روزشمار دفاع مقدس (13 مرداد 1395)
13 مرداد 1395 خورشیدی برابر با 29 شوال 1436 هجری و 3 آگوست 2016 میلادی |
رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (13 مرداد 1395)
• روز بسیج جامعه زنان
• مراسمی در میبد به مناسبت بزرگداشت شهدای حوادث اخیر برخی از شهرهای ایران با حضور جمعیتی حدود 2 هزار نفر برگزار شد (1357 ه.ش)
• هشدار ایران به آمریکا در مورد تجاوز هواپیماهای آمریکایی به قلمرو هوایی جمهوری اسلامی ایران
• سالروز آزادسازی منطقه گورسفید (1361 ه.ش)
• سالروز شهادت شهید علیرضا موحد دانش (1362 ه.ش)
• سالروز شهادت خواهر شهید مریم فرهانیان (1363 ه.ش)
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
دوکوهه غرب کجاست؟ پادگان ابوذر در 20 کیلومتری جنوب شرقی سرپل ذهاب به «دوکوهه غرب» مشهور است. به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، همزمان با آغاز حمله صدام به مرزهای جنوبی کشور، مرزهای غربی نیز آماج حملات دشمن قرار گرفت. یکی از این نقاط که 12 روز پیش از آغاز رسمی جنگ توسط بمبهای دشمن مورد هدف واقع شد، ارتفاعات مرزی زینلکش در استان کرمانشاه بود. از این روز تا پایان جنگ و حتی پس از پذیرش قطعنامه، مرزهای غربی با ویژگیهای خاص خود ازجمله وجود کوههای صعبالعبور درگیر جنگ بود. رزمندگان اسلام در واقع در دو جبهه متفاوت اما با یک هدف در مقابل یک دشمن واحد از کشور دفاع کردند؛ خاکهای داغ و سوزان با دشتهای وسیع در جنوب و ارتفاعات غرب با سرمای سخت و برآمدگی صعبالعبور. پادگان ابوذر در 20 کیلومتری جنوب شرقی سرپل ذهاب بهعنوان پایگاه نظامی در سالهای 44 تا 47 احداث شد. این پادگان در زمان جنگ مقر تیپ 3 ابوذر از لشکر 81 زرهی و مرکز تجمع نیروهای خودی در جبهه غرب بود. در تاریخ ششم و هجدهم اسفند سال 63 درحالیکه رزمندگان برای اجرای عملیات در جنوب سومار آماده میشدند پادگان آماج بمبهای دشمن قرار گرفت و بیش از هزار نفر شهید و مجروح شدند. انتهای پیام/ 141
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:45 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تا جنگ هست در جبهه میمانم/ پاسدار نیستم؛ بسیجیام برای درمان عوارض شیمیایی در آلمان، یکی از دوستانش گفت: «اینجا بمان». حسین گفت:«اینجا برای شما خوب است و دشتهای داغ برای من، تا جنگ هست و من زندهام، در جبهه میمانم». به گزارش دفاع پرس از کرمان، در "مکتب الشهداء" پای درس شهدای لشکر 41 ثارالله مینشینیم و به معرفی سیره شهدای استان میپردازیم. * مروری بر خاطرات سردار شهید محمدحسین یوسف الهی جانشین اطلاعات لشکر 41 ثارالله تکلیف برای من نه زمان میشناسد ونه مکان برای اولین بارهمراه بچههای اطلاعات رفتم شناسایی. موقع برگشت وقتی به خط خودی نزدیک شدیم، دیدم همه بچهها افتادند روی زمین، سجده کردند و بعد دو رکعت نماز خواندند. محمدحسین که متوجه شد که تعجب کردهام، گفت: بچهها سجده شکر به جای میآورند... این کار هر شب آنهاست. هواپیماهای عراقی مقر اطلاعات عملیات را بمباران کردند و چند نفر از بچههای اطلاعات زخمی شدند. محمدحسین میخواست همراه زخمیها برود و کمکشان کند. رو کردم به او و گفتم: حسین تو به منطقه آشناتری، همینجا بمان و عقب نرو. گفت: قرار نیست ما تکلیفمان را فقط یک جا انجام دهیم. تکلیف برای من نه زمان میشناسد و نه مکان، و الان از همه چیز واجبتر انتقال این بچهها به عقب است. برگردیم این کار خالصانه نیست برای درمان عوارض شیمیایی رفت به آلمان. آنجا یکی از دوستان دوران تحقیق را دید. رو کرد به حسین و گفت: تو به اندازه کافی جنگیدهای و تکلیف را انجام دادهای. همین جا بمان و... حسین در جوابش گفت: اینجا برای شما خوب است و دشتهای داغ جبهههای جنوب برای من، حسین، پسر غلامحسین آفریده شده برای جنگ و تا جنگ هست و من زندهام، در جبههها میمانم. اورکت را انداخته بودم روی شانهام. میخواستم به ملاقات یکی از روحانیون بروم که دستهایم را دراز کردم توی آستینهای اورکت و آن را منظم کردم. محمدحسین که داشت کنارم راه میرفت و حرکات من را می دید، گفت: برگردیم. این کارت خالصانه نیست. وقتی نماز می خواندی اورکت روی شانه ات بود؛ اما حالا که میخواهی بروی ملاقات، آن را درست میپوشی و مرتب میکنی. مهرش بوی عجیبی داشت/ تربت کربلا بود سه روز با هم همسفر بودیم. در تمام این مدت هرجا که برای نماز توقف کردیم، محمدحسین میایستاد کنار مهرهای نماز و یکی یکی مهرها را برمیداشت و با دقت نگاه میکرد. میخواستم بفهمم برای چه این کار را انجام میدهد، تا اینکه یک بار ایستاد به نماز، مهرش را برداشتم. سبز رنگ بود و بوی عجیبی داشت. تربت کربلا بود. روی سنگ قبرم بنویسند «پاسدار»، روز قیامت جلویتان را میگیرم هر چه اصرار میکردیم به عضویت سپاه در نمیآمد و پاسدار رسمی نمیشد. میگفت: «اگر من شهید شدم روی سنگ قبرم بنویسند «پاسدار» روز قیامت جلویتان را میگیرم. من بسیجیام.» فقط وقتی میخوابم سعی میکنم مثل آدم بخوابم نمیدانستم در کدام اتاق است. در بیمارستان دنبالش میگشتم. از جلوی اتاقش که رد شدم صدا زد: « مادر... اینجا هستم، بیا اینجا» رفتم توی اتاق، دیدم خوابیده و روی چشمش را بسته است. اصرار کردم بگوید از کجا و چهطور فهمیده من آمدهام. گفت: «کار خاصی نمیکنم. فقط وقتی میخوابم سعی میکنم مثل آدم بخوابم.» انتهای پیام/
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عکس/ وحدت فرماندهان ارتش و سپاه تصویری صمیمی از فرماندهان ارتش و سپاه، امیر سید عطاءالله صالحی فرمانده و سرلشگر عزیز جعفری در فضای مجازی منتشر شد.
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:41 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
از حضور منافقین در جنگ تا ترورهای بیولوژیک همشهری پایداری در جدیدترین شماره خود به بررسی حضور منافقین در جنگ تا ترورهای بیولوژیک پرداخته است. به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، ماهنامه همشهری پایداری در شماره جدید خود (مرداد95) با ارائه پروندهای ویژه در خصوص خیانتهای گروهک منافقین در هشت سال جنگ تحمیلی، تحلیل و بررسی مقولهی ترورهای بیولوژیک در ایران و جهان، گزارشی از اسناد تاریخی معاونت فرهنگی بنیاد شهید، بررسی معمای خلبان آمریکایی شرکت کننده در جنگ ایران و رژیم بعث، مصاحبه با سرهنگ اصغر عزیزی پیرامون نحوهی مبادلهی اسرای جنگ تحمیلی و مطالب خواندنی دیگر به روی کیوسک آمده است. «مجاهدین بعث» تیتری است که برای پرونده ویژه انتخاب شده است. این پرونده به بررسی فعالیتهای گروهک منافقین در هشت سال جنگ تحمیلی میپردازد. گفتوگو با دکتر یعقوب توکلی، کارشناس و نویسندهی تاریخ انقلاب و مصاحبه با سید محمدجواد هاشمینژاد، دبیر کل بنیاد 17000 شهید ترور به همراه ارائه تاریخچه و تحلیل اقدامات خرابکارانه منافقین، مطالب این بخش را تشکیل میدهند. «ریزههایی برای نسلکشی» تیر پرونده بدون مرز این شماره همشهری پایداری است که بروز ترورهای بیولوژیک را در ایران و جهان را به بررسی مینشیند. با بروز شائبه وقوع ترورهای بیولوژیک در کشور طی ماههای اخیر، پرداختن به این مقوله بیشتر اهمیت مییابد که برهمین اساس همشهری پایداری در این پرونده گفتوگویی چالشی و حساس با پرفسور کرمی، رییس پژوهشکده مجازی بیوتکنولوژیک ترتیب داده است که سعی دارد لایههای پنهان ترورهای بیولوژیک در ایران بررسی کند. ارائهی تاریخچه وقوع بیوتروریسم و نقش آمریکا و اسراییل در این موضوع از دیگر مطالباین پرونده محسوب میشوند. در بخش گزارش ویژه این شماره هم گفتوگویی مفصل با محبوب شهبازی مدیرکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید تدارک دیده شده تا به همراه گزارشی خواندنی بتواند اطلاعات جدیدی درخصوص یکی از بزرگترین مراکز نگهداری اسناد حوزهی دفاع مقدس کشور به مخاطبین ارائه کند. تشریح روزهای پرفراز و نشیب در زندگی علیرضا پورسمنانی سربازی که در ماموریتهای ناجا در زاهدان، دوپای خود را به وطن هدیه میکند، در بخش «یکی مرد جنگی» و با تیتر «جشن تولید برای پاهایی که نیست» هم از دیگر بخشهای این شماره است. «روایت اسناد» در این شماره اختصاص دارد به اعترافات ریک فرانکونا خلبان آمریکایی که از لایههای پنهان جنگ ایران و رژیم بعث و نقش آمریکا سخن میگوید و با تیتر «چاقوی دولبه دیکتاتور» به رشته تحریر در آمده است. دلنوشتهای از شهید بابایی، داستانک و انتشار خاطرات مردمی به همراه تصویر از دیگر مطالب شماره 158 (مرداد95) همشهری پایداری به شمار میآیند. ماهنامه همشهری پایداری در مرداد 95، با آثار و گفتاری از یعقوب توکلی، علی کرمی، داوود امیریان، محمدجواد هاشمینژاد، سعید ابوطالب، محبوب شهبازی، محمدحسین مهدویان، محمدمهدی سیار و کوروش علیانی در 84 صفحه و با قیمت 2000 تومان منتشر و در کیوسکهای مطبوعاتی عرضه گردیده است. انتهای پیام/ 131
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:36 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
داستان عجیب زندگی یک شهید باهوش کتاب «تنهای تنها» خاطراتی از شهید علی بلورچی به کوشش مرتضی قاضی منتشر شد. به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کتاب «تنهای تنها» مجموعه خاطراتی از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس است. شهیدی بسیار باهوش و منحصر به فرد به نام شهید علی (مهران) بلورچی که دیگران با بیان خاطراتی از زندگی این شهید زوایایی از زندگی او را به خواننده نشان دادهاند. زندگی این بچهها که همه دانش آموزان دوره سه مدرسه مفید بودند، آن قدر در هم تنیده بود که برای نوشتن زندگی حمید و محسن و حسین، مطالب فراوانی در مورد زندگی علی بلورچی هم جمع آوری کردم. این مطالب به قدری بود که این امکان را برایم فراهم کرد بتوانم یک کتاب مستقل برای خود علی بنویسم. مسئله دیگری که من را به انجام این کار بسیار ترغیب کرد، فیلمی بود که از علی و دوستانش باقی مانده. فیلمیاز آخرین جلسه هفتگی بچههای دوره سه مدرسه مفید چند هفته پیش از شهادتشان که در آن علی بلورچی مطلب عجیبی را در مورد انتخاب شهادت بیان کرده و هر کسی را به فکر فرو میبرد. دیدن این فیلم که در آن حرفهای علی محور جلسه است، باعث شد که احساس کنم علی و روحیاتش را بیشتر شناختهام... منبع: فارس
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:34 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
عاشقانههای یک پاسدار از کردستان شنیدنی شد سوره مهر الکترونیک در نظر دارد تا تعدادی از عناوین جدید خود در حوزه کتاب گویا را تا پایان سال آماده و توزیع کند. به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سوره مهر الکترونیک در سالهای اخیر فعالیتهای خود را در حوزههای مختلف گسترش داده است که از جمله این موارد، تولید کتابهای گویا از عناوین پرمخاطب این انتشارات است. منبع: تسنیم
[ چهارشنبه 13 مرداد 1395 ] [ 12:32 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
پا در پوتین پدر + عکس فرزند شهیدی پا در پوتین پدر کرد تا بیاموزد برای حفظ امنیت کشور و حرم اهل بیت علیهمالسلام از جان خود باید گذشت. به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، برای فرزندان کوچکپا کردن کفش سایز بزرگ لذت خاصی دارد؛ شاید با این کار در ذهن خود به آینده و روزهای پیش رو میاندیشند. از گذشته هم شنیدهایم که میگویند پا در کفش بزرگان نکنید؛ اما در عکس پیش رو پدر میخواهد تا فرزندش پوتینهای او را به پا کند تا در آینده راهش را ادامه دهد. تصویر ذیل متعلق به شهید مدافع حرم "محمد حیدری" است؛ که بهمنماه سال گذشته در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ایثار این شهید بزرگوار نهتنها برای فرزند خود بلکه برای تمام جوانان و نوجوانان کشور الگو خواهد بود. انتهای پیام/ 131
[ سه شنبه 12 مرداد 1395 ] [ 5:06 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
روایت مجاهدت یک طلبه طلبه شهید ابوالفضل خویینی در دوران انقلاب و دفاع مقدس حضور جدی داشت و سرانجام در 16 دی سال 59 در میمک به شهادت رسید. به گزارش دفاع پرس از قزوین، طلبه شهید ابوالفضل خویینی فرزند رضا در هشتم آذرماه سال 1333 در محله دارالشفای قزوین به دنیا آمد و در خانوادهای مؤمن و مذهبی پرورش یافت. او به تحصیلات خود تا اخذ دیپلم ادامه داد و سپس برای شناخت بیشتر اسلام در مدارس علمیه سردار، شیخالاسلام و مدتی نیز در حوزه علمیه قم به کسب علوم دینی پرداخت. انتهای پیام/
[ سه شنبه 12 مرداد 1395 ] [ 12:38 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
وای به حال ما اگر سهلانگاری کنیم گلولۀ خمپاره سرازیر شد و زیر پایش افتاد و آتش به جانش زد. آن جوان طوری سوخت که جز استخوان چیزی از او باقی نماند. شهید بینا گفت: وای به حال ما اگر سهلانگاری کنیم. به گزارش دفاع پرس از کرمان، در "مکتب الشهداء" پای درس شهدای لشکر 41 ثارالله مینشینیم و به معرفی سیره شهدای استان میپردازیم. سهلانگاری ممنوع گردان را بازسازی کردیم و وارد مرحلۀ دوم عملیات شدیم. پیش از آنکه "بینا " (سردار شهید علی بینا فرمانده گردان 414) سخنرانی کند، همه به تکاپو افتادیم و مهیا شدیم. فقط "منتظر" دستور حرکت بودیم. گفت: تا شما را دارم، غم ندارم. سفارش کرد کلاه آهنی بگذاریم، ماسک برداریم، برای مدتی آذوقه ببریم، یکدیگر را فراموش نکنیم و برای او دعا کنیم که به دوستانش بپیوندد. رفتیم برای تامین و پشتیبانی و تحکیم موضع. از اوضاع مشخص بود که بچههای ما پیشروی کردهاند. غروب رسیدیم پشت دژ. جناح راست ما قابل دیدن بود، ولی جناح چپ، مشکوک به نظر میرسید. بینا، نیروها را پشت خاکریز مستقر کرد و رفت بالا و چیزی دستگیرش نشد. گفت: یک شهادتطلب میخواهم. پیش از آنکه کسی حرکت کند، یک جوان پیدا شد و گفت: من میروم. نمیشناختیمش. تا به خود آمدیم، دیدیم او بالای خاکریز ایستاده. در این بین، صدای افراد خودی از همان قسمت آمد. بینا از جوان تشکر کرد. او خواست برود که گلولۀ خمپاره سرازیر شد و زیر پایش افتاد و آتش به جانش زد. بینا داد زد: خاموش کنید؛ بدوید. هجوم بردیم. هرچه خاک ریختیم، از سنگر پتو آوردیم و رویش انداختیم، خود بینا هم کوبید روی پاهایش، نشد. این جوان سوخت. طوری سوخت که جز استخوان چیزی از او باقی نماند. رفتیم دورش زانو زدیم. بینا گفت: وای به حال ما اگر سهلانگاری کنیم. رفتیم درگیر شدیم و رسیدیم به قرارگاه کوچکی که سردار سلیمانی در آنجا بود. ایشان به بینا گفت: بچههایت را بفرست عقب و خودت بمان. باز اصرار کردیم که میمانیم. بینا با ما صحبت کرد. ما هم خسته و کوفته برگشتیم. در این زمان بود که بینا به شدت زخمی شد، هم از (ناحیهی) پا، هم دست و سر و سینه... . (برگرفته از کتاب تل آتشین)
در روزهای اول جنگ شهید خلبان اکبر شیرودی و شهید اصغر وصالی از تخلیه و سقوط این پادگان جلوگیری کردند. ساختمانهای 5 طبقه پادگان بهصورت دوقلو ساخته شده است.
در حال حاضر تعدادی از ساختمانهایی که در جنگ آسیب دیدند، بهصورت دستنخورده باقی ماندهاند؛ که از نقاط مورد بازدید کاروانهای راهیان نور به شمار میآیند.
ادامه مطلب
در مکتب الشهدا سعی بر آن است که بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب شهدا به عنوان پرچم و نشانه راه معرفی شوند؛ تا سایرین با تمسک به آنان طی مسیر کنند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
این کتاب از مجموعه کتابهای «فرزندان روح الله» انتشارات یا زهرا است و شامل خاطرات افراد مختلف از شهید علی بلورچی میشود.
علی بلورچی یکی از 5 شهید دبیرستان مفید است که همه در یک شب و در کنار هم در شلمچه شهید میشوند. این شهید که داستان زندگیاش ممکن است خیلی متفاوت از زندگی دیگر شهدا باشد، با مشکلات خانوادگی بزرگ شده است، اما آن قدر رشد میکند که رشته مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف را میگذارد و برای دفاع از اسلام و فقط برای خدا به جبهه میرود...
نمیخواستمش، پا به پای بچهها، از ما جلو زد، غذای فراموش نشدنی، جمع مفیدیها، آبروی جبههایها، شجاع دل، من اخراجش کردم، فشار قبر، عطر گل یخ، به خاطر امام، یک ترکش ریز و اینها زندهاند عنوان تعدادی از خاطرات کتاب است.
این کتاب شامل یک صفحه نوشته و در مقابلش یک عکس تمام صفحه از آلبوم شهید علی بلورچی است و خواننده میتواند با ورق زدن کتاب هم نگاهی به کودکیهای شهید بیندازد و هم برومند شدنش را تا زمان شهادت و در کنار دیگر رزمندهها بودنش را دنبال کند.
**پرونده علی خیلی پر و پیمان بود
مرتضی قاضی که کتاب به کوشش او گردآوری شده در قسمتی از مقدمه کتاب نوشته است:
جرات نزدیک شدن به علی و زندگی اش را به خودم نمیدادم. حتی زمانی که مسئول گروه کنگره شهدای دانشگاه صنعتی شریف شدم، با بچهها در مورد همه شهدا تحقیق کردیم، ولی پرونده علی آنقدر پر و پیمان بود که فکر میکردیم نباید به این زودیها سراغش برویم. اما زندگی علی خیلی وقتها ذهنم را مشغول میکرد. مخصوصاً که چند سال بعد زندگی مادر علی را در کتاب «محلههای زندگی» خواندم. سال 1389 نوشتن کتابی در مورد سه نفر از دوستان علی که در مرکز تحقیقات جنگ راوی گری کرده بودند، به من سپرده شد. شهیدان «حمید صالحی»، «محسن فیضی» و «حسین جلایی پور». دو نفر از این شهدا، حمید صالحی و محسن فیضی به همراه شهید حسن کریمیان و «منصور کاظمی»، شب 12 اسفند 1365 کنار علی در شلمچه شهید شده بودند.
در قسمتی از متن کتاب هم از زبان مادر شهید آمده است:
اولین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیههای امام را که میخواندم، حرفهای دلنشین و درستی بودند. زبان امام، زبان خودمان بود. احساس میکردم قلب و دلم با امام است. دیگر با بچههایم همراه شده بودم. تظاهراتی نبود که از دستمان برود. با آنها جلسات کانون توحید هم میرفتیم. برنامه سخنرانیها را توی تظاهرات اعلام میکردند. مدتی بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت. سخنرانیهای کانون توحید من را با شریعتی و مطهری آشنا کرد. کتابهایشان را میگرفتم و با مهتاب میخواندم. کتابها برای مهران سنگین بود. مهران کمتر میخواند. حجاب هم گذاشته بودم. من قبل از این که با حسین ازدواج کنم، بهایی بودم. وقتی با حسین ازدواج کرده بودم، اقوامش فکر میکردند برای آن که بتوانم با حسین ازدواج کنم، مسلمان شده ام. بعدها وقتی رفتار و طرز فکر مهتاب و مهران را میدیدند، تعجب میکردند که شباهتی به پدرشان ندارند.
انتشارات یا زهرا کتاب «تنهای تنها» را با قیمت 9 هزار تومان منتشر کرده است. برای تهیه این کتاب میتوانید با شماره تلفن 66465375 تماس بگیرید یا از راه سایت www.dinkala.ir کتاب را سفارش دهید.
ادامه مطلب
این واحد از انتشارات در نظر دارد تا پایان سال جاری سه عنوان کتاب گویا به بازار کتاب عرضه کند. کتابهای «شنام» و «عصرهای کریسکان» از کیانوش گلزار راغب و «هی یو» از سعید ابوطالب عناوینی است که در این قالب تولید خواهد شد.
کتاب «هی یو» که دربردارنده خاطرات ابوطالب از زندانهای آمریکا در عراق است، با صدای خود نویسنده تولید شده و در مرحله تدوین قرار دارد.
کتاب «شنام» نیز خاطرات و روایت کیانوش گلزار راغب از خاطرات زمان جبهه رفتن و اسارت و آزادی از اسارت است. وی در خاطره ای از لحظات مقاومتشان برای حفظ قله «شنام» میگوید و مینویسد: «بعدازظهر شده بود و همه خسته بودیم. سرم را روی شانه یکی از بسیجیان اصفهانی گذاشته و چرت میزدم، او هم سرش را روی سر من گذاشته بود و استراحت میکرد. یکباره انگار شیئی یک تنی بر سرم فرو افتاد. گردنم را به درون سینه ام فشار داد و نقش بر زمینم کرد. گرد و خاک و سنگریزه به هوا بلند شد. بر اثر موج انفجار چیزی نمیشنیدم، صورتم کاملاً خیس شده بود. دستی به صورتم کشیدم. تکه های چربی و خون بر سر و صورتم چسبیده بود. هرچه وارسی کردم، جای خون و تکه های چربی را روی تنم پیدا نکردم. به بسیجی اصفهانی نگاه کردم. سرش شکافته و تا نزدیک شانه اش لغزیده، همانطور آویزان مانده بود. فقط توانستم یکباربه آن صحنه نگاه کنم. او به خواب خوش ابدی فرو رفته بود. در شگفت بودم که چگونه موج انفجار سرم را پائین رانده، ترکش را از فاصله یک سانتی متری بالای سرم گذرانده، مسافرش را آرام و بی صدا انتخاب کرده و رفته بود».
کتاب «عصرهای کریسکان» نیز عنوان دیگری از گلزار راغب است که در آن خاطرات امیر سعیدزاده از زندانهای کومله و دموکرات روایت شده است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ابوالفضل علاقه فراوانی به امام(ره) داشت و همیشه بیان میکرد که وجود رهبر در این زمان بسیار با ارزش و سودمند است و ما سخت به ایشان نیازمندیم.
از آغاز انقلاب، همیشه در صدد بود که به حرکتها و فعالیتهایش علیه رژیم شاه نظم دهد و چندین بار در حال تکثیر و پخش نوار و اعلامیههای حضرت امام(ره) در منزل دوستان دستگیر شد.
با شروع جنگ تحمیلی در شهرستان ایرانشهر به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در شانزدهم دی ماه سال 1359 به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شد. او سرانجام در روز بیست وهشتم دی ماه سال 1359 پس از تصرف تپههای میمک و برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز تپه، بر اثر اصابت خمپاره به همراه جمعی دیگر از همرزمان ملکوتی شد.
وی در بخشی از وصیتنامهاش مینویسد:
وحدت خودتان را از دست ندهید؛ چون واقعا این وحدت کلمه است که در دل نیروهای دشمن و در دل ابرقدرتهای پوسیده شرق وغرب رعب و وحشت انداخته است.
ادامه مطلب
در مکتب الشهدا سعی بر آن است که بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب شهدا به عنوان پرچم و نشانه راه معرفی شوند؛ تا سایرین با تمسک به آنان طی مسیر کنند.
ادامه مطلب