درست چند روز پس از پيروزي انقلاب ، در كردستان و آذربايجان غربي حوادثي رخ داد كه توجه همه مردم ايران را به خود جلب كرد گروهك هايي كه در پيروزي انقلاب با غارت پادگان ها مسلح شده بودند ، با ادعاي خودمختاري از ناآگاهي مردم سوءاستفاده كردند و گوشه اي از مملكت را به آشوب كشاندند با اوج گيري اين تحركات ، گروههاي مردم انقلابي براي در هم شكستن توطئه ضد انقلاب به آن سو شتافتند مردم اصفهان نيز ساكت ننشستند و براي دفاع از آرمان هاي انقلاب گروه هايي را به آنجا فرستادند
ادامه مطلب
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به اصفهان برگشتم و براي مدتي نتوانستم به كردستان بروم متأسفانه سياست غلط دولت موقت باعث شد كردستان به تدريج از دست جمهوري اسلامي خارج شده و در سلطه ضد انقلاب قرار بگيرد
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:27 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
تاريخ 23/4/60 پسر 13 ساله شهيد دكتر فياض بخش گفت وقتي شنيدم پدرم به درجه شهادت نائل آمده گريه نكردم و اگر نيم ساعتي تحت تأثير پدر بزرگم كنترل خود را از دست دادم و گريه مجالم نداد
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
خانم ميرلوحي، حال كه به برنامههاي جنگ رسيديم، از همسرتان بگوييد؟ همسر من، در رشته مهندسي ماشينآلات سنگين تحصيل كرده بود و روز 21 بهمن وارد ايران شد. انقلاب در وضعيتي بود كه هر كس كاري از دستش بر ميآمد انجام ميداد. او در بنياد مستضعفان كار ميكرد. در ابهر و خرمدره زنجان فعاليتهايي كرده بود كه ميخواستند او را نماينده كنند. شديدا رعايت اخلاق را مينمود. از افراد كمنظير بود.
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:26 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
آن چه خواهید خواند ، نخستین نامه داوود بصائری از خوزستان به زادگاهش ، پس از اولین اعزامش به جبهه می باشد. این نامه جلوه ای زیبا و تاثیر گذار از روح دریایی یک بسیجی ۱۴ ساله است.
[ شنبه 3 مرداد 1394 ] [ 8:25 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، یک روز گرم تابستان، با مهدی و چند تا از بچه های محل، سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم.
تیم مهدی یک گل عقب بود. عرق از سر و روی بچه ها می ریخت. بچه ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد.
تو همین لحظه حساس، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان که داخل کوچه بود و گفت: «مهدی، آقا مهدی، برای ناهار نون نداریم؛ برو از سر کوچه نون بگیر مادر.»
مهدی که توپ را نگه داشته بود، دیگه ادامه نداد. توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی!
شهید مهدی زین الدین
منبع: جام نیوز
[ چهارشنبه 31 تیر 1394 ] [ 2:35 PM ] [ مهدی گلشنی ]
[ نظرات0 ]
به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت:
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
با تعجب و خنده گفتم: «تو در زاهدان و آقای هراتی در خط مقدم جبهه از کجا میدانی که شهید شده است؟». نگاهش را به صورت من دوخت، بغضش را فرو خورد و گفت: «در تمام سالهایی که با حسن دوست بودم ندیدم هیچگاه با صدای بلند بخندد، اما امشب در عالم خواب چنان قهقههای میزد که ناگهان از خواب پریدم. یقین دارم حسن در همین ساعت شهید شده است».
چند روز بعد خبر شهادت حسن را به ما اطلاع دادند، و من ناباورانه بیتابی آن شب عیسی را به یاد آوردم که خود چندی بعد به دیار دوست و ملاقات همراهش شتافت
(راوی:همسر شهید عیسی خدری).
منابع : سایت گلزار فاوا , کتاب بر بلندای خاکریز
برای مطالعه وصیت نامه شهید حسن هراتی و آشنایی بیشتر با شهید به قسمت وصیت نامه هامراجعه کنید
ادامه مطلب
ادامه مطلب
فرصت گُلی که زین الدین از دست داد!
ادامه مطلب
واکنش شهید صیاد شیرازی به ترفیع درجه خود
قرار بود بهش درجه سرلشکرى بدهند.
گفتیم: « به سلامتى مبارکه بابا.»
خندید.
تند و سریع گفت:
«خوش بحالم. امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نیست. وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى کنم ازم راضیَن. وقتى ایشون راضى باشن، امام عصر هم راضین. همین برام بسه.»
هدیه به روح بلند شهید صیاد شیرازی
ادامه مطلب