دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

قائم مقام فرمانده گردان امیر المومنین(ع)لشکر مکانیزه 31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
 

به گفته برادرش ، ديپلم را با معدل عالي گرفت . اسماعيل در دوران تحصيل ، براي تقويت اعتقادات مذهبي خود در ايام محرم ، سيزده روز به مدرسه نمي رفت و در مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام شركت مي كرد . به غير از اين در زماني كه برادرش - ابراهيم - مسئول كتابخانـه مسجد حاج حسن بود ، با وجود کمی سن ، به همراه برادر در نماز جماعت و كارهاي جمعي كتابخانه شركت مي كرد .
با آغاز انقلاب اسلامي ، در كنار برادر خود در مبارزه عليه رژيم پهلوي ، حضوري فعـال داشت . نقل است كه روزي اسماعيل به دست نيروهاي امنیتی ونظامی افتاد و او را به شدت با باطوم برقي زدند .
اسماعيل در مدرسـه نيز فعاليت هاي انقلابي خود را پي مي گرفت . يكي از دوستانش نقل مي كند :
با اسماعيل در يك كلاس درس مي خوانديم . روزي به ما گفت : « وقتي مدرسه تعطيل شد با گچ روي عكس شاه را بپوشانيم . » گچها را به اسفنج ماليديم و سپس خيس مي كرديم و به عكسهاي شاه مي زديم . مديـر و ناظم مدرسه پس از تحقيق ما را پيـدا كردنـد و كتك مفصلي به ما زدند . 
پيروزي انقلاب اسلامي بحث هاي سياسي و عقیدتي بين گروه ها و احزاب مختلف را به همراه داشت و اسماعيل ، كتابهاي شهيد مطهري را مطالعه مي كرد تا توانايي مباحثه با مخالفين را داشته باشد . ولي عمر اين مباحثات و مجادلات طولاني نبود ، چرا كه مرزهاي كشور توسط دشمن بعثي مورد تجاوز قرار گرفت . وقتي با فرمان امام خميني (ره) ، جوانها به سوي جبهه شتافتند ، اسماعيل هجده ساله نيز به سوي جبهه شتافت . او به عنوان يك پاسدار ساده وارد جبهه هاي جنگ شد و بعد از مدتي ، به قائم مقامی فرمانده گردان اميرالمؤمنين (ع) در لشكر 31 عاشورا ، منصوب گرديد .
او در طول دوران نود ماهه حضورش در جبهه ، رشادتهاي بسياري از خود نشان داد . يكي از فرماندهان لشكر 31 عاشورا در اين باره مي گويد :
بعد از عمليات كربلاي 5 ، به همراه اسماعيل به يكي از محورهاي لشكر 25 كربلا رفتيم تا آنجا را تحويل بگيريم . اسماعيل از فرماندة 25 كربلا پرسيد ، كدام طرف اين محور خطرناك تر است ؟ فرمانده ضلع شرقي را نشان داد و گفت : « دشمن شبها از ضلع شرقي شبيخون مي زند و تعدادي از بچه ها را با پرتاب نارنجك به شهادت مي رساند . ما از آن محور بيشترين آسيب را متحمل مي شويم . » اسماعيل با حالتي بشّاش گفت : « آن قسمت مال من . » فرمانده لشكر بعدها گفت : « وقتي اسماعيل آن قسمت را تحويل گرفت خيالم آسوده شد . »
اولين روزي كه به آن محور رفته بوديم خاكريزي ديديم كه اگر هر يك از نيروهاي ما يا دشمن زودتر به آن مي رسيد ، سرتاسر منطقه را تصرف مي كرد . اسماعيل براي گرفتن خاكريز به جلو رفت و به تيربارچي گفت اگر به هنگام حركت به جلو نارنجك هايم تمام شد ، به فاصلـه يك متر بالاي سرم خط آتش ايجاد كن تا بتوانم بازگردم . او بدون بي سيم چي و در حالي كه خود بي سيم را حمل مي كرد ، به جلو مي رفت . اسماعيل در خاكريز مستقر شد و ديد عراقي ها سينه خيز به سمت خاكريز مي آيند . به سرعت اقدام به پرتاب نارنجك كرد . بعد از مدتـي به ما بي سيم زد و گفت : « اگر مي خواهيد كله و پاچه بخوريد بياييد اينجا پيش من . » وقتي به خاكريز نزد اسماعيل رفتيم با جنازة هفتاد و پنج عراقي به هلاكت رسيده ، مواجه شديم .
اسماعيل علاوه بر شهامت ، شوخ و بذله گو و همچنين بسيار حساس بود .او هفت سال و نيم را در جبهه هاي جنگ بود و در طول اين مدت ، هشت بار زخمي شد و 85% جراحت داشت . براي اولين بار در پاييز سال 1361 ، در منطقه پاسگاه شرهاني ، در عمليات محرم بر اثر اصابت تركش به ناحيه سر و فك ، مجروح و بستري گرديد . بعد از گذراندن دوران نقاهت ، فوراً به جبهه بازگشت و دو سال بعد در زمستان 1363 ، در منطقه جنوب دجله ، بر اثر موج گرفتگي به بيمارستان انتقال يافت و بستري گرديد . دو سال بعد ، در 22 دي 1365 ، در خاك عراق بار ديگر دچار موج گرفتگي شد كه به اجبار ، او را به پشت جبهه بازگرداندند و تحت مداوا قرار دادند . در 4 مرداد 1366 نيز در جريان عمليات نصر 7 در منطقه سردشت ، بر اثر اصابت تركش و تير به شكم ، به شدت مجروح شد و از آن پس از تحرك او كاسته شد ، و همچنين در اثر اصـابت گلولـه دست راستش از حركت افتـاد ، به گونـه اي كه به هنگام خواب ، زير بدنش مي ماند و او متوجه نمي شد . با اين حال ، براي نوشتن آنقدر با دست چپ تمرين كرد كه پس از مدتي توانست بهتر از دست راست بنويسد .
در تمام دوراني كه اسماعيل در اثر جراحت در منزل يا بيمارستان استراحت مي كرد ، هرگز در يك جا آرام نمي گرفت و مرتباً به خانواده شهدا و رزمندگان سر مي زد . 
اسماعيل اخلاصي پس از هفت سال و نيم حضور در جبهه هاي نبرد با دشمن بعثي ، با دو تركش در مغز و شكم و اصابت گلوله به روده ها ، در بيمارستان بستري شد و در اثر ضعف شديـد ، تحرك خود را از دست داد .
او در پاسخ به كساني كه مي گفتند : « خداوند توفيق رفتـن به جبهـه را نصيب ما نكـرده است . » مي گفت : « رفتن به جبهه توفيق نمي خواهد بلكه علاقه مي خواهد . براي اينكه توفيق پيدا كني به خانواده ات تلفن بزن و بگو به جبهه مي روي و سوار شو و برو . »
اخلاصـي در اول اسفند 1366 ، بعد از نود ماه حضور در جبهه ، در بيمارستان به شهادت رسيد . جنازة اسماعيل با حضور حدود سي هزار نفر مردم مراغه تشييع شد و احساسات مردمي به حدي بود كه تابوت وي در طول پنج كيلومتر تشييع جنازه سه بار شكست و تعويض شد . پيكر شهيد اسماعيل اخلاصي را در گلشن زهرا (س) مراغه به خاك سپرده اند .
فرهنگ جاودانه های تاریخ(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)/ یعقوب توکلی/ شاهد/تهران/1384



[ سه شنبه 22 اردیبهشت 1394  ] [ 1:56 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]