روایتی از مقاومت شهید «حسین علمالهدی» در برابر متجاوزین بعثی
«سیدمحمد علمالهدی» برادر شهید حسین علمالهدی روایتی از مقاومت این شهید در برابر تجاوز رژیم بعثی صدام را بیان کرد.
کد خبر: ۲۶۴۷۹۹
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۹ - 03November 2017
«سیدمحمد علمالهدی» برادر شهید حسین علمالهدی با حضور در غرفه خبرگزاری دفاع مقدس در بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات، در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اظهار داشت: ما پنج برادر و پنج خواهر بودیم. حسین دیپلم ریاضی را در سال ۱۳۵۶ با معدل خوب دریافت کرد البته او در ۱۴ سالگی به دلیل فعالیتهای ضد شاه در ساواک پرونده داشت.
وی افزود: حسین گفت «هر جایی رشته تاریخ قبول شوم، آنجا میروم چون یکی از علتهای عقب ماندگی کشورهای جهان سوم، عدم آگاهی از تاریخ و تمدن کشورهاست» برادرم در رشته تاریخ و دانشگاه مشهد پذیرفته شد. از آنجایی که بچه ناآرامی بود از لحظه های زندگی خود استفاده می کرد.
برادر شهید حسین علمالهدی گفت: برادر من عاشق نهج البلاغه بود. او در مشهد با بچه های انقلابی آشنا شده بود و در تظاهرات شرکت می کرد. ضمن درس خواندن، با بازاریها هم دوست شده بود و در کلاس های درس آیت الله خامنه ای شرکت می کرد.
علمالهدی با بیان خاطرهای تصریح کرد: وقتی شهید علمالهدی متوجه شد مردم اهواز شبها بر روی پشتبام خانههایشان حاضر نمیشوند تا هم کلام با مردم ایران، فریاد «الله اکبر» بگویند، متعجب شده بود. در یک شب زمستان او به مسجد رفته بود و با بلندگوی مسجد اعلام کرد «مردم اهواز! بپا خیزید امروز در سراسر کشور بانگ الله اکبر است؛ چرا شما ساکت نشستهاید».
وی ادامه داد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی او هر روز صبح، در رادیو اهواز 15 دقیقه برای مردم صحبت میکرد. تاکید داشت که امروز روز امتحان الهی است. ما تصویر میکردیم جنگ دو سه ماه طول خواهد کشید و کسی فکر نمی کرد اینقدر طولانی شود.
برادر شهید حسین علمالهدی بیان کرد: بعد از شهادت یکی از دوستان حسین به اسم گندمکار، ایشان گفتند که من باید به هویزه بروم. حسین 30 روز در هویزه بود. صدام سه بار به سوسنگرد حمله کرده بود که موفق نشده بود. حسین، بسیجی ها و علاقمندان به انقلاب را جمع کرد و سوار قطار شدند و به خدمت امام (ره) رسیدند. حاج صادق آهنگران بچهمحل ما بود و حسین گفت باید شما بیایید خدمت امام خمینی(ره) و مداحی کنید. اولین مداحی آهنگران برای دفاع مقدس آن روزها با شعر «ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود» بود که در محضر امام خواند.
علمالهدی بیان کرد: رژیم بعثی پس از شکست در یک عملیات، تدارکات زیادی دیده بود و نیروهای حسین که 60 نفر بودند در محاصره قرار گرفتند و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/ 121
ادامه مطلب
[ جمعه 12 آبان 1396 ] [ 3:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
11 آبان 1396 هجری شمسی برابر با 13 صفر 1439 هجری قمری و 2 نوامبر 2017 میلادی کد خبر: ۲۶۳۶۱۷ تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 02November 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (11 آبان) • شهادت شهید طیب حاج رضایی (1342 ه.ش) • شهادت شهید محمدعلی حمامی (1361 ه.ش) • شهادت شهید علی خاقانی (1361 ه.ش) • شهادت سردار شهید احمد کاکا (1361 ه.ش) • شهادت سردار شهید ابراهیم نعمتی حسین آبادی (1361 ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم عزتالله سلیمانی (1394 ه.ش)
[ پنج شنبه 11 آبان 1396 ] [ 3:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پیکر مطهر شهید «حسین فلاحرودباری» بعد از گذشت 30 سال به زادگاهش روستای عمقین استان قزوین باز میگردد. کد خبر: ۲۶۴۷۴۰ تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۴ - 02November 2017 به گزارش دفاع پرس از قزوین، در آستانه اربعین حسینی پیکر مطهر شهید «حسین فلاحرودباری» که در جریان عملیات تفحص کمیته جستجوی مفقودین و شهدای گمنام ستاد کل نیروهای مسلح کشف و هویتش مشخص شد، روز یکشنبه 14 آبان سال جاری بعد از گذشت 30 سال به آغوش خانوادهاش در روستای عمقین از توابع طارم سفلی استان قزوین باز میگردد. مراسم استقبال از شهید فلاحرودباری روز یکشنبه 14 آبان، ساعت 9 از مقابل صدا و سیمای مرکز قزوین برگزار و مراسم تشییع و تدفین این شهید بزرگوار در همان روز از ساعت 14 در روستای عمقین از توابع طارم سفلی استان قزوین برگزار خواهد شد. شهید حسین فلاح رودباری 20 تیر ماه 1348 در روستای عمقین از توابع طارم سفلی استان قزوین به دنیا آمد، بهعنوان سرباز وظیفه ژاندارمری به جبهه اعزام شد و 21 تیر ماه 1367 در سن 19 سالگی در تک دشمن در منطقه عملیاتی زبیدات به درجه رفیع شهادت رسید. انتهای پیام /
[ پنج شنبه 11 آبان 1396 ] [ 3:24 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
10 آبان 1396 هجری شمسی برابر با 12 صفر 1439 هجری قمری و 1 نوامبر 2017 میلادی کد خبر: ۲۶۳۲۹۰ تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۲ - 01November 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (10 آبان) • شهادت شهید آیت الله «سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی» اولین شهید محراب توسط گروه فرقان (1358 ه.ش) • شهادت شهید شریف اشراف، معاون لشکر 21 حمزه ارتش (1358 ه.ش) • اجرای عملیات محرم در مناطق عملیاتی شرهانی، زبیدات، بیات، غرب عینخوش و جنوب شرقی دهلران (1361 ه.ش) • شهادت شهید حسین رنجبر اسلاملو (1361 ه.ش) • شهادت شهید ظهراب سلطانی (1361 ه.ش)
[ چهارشنبه 10 آبان 1396 ] [ 3:13 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
کتاب «صبرانه» به روایت زندگی عاشقانه جانباز شهید غلامرضا معینی کربکندی و همسرش در قالب داستان میپردازد. کد خبر: ۲۶۴۵۰۵ تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۸ - 01November 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، جمعآوری و نگارش زندگینامه شهدا در قالب کتاب، امروز به عنوان یکی از گونههای برتر نوشتاری در حوزه دفاع مقدس مطرح است. زندگینامه را میتوان صرفاً به شکل خاطره بیان کرد یا اینکه در قالب داستان پیش روی خواننده قرار داد. کتاب «صبرانه» که توسط انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس منتشر شده است، به زندگینامه شهید غلامرضا معینی کربکندی در قالب داستان میپردازد که با هم مروری به داشتههای این کتاب میاندازیم.
[ چهارشنبه 10 آبان 1396 ] [ 3:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید بادینده در نامهای خطاب به دختر خود آورده: دخترم مدتی است که شما را ندیدهام و دلم برایت تنگ شده است هر چند در راه خدا باید از مال و فرزند گذشت. کد خبر: ۲۶۳۳۹۱ تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۷ - 01November 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «حسین بادینده» یک فروردین 1340 چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه پاسدارن درآمد و عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام 13 آبان 1362 طی عملیات والفجر 4 در در منطقه عملیاتی پنجوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد. از این شهید والامقام یک دختر به نام زینب به یادگار مانده است که نامهای خطاب به وی نوشته آن را در ادامه میخوانید: «بسمه تعالی نامهای به دخترم سلام به زینب کوچولو حالت چطوره بابا جان، امیدوارم بزرگ شده باشی و زیر سایه امام عصر (عج) و مادر گرامیت به بزرگ شدن و شیر خوردن و عبادت مشغول باشی. دختر جان پدرت در جبههها مشغول جهاد است. اگر سعادت نصیبش شود شهید میشود و الا بار دیگر روی ماهت را خواهد دید. عزیز مدتی است که شما را ندیدهام و دلم برایت تنگ شده است هر چند در راه خدا باید از مال و فرزند گذشت.
[ چهارشنبه 10 آبان 1396 ] [ 3:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
شهید رفیقدوست در نامه خود آورده است: اکنون شعار رزمندگان این است یا زیارت یا شهادت یعنی این عملیات عقبنشینی ندارد، امیدوارم خداوند یار و یاور رزمندگان در هنگام حمله باشد. کد خبر: ۲۶۳۲۳۵ تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۰ - 01November 2017 به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «علی رفیقدوست» 17 فروردین 1343 در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام در تاریخ 24 فروردین 1362 طی عملیات والفجر یک به درجه رفیع شهادت نائل آمد. این شهید والامقام نامهای را خطاب به خانواده خود نوشته است که در ادامه میخوانید: «بسمه تعالی پدر و مادر گرامیم سلام علیکم اصبروا و صابروا و رابطو ان الله یحب الصابرین (آیهی 200 سورهی آل عمران) از این که در نوشتن نامه مدتی تعلل کردم عذر میخواهم چون هر آن امکان داشت به علت درست نشدن کارم به تهران برگردم ولی احمدالله الان که ساعت چهار بعدازظهر است و من در میدان راهآهن اندیمشک نشستهام کارم جهت ماندن تا پایان عملیات و در صورت سالم ماندن درست شده است و بالاخره خدا این منت را بر من گذاشت که در راهش در سپاه اسلام بمانم و در حمله شرکت کنم احتمالا این نامه آخرین نامهای است که از من دریافت میکنید چون اگر حمله شروع بشود وقت نامه نویسی ندارم و بعد از آن هم یا به تهران میآیم یا میآورندم امیدوارم از این گونه رک گفتن غمگین و ناراحت نشوید بالاخره زندگی و مرگ ما دست خداست و چه بهتر از این که مرگ انسان شهادت در راه خدا باشد. البته من از خدا خواستهام که زنده برگردم چون من در تهران کارهایم را نیمه تمام ول کردم و آمدهام باید برای اتمام آنها چند روزی به آنها برسم که تا ببینم خدا چه میخواهد. پدر گرامی از رسیدن نامه پر محبت و گرم و تعلیم دهندهتان خیلی مسرور شدم البته مسائلی را که در نامهتان نوشته بودید در مورد رزمندگان حقیقی اسلام صدق میکند نه من انسان برای جندالله شدن خیلی باید زحمت بکشید هر کسی مثل من را نمیتوان مصداق آیهای که ذکر کرده بودید در اول نامه حساب کرد ولی امید داریم که به آن مقام برسیم چند روزی روی نوشتههاتان فکر میکردم خواسته بودید از حال و هوای جبهه بنویسم حال و هوایش آن گونه است که من حدود یک هفته است ناامید شده بودم از اینکه کارم درست بشود آمدن خود به تهران را ساعت به ساعت عقب میانداختم تا بیشتر در هوای جبهه در میان شهدای آینده نفس بکشم وقتی شب در دعای دسته جمعی مینشینی و گریهها و ندبهها را میبینی و سینهزنیهای عاشقانه و خالصانه را مینگری نمیتوانی خود را راضی کنی که از این مسائل جدا شوی بطور مثال دیشب وقتی بیرون چادر دراز کشیده بودم از گردان همسایهی ما که چند صد متر با ما فاصله دارد صدای سینهزنی و اشک ریختن و التماس کردن میآمد که تا ساعت 12 نخوابیدم آنچنان زاری میکنند بدرگاه قادر متعال که دل سنگ گون ما آب میشود. چند شب پیش در یکی از گردانها (حمزه سیدالشهدا) بعد از سینهزنی چند نفر یک نمونه خواب دیده بودند که همه مثل هم بود که یکی به آنها گفته بود قرآن را باز کنید که وقتی این بچهها قرآن را باز کرده بودند همه آیههایی را دیده بودند که نوید فتح میداد و من امیدوارم این حمله با پیروزی شروع شود و با پیروزی ادامه یابد. در جبهه بعد از عملیات مقدماتی والفجر و اکنون شعار رزمندگان این است یا زیارت یا شهادت یعنی این عملیات عقب نشینی ندارد امیدوارم خداوند یار و یاور رزمندگان در هنگام حمله باشد. و اما مامان با اینکه میدانم خیلی نگرانی ولی با این همه ماندم امیدوارم با یاد کردن خدا قلب خود را مطمئن گردانی سلمی چطوره دلم میخواست ببینمش امیدوارم سالم باشد از روزی که اینجا آمدم تا امروز خوردم و خوابیدم و برای درست شدن کارم دویدم، احوالم خیلی خیلی خوب است و امیدوارم که شما هم خیلی خوب باشی دل شور زدن را کنار بگذار و فقط دعا کن که پیروزیهای ما به دعاهای مردم است. اما آقا رضا، سلام علیکم و رحمت الله حالت که خوب است فقط به درست بیشتر برس فکر بسیج رفتن را تا پایان سوم راهنمایی از فکرت بیرون کن در کارهای منزل بیشتر کمک کن امیدوارم سلامت باشید و اگر خبری از من رسید خوددار باشید و صبر کنید به نادره و مجید آقا و ناهید و آقا مهدی و مادرجون سلام برسانید مادرجون را سلام مخصوص برسانید صبور باشید. علی 62/1/20» انتهای پیام/ 181
[ چهارشنبه 10 آبان 1396 ] [ 3:11 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
موشک 12 متری صدام بعثی به کلاس درس مدرسه راهنمایی شهید پیروز اصابت کرده و تمام دانشآموزان به جز یکی از آنها را همراه با معلمشان به شهادت رسانده بود. کد خبر: ۲۶۳۴۸۹ تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۰۰:۴۵ - 01November 2017 به گزارش دفاع پرس از خوزستان، مردم شهرستان بهبهان، همواره در طول هشت سال دفاع مقدس مورد تهاجم دشمن قرار گرفته و در آماج حملات موشکی رژیم بعثی، مظلوم واقع شدهاند، اما حادثه چهارم آبانماه سال 13622 به گونهای بود که بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران نیز در خصوص آن گفت: «مردم بهبهان نیز مانند مردم بصره و مندلی مظلوم هستند». ساعت پنج بعدازظهر روز 4 آبانماه سال 1362، دانشآموزان وارد کلاسهای خود شده و در انتظار حضور معلم خود بودند تا درس عشق، معرفت و زندگی بیاموزند و تعدادی دانشآموز نیز در حیاط مدرسه، مشغول چانه زدن با معلم ورزش خود بودند که زودتر توپشان را بگیرند و مسابقهشان را آغاز کنند، اما بیخبر از اتفاقی که تنها چند دقیقه دیگر همه آنان را به خاک و خون خواهد کشید و دیگر خبری از بازیهای بچهگانهشان نیست. عقربههای ساعت، 5 و 10 دقیقه را نشان میداد که ناگهان صدایی بسیار وحشتناک به گوش رسید و انفجاری همراه با نور نارنجی همه فضای مدرسه پیروز را پوشاند، انفجاری رخ داد که همه جا را دود و خاک و غبار و بوی گوگرد فرا گرفت و هیچ کس نفهمید که چه بر سر مدرسه آمده است. آری، موشک 12 متری صدام بعثی به کلاس درس مدرسه راهنمایی شهید پیروز اصابت کرده و تمام دانش آموزان به جز یکی از آنها را همراه با معلمشان به شهادت رسانده بود. اکثر دانشآموزانی که در حیاط مدرسه نیز مشغول بازی فوتبال بودند شوکه و مجروح شدند به گونهای که با گذشت 28 سال از این حادثه هنوز آثار موج آن موشک عظیم در بازماندگان دیده میشود. مشاهده تصویر در اندازه کامل صدای بسیار مهیب اصابت این موشک به مدرسه و دنبال آن دود و آتش ناشی از آن مردم را به سوی مدرسه سرازیر کرد. همه بهت زده و شوکه از چیزی که میدیدند ایستاده و تنها گریه میکردند. کلاسهای ویران شده، صدای گریه دانشآموزان، آتش و دود برخاسته از مدرسه همه را مبهوت کرده بود. ناگهان همه به سوی خرابهها رفته و با کنار زدن آجرها و تیرآهنهای له شده، دانشآموزان و معلمان را زیر آوار بیرون آوردند. اولیا نمیدانستند چه باید بکنند، زیرا فرزندانشان در ناجوانمردانهترین حمله به یک مدرسه به خاک و خون کشیده شده بودند. آری، در فاجعه دلخراش مدرسه راهنمایی شهید پیروز بهبهان، 69 دانشآموز به همراه چهار معلم و یک خدمتگذار به شهادت رسیدند. شدت انفجار این موشک به حدی بود که بدن شش تن از دانشآموزان مظلوم به گونهای متلاشی شده بود که تنها تکههایی از لباسهایشان بدست آمد. همچنین 130 نفر از دانش آموزان و 10 نفر از معلمان نیز مجروح شدند. تنها یک نفر از دانشآموزان این کلاس زنده ماند و واقعه را شرح داد ، اما او نیز طاقت نیاورد و بارها رهسپار جبهههای نبرد حق علیه باطل شد تا اینکه در سال 1365 در عملیات «کربلای 5» به جمع باصفای معلمان و همکلاسیهای شهیدش پیوست. به واقع، حادثه دردناک مدرسه راهنمایی شهید پیروز بهبهان به حدی بود که به گفته حضرت آیتالله خامنهای «هرکس در دنیا قلبی داشته باشد، این حادثه قلب او را به درد خواهد آورد». مردم بهبهان هرساله در این مدرسه گرد هم میآیند و نشسته بر نیمکتهایی که هنوز بوی خون معصوم دانشآموزان را میدهد، فاتحه میخوانند و در دفترهای مشق محصلان این نسل، از مظلومیت مردم ایران و شهادت نوجوانانی که به ناحق و بیدفاع به سوی معبودشان شتافتند مینویسند. آری، مدرسه ی پیروز، از نامش پیدا بود که در سرنوشت و در تاریخ ماندگار و پیروز خواهد ماند و الحق که اینچنین شد. انتهای پیام/
[ چهارشنبه 10 آبان 1396 ] [ 3:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
8 آبان 1396 هجری شمسی برابر با 10 صفر 1439 هجری قمری و 30 اکتبر 2017 میلادی کد خبر: ۲۶۳۲۷۸ تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۱ - 30October 2017 رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (8 آبان) • شهادت شهید محمدحسین فهمیده (1359 ه.ش) • اجرای عملیات نامنظم فتح 2 در منطقه دوکان در شمال شرقی عراق توسط سپاه پاسداران (1365 ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم حسین جمالی (1394 ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم علی عالمی (1394 ه.ش) • روز نوجوان و روز بسیج دانشآموزی • روز پدافند غیر عامل
[ دوشنبه 8 آبان 1396 ] [ 6:59 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پدر شهید محمدحسین ذوالفقاری گفت: محمدحسین در تاریخ 1360.10.28 در حالی به شهادت رسید که مشغول برگزاری مراسم چهلمین روز شهادت برادرش بودیم. در عرض 40 روز 2 پسرم به شهادت رسیده بودند. کد خبر: ۲۶۴۰۶۷ تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۰ - 30October 2017 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، هشتم آبان ماه مصادف با سالروز شهادت محمدحسین فهمیده، آغاز هفته بسیج دانشآموزی است. با وجود اینکه آوازه جانفشانی شهید فهمیده به عنوان کم و سن و سالترین نوجوان شهید در جبههها مطرح شده است، اما در واقع باید کمسنترین شهید کشور را از استان یزد دانست. دانشآموز 12 ساله محمدحسین ذوالفقاری که در تاریخ 1360.10.28 در منطقه عملیاتی شوش به شهادت رسید. خبر شهادت محمدحسین در حالی به خانوادهاش ابلاغ میشد که آنها خود را آماده برگزاری مراسم اربعین شهادت علیرضا ذوالفقاری برادر بزرگتر محمدحسین میکردند. امسال سازمان بسیج دانشآموزی محمدحسین ذوالفقاری را به عنوان شهید شاخص سال خود در بخش برادران انتخاب کرده است که در آغاز هفته بسیج دانشآموزی نگاهی کوتاه به زندگی این شهید نوجوان خواهیم انداخت. متن زیر برگرفته از روایات رجب ذوالفقاری پدر شهید است که پیش رو دارید. محمدحسین فروردین ماه سال 1348 به دنیا آمد. آن سال عید مصادف شده بود با ایام محرم و عاشورای حسینی. چون در محرم به دنیا آمده بود، اسمش را محمدحسین گذاشتیم تا نشانی از اربابش اباعبدالله الحسین(ع) را داشته باشد. محمدحسین در همان سنین کودکی قرآن را پیش خودم یاد گرفت. اینطور نبود که اجباری در کار باشد. از رفتارش برمیآمد که ذاتاً علاقه زیادی به قرآن و نماز و اعمال معنوی دارد. پسرم از شش سالگی به مدرسه رفت و همراه درس، کار هم میکرد. پنجمش را تازه گرفته بود که جنگ شروع شد. بعد از شروع جنگ احساس میکردم که محمدحسین علاقه زیادی برای حضور در جبهه دارد. اما خب سنش خیلی کم بود. سال 59 فقط 11 سال داشت. این امر در حالی بود که برادر بزرگترش علیرضا هم به جبهه رفته بود. مهر ماه 1360 محمدحسین به مدرسه راهنمایی رفت، ولی شوق جبهه رفتن باعث شد درس را رها کند و رزمنده شود. شاید دلیل این همه شوقش به جبهه رفتن این بود که محمدحسین در سنین کودکی دو بار به کربلا رفته بود. یکبار در تابستان 1357 به اتفاق هم از مرز کویت راهی عراق شدیم. آنجا پسرم سیمای نورانی امام را در تبعید دید و نماز جماعت را در مسجد شیخ انصاری به ایشان اقتدا کرد. پسرم موقع برگشت عکسهای امام را به همراه کتاب ممنوعه نهضت اسلامی مخفیانه به ایران آورده بود. البته ما خبر نداشتیم که او این کتابها را از عراق آورده است. از همان زمان او عاشق حضرت امام و نهضت اسلامیاش شده بود. وقتی پسرم تصمیم گرفت به جبهه برود، ما در کویت بودیم. محمدحسین درس را رها کرد و برای دیدن دوره آموزش نظامی شهیدیه را ترک کرد و بعد از پایان دوره آموزشی پیش من آمد و گفت میخواهم به جبهه بروم. به او گفتم: درس واجبتر است. محمدحسین در جوابم گفت: بعد هم میشود درس خواند. گفتم: تو خیلی کوچک هستی و 12 سال بیشتر نداری. به جبهه میروی چه کار کنی؟ گفت: یعنی میگویید نروم؟ یعنی من نمیتوانم برای رزمندهها آب هم ببرم؟ در جوابش گفتم: بله خب آب که میتوانی به رزمندهها بدهی. او هم گفت پس باید بروم. در واقع با این استدلالش دیگر جای بحثی برای ما باقی نگذاشت. پسرم عشق به جهاد داشت و ما نمیتوانستیم جلویش را بگیریم. موقع جبهه رفتن محمدحسین، برادر بزرگترش علیرضا هم در جبهه بود. ولی ما نتوانستیم مانع رفتنش بشویم. یکروز خبر آوردند که علیرضا شهید شده است. او را با افتخار تشییع کردیم و به خاک سپردیم. برای تشییع جنازه علیرضا، محمدحسین هم از جبهه برگشته بود. فکرش را هم نمیکردیم که بعد از شهادت علیرضا، محمدحسین باز به جبهه برود. ولی درست بر خلاف تصور ما سه روز بعد از شهادت علیرضا عازم جبههها شد و به ما گفت: «من باید برگردم. نباید اسلحه علیرضا و امثال او بر روی زمین بماند.» محمدحسین باز به جبهه برگشت. این بار با شوق و احساس عجیبتری عازم جبهه شد. برادر بزرگترش در تاریخ 1360.9.18 در منطقه لالهزار بستان به شهادت رسیده بود. یکی از مسئولان محمدحسین میگفت وقتی فهمیدیم علیرضا شهید شده است، تصمیم گرفتیم بدون اینکه محمدحسین را از شهادت برادرش مطلع کنیم، او را روانه میبد کنیم تا در مراسم برادر شرکت کند، اما محمدحسین از شهادت برادرش مطلع بود. وقتی به او گفتیم حالا که برادرت به شهادت رسیده، بهتر است که به میبد بروی، با روحیهای عالی جواب داد: اگر بروم دیگر نمیگذارند به جبهه برگردم. هنگامی که اصرار کردیم گفت: علیرضا برای خودش شهید شده و آخرت برای اوست نه من. بعد ادامه داد: من اسلحه برادرم را برمیدارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است. بالاخره هرطور شده او را برای مراسم برادرش به میبد روانه کردیم. هنوز مراسم چهلم برادرش برگزار نشده بود که محمدحسین با پیشانی بند سبزرنگ یا ثارالله به جبهه برگشت. شهادت در 12 سالگی پسرم در 12 سالگی به شهادت رسید. اگرچه نوجوان بود، ولی شجاعت و نترسی زیادی داشت. محمدحسین دو، سه بار به جبهه رفت و نهایتاً در تاریخ 1360.10.28 در حالی به شهادت رسید که مشغول برگزاری مراسم چهلمین روز شهادت علیرضا برادرش بودیم. در چنین حال و هوایی بودیم که به ما خبر دادند محمدحسین هم در منطقه شوش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسیده است. در عرض 40 روز دو پسرم به شهادت رسیده بودند. محمدحسین 16 سال از علیرضا کوچکتر بود. جسد مطهر او را همراه با سایر مردم تشییع کردیم و در کنار آرامگاه برادرش به خاک سپردیم.
روزشمار دفاع مقدس (11 آبان)
ادامه مطلب
بازگشت پیکر شهید فلاح پس از گذشت 30 سال به زادگاهش
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (10 آبان)
ادامه مطلب
زندگی عاشقانه یک سرباز گمنام در «صبرانه»
راوی اصلی «صبرانه» همسر شهید کربکندی است که ماجرای زندگی او و همسر شهیدش را به شکل یک داستان زیبا پیش رو داریم. آزاده جعفری، نویسنده کتاب سعی کرده است تا ماجرای این زندگی عاشقانه را از زمان خواستگاری غلامرضا از فاطمه سادات آغاز کند و رفته رفته خواننده را با باقی ماجرا آشنا سازد.
غلامرضا معینی کربکندی از رزمندگان دفاع مقدس بود که اصالتی اصفهانی داشت اما سال 1338 در تهران متولد شد و در سال 78 نیز بر اثر عوارض مجروحیتهای دوران دفاع مقدس به شهادت رسید. او در سال 55 با همسرش فاطمه سادات وصلت کرد و زندگی عاشقانه این زوج در روزهای حضور غلامرضا در جبهه و همینطور دوران سخت جانبازیاش ادامه یافت و در تمام این سالها، همسر شهید عاشقانه در کنار غلامرضا ماند. همین سازگاری، صبوری و «صبرانه» وی نیز دستمایه داستانی عاشقانه شده است.
خود نویسنده نیز در مقدمه کتابش مینویسد: «عشق حسی است غریب، ملموس و قابل ستایش آنگاه که آدمی را به خداوند بیهمتا میرساند. در این وادی عاشق پیش از آنکه پرواز کند، بال میگشاید. جان میگیرد، پیش از آنکه بمیرد.»
البته کتاب صبرانه تنها برگرفته از روایتهای همسر شهید نیست. بلکه نویسنده سعی کرده با همرزمان شهید کربکندی نیز مصاحبههایی انجام دهد. شهید غلامرضا معینی کربکندی جزو نیروهای اطلاعات- عملیات بود و به همین دلیل نگارش زندگینامه او آنطور که نویسندهاش عنوان میکند با سختیهایی رو به رو بوده است. هرچند از نکات اطلاعاتی آن چنان در این کتاب خبری نیست و بیشتر با زندگی شخصی و خانوادگی شهید رو به رو هستیم. روایتها غالباً از جانب همسر شهید است. نویسنده در جایی از راوی سوم شخص استفاده کرده و در بخشی دیگر راوی اول شخص میشود.
«چهره دلنشین پسر بچه دوران کودکیام در ذهنم تداعی شد. در کودکی رضا را دیده بودم. پسری مهربان و صبور که با کوچ پدر و مادرش از ده به تهران، چند سال پیش مادربزرگش ماند تا رفیق روزهای تنهاییاش باشد. چند باری او را در حال بازی با بچهها در حیاط بزرگ کنار خانه دیده بودم...»
کتاب روایتی تاریخی دارد. به ترتیب زندگی شهید کربکندی را دنبال میکند و مقاطع انقلاب، دفاع مقدس، بعد از جنگ و... را پی میگیرد. در این رهگذر نیز به احوالات خانوادگی شهید میپردازد: «چشمان رضا از خوشحالی برق زد. به فاطمه نگاه کرد. باورش نمیشد پدر شده است. از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید. گونههای فاطمه سرخ شد.»
شاید نقطه قوت کتاب صبرانه که همان روایت زندگی عاشقانه شهید کربکندی و همسرش باشد نقطه ضعف این کتاب نیز به شمار رود. خواننده سردرگم میماند که اگر قرار است با روایت زندگی مشترک شهید آن هم با روایت همسرش آشنا شود، پس چرا عنوان کتاب زندگینامه داستانی شهید کربکندی است. در حالی که بخش اعظم کتاب به زندگی مشترک او پرداخته و از مقطع جنگ و حضور شهید در جبهه چیز زیادی عایدمان نمیشود.
البته شاید دلیل نپرداختن به مسائل کاری و رزمی شهید کربکندی به خاطر عضویت وی در وزارت اطلاعات باشد. در کتاب ذکر میشود که شهید با تشکیل وزارتخانه به جمع سربازان گمنام امام زمان(عج) ملحق میشود. سپس به ناگاه روایت داستانی کتاب پایان میپذیرد و با سرفصلی به نام قاب خاطره رو به رو میشویم. اینجاست که گذری کوتاه به زندگی جهادی شهید از روایات همرزمانش صورت میگیرد: «جمعه 23 بهمن 1364- آمل، هوا تازه روشن شده بود. حسن سالاری با نام سازمانی احمد هیئت و رضا معینی با نام سازمانی جعفر محمدی برای شناسایی چند تن از اعضای گروهک منافقین عازم میدان پست شدند.»
در پایان کتاب نیز باز با روایتهای همسر شهید لحظات عروج ملکوتی غلامرضا معینی کربکندی را میخوانیم. او به دلیل جابهجایی ترکش درون کتفش و فشاری که به قلب و ریههایش میآورد به شهادت رسید: «مادر و خواهرهای رضا گریان به خانه عزیزشان آمده بودند تا در کنار یتیمهای رضا باشند. من بیتفاوت به همه رفت و آمدها وضو گرفتم و سجادهام را پایین تخت رضا پهن کردم. نماز خواندم و گریستم. دختر کوچکم، اکرم روبهرویم زانو زد و گفت: مامان گریه نکن. چرا همه دارن گریه میکنن؟ مگه نگفتی بابا امشب بمونه شفا میگیره؟ او را در آغوش کشیدم و بلند گریستم.»
منبع: روزنامه جوان
ادامه مطلب
نامه شهید حسین بادینده/ در راه خدا باید از مال و فرزند گذشت
کوچولوی عزیزم مامان را اذیت نکن و در زندگی او را یاری کن تا انشاءالله هر دوی شما را در بهشت ملاقات کنم.
وقتی بزرگ شدی و به مدرسه رفتی درست را خوب بخوان و وقتی بزرگتر شدی همسری طلبه انتخاب کن و فرزندانی شایسته به مانند سربازان امام زمان (عج) تربیت کن و بابایت را هم دعا کن.
کوچولوی بابا حسین، خدا خواست که ما توفیق جهاد در راهش را پیدا کنیم و در کنار بچه حزب اللهیها بر علیه دشمنان اسلام بجنگیم.
جبههها حال و هوای دیگری دارد. بچهها با مناجاتهای شبانه خود و جنگیدن بمانند شیران در روز حماسهها میآفرینند و قلب امام زمان (عج) را خشنود میکنند.
عزیزم، پدرت به خاطر جهاد در راه خدا تو و مادرت را ترک کرده است اما تو از این دوری بابا غمگین مباش.»
انتهای پیام/ 111
ادامه مطلب
نامه شهید علی رفیقدوست/ شعار رزمندگان زیارت یا شهادت است
ادامه مطلب
مدرسهای که برای همیشه در تاریخ جاودانه شد
ادامه مطلب
روزشمار دفاع مقدس (8 آبان)
ادامه مطلب
محمدحسین در اربعین شهادت برادرش شهید شد
متولد محرم
دیدار با امام در عراق
رزمندهای از کویت
2 برادر در جبهه
منبع: روزنامه جوان
ادامه مطلب