دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

بر مخملِ سیاهِ سکون ها و خواب ها 
کو فرصتی برای شتاب شهاب ها
این آسمان یخ زده این پهنه سکوت
دیری است مانده در عطش التهاب ها
ای رفته از کرانه دریا زبیم موج
دیدی چگونه غرق شدی در سراب ها
دل بسته ای به لکنت فانوس های پیر
در سرزمین صاعقه ها، آفتاب ها
خون در دلم مکن که به گرمای آشیان
خو کرده خفته اند تمام عقاب ها
خون در دلم مکن که به سوگ کبوتران
پوشیده اند جامه ماتم غراب ها
خون در دلم مکن که بلندای اختران
گُل کرده در حضیض غم انگیز قاب ها
خون ... آه خون نه فصل هیاهوی رنگهاست
فواره ها و رقص فریبای آب ها

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

بابا کجا چشمان زيبايت، گم شد که من پيدا کنم آن را؟
دستت کجا جا مانده خوب من، پايت چرا جانده در صحرا؟
در چند سنگر زير لب خواندي شعر شهادت را که دعوت شد؟
قلب پر از شوق و امديت نيز، تا آسمان آبي فردا
ديروز تا امروز شد يک قرن، با انتظاري مبهم و بي‌نام
ديروزها بابا کجا بودي؟ اي کاش مي‌گفتي به من اين را
وقتي که مي‌رفتي خودم ديدم چشمان تو مانند دريا بود
اما چه شد وقتي که برگشتي دريا نديدم، پس چه شد دريا؟
وقتي که مي‌رفتي به انگشتت، مهر عقيقي لاله‌گون ديدم
حالا عقيق لاله‌گونت هست، مأواي انگشتر نشد پيدا
وقت سفر ديدم به چشم خويش، با پاي خود مي‌رفتي اي محبوب
امروز ديدم آمدي اما.... با پاي پر درد برادرها
ديروز مي‌رفتند باباها، از کربلا با مهر برگردند
اما ببين آورده‌اند امروز، پيش من و تو کربلاها را


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

ديشب به کوچ ابر بهاران گريستيم
با يک قبيله در غم باران گريستيم
آوازهاي سوخته ماندند در گلو
وقتي چو بغض شام غريبان گريستيم
دور از نگاه محتسب و زاهد و حريف
در پرسه‌هاي کوچه‌ي رندان گريستيم
آيينه بود و سنگ، که تصويرمان شکست
خورشيد بود و ابر، که خندان گريستيم


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:09 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

دیری است که لاله، نقش پیراهن ماست
این خاک عزیز، سر به سر میهن ماست
با جنگل و مهر و پاکی آمیخته ایم
این سبز و سپید و سرخ رنگ تن ماست

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

دل من تمنای دریا نکرد 
و راهی به پرواز پیدا نکرد 
سخن با نگاه کبوتر نگفت 
دمی آسمان را تماشا نکرد 
به فصلی که یاران کشیدند پر 
دریغا که بال و پری وا نکرد 
ز اعجاز یاران نصیبی نبرد 
نگاهی به پرواز دل ها نکرد 
چه دل ها که در عشق فانی شدند 
دل من ولی ترک دنیا نکرد 
چه اعجاز کرده خدایا شهید 
که غیر شهادت تمنا نکرد


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

پس از عمری غریبی، بی نشانی
خدا می خواست در غربت نمانی
از آن سرو سرافراز تو هر چند
پلاکی بازگشت و استخوانی


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

کبوترها سر پرواز دارند 
به شوقت یک جهان آواز دارند
کبوترها اگر پایان ندارند
تو را در نقطه ی آغاز دارند

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:08 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

 

پلاک کهنه و محنت نصيبـــــت
شب و سجاده و قرآن جــيبت
دو تکه استخوان و مشتي از خاک
نشاني دارد از درد غريبــــت


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

با خودم می گویم 
در شبی مهتابی
چه شب منتظری خواهم داشت
در دو هلال دیگر
پدرم می آید
غصه سر می آید
و سه بشقاب سر سفره ی مان خواهد بود
کفش هامان همه نو
و پدر می آید
مثل وا کردن یک دراز شوق
مثل خندیدن یک پروانه
در تماشای فراوانی گل
پدرم می آید

 

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:07 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

به من بگو تب و تاب حضور یاران را 
و روزهای نفس سوز دشت مهران را
به من بگو که چگونه زخویش کوچیدند
که میزبان شود این خاک تیره، باران را
به من بگو که چگونه چو شعله رقصیدند
که پر شکوفه ببینیم شاخساران را
دلم عجیب گرفته است، آسمان ابری ست
چگونه می بری از یاد من سواران را ؟!
دوباره می وزد این باد، باد سرگردان
و می رساند از آن دور بوی یاران را
دوباره باغ، نشاطی غریب می گیرد
که عاشقانه شود میزبان، بهاران را


ادامه مطلب

[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 11:27 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ 10 ] [ > ]