دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

روزشمار دفاع مقدس (8 اسفند 94)


8 اسفند 1394 خورشیدی برابر با 18 جمادی الاول 1437 هجری و 27 فوریه 2016 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (8 اسفند 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (8 اسفند 1394)

• بمباران شیمیایی جبهه ‏‌ها توسط رژیم بعث عراق در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۲ ش)

• شهادت «حسین خرازی» فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین (ع) در جریان دفاع مقدس (۱۳۶۵ش)

• روز امور تربیتی و تربیت اسلامی

• رحلت عالم ربانی و بزرگوار آیت ‏اللَّه «ملاعبداللَّه بروجردی» (۱۲۸۹ش)

• شهادت شهید جواد ارفاق (۱۳۶۱ش)

• شهادت شهید بهزاد امامی (۱۳۶۶ش)

• شهادت شهید کمال ذاکری (۱۳۶۲ش)

• زنان ایران در تهران و شهرستان‌ها تظاهراتی نمودند (۱۳۵۰ش)

• در پی حمله مأموران گارد به دانشجویان دانشکده پلی تکنیک (امیرکبیر) و مجروح شدن عده‌ای ازآنان به همراه چند تن از اساتید، استادان این دانشگاه دست به تحصن زدند و در اعتراض به این اقدام گارد، از رفتن به کلاس خودداری کردند. (۱۳۵۶ش)

• امام پیامی خطاب به اهالی آذربایجان به مناسبت حوادث خونین تبریز و تسلیت به مردم و بزرگداشت شهدای این شهر ارسال کردند. (۱۳۵۶ش)

 


ادامه مطلب

[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 1:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

نگاهی به زندگانی شهید خرازی


عملیات‌‏های «فرمانده کل قوا»، «ثامن الائمه»، «فتح المبین»، «الی‌بیت‌المقدس»، «خیبر»، «بدر»، «والفجر8» و «کربلا4و5»، صحنه‏‌های فراوانی از رشادت‏‌ها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی سردار شهید «حسین خرازی» اسلام بود.
نگاهی به زندگانی شهید خرازی

به گزارش گروه سایر رسانه ها ی دفاع پرس،‌ «حسین خرازی» سال 1336 در اصفهان متولد شد.از همان آغاز، کودکی باهوش و مؤدب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد.در سال ۱۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد.

در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه «ظفار» (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق‌العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سؤال کردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.»

در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

حسین از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگ‌های کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسئولیت‌هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی در آن خطه داشت. دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و خرازی در اوج درگیری‌ها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادت‌هایی که همراه شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه در زمینه آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد، در سمت «فرماندهی گردان ضربت» که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل «دیواندره»، «سقز»، «بانه»، «مریوان» و «سردشت» نقش مؤثری را ایفا کرد و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

عملیات‌‏های «فرمانده کل قوا»، «ثامن الائمه»، «فتح المبین»، «الی‌بیت‌المقدس»، «خیبر»، «بدر»، «والفجر8» و «کربلا4و5»، صحنه‏‌های فراوانی از رشادت‏ها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنکه وی در عملیات «خیبر» در اسفند 1362 نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد.

سرانجام شهید حسین خرازی این سردار رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای 5 در حالی که فرماندهی «لشکر 14 امام حسین(ع)» را برعهده داشت، در 8 اسفند 1365در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر این فرمانده شهید والا مقام پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان (تخت فولاد) آرام گرفت.

در بخشی از وصیتنامه حسین خرازی آمده است:

... از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم که آن‌ها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آن‌ها باشم. آنهایی که با بودن‌شان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند.

خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس.

خدایا تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.

منبع:ایسنا

 


ادامه مطلب

[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 1:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ماجرای عضویت پدر و سه پسر اهوازی در توپخانه لشکر کربلای مازندران


این خانواده جزء فداکارترین رزمنده‌های توپخانه لشگر کربلا بودند، نه تنها در عملیات والفجر هشت سه ماه پیش ما ماندند بلکه در کربلای ۵ هم آمدند و سخت ترین و خطرناکترین کار یعنی جابجایی مهمات توپخانه را آن‌هم زیر شدیدترین بمباران‌ها انجام دادند. سه بار کمپرسی‌هایشان منهدم شد.
ماجرای عضویت پدر و سه پسر اهوازی در توپخانه لشکر کربلای مازندران

"بهزاد اتابکی" فرمانده توپخانه لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به روایت خاطره‌ای از یک پدر عرب زبان اهوازی با چهار فرزندش که در دوران دفاع مقدس شجاعانه فعالیت کردند، پرداخت. در ادامه این روایت را می‌خوانید.

***

حدود یک ماه به عملیات والفجر ۸ مانده منطقه به شدت امنیتی شده و تردد بسیار سخت و وقت گیر بود اما تا عملیات فرصت زیادی نبود و باید امکانات توپخانه و آتشبارها هم در فاصله کوتاهی منتقل می‌شد تا گرفتار ترافیک سنگین شب‌های عملیات نشویم و دشمن حساس نشود. به 4 کمپرسی ده تن نیاز داشتیم،  مسئول لجستیک لشکر 25 کربلای مازندران دستور داده بود: "بروید کمپرسی اجاره کنید."

صبح زود یک گروه مسلح و با لباس سپاه به سه راه خرمشهر رفتیم و جلوی چهار کمپرسی که با هم حرکت می‌کردند را گرفتیم. گفتیم که نیاز است به جبهه کمک کنید. هر ۴ راننده کمپرسی از یک خانواده بودند. ۳ جوان ۲۵ تا ۳۵ ساله و یک مرد نسبتاً ۶۰ ساله.

از سمت راست نفر اول: بهزاد اتابکی - نفر دوم: یعقوب زهدی

فقط فرد مسن که پدر این سه جوان بود به زبان عرب اهوازی صحبت می‌کرد. بقیه فرزنان دست به سینه چشم گویان گفتار پدر بودند. گفتم "باری داریم تا جزیره مجنون ببرید و کرایه‌تان را هم می‌دهیم." گفت "به روی چشم. چه موقع؟" گفتیم "همین الان."

در مقر توپخانه همه وسایل را بار زدیم، چهار کمپرسی پر شد. پدر خانواده گفت "اجازه بدهید برای خداحافظی به منزل برویم." گفتیم نمی شود. ادامه داد: "اجازه می‌دهید برویم سیگار تهیه کنیم؟" گفتیم "ما برای شما تهیه می‌کنیم. شما سوار آمبولانس شوید و کمپرسی‌ها را خودمان می‌بریم."

هر چهار نفر بدون اعتراض ولی شگفت زده سوار آمبولانس شدند. من هم با راننده جلو نشستیم و راه افتادیم. آن زمان برای حساس نشدن دشمن، از آمبولانس استفاده می‌کردیم. شیشه‌های آمبولانس مات بود ولی پیش خود گفتم حتما از شیشه جلوی ماشین مسیر را می‌بینند لذا هنوز از مقر خارج نشده بودیم که به عقب رفتم و به پدر خانواده گفتم "با عرض شرمندگی، ما باید چشمانتان را ببندیم." پدر زد زیر خنده و با لهجه عربی یک چیزی گفت که هر 3 پسر خندیدند و دستانشان را جلو آوردند." من هم از این که ناراحت نشدند، خوشحال شدم. فهمیدم پدر به شوخی گفته بود که می‌خواهند دستان ما را ببندند.

خلاصه با چهار تا چفیه چشمانشان را بستم و گفتم تا مقصد استراحت کنید به شط علی رسیدیم، بیدارتان می‌کنیم. شط علی یک روستای نزدیک جزائر مجنون بود ولی ما عازم بهمنشیر و اروند کنار ابادان بودیم.

ما با آمبولانس پشت کمپرسی‌ها در مسیر می‌رفتیم. گاهی تغییراتی در مسیر می‌دادیم تا آنها متوجه مسیری که می‌رویم نشوند. مثلا جاده اهواز و بعد خرمشهر و پس از آن به سمت آبادان رفتیم. اما کمپرسی‌ها از اهواز مستقیم به آبادان رفتند.

مخصوصاً هم در تاریکی رفتیم تا مطمئن شویم که مسیر را شناسایی نکردند. از ده تا دژبانی گذشتیم تا به آبادان رسیدیم و یکسره به روستای سعدونی در حاشیه اروند رفتیم.

ساعت ۱۱ شب بود. خطاب به این بندگان خدا که خسته شده بودند گفتم "دوستان به نزدیکی سوسنگرد رسیدیم، پیاده شوید". پیاده شدند و چشم‌هایشان را می‌مالیدند تا به اطراف نگاه کنند. من هم عذرخواهی می‌کرد بخاطر این که مجبور شدیم چشم‌هایشان را ببندیم.

پدر نگاهی به اطراف کرد و به زبان عربی به فرزندان چیزی گفت و باز هر چهار تا خندیدند. از روحیه‌ای که داشتند تعجب کردم و گفتم "چرا می‌خندید؟"

پدر با لهجه عربی و باصفای آبادانی با لبخندی که بر لب داشت، گفت: "ما رو آوردی سعدونی میگی اینجا سوسنگرده! ولک! من بوی اروند رو از دو کیلومتری متوجه میشم اینجا هم که میبینی سعدونیه و زادگاه من و این سه پسر". خشکم زد. نمی‌دانستم چی باید بگم.

این خانواده جزء فداکارترین رزمنده‌های توپخانه لشگر کربلا بودند،  نه تنها در عملیات والفجر هشت سه ماه پیش ما ماندند بلکه در کربلای ۵ هم آمدند و سخت ترین و خطرناکترین کار یعنی جابجایی مهمات توپخانه را آن‌هم زیر شدیدترین بمباران‌ها انجام دادند. سه بار کمپرسی‌هایشان منهدم شد ولی هر بار به سرعت توسط نیروهای لجستیک قرارگاه، کمپرسی بنز مایلر نو جایگزین شد.

این پدر عرب و سه پسر نه تنها در لشکر کربلا بلکه در سطح قرارگاه هم مشهور بودند.همه ما دوستشان داشتند، امکان نداشت ماموریتی برای حمل مهمات بهشان بدهیم و نه بگویند.

بعد از عملیات کربلای پنج، پدر آمد پیش من گفت: برادر اتابکی، دیگر خسته شدیم! اجازه می‌دهید ما برویم، کمی به زندگی برسیم." دست پدر و روی هر سه پسر شجاع و قهرمانش را بوسیدم.

قول دادیم جمعه نهار به منزلشان برویم. با ده تا از بچه‌ها رفتیم اهواز، یک خانه در چهار شیر با یک حیاط بسیار بزرگ و دور تا دور اتاق داشتند.

پدر گفت "به هر پسرم یک اتاق دادم هروقت بچه شان بدنیا می‌آید یک اتاق برایشان می‌سازم. پسران و عروس هایش دست به سینه ایستاده بودند تا خدمت کنند و جلوی پدر نمی‌نشستند. کنار در حیاط، زیر سایه نخل‌ها یک گوسفند بریان کرده بودند که خوردیم و خاطره تعریف کردیم. دیگر از آنها خبر ندارم ولی هیچگاه یاد این پدر و سه فرزند عرب خوزستانی از یادم نمی‌رود.

 


ادامه مطلب

[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

روزشمار دفاع مقدس (2 اسفند 94)


2 اسفند 1394 خورشیدی برابر با 12 جمادی الاول 1437 هجری و 21 فوریه 2016 میلادی
روزشمار دفاع مقدس (2 اسفند 94)

رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (2 اسفند 1394)

• شهادت «سیدمحمدعلی رحیمی» مسؤول خانه فرهنگ ایران در پاکستان (۱۳۷۵ ش)

• رحلت فقیه و محقق بزرگ آیت ‏اللَّه «ملاحبیب اللَّه کاشانی» (۱۳۰۰ ش)

• عملیات کوچک والفجر ۶ در جنوب دهلران توسط سپاه (۱۳۶۲ ش)

• شهادت شهید یعقوب پرناک (۱۳۶۱ش)

• گروهی از افراد نیروهای مسلح در استفتائیه‌ای از امام، در مورد فتوای ایشان نسبت به سوگند ارتشیان هنگام اخذ درجه جهت حفظ تاج و تخت رژیم سلطنتی جویا شدند. (۱۳۵۶ش)

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری (12 ربیع الثانی 1347)

• وفات «محمدباقر واعظ تهرانی» از علمای تهران (۱۳۱۳ ق)

• درگذشت عالم بزرگ، آیت ‏اللَّه محمد نهاوندی (۱۳۷۱ ق)

رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (21 فوریه 2016)

• شهادت «مالکوم ایکس» رهبر مسلمانان سیاه‏پوست امریکا (۱۹۶۵م)

• روز بین‏المللی زبان مادری (۲۰۰۰م)

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تصویری از جمع دعوت‌شدگان توسط شهید تهرانی مقدم


شهید حسن تهرانی مقدم با درخواست از شهید ناهیدی جهت بررسی وضعیت ادوات و توپخانه و سازماندهی سایر لشکرها بعد از عملیات فتح المبین، این گروه شکل گرفت.
تصویری از جمع دعوت‌شدگان توسط شهید تهرانی مقدم

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس،‌ عکس ناب و کمیاب از اولین کادر فرماندهی تیپ ذوالفقار در قبل از عملیات الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر در آبادان یا خرمشهر در اوایل سال ۱۳۶۱ به ثبت رسیده است.

ایستاده از راست: شهید حسن بختیاری، شهید علی تهرانی، کاظم قربانی، مهندس حسین بختیاری، علی مهندسی طرح و برنامه نزسا

نشسته از راست: احمد دولابی، شهید علیرضا ناهیدی، سردار مصدقی فرمانده توپخانه نزسا

شهید حسن تهرانی مقدم با درخواست از شهید ناهیدی جهت بررسی وضعیت ادوات و توپخانه و سازماندهی سایر لشکرها بعد از عملیات فتح المبین، این گروه شکل گرفت. گروه‌های دو نفری جهت تقویت و یا رفع کمبودهای ادوات و توپخانه‌های تیپ و لشکرهای سپاه تشکیل شد که پس از بازدید، گزارش آن را به شهید حسن تهرانی مقدم تحویل می‌دادند.

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

وقتی «مرگ» سوژه خنده می‌شود


در میدان آتش دشمن قرار داشتند ولی دست‌بردار شوخی و خنده‌های خودشان نبودند، گویی مرگ را با این کارشان به بازی گرفته بودند.
وقتی «مرگ» سوژه خنده می‌شود

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، منطقه عملیاتی کربلای 5، یکی از خطرناکترین و پرمانع‌ترین مناطق عملیاتی بود چون دشمن به شکل گسترده از موانعی مثل ردیف‌های متعدد سیم خاردار، تله‌های انفجاری، موانع خورشیدی و ... در داخل دریاچه‌های مصنوعی موسوم به آب‌گرفتگی استفاده کرده بود و به اعتراف کارشناسان نظامی خارجی، خط دفاعی شلمچه از نفوذ ناپذیرترین خطوط دفاعی به شمار می‌رفت ولی با همه این مسایل، رزمندگان اسلام به کمک امدادهای خداوندی، این موانع را پشت سر گذاشته و خط دشمن را شکستند.

گردان ولی‌عصر (عج) هم در این عملیات جزو نیروهای خط شکن غواصی بودند که عمل می‌کرد. در شب عملیات که بچه‌ها وارد آب شدند، بنا بود پس از رسیدن به موانع، توقف کنند تا نیروهای تخریب با بریدن سیم خاردارها و خنثی کردن تله‌های انفجاری راه را پیش روی دیگران باز کنند. وقتی پس از طی مسافتی در داخل آب‌گرفتگی به موانع رسیدند، بچه‌ها توقف کردند و تخریب‌چی‌ها مشغول به کار شدند. لحظات بسیار حساسی بود. هر آن ممکن بود دشمن متوجه حضور نیروها شده و مسیر حرکت بچه‌ها را زیر آتش شدید خود بگیرد. در این گیر و دار، شهیدان اصغر نقدی،آوندی رضا چمنی سرگرم شوخی و خنده بودند.

انگار نه انگار که در میدان جنگ هستند و هر لحظه احتمال شهادت می‌رود! هنوز معبر کاملاً باز نشده بود که دشمن متوجه حضور بچه‌ها شد و آتش شدیدی را بر روی نیروها ریخت. شهیدان نقدی و چمنی کاملاً زیر آتش تیربارهای گوناگون و نیز سلاح آتش‌پران دشمن قرار داشتند، ولی باز دست‌بردار نبودند.

در همان وقت شهید اصغر نقدی رو به شهید آوندی کرده و برایش شکلک در می‌آورد و این یعنی به بازی گرفتن و مسخره کردن حیثیت مرگ که تنها در پرتو ایمان راسخ به خداوند و ارزش‌های الهی قابل توجیه و تفسیر است و لاغیر. سرانجام هر سه نفر در همان شب بر اثر شدت آتش دشمن به شهادت رسیدند و گل خنده‌های سبز جاودانگی و ابدیت بر روی گلبرگ سرخ لبان‌شان نقش و نگار بر بست.

محمد عسگر آوندی در سال 1343 به دنیا آمد و در 23 دی‌ماه 65 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

منبع:ایسنا

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ترس در جیهه‌ی دشمن و نبود ایمان باعث می‌شد تا فرماندهان ارتش عراق اطلاعات دروغ و غیرواقعی برای فرماندهان مافوق خود ارسال کنند. پس از ناکامی ایران در کربلای 4، عراقی‌ها به طوری گزارش دادند که صدام خیال کرد تمام ایرانی‌ها از بین رفته‌اند و ایران تا شش ماه دیگر عملیاتی انجام نخواهد داد!
 

ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عملیات خیبر؛ سرآغازی بر روند بومی سازی تجهیزات مهندسی و ساخت شناورهای دریایی بود


بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در بیانیه‌ای با گرامیداشت سوم اسفندماه سالروز عملیات غرورآفرین خیبر، این عملیات را طلیعه‌ی تحول صنعت دفاعی و سرآغازی بر روند بومی سازی تجهیزات و فن‌آوری‌های مهندسی و ساخت شناورهای دریایی دانست.
عملیات خیبر؛ سرآغازی بر روند بومی سازی تجهیزات مهندسی و ساخت شناورهای دریایی بود

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، در ابتدای این بیانیه آمده است: هشت سال دفاع ­مقدس یکی از درخشان­ترین و عبرت­ آموزترین مقاطع تاریخی کشورمان است که درس‌ها و آموزه‌های آن می‌تواند راهنمای مردم ایران عزیز اسلامی در روند حرکت تکاملی و آرمانی انقلاب اسلامی و نحوه مواجهه آن با پدیده‌های"تهدید­ محور" در عرصه‌های مختلف از جمله در حوزه تهدیدات سخت و نظامی قرار گیرد.

این بیانیه می­افزاید: جنگ تحمیلی 8 ساله رژیم بعثی صدام علیه انقلاب و نظام، حاصل "غفلت راهبردی"برخی عناصر تأثیرگذار کشور در قبال رخدادهای مرزی و نقشه دشمن بعثی در تجاوز همه جانبه و گسترده به انقلاب و میهن اسلامی بود.

در این بیانیه باتوجه به اینکه جنگ تحمیلی را یک تهدید تمام عیار و جدی علیه حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور و همچنین انقلاب اسلامی دانسته که، برغم وارد ساختن خسارت‌های فراوان، فرصتی معجزگون برای بالندگی در حوزه دفاعی رقم زده، تصریح کرده  است: دفاع­ مقدس هشت ساله نه تنها دشمن را در دست­یابی به اهداف شیطانی خود ناکام ساخت، بلکه موجبات شکوفایی و درخشندگی نسل‌های مدافع انقلاب اسلامی و کارایی سلاح "ایمان" و "معنویت" و "فرماندهی انقلابی و دین­مدار" در برابر تئوری‌های مادی و تجهیزات محور در جنگ را فراهم آورد.

این بیانیه، کارنامه دفاع­ مقدس را نمایشگاهی از خلاقیت و ابتکار فرماندهان و رزمندگان اسلام دانسته که راهبردها و الگوهای متنوع نبرد موفق و پیروزمند خود را در انطباق با مقتضیات و الزامات صحنه دفاع و مقابله با جبهه دشمن طراحی و برنامه­­ ریزی و اجرا می­نماید.

در ادامه این بیانیه آمده است: "عملیات خیبر" نقطه عطفی بود که تفکر خلاق نظامی فرماندهان جنگ با نگاه به واقعیت‌ها و الزامات صحنه‌ی نبرد را به رخ کشید، به گونه‌ای که با نگاه به گذشته و آنچه در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک گذشت، تغییر راهبردهای عملیاتی و اتخاذ راهکارها و شیوه‌های نوین برای آینده جنگ و مقابله با ارتش بعثی عراق را مطرح و الگوی عملیات‌های زمینی در دستور کار قرار داد.

این بیانیه خاطرنشان کرد: تغییر الگوهای نبرد در عملیات خیبر، بسیاری از هدف گذاری‌های عملیاتی را در صحنه نبرد تحقق بخشید و زمینه‌های لازم برای طراحی و اجرای عملیات‌های بعدی و وارد سازی ضربات مهلک و راهبردی به ماشین جنگی ارتش صدام را مهیا ساخت.

این بیانیه، عملیات خیبر را نقطه فروریختن بن­ بست مقطعی ایجاد شده در جنگ تحمیلی تلقی و افزوده است: "عملیات خیبر" که در سوم اسفندماه سال 1362 و با هدف دست­یابی به جاده بصره ـ العماره و تصرف جزایر شمالی و جنوبی مجنون انجام و در واقع نخستین گام در اجرای راهبرد عملیات آبی ـ خاکی محسوب می ­شد، اراده دشمن را متزلزل و روحیه "مقاومت" و"سلحشوری" رزمندگان اسلام برای عبور از دروازه‌های شهر "فاو" عراق و قرار گرفتن در پشت دیواره‌های "بصره" در عملیات‌های "کربلای 5 " و "والفجر 8" را ارتقا بخشید.

این بیانیه در پایان با پاسداشت یاد و خاطره حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه)و شهیدان تاریخ­ ساز هشت سال دفاع­ مقدس بویژه شهدای عملیات خیبر، مقاومت و ایستادگی تمام عیار و عاشورایی ملت ایران در جنگ تحمیلی با استکبار جهانی را الگوی مقاومت امروز امت اسلامی در جغرافیای منطقه غرب آسیا برابر فتنه تروریستی تکفیری ـ سلفی و جنگ‌های نیابتی جبهه ضد اسلام تلقی و تأکید کرده است: بی ­تردید دفاع مقدس ملت سلحشور و بصیر ایران اسلامی در عرصه­ های مختلف و بخصوص در صحنه جنگ‌های "نیمه سخت" و "نرم" در برابر نظام سلطه و استکبار و پیاده نظام‌های داخلی و پیرامونی آن، به گونه‌ای نفس‌گیر ادامه دارد و ملت ایران با تمسک به فرهنگ عاشورا و ولایت علوی، تحت رهبری‌های حکیمانه مقام عظمای ولایت و رهبری امام خامنه‌ای عزیز(مدظله العالی) در این جدال تعیین­ کننده نیز درس‌های فراموش­ ناشدنی به آنان داده و ترفندها و توطئه‌های "جبهه دشمن" در مقطع تاریخی "پسابرجام" را با "هوشمندی"و"بصیرت" خود خنثی و محکوم به شکست خواهند کرد.

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:05 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عکس/ هدیه امام به گردان جانبازان


هدیه امام امت به برادران گردان رزمی جانبازان که 19 بهمن سال 61 به دست شهید تبریزی رسیده است.
عکس/ هدیه امام به گردان جانبازان

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سیف‌الله تبریزی در سال ۱۳۴۱ در روستای کوهی‌خیل جویبار به دنیا آمد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در این شهرستان گذراند. پس از آن مشغول تحصیل در رشته هنر شد. وی در ۱۹ اسفند ۶۴ در منطقه فاو به شهادت رسید.

آنچه در تصویر می بینید، اسکناس 1000 ریالی هدیه امام امت به برادران گردان رزمی جانبازان است که 19 بهمن سال 61 به دست شهید تبریزی رسیده است.

 

 

منبع:مشرق

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 2 اسفند 1394  ] [ 1:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

انگشتر طلای دست چپش که از خاک بیرون زد، همه بچه‌ها گیج شدند


انگشتر طلای دست چپش که از خاک بیرون زد، همه بچه‌ها گیج شدند. «من که میگم طرف عراقیه. ولش کنیم...»
انگشتر طلای دست چپش که از خاک بیرون زد، همه بچه‌ها گیج شدند

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «خردل که خر است» نوشته مهدی نور‌محمدزاده حاوی داستانهایی از جنگ و صلح است که در قالب کتابی کوچک اما خواندنی منتشر شده است. یکی از داستان های آن را در زیر می‌خوانیم.

طلا

انگشتر طلای دست چپش که از خاک بیرون زد، همه بچه‌ها گیج شدند.

ـ من که میگم طرف عراقیه. ولش کنیم!

ـ از کجا معلوم شاید تازه اومده بوده جبهه و هنوز این چیزها براش جا نیفتاده بوده!

وقتی حاج رضا منظره را دید، یک دل سیر گریه کرد و گفت:

ـ اون شب اون قدر شهید و مجروح این جاافتاده بود که قرار شد از خواهران امدادگر هم چند نفرشون بیان کمک...

 


ادامه مطلب

[ شنبه 1 اسفند 1394  ] [ 3:50 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 100 ] [ 101 ] [ 102 ] [ 103 ] [ 104 ] [ 105 ] [ 106 ] [ 107 ] [ 108 ] [ 109 ] [ > ]