم و برای اینکه اجرای این کنگره بهخوبی انجام شود نیازمند زمان هستیم و بهتر است که این کنگره در اوایل سال آینده برگزار شود. نماینده ولیفقیه در استان البرز در خصوص برگزاری هر چه سریعتر این کنگره، تأسیس دبیرخانه کنگره را لازم دانست تا همه دستگاهها خودشان را با این دبیرخانه هماهنگ کنند و از تمام توان خود برای ارائه آثار فاخر از شهدا و ایثارگران استفاده کرده و هر چه زودتر این کنگره برگزار شود. استاندار البرز نیز در خصوص فعالیت این کنگره، گفت: حفظ فرهنگ ایثار و شهادت و قدردانی از شهدای گرانقدر دفاع مقدس مهمترین هدف این کنگره است که برای اجرای آن نیازمند زمان هستیم و اینکه دستگاهها و ادارات بر اساس توانمندیهایی که دارند وظایفشان مشخص و طبق تعیین بازده زمانی وظایف انجام شود. سید حمید طهائی بیان داشت: دستگاههای فرهنگی با ابزار هنر و شیوهای هنری بهصورت خلاق و بدیع برنامههای خود را تهیه و تولید کنند که بتوان اهداف این کنگره را به جوانان انتقال داد. گفتنی است، در این جلسه ۲۰ دستگاه و اداره عضو کنگره، نظرات و پیشنهادهای خود را برای ساخت برنامهها و چگونگی برگزاری کنگره اعلام کردند که بر این اساس برگزاری کنگره شهدای استان البرز به ۶ ماه نخست سال آینده موکول شد. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 27 مرداد 1395 ] [ 5:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از سمنان، محمدجواد دری فرمانده گردان حضرت رسول(ص) سمنان اظهار داشت: در این فراخوانی از بسیجیان تست آمادگی جسمانی به عمل آمد و با تجهیزات کامل اقدام به دویدن کردند و در ادامه افراد حمله به مناطق ساختمانی، چگونگی حرکت به سمت مناطق ساختمانی اشغال شده، چگونگی ورود به ساختمانها، خنثی کردن تلههای انفجاری و ... را تمرین کردند و در ادامه کلاس آشنایی با سلاحهای تخصصی برگزار شد. وی خاطرنشان کرد: همیشه آمادگی سطح بالای بسیجیان در راس برنامههای ما قرار دارد و در راستای فرامین فرمانده کل قوا آمادگی کامل خود را همواره با اجرای چنین برنامههایی حفظ خواهیم کرد. انتهای پیام/
فوزیه شیردل در جمع مدافعان شهر پاوه
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب