فرزندان رهبر انقلاب در کدام عملیات ناپدید شدند؟
یکی از سرداران سپاه مینویسد: آزادی مهران عملیاتی بود که اتفاقاً سعید، پسر من، مصطفی، پسر آقای ناطق، یاسر و مهدی، پسران آقای هاشمی و آقا مجتبی، پسر آقا، باهم بودند و یک هفته بود که گمشده بودند و از آنها خبر نداشتیم...
|
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، محسن رفیقدوست در خاطراتش درباره ناپدید شدن فرزندان مسؤولین در جنگ مینویسد: آزادی مهران عملیاتی بود که اتفاقاً سعید، پسر من، مصطفی، پسر آقای ناطق، یاسر و مهدی، پسران آقای هاشمی و آقا مجتبی، پسر آقا، باهم بودند و یک هفته بود که گمشده بودند و از آنها خبر نداشتیم. بعد اطلاع دادند که درجایی بین ایران و عراق گیرکردهاند. من خدمت آقا رفتم. ایشان فرمودند: دعا کنیم اگر برایشان اتفاق افتاده شهید بشوند. انشاء الله اسیر نشوند.
آنها در خطی بین عراق و ایران محصور بودند. نیروهای ما جلو رفتند و بچهها از آن مشکل بیرون آمدند. این همان حملهای بود که منجر به آزادی مهران شد.[1]
هاشمی رفسنجانی نیز در قسمتی از خاطرات خود درباره ناپدید شدن مصطفی خامنهای فرزند دیگر رهبر انقلاب، مینویسد:
سهشنبه 28 اسفند 1363
«اول وقت خبر دادند که یک موشک دیگر به مناطق نظامی و حساس و استراتژیک بغداد زدهشده. احمد آقا (سید احمد خمینی، فرزند امام) تلفنی گفت خبرگزاریهای خارجی گفتهاند که موشک امروز به مرکز صنعتی و نفتی الدوره در بغداد اصابت کرده است؛ گفت که مصطفی فرزند آقای [آیتالله[خامنهای که در جبهه بوده اطلاعی از ایشان در دست نیست... بالاخره معلوم شد که مصطفی سالم است و به تهران برگشت.»[2]
[1] - برای تاریخ میگویم (خاطرات محسن رفیقدوست)، به کوشش سعید علامیان، تهران، سوره مهر، 1393، چاپ سوم، دوجلد
[2] - خاطرات هاشمی رفسنجانی، به سوی سرنوشت، سال 1363، صفحه 367
منبع:مشرق
ادامه مطلب
[ جمعه 28 اسفند 1394 ] [ 12:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش دفاع پرس از مشهد، کتاب دخیل مجموعهای است از خاطرات شهدای خراسان؛ هفتاد خاطره متفاوت و مشابه. متفاوت از آن منظر که هرکدام مربوط به یکی از شهدای خراسان است و مشابه به لحاظ آنکه در تمامی این خاطرات، هر شهید به طریقی ارتباطی با حرم مطهر رضوی و امام رضا(ع) داشته است. به برکت نام و مقام امام رضا(ع) و برای ایجاد نظم بیشتر در نوشته، خاطرات را به هشت قسمت تقسیم میکنیم که در این فرصت به قسمت سوم از معرفی این کتاب میپردازیم.
همسر شهید محمدحسن نظرنژاد میگوید : وقتی او از جبهه میآمد، ابتدا برای زیارت امام رضا(ع) میرفت. روزی محمدحسن خواست برای زیارت امام رضا(ع) برود. وقتی ظاهر آراستهاش را دیدم به او گفتم اگر با لباس خاکی میرفتی، بهتر بود و او گفت: «زیارت آداب خاص خودش را دارد، باید ظاهری آراسته و تمیز داشته باشی».
خاطرة پنجاه و هشتم
در خاطرة پنجاه و نهم از شهید نظرنژاد- که از زبان همسر شهید بیان شده است- میخوانیم که یکی از شبهای جمعه، نظرنژاد همراه با خانوادهاش به حرم رفته بود. همسرش میگوید: آن شب وسط دعا، دو نفر که پشت سرمان نشسته بودند، راجع به معاملة زمین صحبت میکردند. صورت محمد برافروخته شد، رو به آنها کرد و گفت: «ما به حرم اومدیم که فقط دعای کمیل را گوش کنیم... اگر میخواهید ما از اینجا بلند شویم و شما به صحبتتان ادامه دهید» ... ص83
روز تولد حضرت علی(ع) به اتفاق محمدرضا به حرم امام رضا رفتیم تا صیغة عقدمان را جاری کنند. وقتی محرم شدیم، سر و صدایی بلند شد و متوجه شدیم که شهیدی را تشییع میکنند. روی تابوت، چند تا شکلات افتاده بود. محمدرضا از من جدا شد، از میان جمعیت رفت. خود را به تابوت رساند و یکی از آن شکلاتها را برداشت و آمد. آن شکلات را خوردیم اما آن روز هنوز نمیدانستم که اولین شیرینی پیوند آسمانیمان به شهادت متبرک شده است.
صفحة 83_ راوی: کلثوم درودگری، همسر شهید محمدرضا مهدیزاده طوسی
حاجتی زیرکانه:
«... یک هفته بعد، وقتیکه خبر شهادتش را آوردند یقین پیدا کردم هدف زیرکانه محمد از اینکه من پول را داخل ضریح بیندازم و دعا کنم که حاجتش برآورده شود، همان شهادت بوده!»
خاطرة شصت و یکم_سکینه عبداللهی، مادر شهید محمد مجاوری_ صفحة 85
خاطرة شصت و دوم:
بعد از زیارت، پا به پای هم از حرم بیرون آمدیم که گفت: شنیدهام که آرزوهای رزمندهها برآورده میشوند. وقتی از او پرسیدم «برای من چه آرزویی کردی؟» گفت: آرزوی صبر. «برای اینکه در نبود من خدا به شما صبری بدهد که بتوانی بچهها را بزرگ کنی». و به چشمهایم نگاه کرد و گفت: «برای خودم هم آرزوی شهادت کردم».
راوی ماه بیبی حسینی، همسر شهید سید عباس رضوی
زن درست همانجا ایستاده بود. درست کنار پنجرة فولاد. پسرش حسین، که دکتر از او قطع امید کرده بود، چشمش به تابوت یکی از شهدا افتاد که روی دست، به طرف حرم مطهر پیش میرفت. صدای پسر به گوش زن رسید: «چه خوب میشد که منم رشد میکردم، بزرگ میشدم و جبهه میرفتم».
زن درست همانجا ایستاده بود. کنار پنجرة فولاد. و تابوت حسین جوانش، برای طواف روی دستها به طرف حرم پیش میرفت.
خاطرة بتول توسلی از پسرش شهید حسین دباغ
بخش هشتم (خاطرة 64 تا 70)
خاطرة شصت و چهارم «شب تولد»
خیلی از پدرها، شبی که قرار است شب تولد فرزندشان باشد را پشت در اتاق عمل منتظر میمانند، اما او رفته بود حرم امام رضا(ع) تا برای سلامتی همسر و فرزندش دعا کند. او رفت و چندساعتی بعد با یک جعبه شیرینی برگشت و گفت: «میدانستم که امام رضا(ع) شب تولد فرزندم دعایم را مستجاب میکند».
به همراه یکی از همرزمهای مهدی در حرم نشسته بودیم. فرزندمان در آغوش مهدی بود که حرف از رفتن به جبهه شد. مهدی که از حرف دوستش ناراحت شده بود، رو به ضریح امام رضا(ع) کرد و گفت «این بچه هم فدای اسلام...» میدانستم که دیگر مهدی هیچ وابستگی به دنیا و زندگی ندارد و به حتم شهید خواهد شد.
«فدای اسلام»_ خاطرة شصتوپنج_ عذرا طالبیان، همسر شهید مهدی رفتاری
خاطرة شصتوشش: «پیراهن متبرک» :
علاقة بسیاری به فرزندانش داشت. برای همه لباس خریده بود. نوبت که به نوزاد رسید، او را درآغوش کشید و پیراهنی را روی سینهاش گذاشت و گفت: «امروز این را در حرم متبرک کردم». با آن همه علاقه، هنوز نمیدانم چگونه توانست دل بکند و برود.
راوی: امالبنین اسدی، همسر شهید موسیالرضا رمضانی
عباس با احترام به پدر گفت: «شما کاملاً صحیح میگویید ولی من تمام تفریح و لذتهای روحیام را وقتی به حرم امام رضا(ع) میروم به دست میآوردم... این است که نیاز به تفریح و گردش در خیابانها ندارم...»آن وقت من و عباس راهی حرم شدیم.
رجبعلی رجبی، دوست شهید بهنام تقدسی
نشانه:
وقتی خبر آوردند که شهید شده... آن روز از طریق آن دو انگشت اضافی توانستیم اسحاق را شناسایی کنیم. در معراج شهدا بود که دانستیم هیچ کار خدا بی حکمت نیست.
راوی: غلام محمدی، پدر شهید اسحاق محمدی
خاطرة شصت و نهم با عنوان «کبوترانه» از زبان دو راوی بیان شده است؛ مادر و دایی شهید.
علی در زمان نوجوانیاش برای خود چند جفت کبوتر داشته و هنگامی که قصد دارد به جبهه برود، نیت میکند که بعد از بازگشتش، کبوترها را به حرم برده و در آنجا رها کند.
محمدعلی عاقلیمقدم - دایی شهید علی قصائی ایرج- عنوان میکند: یک روز یکی از کبوترهای علی(که من در حرم رها کرده بودم) به اسم «طوقی» آمد و روی لبة دیوار نشست... صدای در که به گوشم رسید، دویدم پشت در. ساک خونآلود علی را که گرفتم، طوقی از لب دیوار پر زد و رفت...
خاطرة پایانی:
بعد از زیارت و نماز در حرم امام رضا(ع)، محمدحسین رو به من گفت: « من دو چیز از خدا و امام رضا(ع) خواستهام...اول یک زن خوب،... اگه یه خونه خوب و یه ماشین مدلبالا هم به من بده، دیگه تقاضایی از او ندارم».
خندیدم و گفتم «... اگر عشق در زندگی مشترک وجود داشته باشه، ارزشش از هر چیزی بیشتره».
با خوشحالی گفت «آفرین! میخواستم خانمم را امتحان کنم...»
راوی: همسر شهید محمدحسین مهاجر قوچانی
تمام رزمندگان خراسانی، عموماً قبل و بعد از جبهه به زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) رفته و با ایشان دردِ دل و راز و نیاز داشتهاند.کتاب «دخیل» اثری است روایی،که گوشهای از خاطرات شهدای خراسان- که به طریقی ارتباط میان شهید و حرم مطهر رضوی و امام رضا(ع) را در خود دارد- را به نگارش در آورده است.
این اثر به قلم مریم عرفانیان و در 100 صفحه در شمارگان3000 نسخه، قطع رُقعی و توسط نشر ستارهها که در مشهد در سال 1390به چاپ رسیده است.
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (26 اسفند 1394)
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:57 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، وبلاگ”بصیرت“ نوشت:
مقام معظم رهبری: هیچ کس - نه امام بزرگوار، نه بزرگان انقلاب - در دوران دفاع مقدس به رزمندگان نگفت که رمز «یا زهرا(س)» براى حملاتتان بگذارید، یا سربند «یا زهرا(س)» ببندید؛ اما هرچه که شما نگاه میکنید، در طول دوران دفاع مقدس، اسم مبارک حضرت زهرا(س) از همهى نامهاى مطهر و مبارک دیگر بیشتر مطرح است، بیشتر آورده میشود؛ همچنین نام مبارک حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه).
این دو نام در انقلاب، به طور طبیعى، بدون دستور، بدون یک مطالعهى قبلى، همین طور از دلها و از ایمانها و از عواطف روئیده است؛ این نشانهى مبارکى است؛ نشانهى توجه آن بانوى دو عالم، آن عنصر ملکوتىِ الهىِ بىنظیر در عرصهى وجود از لحاظ نورانیت - بعد از پدر بزرگوار و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است.
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:55 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از قم، عملیات والفجر 10 در ساعت 2 بامداد روز چهارشنبه 24 اسفند سال 66 با رمز مبارک یا محمد بن عبدالله(ص) آغاز شد؛ سرعت عمل یگان ها به گونه ای بود که اغلب آن ها توانستند تمامی اهداف خود در مرحله اول را به تصرف در آوردند. به غیر از واکنش دشمن در شاخ سورمر و شاخ شمیران تحرک دیگری از نیروهای عراقی مشاهده نشده و تعداد زیادی از آن ها که در خواب بودند، کشته و یا اسیر شدند؛ رزمندگان اسلام پس از عبور از موانع سخت و ایذایی دشمن موفق شدند حدود 20 روستا واقع در شمال و جنوب و غرب شهر خرمال را آزاد نمایند.
نیروهای جهادگر نیز با احداث جاده های مناسب در ارتفاعات سر به فلک کشیده و زدن پل های حیاتی، نقش مهمی در تسریع حرکت نیروهای عمل کننده ایفا کردند، تا جایی که نیروهای به اسارت گرفته شده در عملیات والفجر 10 از سرعت عمل نیروهای عمل کننده در این منطقه صعب العبور ابراز شگفتی می کردند. سرهنگ پیاده کوکب محمد امین از تیپ کماندویی لشکر 34 عراق می گوید: «باوجود موانع سخت و طبیعی و ایذایی، به ذهن ما خطور نمی کرد که رزمندگان اسلام بتوانند به ما نزدیک شوند، از این رو ما زمانی از آغاز عملیات با خبر شدیم که در محاصره کامل قرار داشتیم.»
با گذشت ساعت ها از آغاز عملیات و تصرف شهر خرمال وده ها روستا در استان سلیمانیه، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق طی مصاحبه ای در لندن اعلام کرد: «اخبار مربوط به عملیات ایران در جبهه ها تنها یک شایعه است.»
بعد از ظهر روز آغاز عملیات دلیرمردان سپاه با پیشروی در غرب شهر خرمال، روستاهای تپه کالاری، حاجی رقه، تپه توکه، کپه کول و ... را آزاد کردند، با آزاد سازی این روستاها ارتباط شمال و جنوب استان سلیمانیه قطع شد و شهر مهم دوجیله و بیش از 20 روستای اطراف آن آزاد شد.
در بامداد روز دوم، نیروهای سپاه پس از عبور از رودخانه های خروشان سیران، زیمکان و آب لیله، مواضع، پایگاه و استحکامات دشمن را در سلسله ارتفاعات بالمبو و گزیل و بیش از 24 ارتفاع دیگر در جنوب استان سلیمانیه عراق در هم کوبیدند و بر بیش از 90 روستای منطقه عمومی حلبچه تسلط پیدا کرده و روستاهای حد فاصل شهر دوجیله و دریاچه دربندیخان عراق آزاد شد و نیروی دریایی سپاه با استقرار در شرق دریاچه، تحرکات دشمن در آن سوی دریاچه را زیر نظر گرفت و پیشروی به سوی شهر حلبچه از چندین جناح ادامه، و این شهر به محاصره در آمد و سرانجام رزم آوران اسلام موفق شدند، در زیر بمباران های شدید هوایی و شیمیایی دشمن، شهر 70 هزار نفری حلبچه را آزاد نمایند.
پس از تثبیت مناطق آزاد شده، شهر مرزی و کردنشین نوسود که بیش از 7 سال زیر سلطه دشمن قرار داشت و بغداد آن را به عنوان پایگاهی برای ضد انقلابیون و منافقین وابسته تبدیل کرده بود، از تیررس دشمن خارج شد و با استقرار کامل نیروها در شهر نوسود، دو شهر نظامی طویله و بیاره و بیش از 8 روستای اطراف آن در نزدیکی نوار مرزی نیز آزاد گشت.
در این حال، دشمن در محورهای شمالی عملیات والفجر 10 اقدام به پاتک کرد که با هوشیاری و آمادگی رزمندگان اسلام دفع شد و دشمن پس از به جای گذاشتن ده ها کشته، زخمی و اسیر، ناگزیر به عقب نشینی شده و مواضع قبلی خود را نیز از دست داد.
در آخرین مرحله از عملیات والفجر 10، در تاریخ سوم فروردین 67، حماسه آفرینان بسیجی و پاسدار، به دشمن حمله کردند تا به جنایت بعثی ها در بمباران شیمیایی شهر حلبچه پاسخ گویند؛ در این عملیات که در محور خرمال به سید صادق در استان سلیمانیه انجام شد، 19 ارتفاع حساس منطقه، از جمله ارتفاعات 1058 (وربشن) مشرف بر شهر سید صادق و چندین روستای دیگر استان سلیمانیه آزاد شد.
پیام امام خمینی (ره) به مناسبت عملیات والفجر 10
... اخبار پیروزی ها و حماسه های دلاوران اسلام نه تنها دل ملت ما، که قلب همه مستضعفان و محرومان را شادمان نمود و صدام و عفلقیان و حامیان و اربابان او، خصوصا آمریکا و اسرائیل را عزادار کرد. سلام خالصانه مرا به همه فرماندهان عزیز و شجاع و رزمندگان ظفرمند پیروز سپاه و بسیج و ارتش و هوانیروز و نیروی هوایی و جهادگران دلاور و گمنام و امدادگران و کلیه نیروهای مردمی و کُرد ابلاغ کنید و سلام و تشکر ملت ایران را به مردم شهرهای آزاد شده عراقی که بدون این که حتی یک گلوله هم به طرف آنان و شهرهای آنان شلیک شود، با آغوش باز و فریاد الله اکبر از رزمندگان ما استقبال نمودند، برسانید و به آن ها بگویید که می بینید صدام چگونه دیوانه وار شما و شهرهایتان را بمباران خوشه ای و شیمیایی می کند، و خواهیم دید که جهان خواران چگونه در تبلیغات مسموم خود از کنار این پیروزی های بزرگ و جنایت صدام خواهند گذشت...
در سالروز عملیات والفجر 10 یاد شهدای مظلوم بمباران شیمیایی حلبچه و رشادت های رزمندگان اسلام بخصوص دلاورمردان و شهدای بزرگوار لشکر 17 امام علی بن ابی طالب(ع) در این عملیات را گرامی می داریم.
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار دفاع پرس در جهاد رسانهای شهید رهبر، حجت الاسلام "سید حمید علم الهدی" برادر شهید "سیدحسین علم الهدی" در جمع کاروانهای راهیان نور که در یادمان شهدای هویزه حضور یافته بودند، اظهار داشت: این مکان بیابانی است که به یُمن وجود شهدا تبدیل به گلستان شد.
وی با اشاره به روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از مجاهدتهای جوانان در هویزه افزود: معظم له میفرمایند اینجا دریای تانکهای دشمن بود اما جوانان ما بدون ترس در مقابل دشمن ایستادند همچنان که حضرت ابا عبداللله حسین(ع) نهراسید.
برادر شهید علم الهدی ادامه داد: نیروهایی که در کنار حسین در هویزه میجنگیدند اکثرا دانش آموزان و دانشجویانی بودند که از حدود سی شهر کشور در این مکان حضور یافته بودند آنها خود را در محضر پیامبر(ص) میدیدند.
حجت الاسلام علم الهدی با اشاره به دیداری که برادر شهیدش با حضرت آیت الله خامنهای در دوران دفاع مقدس داشت، بیان کرد: حضرت اقا از حسین چگونگی حضور او و سایر همراهانش در منطقه را جویا شدند که حسین گفت با پای پیاده خود را به اینجا رساندهایم.
وی اضافه کرد: حسین و یارانش علیرغم اینکه در مقابل انبوهی از نیروهای دشمن قرار گرفته بودند توانستند ارتش بعثی را به عقب رانده و 800 نفر از نیروهای دشمن را اسیر کنند اما روز بعد ارتش عراق موفق شد نیروهای ما را دور زده و آنها را محاصره کند.
حجت الاسلام علم الهدی درباره تاثیر شهادت مدافعان هویزه گفت: مقاومت این شهیدان باعث برکناری بنی صدر شد که در پی آن دو لشکر از رزمندگان اسلام نیز به منطقه اعزام و به نبرد با دشمن مشغول شدند.
وی با اشاره به حوادث عراق، سوریه و یمن عنوان کرد: یک سال است که یمن گرفتار جنگ شده اما معلوم نیست حقوق بشر چرا در این خصوص اجرا نمیشود و معلوم نیست کجاست. اگر عراق و سوریه نیروهایی مانند جوانان ما داشته باشند کشورشان گرفتار داعش نمیشد.
انتهای پیام/
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:54 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سرلشکر پاسدار "محسن رضایی" فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در صفحه اینستاگرام خود به 31 سال پیش، به روزی که خبر شهادت مهدی باکری را به او دادند اشاره کرد و نوشت:
با احمد کاظمی تماس گرفتم، پرسیدم: «موقعیت؟»
گفت: «دیگر داریم میآییم عقب. منتها روی پل ازدحام است. وضع ناجوری پیش آمده. میترسم عراق پل را بزند و هر هفت هشت هزار نفرمان بمانیم این طرف اسیر شویم.»
آن پل دوازده کیلومتری داستان عجیبی برای خودش داشت. در آن عقبنشینی توانست سه برابر تناژ استانداردش نیرو و ماشین را تحمل کند و نشکند.
به احمد گفتم: «مهدی کجاست؟ حالش چطورست؟»
گفت: «مهدی هم هست. پیش من است. مسئله ندارد.»
دیدم احمد حرف زدنش عادی نیست. رفتم توی فکر که نکند مهدی شهید شده باشد. گمانم به آقای رشید یا آقا رحیم بود که فکرم را گفتم.
گفتم: «احساس میکنم باید برای مهدی اتفاقی افتاده باشد و شما هم میدانید.»
گفتند: «نه، احتمالاً باید زخمی شده باشد و بچهها دارند مداوایش میکنند.»
گفتم: «تماس بگیرید بگویید من میخواهم با مهدی حرف بزنم!»
طول کشید. دیدم رغبتی نشان نمیدهند. خودم رفتم با احمد تماس گرفتم گفتم: «احمد! چرا حقیقت را به من نمیگویی؟ چرا نمیگویی مهدی شهید شده؟»
احمد نتوانست خودش را نگه دارد. من هم نتوانستم سر پا بایستم، پاهام همان طور بیسیم به دست، شل شدند. زانو زدم. ساعتها گریه کردم.
به این ترتیب آقامهدی، 25 اسفند 1363 یعنی 31 سال پیش به سوی آسمان پرواز کرد.
آذربایجان همیشه برایم یادآور دلاوری و ایثار بوده است و با شهادت آقا مهدی باکری نام آذربایجان بیش از همیشه در قاب ذهنم ماندگار شد.
انتهای پیام/
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:50 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس به نقل از عروهالوثقی نوشت:
این زمین علاوه بر آن که مشهد تعداد قابل توجهی از رزمندگان اسلام است، شاهد شهادت فرمانده بزرگ جنگ، شهید حاج حسن باقری و شهید مجید بقایی بوده است.
فکه روایت سرزمینی است که رمل های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است.
فکه یعنی با خدا همسایگی، فکه عطشگاه شهیدان ...
فکه یادآور نام چهار عملیات است:
1 - عملیات والفجر مقدماتی ( 18 بهمن 1361 )
2 - عملیات والفجر یک ( 20 فروردین 1362 )
3 - عملیات عاشورای سه ( 25 مرداد 1364 )
4 - عملیات ظفر چهار ( 28 آبان 1366 )
[ چهارشنبه 26 اسفند 1394 ] [ 1:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، عملیات ظفرمند امام مهدی «عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف» بدون دخالت بنیصدر و تفکرات لیبرالی وی طراحی شد و توسط نیروهای سپاهی و مردمی از داوطلبان سراسر کشور و عشایر منطقه و با حمایت توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران در 26 اسفند ماه 1359 در غرب شهر سوسنگرد به اجرا درآمد. این عملیات با غافلگیری تمام منجر به انهدام کامل یگان مکانیزه دشمن با بیش از 200 نفر کشته و مجروح و اسارت 68 نفر و اخذ غنائم قابل توجهی شد که اثرات مثبت آن در سراسر کشور و جبههها، در آستانه عید نوروز 1360 نمایان و دل امام عزیز(ره) و مردم همیشه در صحنه را شاد و امیدوار به پیروزیهای آتی کرد.
مختصری از زندگینامه شهید اسحاق عزیزی فرمانده عملیات امام مهدی(عج) سوسنگرد بهروایت برادر شهید در ادامه میآید:
شهید اسحاق عزیزی فرزند ابراهیم در تاریخ 1328.1.1 در سربند اراک متولد شد. این شهید پس از گذراندن دوران ابتدایی به کار مشغول شد. شهید اسحاق عزیزی در یک کارخانه چرمسازی کار میکرد و کارگری فعال و فهمیده بود. او برای کارگران اعلامیه و نوارهای امام خمینی(ره) را میبرد و در گوشه و کنار با آنها صحبت میکرد و از امام میگفت، از تبعید شدن امام به نجف و از چیزهایی که در سال 42 دیده بود برای آنها تعریف میکرد. او همیشه میگفت «در کارخانه دو نفر هستند که خیلی خوب اسلام را درک میکنند. وقتی از امام صحبت میکنم آنها اصرار میکنند که "باز هم بگو"».
او نقش فعالی در کارخانه داشت، تا اینکه کمکم تظاهرات خیابانی شروع شد، دیگر عزیزی یک کارگر فعال نبود چون بیشتر اوقات در راهپیماییها شرکت میکرد و حتماً هم باید شرکت میکرد و بالاخره کارها را رها کرد و شب و روز فعالیت میکرد. برای آماده کردن وسایل مورد نیاز آن زمان نظیر درست کردن کوکتل مولوتف، پارچه و باند برای بستن زخم مجروحین، پخش اعلامیه و عکسهای حضرت امام(ره)، و همچنین رساندن وسایل مورد نیاز به مردم و کمک و... از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. بیشتر اوقات با دست و پای خونی و غبارآلود به خانه برمیگشت، حتی یک شب وقتی به خانه برگشت تمام لباسهایش خونآلود بود، خانواده از او پرسید چه شده است، گفت: «دیگر نباید کسی در خانه بنشیند باید به مبارزه بپردازیم، رژیم کثیف شاه دست به کشتار مردم بیگناه زده است و امروز تعداد زیادی از جنازههای برادران خود را من حمل میکردم».
تا اینکه 17 شهریور جمعه سیاه فرا رسید. شهید عزیزی میگفت: «چرا من شهید نشدم شاید سعادت نداشتم.» او میگفت: «چرا 5 هزار نفر کشته شوند و ما هنوز زنده باشیم و حال که ما زندهایم باید مبارزه کنیم». همیشه به شهادت در راه خدا فکر میکرد. هر زمان که به خانه میآمد درباره شهدا صحبت میکرد. ایشان بسیار مهربان بود. برای ایشان فرقی نداشت طرف مقابل دوست، فامیل، آشنا یا غریبه باشد همیشه هر کمکی از دستشان برمیآمد به دیگران میکردند تا جایی که پیش از انقلاب به یاد دارم که برای خانوادههای محتاج نفت خریداری کرده و میبرد و در خانه با چوب، کرسی را گرم نگه میداشتیم. وقتی صحبتی میشد، میگفت: «مردم گرفتارند، مردم مهمترند»؛ بسیار مردمدار بودند، وقتی مهمانی وارد خانه میشد، هر چیزی که در توان داشتند برای پذیرایی مهیا میکردند.
در روز ورود امام(ره) به تهران سرپرست انتظامات یک منطقه بود، بعد از ورود امام(ره) او حتی دیگر شبها به خانه نمیآمد تا اینکه یوم الله فرا رسید و طاغوت در 22 بهمن در هم شکسته شد و ما نیز شاهد جانبازی عزیزی و عزیزیها بودیم.
پس از پیروزی انقلاب، کمیته و سپاه بهفرمان امام(ره) شروع به کار کردند. شهید عزیزی هم در کمیته مسجد حسینی شروع به فعالیت کرد و در دستگیری ضدانقلاب و مزدوران طاغوت نقش مؤثری داشت.
بعد از مدتی به سپاه پاسداران پیوست و چون پاسدار فعالی بود در درگیریهای کردستان وجودش بسیار مؤثر بود، حتی یکبار بهوسیله کردها اسیر شد اما پس از مدتی آزاد شد تا اینکه جنگ میان کفر و اسلام در گرفت و عراق به ایران تجاوز کرد. شهید عزیزی هم به جبهه اعزام شد، چندین بار از افراد محلی را بسیج کرد و به جبهه برد تا اینکه فرماندهی عملیات سوسنگرد را بهعهده گرفت و از کسانی که با این شهید بودهاند باید پرسید که چطور فرماندهی بوده است، پس از حمله شدیدی که بر مزدوران عراقی وارد آوردند تعداد زیادی اسیر و مقدار زیادی غنائم جنگی گرفتند و در شهر سوسنگرد کانالی است که با نقشه شهید اسحاق عزیزی کنده شد که از همان کانال حمله شدیدی بر بعثیان داشتند. پس از چندی جهاد در راه خدا در مورخه 60.1.8 در سوسنگرد پس از عملیات امام مهدی(عج) بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
آخرین نامه شهید عزیزی به فرزندش جعفر:
بسمه تعالی
تاریخ: 59.12.28
پس از عرض سلام امیدوارم همه سالم و شاد بوده باشید. سلام مرا به تمام نزدیکان و خویشاوندان برسانید، سخنی چند با فرزند عزیزم جعفر آقا دارم . جعفرجان، همانطور که میدانی طرحی بهنام طرح مهدی(عج) داشتیم بهیاری خداوند متعال و همکاری برادران سپاه پاسدار و پشتیبانی توپخانه ارتش جمهوری اسلامی دشمنان اسلام و کفار متجاوز بعثی را نابود کردیم و تعدادی از آنها را اسیر و کشته و تانکهای آنها را به آتش کشیدیم.
فرزندم، عیدی عمهها و خالههایت را خود ببر چون من در تهران نخواهم بود. البته بهنظر من همانطور که امام خمینی گفته بود که عید نیست بهجای عید به خانواده شهدا و ستمدیدگان بروید. سعادت شما را در سال نو از خداوند تبارک و تعالی خواستارم.
والسلام اسحاق عزیزی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ــ رزمندگان اسلام نصرت عنایت فرما
منبع:تسنیم
[ سه شنبه 25 اسفند 1394 ] [ 12:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (25 اسفند 1394)
• تبدیل روزشمار تاریخ ایران از هجری شمسی به تاریخ مجعول شاهنشاهی (۱۳۵۴ ش)
• سالروز شهادت سردار غیور ایران، شهید مهدی باکری (1363 ش)
• شهادت سردار شهید «حاج کاظم نجفی رستگار» (۱۳۶۳ ش)
• بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط مزدوران رژیم بعث عراق (۱۳۶۶ ش)
روایت آغاز زندگی مشترک شهیدی که شیرینی پیوند آسمانیاش به شهادت متبرک شد
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (26 اسفند 94)
• برگزاری عملیاتی کوچک با نام امام مهدی(عج) توسط سپاه (۱۳۵۹ش)
• رحلت یادگار امام حجتالاسلام والمسلمین «حاج سیداحمد خمینی» (۱۳۷۳ ش)
• ارتحال مدرس برجسته حوزه علمیه قم آیت الله «احمد پایانی اردبیلی» (۱۳۷۵ ش)
• شهادت شهید مهدی فتح الله زاده (۱۳۶۳ش)
رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (۱۷ مارس )
• فتح «بیت المقدّس» توسط مسلمانان در زمان خلیفه دوم (۶۳۶م)
ادامه مطلب
هیچ کس به رزمندگان نگفت سربند«یازهرا(س)» ببندید
ادامه مطلب
والفجر 10 آخرین عملیات گسترده دفاع مقدس بود
ادامه مطلب
ماجرای دیدار شهید علم الهدی با آیت الله خامنهای
ادامه مطلب
محسن رضایی از شهادت باکری میگوید
ادامه مطلب
عکس/ فکه یعنی با خدا همسایگی!
ادامه مطلب
از مبارزات سال ۴۲ تا شهادت در آستانه نوروز
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (25 اسفند 94)
ادامه مطلب