دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

"ای کسانی که برگردن من حق دارید، تو را به خدا، تو را به حسین(ع) از من بگذرید. به خدا آنجا من فقیرم، شما هم فقیرید، همه فقیریم، همه برویم و همدیگر را ببخشیم و مرا هم ببخشید."
 
وصیتنامه عارفانه شهید 19 ساله "علی اکبر الهی"؛ 22 اردیبهشت 1394 ساعت 08:38

تو را به خدا از من بگذرید، من آنجا فقیرم


"ای کسانی که برگردن من حق دارید، تو را به خدا، تو را به حسین(ع) از من بگذرید. به خدا آنجا من فقیرم، شما هم فقیرید، همه فقیریم، همه برویم و همدیگر را ببخشیم و مرا هم ببخشید."
تو را به خدا از من بگذرید، من آنجا فقیرم

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، تفاوت 19 ساله‌های امروز با 19 ساله‌های زمان جنگ فاصله‌ای به اندازه همه‌ی این سال‌هایی است که از جنگ گذشته است. اخلاق، رفتار، آمال و اهداف از جوانان کم و سن و سال آن دوران مردان بزرگی را ساخت تا این سخن مردم عامه را مهر تائیدی بزند که "بزرگی به سن نیست".

علی اکبر تنها 19 سال داشت که درس و مدرسه را رها کرد تا به جبهه برود. اگرچه دبیرستان محل علم آموزی و رشد بود اما جبهه نقطه پرواز علی اکبر برای رسیدن به بالاترین نقطه انسانیت شد. مدیر مدرسه با جبهه رفتنش مخالف بود  و می‌گفت: "کجا می‌خواهی بروی؟ مدرسه‌ام جبهه است" اما گوش‌های علی اکبر فقط ندای لبیک یا خمینی رزمنده‌ها را می‌شنید و چشمانش تنها راهی را می‌دید که به سمت خدا می‌رفت.

همین شوق رسیدن به معبود، علی اکبر را در 19 سالگی  و در شلمچه، منطقه‌ای که عشق را نه به سخن که به بهایی از جان معنا می‌کند به آرزویش یعنی شهادت رساند.

متن زیر وصیت نامه‌ی عارفانه و عاشقانه‌ی شهید علی اکبر الهی است.

اگر از من نگذری چگونه در مقابل شهیدانی که تمام هستی خود را فدای دین کردند، سر بلند کنم

بارخدایا از تو خواهانم که آنچه در وصیت می‌نویسم، مورد رضای تو و دور از هر دو دلی باشد. انشالله

خداوندا تو خود میدانی که من برای چه قدم بر این معرکه نهادم، تو خود آگاهی که من نه برای هوس آمدم و نه برای نام و نشانی.

تو می‌دانی که من برای زنده نگه داشتن اسلامت و دینت و نیز بفرمان امامم، امامی که عشقش عشق به الله، خونش ثارالله و خدایش همچون ندای حسین(ع) بر دل پاک شیفتگانش می‌نشیند و آنان را همچون سوختگان کربلا مملو از عشق به حسین(ع) بسوی شهادت برای اوج گرفتن بطرف پروردگارشان می‌سوزاند.


بارالها، از تو می‌خواهم که این رهبر دلیر، این عاشق مهدی(عج) را که به ما در این عرصه وجود آب حیات چشانیده و ما را به اسلام آشنا ساخت در کنار مهدی(عج) همچون یدی محکم و مصمم برای ایشان نگه دار. انشالله

غفار من، پروردگار من، من به سویت حرکت کردم و از تو بخشش و عفو می‌جویم و تو از آن همه کرامتت مرا ببخش که اگر از من نگذری چگونه من در مقابل حجتت و شهیدانی که تمام هستی خود را فدای دین و قرآن نمودند سربلند کنم.

الهی؛ گناه بسیار کردم تو خود بهتر از همه کس آگاهی، تو خود می‌دانی که در پنهان و نهان چه معصیت‌هایی که نکردم. چه کارهایی، چه عبادت‌هایی، همه ریاکارانه چه بی احترامی‌هایی به پدر و مادرم کردم، در حق برادران و خواهرانم و همسایگانم چه کوتاهی‌هایی که نکردم. ولی در پیش مردم عزت داشتم. بچه‌ها را دوست داشتم، آن‌ها هم مرا دوست داشتند. با رزمندگانت، با عاشقانت، با آنهایی که خیلی دوستشان داری بر سر یک سفره غذا خوردیم، به آنها آب دادم، دوستشان داشتم.

بارالها دوستت دارم

خداجان؛ ای غفار الذنوب. آیا کرامتت و گذشتت اجازه می‌دهد که روز قیامت جلوی آن‌ها، جلوی دوستانم، برادرانم و مردم روسیاه کنی.

پروردگارا؛ آن دم که اراده فرمودی مرا همچون بلوری زرین، قلبم را صیقل دهی و او را پر از عشق خود کنی و مانند کبوتری زیبا با پرانی سبک و خونی به سوی خود بخوانیش.

ربنا؛ وصیت من با تو را این اوراق جای نیست وصیت من با خدایم هنگام جان دادن و جان گیریست.

ستار من؛ تو هنگام شهادت از گناهانی که در حقت کردم می‌گذری، اما با حق الناس چه کنم. آیا از آن ها هم می‌گذری؟ یا باید از غیبت‌ها، تهمت‌ها و گناه‌های دیگری که درباره مردم کردم پوزش طلبم. آیا نفس اجازه می دهد که بروم و از آنها بخشش جویم یا خیر.

کسانی که برگردن من حق دارید تو را به خدا، تو را به حسین(ع) از من بگذرید. به خدا آنجا من فقیرم

آری؛ مادرم، پدرم، برادرانم، همسایگانم، رفقایم، دوستانم، همکلاسی هایم و ای کسانی که بر گردن من حق دارید تو را به خدا، تو را به حسین(ع) از من بگذرید. به خدا آنجا من فقیرم، شما هم فقیرید، همه فقیریم، همه برویم و همدیگر را ببخشیم و مرا هم ببخشید حال که خدا مرا انشالله خواهد بخشید شما هم ببخشید. انشالله خدا هم از شما بگذرد.

پدر و مادرم؛ در تمام عمر جز اذیت و آزار شما کاری نکردم و سودی به حالتان نداشتم. از شما می‌خواهم از خطاهایی که از این فرزند حقیر سرزده با تمام بردباری و صبری که دارید و خواهید داشت مرا ببخشید و از اینکه مرا اینگونه پرورش دادید که در راه معبودم جانفشانی کنم. متشکرم و از شما می‌خواهم که بر نعشم اشک شوق بریزد که همه باید برویم و دنیا فانی است.

برادرانم؛ اگر در طول برادری به شما بی احترامی کردم و در حق برادری و اخوتمان کوتاهی کردم خواهید بخشید.

خواهرانم؛ شما مرا ببخشید و از شما می‌خواهم بیشتر از آنچه در توانتان است بکوشید و حجابتان را اهمیت دهید که سرمشق و الگوی شما فاطمه الزهرا علیها السلام است، چه رنج‌ها و سختی‌هایی که در راه حفظ حقوق و حجاب زن نکشیدند. شما هم از این سیر زندگی توشه‌ای بگیرید. باشد که شما هم از همنشینان بی بی فاطمه علیها السلام باشید. انشالله.

امت دلیر حزب الله؛ شما هم در یاد داشته باشید که به سوی کجا می‌رفتید، چه حکومتی بر سر شما بود، چگونه زندگی می‌کردید و حال چگونه‌اید و خداوند بر شما منت نهاد و رهبری بزرگ و راهنمایی برای شما همچون خمینی کبیر به شما داد. بر شماست که حرفش را گوش دهید و ندایش را لبیک بگویید. و نیز وحدتتان و بالاتر از همه چیز نماز جمعات را فراموش نکنید.

انتهای پیام/

 



[ سه شنبه 22 اردیبهشت 1394  ] [ 12:04 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]