دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

"حال همه خوب است من اما نگرانم"

آشفته و درمانده ز احوال جهانم

از دوری یاران شهیدم به فغانم

این جمله کوتاه شده ورد زبانم

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

آخر نکند خفته و بیمار بمیرم

یا دور زمیخانه و بی عار بمیرم

مرتد شوم و در صف اغیار بمیرم

ای کاش چو میثم به سر دار بمیرم

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

سرباز سپاه حسنم چون شه تشنه

ای کاش رود سر ز تنم چون شه تشنه

صد پاره شود این بدنم چون شه تشنه

یک دشت پر از خون کفنم چون شه تشنه

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

آن کس که نظر کرده به الله شهید است

بر اهل جنان آن که بود شاه شهید است

بر حالت ظلمانی دل ماه شهید است

و آن کس که نجاتم دهد از چاه شهید است

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

تا روز ابد سینه زن آل عبایم

من مشتعل عشق علی مرتضایم

کلب حسنین و زینب شیر خدایم

بیمار غم هجر زمین کربلایم

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

 حالا که زمین شعله ور از آتش کین است

حالا که جهانی پی این قوم لعین است

عشاق علی را به خدا عشق همین است

تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

 سر روی تنم گشته چنان وصله ناجور

از کرب بلا می کنم این موج بلا دور

چشم عدویت می شود از وحدت ما کور

عبد تو شود باز در این معرکه منصور

 

یا رب بنما ختم امورم به شهادت

 

 یک بمب به قلب من غمدیده نشسته

دیوار حرم نه حرم سینه شکسته

در سامره دشمن کمر کین ز چه بسته

پیوند تن و جان پس از این درد گسسته

 

یارب بنما ختم امورم به شهادت

 

 یا لیتنی من به خدا حرف نبوده

این غبطه به حال شهدا حرف نبوده

سر دادن در راه شما حرف نبوده

عشقم به شما آل عبا حرف نبوده

 

یارب بنما ختم امورم به شهادت


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

حرف رفتن نزن ای یار دلـم می‌شکند
گـــر نباشی تو علمـدار، علم می‌شکند

حرف رفتن نزن اینقدر دلـم می‌گیرد
در هـوایی که نباشی نفسـم می‌گیرد

بغض‌تو سوخت‌مرا هق‌هق‌تو سوخت‌مرا
کوه خاموشم و اشک تو برافروخت مرا

فَوَران کرده‌ام از خونِ‌ جگر لبریزم
وقت آن‌است که شمشیر کِشم برخیزم

من و این همنفسان از نفست بیداریم
بشنود گوش عدو میل به طوفان داریم

ما نه مردیم کسی دست درازی بکند
وای بر حالش اگر توطئه سازی بکند

به خدا پای تو هستیم فقط لب تر کن
بعد بنشین و نگاهِ غضَبِ لـشکر کن

هر چه داریم و نداریم فدای قدمت
سر نـاقــــابل مـا ریخته پای قدمت

دلتان قُرص که ایران همه جان بر کف توست
لشکر بیشه‌ی شیران همه جان بر کف توست

دلتان قُرص که مـــا امت حزب‌اللهیم
عــاشق کـرب‌وبلا.. رهــــرو ثاراللهیم

در کمین منتظر حرکت موذی‌هاییم
تشنه‌ی ریختن خــــون نفوذی‌هاییم

گرچه دوروبرتان پر شده از کرکس‌ها
مـا عُـقـابیم حــــریفِ همـه‌ی ناکس‌ها

فتنه‌گرها.. به خدا وای بر احوال شما
وای بــــر عـاقبت مُـــردن امثال شما

از سـر رهبرمان مویی اگر کم بشود
زندگـی بـر سـرتان عـین جهنم بشود

سعی ابلیس به این معـرکه بـاور دارد
این"علی"یک نه، که‌صد مالک‌اشتر دارد

وای اگـــر عاقبت کار، به مـا بسپارد
این همه هیئتی و بچه بسیجی دارد

حرف رفتن که زدی مادر من ریخت بهم
مثل روزی‌که درآن کوچه حسن ریخت بهم

حرف رفتن نزن آقا به خدا دق کردیم
رحم کن بر دل عُشاق، ببین پـُر دردیم

گرچه از موضع یک عده دلت خسته شده
نفس این همه نوکر به شما بسته شده

اندکی رحـم نـما بـر دل این نوکرها
ماکه از لطف تو داریم سری در سرها

تو علمداری ظهوری و همین فـرداها
مـےرسـد صاحب و آقـای همه آقـاها

ریشه کن مےکند از روی زمین منکر را
مـےزند بـر سـر قُـلّـه عَـلَـمِ حــــیـدر را

مقتدا بـاز بـخــنـد و دل مـارا خـوش کن
باهمان مـوج لبت ساحل مارا خوش کن

شاعر: شیخ محمدبنواری


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ای دست هایت گرمی فکه
ای اشک تو یادآور اروند

دنیای ما آرامش محضه
وقتی که داری رو لبت لبخند

آه این ترانه غرق بارونه
آه این ترانه تو دلش رازه

حرف دل مردای میدونه
حرف دل مردای جانبازه

ما جونمونو پای تو میدیم
رخصت بده تا از زمین پاشیم

فرمانده هامون یادمون دادن
باید مرید رهبری باشیم

اون چفیه ی بر گردنت آقا
این روزها کرده هواییمون

آقا بدون پشت تو میمونیم
با ریه های شیمیاییمون

خاک شلمچه اشک میریزه
خاک شلمچه بی صدا میگه

جون تموم بچه های جنگ
حرفی نزن از رفتنت دیگه

وقتی نباشی باغ دل هامون
حال و هوایی سرد میگیره

وقتی که حرف از رفتنت میشه
قلب رفیقات درد میگیره

ما بچه های جنگ دیروزیم
مردای میدونیم و جانبازیم

قدری اگه حالت مکدر شه
یه کربلای پنج میسازیم...!


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:23 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دیدیم دوباره نور عزت تابید

فرزند علی نترسد از هرتهدید

با فن بیان و قدرت استدلال

آقا به دهان یاوه گویان کوبید


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

سلام راوی مجنون، سلام راوی خون

نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون

تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا

نشسته روی لبانت تبسمی محزون

به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد

جهان چه فایده لبریز باشد از قارون

جهان برای تو زندان، برای تو انگور

جهان دسیسهء هارون و نقشهء مأمون

درون من برهوتی است از حقیقت دور

از این سراب مجازی مرا ببر بیرون

چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود

از این زمانه به فردای دیگری، اکنون

نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است

سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون

 

سید حمید رضا برقعی


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

یک نفر با خون خود در فکر حفظ سنگر است 

یک نفر با علم خود در حال حفظ منبر است

نیست فرقی بین موشک با قلم وقتی هدف 

پاسداری از نظام و انقلاب و کشور است

از دمشق و سامرا تا شام تا کرب و بلا    

کل دنیا زیر پای بچه های حیدر است

وعده ی ان تنصروالله خدا را دیده ایم     

در نگاه رهبری که فکر فتح خیبر است

رهبری که همچو روح الله از نسل علی ست   

رهبری که یادگار لاله های پرپر است

رهبری که میوزد بوی خمینی از تنش         

رهبری که خار چشم دشمنان ابتر است

ما نمیترسیم از نیرنگ و تزویر خواص   

رهبر ما دیده بان فتنه های "اکبر" است


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

تقدیم به شهدای مدافع حرم
برای شهید جهاد مغنیه

میان صحن حرم ها به روی هر کاشی
به اشک دیده نوشتم ، جهاد... داداشی...
چه می شود گل نازم برادرم باشی
که شب به شب بکشم از مه تو نقاشی

جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم

 

ببین به کعبه ی چشم تو مات و مبهوتم
همیشه در پی آن نور روی دلجوتم
دعا نما تو مرا چون که من دعاگوتم
کبوترم که ز عشق تو جلد بیروتم

جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم

میان سینه ی دلخسته ام بهانه ی توست
به روی شانه ی من رد تازیانه ی توست
بر این دلی که فقط مملو از ترانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم

جهاد ، بضعه ی من روح پیکرم ، عشقم
جهاد، هستی قلبم ، برادرم، عشقم
جهاد، من چه بگویم؟ کسی نمی فهمد
که هر دقیقه تو هستی تو در برم عشقم

جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم

جعفر ابوالفتحی

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:22 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

می پَرَد جبرئیلِ دل امشب،به هوایِ مدافعان حرم

خواهم امشب سخن بگویم از،ماجرایِ مدافعان حرم

وقتی از خانه راه افتادند،پُشتِ پا بر هرآنچه هست زدند

بویِ ذبحِ عظیم می آید،از مِنایِ مدافعانِ حرم

رویِ فرزندِخویش بوسیدند،با همان بوسه دل ز او کَندند

اولیاء خدا شدند همه،شهدایِ مدافعانِ حرم

تا شنیدند در خطر افتاد،حرمِ عمۀ امام زمان

جلوه هایی ز غیرت عباس ،شد وفایِ مدافعان حرم

بسکه با پیکری به خون غلطان،سینه زن ها به خاک افتادند

نامِ سوریه شد میانِ ما،کربلایِ مدافعان حرم

زینبیه حلب دمشق حِماء ،هرقدم جایِ پایِ زهرا شد

مادر آمد خودش تشکر کرد،از صفایِ مدافعان حرم

چه پدرها که بی پسر شده اند،چه پسرها که بی پدر شده اند

چه کمرها که خم شد این ایام،در عزایِ مدافعان حرم

همسرانی جوان سیه پوشند،خانه هاشان بدون مَرد شده

همۀ دلخوشی شان شده است،عکس هایِ مدافعان حرم

مثل ارباب عده ای تنشان ،غرقِ خون روی خاک جا مانده

در دیار ِ غریب، ،ای جانم بفدایِ مدافعان ِ حرم

این همه خون بخاک میریزد،تا که خِشتی زصحن کم نشود

در امان بودنِ حرم همه دم،شد دعایِ مدافعانِ حرم

خودِ زینب چقدر سیلی خورد،مثل زهرا به زیر پا افتاد

مادر و دخترند در عالم ،مقتدایِ مدافعانِ حرم

مادری پشت در سپر گشت ودختری بین گودیِ گودال

کوچه و قتلگاه شد هرشب ،روضه هایِ مدافعان ِ حرم

ماقسم خورده ایم وتا آخر،پایِ آقای خویش می مانیم

میگزاریم پای غیرت بر ،جایِ پایِ مدافعانِ حرم

کاش قسمت شود که آخرِکار،بار ما را هم از کرم بِخَرند

نام ماهم اضافه گردد بر ،انتهایِ مدافعانِ حرم

 

قاسم نعمتی


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

عمری همه جا کنار آقا بودی

دلداده و بیقرار آقا بودی

این بادهء ناب نوش جان تو حسن

ازبسکه تو جان نثار آقا بودی

 

قاسم نعمتی


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

لبی گشود و شراب طهور جاری شد

سکوت کرد وغمی سوت و کور جاری شد

کسی که فلسفه هم عاشق تکلم اوست

کسی که  در نَفسَش، نفخِ صور  جاری شد!

مبارز است و معلم...مفسّر است و شهید...

مطهری که در او رودِ نور جاری شد

نه هرکه زنده فقط،در فراقِ او جان داد

که جان،دوباره از اهلِ قبور جاری شد!

و قطره قطره ی دریا و رودها خشکید

و اشک از دلِ سنگِ صبور جاری شد

**

چه سخت میشود از نو،میان ما برسد

کسی در آینه ی تو،میان ما برسد

کسی که پاره ای از جانِ آسمان باشد

چو رود،جاری و چون بحر،بی کران باشد

برای راهِ تو،پشت و پناه باید بود

قدم قدم قلمت را سپاه باید بود

هنوز هم کسی آیینه وار چون تو نزیست!

چقدر جای صدای بصیرتت خالیست!

***

امام خمینی ره:مطهری پاره ی تن من است

 

عارفه دهقانی


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:21 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ 10 ] [ > ]