نیروهای یگان صابرین سپاه پاسداران از زمان تأسیس تا کنون، با رشادت و شهادت نیروهایش مرزهای شرق و غرب کشور را از نفوذ دشمنان و ضدانقلاب مصون نگه داشته است.
|
دوست داشت با شهادت از سپاه بازنشسته شود
نیروهای یگان صابرین سپاه پاسداران از زمان تأسیس تا کنون، با رشادت و شهادت نیروهایش مرزهای شرق و غرب کشور را از نفوذ دشمنان و ضدانقلاب مصون نگه داشته است.
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، سرهنگ پاسدار شهید فرشاد شفیعپور یکی از نیروهای شجاع این یگان بود که تا پیش از شهادتش در مهرماه سال 1388، در پاسداری از مرزهای کشورمان زحمات بسیاری کشید. در این مجال کوتاه، ضمن مرور بخشهایی از زندگی پربرکت شهید شفیعپور، با خانواده و همرزمانش گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
در تابستان گرم سال 1346 در خانواده شفیعپور، پسری متولد شد که 16 سال بعد با حضور در جبهههای جنگ هشت ساله تحمیلی شجاعتش را در دفاع از میهن به رخ دشمنان کشید و باعث افتخار خانوادهاش شد. فرشاد شفیعپور در سال 1365 زمانی که 16 سال بیشتر نداشت در جرگه نیروهای ویژه هوابرد سپاه در عملیاتهای برون مرزی درآمد و در تکهای بسیاری شرکت کرد. مادر شهید فرشاد شفیعپور درباره حضور پسرش در دفاع مقدس میگوید: سوم راهنمایی بود که به جبهه رفت. به او گفتم فرشاد جان! الان برادرت سرباز است و تو بمان درس بخوان و جای خالی پدرت را پر کن، تو بمان سرپرستی خانواده را به عهده بگیر اما فرشاد تصمیمش را گرفته بود. میخواست به جبهه برود و در جنگ و جهاد شرکت کند. میگفت مامان پناهت به خدا باشد. یک بار هم قبل از شهادتش به او گفتم: پسرم! دیگر باید بازنشسته شوی و به خودت استراحت دهی اما او گفت نه مادر! من دوست دارم با شهادت از سپاه بیرون بیایم.
شهید شفیعپور در عملیات مرصاد جزو اولین نفراتی بود که به مواضع منافقین نفوذ کرد و تعدادی از نیروهایش را به هلاکت رساند و خود جراحتهایی برداشت. پس از پایان جنگ به دلیل تجارب ارزشمندی که شهید شفیعپور کسب کرده بود مسئولیت آموزش رزمندگان را به عهده گرفت. بهرغم اینکه در دانشگاه پیام به عنوان استاد مشغول به خدمت بود اما همیشه در مأموریتهای مختلف در شمالغرب، غرب، جنوب و جنوب شرق شرکت داشت.
با تشکیل یگانهای صابرین سپاه پاسداران به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات مشغول به خدمت شد. شهید فرشاد شفیعپور در مدت 10 سال حضور در یگان صابرین در عملیاتهای مختلف جهت مبارزه با اشرار حضور یافت. او همواره در عملیاتها به عنوان فرماندهای پیشرو، جلوتر از نیروهایش حرکت میکرد.
زمانی که سردار شهید نورعلی شوشتری مأموریت مقابله با دشمنان و اشرار را در سیستان و بلوچستان بر عهده گرفت و به فرماندهی قرارگاه قدس سپاه منصوب شد فرشاد شفیعپور را به عنوان مشاور و فرمانده قرارگاه عملیاتی با خود همراه کرد. شهید شفیعپور همواره در کنار سردار شوشتری در ایجاد ارتباط با طوایف اهل سنت سیستان و بلوچستان و همراه کردن آنها در طرحهای امنیتی نقش چشمگیر و مهمی بر عهده داشت. در نهایت تمام رشادتها و دلاوریهای شهید شفیعپور در بیست و ششمین روز از مهر سال 88 زمانی که همراه شهید شوشتری در همایش بزرگ طوائف جنوب بلوچستان شرکت داشت مورد هدف گروهک تروریستی جندالشیطان قرار گرفت و به آنچه آرزو داشت، دست یافت.
همسر شهید: از امام رضا خواست شهادتش را امضا کند
21 رمضان سالی که فرشاد به شهادت رسید همراه او و یکی از دوستان به مشهد رفتیم. ایشان در مشهد خیلی ناراحت بود. اولین بار بود میدیدم در جمع گریه میکند. خیلی برایم عجیب بود چون همیشه در خفا عزاداری میکرد و اصلاً علاقه نداشت زمانی که شرایط روحیه خاصی دارد کسی او را ببیند. من میگفتم شاید چون شنیده من بیمار هستم ناراحت شده و برای من گریه میکند. زمانی که بیرون آمدیم از پسرم پرسیدم چرا پدرت انقدر ناراحت بود؟ مگر چه اتفاقی افتاده است؟ گفت بابا با امام رضا نجوا میکرد. میگفت یا امام رضا! خاک کردستان، عراق و ایران گواهی میدهند که من فقط برای رضای خدا جهاد کردم. امام رضا! اگر از زاهدان بیایم دیگر جایی برای شهادتم نیست، اگر میشود شهادتم را امضا کنید.
معمولاً من فرشاد را به فرودگاه میرساندم. زمانی که به سیستان میرفت از او پرسیدم: کی برمیگردی؟ گفت: دوشنبه غروب بیایید دنبالم. گفتم: مگر قرار نیست پنجشنبه برگردی؟ گفت: نه دوشنبه غروب بیایید سراغم. دوشنبه غروب بود که شهدا را آوردند و رفتیم پیکر او را تحویل گرفتیم.
همیشه آرزوی شهادت داشت ولی میگفت خدا انسانهایی را آفریده که هدایتگر باشند. قبرستان آباد مهم نیست بلکه کشوری آباد مهم است. باید دینمان را ترویج کنیم و هدایتگر باشیم و جوانان را جذب نظام و دین کنیم.
صادق محمودی از همرزمان شهید: مثل عقاب بالا سر نیروهایش بود
فرشاد عادت داشت کارهای اطلاعاتی که از کارهای سخت و مشکل بود را به عهده بگیرد. در منطقهای که ما آشنایی زیادی با آن نداشتیم، مسیر را بلد نبودیم و مردمش را نمیشناختیم شناسایی عملیاتها کار بسیار سخت و پیچیدهای میشد. یکی از وظایف عمده فرشاد شناسایی مناطق عملیاتی در عمق خاک عراق بود. او به خوبی اهداف را پیدا و شناسایی میکرد تا سایر رزمندگان برای انجام عملیات آماده شوند.
عملیات فتح8 در شمال موصل که منطقهای نظامی بود، انجام میشد. شهید شفیعپور آن زمان سن کمی داشت و نهایتاً 18 سالش میشد ولی با وجود آن سن کم فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را برعهده گرفت. در این عملیات موفقیت زیادی کسب شد و یکی از پایگاههای عراق در منطقه منهدم شد و ما در عملیات دو شهید و چند مجروح دادیم.
از مسائل مهمی که باید درباره شهید عنوان کنم تأکیدش بر امر نماز بود. ما خیلی در شرایط سختی گیر میکردیم و گاهی سرما تا زیر 30 درجه و گرما تا بالای 50 درجه هم میرفت و در آن شرایط سخت ادای فریضه نماز خیلی مهم بود که همیشه انجام میشد.
شهید از لحاظ آمادگی جسمانی، روح، روانی و مدیریت بسیار قوی بود. راه زیاد بود و خستگیها هم زیاد میشد. گاهی باید 18 ساعت راه میرفتیم و وقتی میرسیدیم بحث نگهبانی ایمنی و تأمین محلی که حضور داشتیم مسئله مهم و اساسی میشد. فرشاد همیشه یکی از نیروهایی بود که بیدار میماند و مراقب اوضاع بود. بچهها میگفتند مثل عقاب بالا سر بچهها است. دید بسیار قوی و نافذی داشت و از فواصل دور میتوانست دشمن را تشخیص دهد. در مواقعی که کمین خورده بودیم و در شرایطی که اوضاع همه خطرناک بود کمین را معکوس میکرد و با یک ضد کمین و تدبیر خاص از دشمن تلفات میگرفت. میگفت با یک خشاب و فشنگ هم میشود با دشمن جنگید. شجاعتش به اندازهای بود که به هیچ عنوان از کسی نمیترسید و دشمنش از لحاظ تاکتیکی و تکنیکی هیچگاه نمیتوانست به او ضربهای بزند.
فرشاد چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت و مجروح شد. چند روز پیش از شهادتش به دلیل فعالیتهایش در زاهدان یکی از دوستان به سردار شوشتری میگوید که فرشاد کارهای زیادی انجام داده است و اگر صلاح میدانید تشویقی خاصی برایش درنظر بگیرید تا به نوعی از کارهایش تقدیر شود. سردار شوشتری هم میگوید من بالاترین تشویق و تشکر را از او میکنم و بالاترین درجه را به او میدهم. بعد همان موقع روی شانههایش زد و گفت شهادت بالاترین درجهای است که باید به او اهدا شود و خداوند باید این درجه را بدهد و ما که کسی نیستیم. این درجه هم در نهایت با شهادت نصیب فرشاد شد.
سید عباس حسینی همرزم شهید: مرا با نامردی شهید خواهند کرد
فرشاد خودش را وقف نظام و پیشبرد اهداف نظام کرده بود. اینکه ولایت چیزی بگوید و روی زمین نماند خیلی برایش مهم بود. با تمام وجود میخواست به مردم کمک کند. شاید بعضی از دوستان فقط وجهه نظامی او را بشناسند ولی وجهه اصلی و بزرگتر او در خدمت به مردم نمایانگر میشد. با آن همه مجاهدت و مقابله با ضدانقلاب در کردستان همیشه به فکر کمک به مردم زحمتکش کرد بود.
وقتی صحبت تغذیه میشد میگفت انقدر به تغذیه اهمیت ندهید. به بازپروری روح اهمیت دهید و کاری کنید این نیروهای جدیدی که آمدهاند به خوبی و درستی ساخته شوند. فردا شما بازنشسته میشوید، آنها را طوری بسازید که اگر فردا جانشین شما شدند، از همه لحاظ آمادگی کامل داشته باشند.
در مریوان که بودیم جاهای خطرناک و حادثهخیز زیادی میرفت. گفتم: فرشاد تو چرا اینطوری کارهای خطرناک انجام میدهی؟ گفت: ما دیگر امتحان خود را پس دادهایم و هیچ کس سراغم نمیآید. اگر کسی هم بیاید با نامردی خواهد آمد. مطمئن باش هیچکس رو در رو سراغ فرشاد و همراهان فرشاد نخواهد آمد. در نهایت هم فرشاد را با نامردی و زمانی که آمادگی مقابله را نداشت به شهادت رساندند.
منبع: روزنامه جوان