آغاز اردوهای راهیان نور دانشآموزی از 22 مهر ماه
سرپرست اداره کل فرهنگی و هنری وزارت آموزش و پرورش از آغاز اردوهای راهیان نور دانشآموزی از 22 مهر ماه خبر داد و گفت: افتتاحیه این اردوها با حضور استانهای «قم، قزوین، گیلان، شهرستانهای تهران، البرز و زنجان» برگزار میشود.
کد خبر: ۲۶۰۹۹۲
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۵ - 07October 2017
به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، «علی رمضانی»، سرپرست اداره کل فرهنگی و هنری وزارت آموزش و پرورش در جلسه کارگروه کمیته اعزام راهیان نور دانشآموزی از افتتاح و آغاز این اردوها از روز (شنبه) 22 مهر ماه خبر داد و گفت: افتتاحیه اردوی راهیان نور دانشآموزی با حضور استانهای «قم، قزوین، گیلان، شهرستانهای تهران، البرز و زنجان» برگزار میشود.
وی با بیان اینکه شرکتکنندگان مرحله اول این اردوها، دانشآموزان دختر متوسطه اول هستند، تصریح کرد: اعزام این دانشآموزان به مقصد مناطق عملیات غرب و شمال غرب کشور است.
رمضانی بیان داشت: تعداد دانشآموزان اعزامی هزار نفر هستند که افتتاحیه این مراسم با حضور مسئولان بلند پایه کشوری و لشکری انجام خواهد شد.
وی گفت: مراسم افتتاحیه این اردوها در استان البرز و در محل کانون جوانان سپاه امام حسن مجتبی(ع) کرج برگزار خواهد شد.
رمضانی با اشاره به برگزاری بیستمین دوره انتخابات شوراهای دانشآموزی در هفته اول آبان ماه اظهار داشت: امسال شوراهای دانشآموزی را با قوت بیشتر با هدف فرهنگسازی برای نسل نوجوان و جوان جامعه برگزار خواهیم کرد.
وی با اشاره به برگزاری جشنواره دموکراسی دانشآموزی در استان سیستان و بلوچستان و شهر تهران تصریح کرد: شوراهای دانشآموزی بهترین تمرین برای آمادهسازی دانشآموزان برای پذیرش مسئولیتهای جدید است و این شوراها از ارکان مدرسه هستند.
رمضانی با تأکید بر بازنگری در مقررات شوراهای دانشآموزی گفت: در این خصوص اسناد بالا دستی، آییننامه اجرایی مدارس، شیوهنامه اجرایی شورای دانشآموزی و آییننامه تشکیل مجلس دانشآموزی را در دست داریم.
وی افزود: فرآیند شوراهای دانشآموزی باید از مدرسه تا مجلس دانشآموزی ادامه پیدا کند تا بازخورد مصوبات مجلس دانشآموزی به شوراها بازگردد.
به گزارش فارس، بیستمین دوره انتخابات شوراهای دانشآموزی سوم آبان ماه در سراسر کشور برگزار میشود و تمام دانشآموزان در همه مقاطع به استثنا پایه اول و دوم ابتدایی میتوانند در این انتخابات هم کاندیدا شوند و هم رأی بدهند.
ادامه مطلب
[ شنبه 15 مهر 1396 ] [ 7:55 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید لولاچیان در وصیتنامه خود آورده است: «پروردگارا شرار عشقت را در دلم بیافروز، سینهام را بسوزان، محبتت را نصیبم کن و شر بدترین دشمن یعنی هوای نفس را از میدان زندگیم دور فرما.» کد خبر: ۲۶۰۵۹۸ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۹ - 05October 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «محمدرضا لولاچیان» 25 اردیبهشت 1348 در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی تحصیلات خود را در حوزه علمیه چیذر رها کرد و عازم جبهه حق علیه باطل شد. شهید لولاچیان سرانجام 22 بهمن 1365 طی عملیات کربلای پنج به درجه رفیع شهادت نائل آمد. متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است در ادامه میخوانید: «بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه اینجانب محمدرضا لولاچیان فرزند محمود به شماره شناسنامه 2142 مسلمان و شیعه اثنی عشری و منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) انشاءالله. ای معبود من در حالی به درگاهت آمدهام که دربارهات کوتاهی کرده و برخود زیاده روی نموده و عذرخواه و پشیمان و دل شکسته و پوزش جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خویش اقرار و اذعان و اعتراف دارم. محمدرضا لولاچیان»
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
13 مهر 1396 هجری شمسی برابر با 14 محرم 1439 هجری قمری و 5 اکتبر 2017 میلادی کد خبر: ۲۵۸۰۷۰ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 05October 2017 • هجرت تاریخی حضرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس (1357 ه.ش) • حمله سنگین متجاوزان بعثی به خرمشهر (1359 ه.ش) • شهادت شهید اسحاق عیدی گماردی (1359 ه.ش) • شهادت شهید سیدمحمدرضا هاشمی محمودآبادی (1359 ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم مهدی حسینی (1395 ه.ش) • شهادت شهید روحانی «ملا رئوف حسینزاده» (1361 ه.ش) • روز نیروی انتظامی
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، «عقیله ملازاده» مادر شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» در همایش رهروان زینبی مازندران که با ندای لبیک یا زینب(س) در آستان مقدس امامزاده عباس(ع) ساری برگزار شد، اظهار داشت: یکی از اهداف قیام امام حسین(ع) را تشکیل حکومت اسلامی و کنار زدن ظلم از جامعه عنوان کرد واظهار داشت: امام حسین(ع) به ما یاد میدهند تن به ذلت ندهیم. وی با اشاره به اینکه شهدای مدافع حرم جان خود را نثار کردند اما تن به ذلت ندادند، گفت: مجامع بینالمللی که ادعای حقوق بشر دارند در برابر ظلم به مسلمانان جهان سکوت کردهاند. مادر شهید مدافع حرم رادمهر با تاکید بر اینکه شهدای مدافع حرم و شهدای دفاع مقدس برای حفظ حجاب و امنیت کشور رفتند و شهید شدند و نباید رشادتهای آنها فراموش شود، گفت: بانوان بهجای فرهنگ غربی فرهنگ فاطمی را برای خود انتخاب کنند. ملازاده با اشاره به اینکه وصیت نامههای شهدا به ما پیام میدهند که باید حجاب و عفاف خود را حفظ کنیم، تصریح کرد: برخی از بانوان در انتخاب پوشش خود فرهنگ غلط غرب را انتخاب میکنند که این مسئله اشتباه است. مادر شهید مدافع حرم رادمهر با بیان اینکه زنان امروز ما باید عفاف و حجاب را درک و در خود اجرا کنند، گفت: متاسفانه امروز برخی زنان در جامعه طوری حضور پیدا میکنند که به قرآن هتک حرمت میشود. وی افزود: شهید رادمهر همیشه میگفت نباید دست به روی هر کسی دراز کنیم و امروز هم مدافعان حرم برای نابودی ظلم و برای امنیت کشور با گروههای تکفیری مقابله کردند. انتهای پیام/
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، ردپای عشق را در مردمک چشمهایشان میبینم آن گاه که بغضی نجیب در گوشه پلکهایشان حلقه میزند و در سکوتی شاعرانه، ابیات صبرشان را بر صفحه گونه هایشان مینگارند. خانواده شهید «یزدانی» که عطر سادگی و نجابت را از لابلای صفحات زندگی شان می توان شنید را می گویم. شهید «علی اکبر یزدانی» در 20 مردادماه سال 44 در یکی از روستاهای هرات مروست متولد شد؛ 21 سال بیشتر نداشت که به گفته خودش با هدف رضای خدا، یاری کردن دین اسلام و رهبر عظیم الشان انقلاب به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. شهید یزدانی در فرازی از وصیت نامه اش آورده است: «من از روی آگاهی و بیش دقیق و از روی اختیار راه خود را انتخاب کرده ام و می دانم که منجی بشریت دین مبین اسلام است.» وی در 12 شهریور ماه سال 65 در منطقه سرپل ذهاب در رویارویی با دشمن بعثی جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر پک شهید در روستای محل تولدش به خاک سپرده شد. برای آشنایی بیشتر بااین شهید بزرگوار، خبرنگار ما به گفتوگو با «شرف یزدانی» مادر شهید پرداخت که در ادامه میخوانید. دفاع پرس: حاج خانم چند سال دارید؟ نود سال دارم (متولد 1306) ده سال کوچکتر از شوهرم هستم. دفاع پرس: چند فرزند به دنیا آورده اید و الان چند فرزند دارید؟ ده فرزند به دنیا آوردم؛ الان هم شش فرزندم در قید حیات هستند. دفاع پرس: حاج خانم شما هیچ وقت خواب فرزند شهیدتان را دیده اید؟ بله، همان موقع که به شهادت رسید؛ و بعد ها بارها او را در خواب دیدم. دفاع پرس: علی اکبر را در کنار خود احساس می کنید؟ او همیشه در کنار ما هست؛ ما به خاطر او زنده هستیم؛ هرجا برویم و هرکار بکنیم همراهمان هست؛ دستمان را گرفته و پهلوی مان نشسته است افتخار می کنم که چنین شهید و پرستاری دارم. دفاع پرس: حاج خانم هیچوقت شده مشکلی برای خودتان پیش بیاید و از شهید بخواهید کمک تان کند؟ بله همیشه هرمشکل و دردی داشته باشم خودش می آید و کمکم می کند. دفاع پرس: چه چیز در زندگی تان باعث شد که خداوند توفیق فرزندی به این خوبی را به شما بدهد؟ ما از لحاظ مالی خیلی در رنج و سختی بودیم ولی همیشه لقمه حلال سر سفرمان می گذاشتیم؛ همین باعث شد خداوند هدیه ای به ما عطا کند. دفاع پرس: حاج خانم قضیه نباتی که شهید برای شفا به نامزدش داده است، چیست؟ برای علی اکبر دختر یکی از اقوام خواستگاری کردیم و نامزد شدند؛ این دختر و پدرش بعد از شهادت علی اکبر خیلی بی تابی می کردند. بعد از مدتی پدر دختر کمر درد شدیدی شد و یک هفته در بیمارستان شیراز بستری بود؛ وقتی پدر از بیمارستان مرخص می شود و به خانه می آید، دخترش از مریضی پدر خیلی گریه می کند و با چشمانی گریان به اتاقش می رود که بخوابد. خودش می گفت: «تا رفتم بخوابم، دیدم علی اکبر از در آمد تو، و از من احوال پدرم را پرسید و بعد دستش را در جیبش کرد و تکه نباتی را بیرون آورد و به دستم داد و گفت این را بگیر کمی از آن را به پدرت و بقیه اش را به مادر بده. وقتی نبات را از علی اکبر گرفتم یکدفعه یادم آمد که او شهید شده است؛ جیغی کشیدم و از هوش رفتم؛ مادرم با صدای جیغ من سریع به طرف اتاق می آید و می بیند که من بی هوش کف اتاق افتاده ام و دستم را محکم بسته ام، هر چه صدایم می زند به هوش نمی آیم. به زور دستم را باز می کند و می بیند تکه نباتی در دستم است، بعد از به هوش آمدنم، مادرم جویای بی هوش شدن و تکه نبات در دستم می شود و من از ایشان سئوال می کنم مگر علی اکبر را ندیدید که آمد و این نبات را به من داد و وقتی مادرم می گوید او را ندیده، دوباره از هوش می روم.» آنها بعداً نبات را به من دادند و من آن را در خانه گذاشتم. عالم زاده ای از مروست آمد و گفت: در مهریز به من گفتند که شهیدت نباتی آورده که درونش محمد و علی نوشته شده است. وقتی نبات را به دستش دادیم که ببیند، با دست آن را شکست. گفتم: چرا این کار را کردی؟ گفت: می خواهم تکه ای از نبات را به مشهد ببرم و نشان کسی بدهم. بعد که از سپاه یزد و مهریز آمدند گفتند: نباید آن را می شکستید. بعد هم نبات را از آن فرد پس گرفتند و در داخل شیشه ای گذاشتند و به ما دادند. مدتی بعد هم یک قاری قرآن از طبس آمد، این نبات را زیارت کرد و گفت: این نبات را به کسی که وضو ندارد و ناپاک است نشان ندهید. یک روز یک نفر برای دیدن نبات به خانه مان آمد و ما چون نمی دانستیم ناپاک است نبات را به او دادیم تا ببیند و بعد نبات را سر جایش گذاشتیم. چند روز بعد مادر شهیدی آمد تا برای شفای پسر بیمارش، تکه قندی را با آن نبات متبرک کند، وقتی که رفتم نبات را برایش بیاورم، در عین ناباوری دیدم که نبات سر جایش نیست و غیب شده است. هر چه جستجو کردم نتوانستم آن را پیدا کنم. چند روز بعد زن علیرضا پسر دیگرم آمد و گفت: دیشب خیلی مریض بودم، شروع کردم با علی اکبر درددل کردم و گفتم: «علی اکبر تو همیشه احوالم را می پرسیدی و کمکم می کردی، حالا چرا سراغی از من نمی گیری؟» شب خواب علی اکبر را دیدم که که با لباس سربازی آمد و به من گفت: بی بی گل بلند شوید. گفتم: مریضم علی اکبر گفت: برو از مادرم نبات بگیر و بخور تا بهتر شوی.» صبح وقتی آمد تا از من نبات را بگیرد. گفتم: شش روز است از نبات خبری نیست گفت: پسرت گفته نبات سر جایش است. خدا می داند وقتی نگاه کردم، دیدم نبات سرجایش است. دفاع پرس: نامزد علی اکبر الان ازدواج کرده است؟ بله ما فقط به خواستگاری رفتیم و آنها جواب مثبت دادند. دیگر عقدی انجام نشد. علی اکبر به خواهرش همان موقع گفته بود: «عصمت که خواست عروس شود، برای عقد بندانش تور سبز روی سرش بیندازد و برای خانه بردنش تور سفید. عصمت این ها را همیشه با گریه تعریف می کند.» دفاع پرس: آیا فرزند شهید تان وصیت نامه دارد؟ بله. پسرم علی اصغر وصیت نامه اش را به یزد برده و قاب گرفته است. دفاع پرس: فرزندتان در کدام منطقه شهید شد؟ باختران سر پل ذهاب؛ چند ماه از خدمتش را در آن منطقه گذرانده بود. دفاع پرس: علی اکبر در کار های خانه به شما کمک می کرد؟ بله، در بیشتر کارها به من کمک می کرد؛ حتی دستمزد سر کار رفتنش را برای خرج خانه به من می داد. دفاع پرس: آخرین خاطره ای که از علی اکبر دارید. بار آخری که می خواست به جبهه برود؛ رفت طرف ماشین اما دوباره برگشت و مرا بوسید. یکی از آشنایان گفت: انگار نمیتوانی از مادرت دل بکنی؟ گفت: مگر نمی دانید که مادرم اگر دیر برایش نامه بنویسم یا به مرخصی نیایم ناراحت می شود. حالا رویش را می بوسم که حلالم کند. دفاع پرس: حاج خانم هدف پسر شما و دیگر شهیدان از شهادت چه بود. هدفشان دفاع از اسلام، دین و راه حق بود. دفاع پرس: نسل پیش رو باید چگونه عمل کنند تا خون شهیدان پایمال نشود باید کردار و گفتارشان در راه حق و اسلام باشد. دفاع پرس: شما از خداوند چه خواسته ای دارید. همیشه به درگاه خداوند دعا می کنم که افتاده و محتاج نشوم و مانند فرزند شهیدم مرگ با افتخار نصیبم شود. دفاع پرس: مملکت ما به برکت خون همین شهیدان و شما روی پا مانده است. کسانی که بعد از این می آیند و عهده دار چرخاندن مملکت هستند چه باید بکنند. باید راه خدا و سخنان امام را سر لوحه کارشان قرار دهند. دفاع پرس: حاج خانم شما به جبهه کمک هم کرده اید؟ بله گاهی وقت ها جعبه ی انگور و انار به جبهه می فرستادم گاهی هم نان می پختم و برایشان می فرستادم یا به اندازه توانمان پول پرداخت می کردیم. با دعای شما، مصاحبه را پایان خواهیم داد خداوندا به حق امام زمان و دوازده امام، جوانان و فرزندانمان را حفظ و به راه راست هدایت فرما و کمک کن تا همیشه گوش به فرمان امام باشیم تا خون شهیدانمان پایمال نشود و در آخر هم دعا می کنم برای سلامتی همه ی سربازان اسلام و قرآن. انتهای پیام/
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مراسم گرامیداشت دومین سالگرد شهادت مدافع حرم «روحالله عمادی» جمعه 14 مهرماه در مازندران برگزار میشود. کد خبر: ۲۶۰۶۴۲ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۳:۳۶ - 05October 2017 به گزارش دفاع پرس از مازندران، مراسم گرامیداشت دومین سالگرد شهادت مدافع حرم «روحالله عمادی» جمعه 144 مهرماه ساعت 9:30 الی 14 در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) واقع در روستای پاشاکلا از توابع شهرستان سوادکوه برگزار میشود. این مراسم نورانی با حضور خانوادههای معزز شهدای مدافع حرم، جانبازان، ایثارگران و عموم مردم همراه با مدیحهسرایی ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار خواهد شد. انتهای پیام/ 151
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
اولين قرارمان در سفر به قم، ميدان 72 تن بود. آنجا مورد استقبال يكی از اعضای خانواده شهيد «سيدمصطفی موسوی» قرار گرفتيم و بعد به سمت خانه پدری شهيد راه افتاديم. کد خبر: ۲۶۰۶۷۸ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۰ - 05October 2017 به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، اولين قرارمان در سفر به قم، ميدان 72 تن بود. آنجا مورد استقبال يكی از اعضای خانواده شهيد «سيدمصطفی موسوی» قرار گرفتيم و بعد به سمت خانه پدری شهيد راه افتاديم. بعد از عبور از كوچه پسكوچههای قديمی شهر به خانه كوچک و نقلی شهيد رسيديم. 5 برادر مدافع حرم مادر حلالم كن
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تصاویر زیر از رزمندگان بیسیم چی در دوران هشت سال دفاع مقدس می باشد که همیشه پیام آوران فتح و پیروزی در جنگ بودند و به عنوان اولین نفر ندای پیروزی در جنگ را مخابره می کردند. وظیفه سنگینی بر روی دوش بیسیم چی ها بود و آنها باید در هر لحظه ارتباط را با فرماندهان و گردان ها برقرار می کردند. کد خبر: ۲۶۰۶۰۱ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰ - 05October 2017 رزمنده بسیم چی در هشت سال دفاع مقدس
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:51 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پیکر پاک و مطهر 119 شهید دفاع مقدس صبح امروز با حضور مردم ولایتمدار و شهیدپرور خوزستان از طریق مرز بینالمللی شلمچه وارد وطن شد. کد خبر: ۲۶۰۷۰۷ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۰ - 05October 2017 به گزارش دفاع پرس خوزستان از خرمشهر، پیکر پاک و مطهر 119 شهید دوران دفاع مقدس صبح امروز با حضور مردم و مسئولان کشوری و لشکری از طریق مرز شلمچه وارد کشور شد. پیکر این شهدا، مربوط به عملیاتهای زبیدات، رمضان (کنار نهر تبیان) و کربلای 4 (ساحل غربی اروندرود) است که در ماههای اخیر تفحص شدهاند. 53 شهید از مجموع این شهدا مربوط به شهدای ژاندارمری است که توسط تک دشمن در سال 67 در منطقه عملیاتی زبیدات به شهادت رسیدند. همچنین 36 شهید مربوط به سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی است که در عملیات رمضان به شهادت رسیدند و 30 شهید دیگر نیز از شهدای سپاه و بسیج مربوط به عملیات کربلای 4 هستند که در غرب اروند تفحص شدهاند. در مراسم استقبال از این شهدا، سردار باقرزاده رئیس کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خوزستان، فرمانده انتظامی خوزستان، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و جمع کثیری از مسئولین لشکری و کشوری و خانواده معظم شهدا حضور داشتند. انتهای پیام/
[ پنج شنبه 13 مهر 1396 ] [ 7:50 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
مراسم یادبود شهید «سید علیاکبر موسوی» پنجشنبه 13 مهرماه در یزد برگزار میشود. کد خبر: ۲۶۰۷۰۳ تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۴ - 05October 2017 این مراسم که همراه با یاد و خاطره والدین مرحوم شهید و برادرش برگزار میشود؛ به مدت هشت شب از ساعت 18:30 الی 21:30 در منزل برادر شهید واقع در آزادشهر بعد از فلکه دوم کوچه رز منعقد خواهد شد. انتهای پیام/
وصیتنامه شهید محمدرضا لولاچیان/ پروردگارا مرا از هوای نفسم دور کن
پروردگارا، کریما، رحیما، ای محبوب محبان، ای معشوق عاشقان، ای غوث مستغیثان، ای پناه بیپناهان، ای درمان دردمندان، ای سرمایه و غنای مستمندان، ای امید امیدواران، ای نجات گمراهان، ای روشنی دل عارفان، ای فروغ قلب خالصان، ای امین شاکران، کدام جستجوگر به جستجویت برخواست و نا امید از جستجویت برخواست؟ و کدام عاشق دلباخته به درگاه لطفت آمد و به وصال تو نرسید؟ آنانکه در این دریای پرخروش حیات به جستجویت برخاستند، تو را یافتند و آنانکه به عشق دیدارت با پای دل به سویت آمدند با دیده جان به دیدارت شتافتند.
عارفان عاشق در تمام مسیر حیات چشم به هم زدنی از تو غفلت نکردند و لحظهای بی یاد تو به سر نبردند و یارو یاوری جز تو نگرفتند و به کسی به غیر تو تکیه نکردند. و روی به سرایی جز سرای تو و کویی جز کوی عشق تو نیاوردند.
ای خدا، پروردگار عالم من به خویشتن ظلم کردم، ای آقای من، ای مولای من از تو میخواهم به عزتت که بدی رفتار و کردارم جلوی اجابت دعایم را نگیرد و رسوا نکنی مرا به آنچه از اسرار پنهانی من اطلاع داری و شتاب نکنی در عقوبتم برای رفتار و اعمال زشتی که در خلوت انجام دادم و خدایا به عزتت سوگند که در تمامی احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما.
خدایا عذرم را بپذیر و بر سخت پریشانیم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهاییم ده خداوندا به راه بندگیم بدار از زشتیها دورم کن و به حسنات اخلاقی و صفات الهیم بیارای و قلبم را به نورت روشن کن، شرار عشقت را در دلم بیفروز سینهام را بسوزان محبتت را نصیبم کن و شر بدترین دشمن یعنی هوای نفس را از میدان زندگیم دور فرما.
ازآن لحظه که گامهای خود را برای حضور در جبهه برداشتم خود را برای هرگونه تقدیری از جانب او آماده کردم و از خودش خواستم که قدرت شکرگزاری در قبال هرگونه اتفاقی را به من عطا کند.
از همین هنگام دلم را به خدا میسپارم و از او میخواهم مرا در هرگونه امتحانی سربلند سرافراز بیرون آورد.
بیخبران و بیهدفان بدانند جبهه رفتن امثال ما اگر مکرر هم باشد وظیفه است وظیفهای شرعی زیرا تبعیت و اطاعت از مرجع تقلید میباشد، لذا اگر انجام نشود حتماً فردای قیامت مواخذه خواهیم شد آن مقدس ما بهایی که هیچ عقیده به انقلاب و امام و این مردم و رزمندگان ندارند قدری به خود آیند و چاه ظلمت و خودخواهی و حسد بیرون آیند که فردا پشیمان خواهند شد.
ای امام عزیز، ای امید همه مستضعفان جهان تا زمانیکه حتی یک بسیجی مخلص باشد دست از یاری تو برداشته نخواهد شد ای ملت بزرگ، امام و رزمندگان را دعا کنید و از اطاعت این مرد خدا خسته نشوید خدا نیاورد آن روزی را که امام در بین ما نباشد پس باید بخواهیم که خدا تا انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) ایشان را برای رهبری ملت نگهداری فرمایند.
ای خانواده عزیز:
تنها توصیهای که داشتم این است که هرکار را که مورد رضای خداست انجام دهید مبادا طبق هوای نفس عمل کنید تا لحظهای که عمر دارید از آموختن علم غفلت نکنید هر علمی که ما را به خدا نزدیک کند مخصوصاً علم دین و مذهب همانطوری که آرزوی من بود و بحمدلله در آن راه قرارگرفتم.
در مورد محل دفن هر چه صلاح میدانید انجام دهید آرزویم این است که با همان لباس رزم دفن شوم.
در خاتمه هر بدی که از من دیدید به خوبی خودتان ببخشید از هر که مرا میشناسد حلالیت بطلبید و اگر قرضی داشتم که خودم فراموش کردم آن را بدهید. از پولی که در صندوق قرض الحسنه دارم چهار هزار تومان نذرکردم صدقه بدهید یک سال روزه و دو ماه نماز برای من انجام دهید بقیه را به جبههها کمک کنید.
ازهمه دوستان و اقوام التماس دعا دارم و از همه میخواهم برای این بنده مذنب طلب مغفرت کنند.
65/3/5
انتهای پیام/ 111
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (13 مهر)
رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (13 مهر)
ادامه مطلب
شهدا برای حفظ حجاب و امنیت کشور به شهادت رسیدند
ادامه مطلب
لقمه حلال پسرم را به راه جهاد در راه خدا کشاند
ادامه مطلب
تجدید میثاق مازندرانیها با شهید «روحالله عمادی»
ادامه مطلب
خانوادهای با پنج رزمنده مدافع حرم
مادر شهيد با همه مهرباني و صميميتي كه دارد به استقبالمان ميآيد و خوشامدگويان مرا به داخل خانه ميبرد. لحظاتي بعد مادر و خواهرهاي شهيد بعد از سلام و احوالپرسي يك به يك كنارم مينشينند. در اين خانواده علاوه بر شهيد مصطفي موسوي چهار برادر ديگر نيز مدافع حرم هستند. آنچه در پي ميآيد روايتي است از لحظات همنشيني در كنار خانواده شهيد سيد مصطفي موسوي.
تصوري كه از خواهرهاي شهيد موسوي در ذهن داشتم، بر اساس عكسي بود كه بالاي تابوت برادر شهيدشان بعد از 9 ماه چشمانتظاري از آنها ثبت شده بود. آن تصوير من را به ياد تابلوي عصر عاشوراي استاد فرشچيان انداخت. كنار خواهران شهيد مينشينم. اين بار اما اصلاً نيازي نيست سؤالي از خانواده شهيد بپرسم. نيازي نيست پرسشي را مطرح كنم. همه خواهرها امروز مهمان مادرند و يكي بعد از ديگري از برادر ميگويند و هر كدام با شنيدن خاطرات برادر شهيدشان از زبان خواهر ديگر كه با لبخندها و شادي عجيبي عجين است، ياد خاطرهاي ديگر از سيد مصطفي ميافتند و شروع به روايت ميكنند.
خواهران شهيد رسالت زينبيشان را خوب ميدانند. از نحوه روايتشان به خوبي ميتوان فهميد كه رابطه مصطفي با برادرها رابطه خوب و صميمي بوده است. ابتداي همكلامي از مهاجرتشان به ايران ميگويند:
پدرمان سال 1356 وارد ايران شد و سه سال بعد مادر و پدربزرگم و مادربزرگم به ايران مهاجرت كردند. ما هفت برادر و پنج خواهر هستيم. پدرمان روحاني بود و در شرايط قبل از پيروزي انقلاب بهسختي توانست با شرايط كمبود مالي از پس زندگياش بر بيايد، اما توانست با رزق حلالي كه به خانه ميآورد 12 فرزند مؤمن و متعهد به انقلاب و اسلام تربيت كند. همين تربيت ديني و مكتبي باعث شد كه برادرها يكي بعد از ديگري دعوت امام زمان(عج) را لبيك گويند و راهي شوند. به نظر ما سيد مصطفي نداي عمهاش حضرت زينب(س) را شنيد و راهي شد.
خواهر كوچك شهيد ميان صحبتهايمان شروع ميكند از برادرش تعريف و تمجيد كردن:
امروز به لطف خدا پنج تن از برادرهايمان افتخار مدافعي حرم عمه سادات را دارند. خودتان هم ميدانيد كه شهادت نصيب هر كس نميشود؛ داداش خيلي خوب بود. اكثر نمازهايش را در مسجد ميخواند و توجه خاصي به حضور در مسجد داشت. سجدههاي طولاني، بيتابيهاي بعد از نمازهايش را از ياد نميبرم، نميدانيم با خداي خودش چه ميگفت. بارها شده بود كه وقتي صبح از خواب بيدار ميشديم مصطفي را سر جانمازش با حالت سجده ميديديم. فكر ميكنم شهادت همان خواسته قلبي مصطفي بود كه به آن دست پيدا كرد. بر لبش ذكر خدا و اهلبيت(ع) بود مخصوصاً به حقالناس و نامحرم خيلي توجه داشت. از نامحرمان فراري بود. اصلاً از اين زنان بدحجاب خيلي بدش ميآمد. تفكرش اين بود كه زنان بدحجاب مايه ننگ و باعث گناه ديگران ميشوند. ماشاءالله اخلاق خيلي خوبي هم داشت مخصوصاً آن لبخندش كه خيليها را مجذوب خودش ميكرد. خيلي درسش عالي بود. در مدرسه هم از دستش راضي بودند. در دوران دبيرستان رشته گرافيك را انتخاب كرده بود، ولي در كنار درسهايش كارگري هم ميكرد، بنايي، هر كاري كه بتواند نان حلالي دربياورد. هيچ وقت ما مصطفي را بيكار نديديم. اگر بيكار ميشد خودش را مشغول مطالعه كتاب ميكرد.
يكي ديگر از خواهران شهيد با همان شور و شادي خاص شروع ميكند از برادر شهيدش روايت كردن. قبل از آغاز هر صحبتي هم ميخندد و اين شادي و شور به وجود آمده اجازه هيچ بغض و تلخي را به آدمي نميدهد.
بعد از مدت كوتاهي فكر سوريه رفتن مصطفي را خيلي به خودش مشغول كرده بود. قبل از اينكه سيد مصطفي پايش به سوريه باز شود برادر بزرگترمان رفته بود. وقتي خبردار شديم كه مصطفي هم ميخواهد به سوريه برود خيلي دلواپسش شديم اما هيچ كارش نميشد كرد، چون سيد مصطفي تصميمش نهايي شده بود كه بايد برود. آن زمان تنها ۱۸ سال داشت. با اين سن كمش ميخواست برود و ما نميدانستيم در قلبش چه ميگذرد. حتي روز اعزامش برادر بزرگمان از مصطفي پرسيد آيا كسي تو را اجباركرده كه بروي سوريه. سيد مصطفي گفت: نه خودم ميخواهم بروم، كسي من را مجبور نكرده است. تمام فكر و ذهنش شده بود سوريه.
دفعه اول وقتي ميخواست برود مادر به خاطر اينكه سنش كم بود اجازه نميداد. اما سيد مصطفي پايش را كرده بود در يك كفش كه بايد برود. روز اعزام اولش به كسي چيزي نگفت. فقط به برادرم گفته بود من دارم ميروم سوريه، هر كسي ازشما پرسيد كجا رفتهام بگوييد رفته است زيارت اهلبيت(ع). نميخواست كسي بفهمد. داداش اهل ريا نبود.
اينجا است كه مادرانه هاي سيده زينب موسوي از فرزند شهيدش از سر گرفته ميشود: وقتي مصطفي رفت، از ميدان 72 تن يك پيام به من داد كه مادر من رفتم سوريه حلالم كن.
به نظرم خدا با رفتن بچهها يكي بعد از ديگري داشت من را امتحان ميكرد. دهه اول ماه محرم بود كه مصطفي رفت. پسرم حدود يك سال در منطقه حضور داشت. آنطور كه برادرهايش كه مدتي همرزم مصطفي هم بودند برايم تعريف كردند گويا مصطفاي من خيلي عاشق اين بود كه به خط مقدم برود. هميشه دوست داشت در خط اول باشد. ولي اكثر اوقات فرماندهاش اجازه نميداد. سيد مصطفي هم از دستور فرمانده سرپيچي ميكرد و خودش را به هر نحوي شده داخل بچههاي ديگر فاطميون وارد خط عملياتي ميكرد. ولي بعد از مدتي وقتي فرماندهاش ديد سيد مصطفي علاقه خاصي به شركت در عمليات و خط مقدم دارد ديگر به ايشان اجازه ميداد. هميشه در عملياتها آماده بود. بعد از مدتي ديگر شنيدم سيد مصطفي فرمانده گروهان شده است. اگر اشتباه نكنم چهار يا پنج دوره سه ماهه رفت كه در همه دورههايش فرمانده گروهان بود. يعني در جمع آن همه آدمهاي سن بالا يك پسر ۱۸ ساله شده بود فرمانده گروهان و اين براي بعضي جاي تعجب داشت. مصطفي در كنار رفقايش هم تجربه كسب كرده بود.
هواي تك تك بچهها را داشت. اجازه نميداد كسي از ايشان دلخور شود. با همه بچهها رفيق بود. همراهي بچهها و حتي برادرهايش در خطوط مبارزه آنها را دلگرم ميكرد. برادرش ميگفت مصطفي ساده و خاكي بود در منطقه. هيچ وقت غرور نداشت. خيلي باخدا بود.
مصطفي مدتي در يگان ويژه بود. از نيروهاي خطشكن. وقتي برادرهاي ديگر سفارش ميكردند كه مراقب خودش باشد تنها با لبخندي زيبا جوابشان را ميداد و ميگفت چشم.
برادرش حيدر ميگفت: در عمليات تل قرين و ديرالعدس با هم بوديم. دلنگرانش بودم كه اتفاقي برايش نيفتد. از آنجايي كه در بهداري مشغول بودم، خيلي برايمان مجروح ميآوردند. بعد كه عمليات تمام ميشد و ميديدم مصطفي بين مجروحها و شهدا نيست، خيالم راحت ميشد. برادرش هميشه از روحيه شاداب او در منطقه برايمان روايت ميكند. وقتي هم كه در عمليات تل قرين فرمانده كل فاطميون ابوحامد با جانشينش فاتح شهيد شد، خيلي به بچههاي فاطميون و مصطفاي من سخت گذشت اما روحيه خودش را نباخت. واقعاً براي همه سخت بود. انگاركمي بعد سيد مصطفي به يگان موشكي ميرود و در آنجا آموزش ميبيند.
بعد از سپري كردن آموزشهاي لازم، مصطفي شد معاون فرمانده. از طرفي انقدر به واجباتش مثل نماز اهميت ميداد كه به يكسري از بچههاي جديد ميگفت اگر به يگان ما آمديد بايد نمازتان را بخوانيد، مخصوصاً اينكه اول وقت باشد. حتي به ابوعلي فرماندهاش گفته بود.
چند تا نيرو نيز خواسته بود. ابوعلي هم به او چند نيرو داد اما دقيق يادم نميآيد چند نفر بودند؛ سيد مصطفي هم از آن نفرات، 10نفر نمازخوان را جدا كرد. مصطفي شش بار به منطقه اعزام شد.
برادرش حيدر به مرخصي آمد و قرار بود يك هفته بعد از ايشان به خانه بيايد. وقت مرخصي آمدن هم از قضاياي جنگ كم حرف ميزد. بيشتر از احوالات بچههاي منطقه ميگفت. اينكه فلاني خوبه، فلاني مجروحه، فلاني شهيد شد و غيره. ديگر حرفي نميزد. فقط از رشادتهاي بچهها تعريف ميكرد.
وقتي به لحظات روايت شهادت مصطفي نزديك ميشوم، مادر با همان لبخندهايي كه گاه از پس گوشه چادرش به چشممان ميخورد، ميگويد: چند روز قبل از اينكه سيد مصطفي شهيد بشود در ميلاد حضرت زهرا و روز مادر با من تماس گرفت و روز مادر را تبريك گفت. همه خانواده دور هم جمع بوديم. سيد مصطفي به همه سلام و تبريك و تهنيت گفت. بعد به من گفت كه مادر دعايم كن يك عروسي در راه داريم كه انشاءالله موفق بشويم. آخرين تماسش همين بود و ديگر تماسي نگرفت.
مصطفي در13 فروردين ماه سال 1394 در 40 كيلومتري دمشق منطقه بصرالحرير محاصره ميشود. اما از آنجايي كه سيد مصطفي معاون يگان موشكي بود، فرماندهاش يك قبضه موشك كه ارزش مالي زيادي داشت به ايشان تحويل ميدهد. در آن موقعيت محاصره ابوعلي فرماندهاش از پشت بيسيم صدايش ميكند كه مصطفي خودت را عقب بكش. مصطفي در جواب ميگويد، نميتوانم اين وسيله امانت است نميخواهم خدشهاي به بيتالمال وارد شود. ابوعلي ميگويد: آن را رها كن و خودت را نجات بده اما سيد مصطفي اصرار دارد كه مراقب موشك باشد و بعد آخرين حرفش تنها اين ميشود: «يا علي التماس دعا»و اينگونه ميشود حافظ بيتالمال. سيد مصطفي همچون پرستويي عاشق با اصابت تير به كمرش نداي حضرت زينب را لبيك ميگويد.
هميشه اين قسمت همكلامي با خانواده شهدايي كه فرزندانشان در خاكهاي رزم و جهاد بر جاي مانده شايد سختترين بخش مصاحبه باشد؛ روايت چشمهاي منتظر و تلخي بيخبري... اما خواهرها همچنان با لبخندهاي گاه و بيگاهشان اجازه نميدهند كه دل مادرشان براي حتي لحظهاي بلرزد. مادر ميگويد امروز به ثروتي عظيم دست پيدا كردم. مصطفي بايد ميرفت و رفت و شهيد شد. مدتها دو پسرم از شهادت مصطفي اطلاع داشتند و ما بيخبر منتظر آمدنش بوديم. وقتي خبر دادند كه پيكر تمام شهداي عمليات بصرالحرير را دشمن با خود برده و شايد تا مدتي نتوانيم به برگشتش فكر كنيم غمناك شدم اما اين راهي بود كه خودش انتخاب كرده بود. كمي بعد كه خبري از سيد مصطفي نشد، نگرانيهاي من شروع شد.
همزمان با سيد مصطفي سيد علياكبر پسر ديگرم در منطقه بود. كمي بعد سيد علياكبر با خانه تماس گرفت و صدايش را شبيه صداي سيد مصطفي كرد و با من حرف زد. بعد از من برادرش سيد حيدر كه تازه به مرخصي آمده بود و خبر مفقودالاثري سيد مصطفي را ميدانست گوشي را از من گرفت و شروع كرد آرام آرام با برادرش صحبت كردن؛ به سيد علياكبر گفته بود: خيال كردي نفهميدم كه تو علياكبري. از مصطفي چه خبر؟ كجاست؟ چرا زنگ نميزند، اگر خبري شده به من بگو اما سيد علي اكبر حرفي از شهادت برادرش نزد. 9 ماه تمام بيخبر از مصطفي بوديم. هيچ خبري نداشتيم. آن زمان سابقه نداشت كه پيكر شهدا مفقود بماند. برادرها گمان ميكردند يا اسير شده يا مجروح. هيچ خبري از او نبود. تا اينكه بعد از 9 ماه چشمانتظاري پيكر مصطفي پيدا و شهادتش برايمان مسجل شد.
منبع: روزنامه جوان
ادامه مطلب
تصاویر/ رزمنده بیسیم چی در هشت سال دفاع مقدس
ادامه مطلب
پیکر پاک و مطهر 119 شهید دفاع مقدس وارد کشور شد
ادامه مطلب
تجدید میثاق یزدیها با شهید «سید علیاکبر موسوی»
به گزارش دفاع پرس از یزد، به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت «سید علیاکبر موسوی» شامگاه پنجشنبه 133 مهرماه مراسم یادبودی برای این شهید بزرگوار در یزد برگزار میشود.
ادامه مطلب