اختر زارع مهذبیه
نام پدر: محمد | تاریخ تولد: 13/02/1334 |
محل تولد: ایران - فارس - شیراز | تاریخ شهادت: 30/01/1367 |
محل شهادت: شیراز | طول مدت حیات: 33 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
وقتی که بهار گل های مهربانی را دسته دسته می کرد و برای باغ به سوغات می برد، وقتی که نسیم با شهد متانت و گلاب نجابت، شربت صداقت مهیا می کرد و به خانه ی ستاره می برد، وقتی که شب عصاره ی سپیده و سحر در کاسه ی صفا می ریخت و شبنم، چراغش روشن می شد، او آمده بود تا با نام «اختر» در خانه ای که بوی ریحان می داد، چشم گشاید و قدوم مبارکش در تاریخ 13/2/1334 نشاط و شادی به ارمغان آورد.
وی در خانواده ای که از فروغ مسلمانی و خداباوری، چراغ امیدش روشن بود، نشو و نما می کند و دوره ی کودکی را به یمن وجود پدر و مادری صادق و مخلص ، با نشاط و شادی می گذراند .
اختر در زادگاهش شهر شیراز به تحصیل مشغول می شود و پس از مدتی به سبب درگذشت پدر بزرگوارش ، در هفتمین سال تحصیل ، از درس و مدرسه باز می ماند و همراه و هم گام مادر ، در انجام کارهای خانه نقشی بسزا و ستودنی برعهده می گیرد و از محضر مادر درس ها می آموزد و آموزه های دقیق و عمیق زندگی را جامه ی عمل می پوشاند.
اختر که به دستورات شرع مقدس اسلام معتقد و مقید بود و سنت های اصیل دینی را محترم می شمرد، در پانزده سالگی پیوند زناشویی می بندد و زندگی مشترک خود را با بوی خوش امید آغاز می کند و با کار گرفتن تجربه ها و اندوخته های ارزشمند، به تلاشی صادقانه می پردازد.
وی زمانی که شأن و منزلت مادری، نصیبش می شود و خداوند رحیم و رحمان، فرزندانی نیکو سیرت و پاک طینت به او عنایت می کند، مهربانی هایش همراه با تلاش و کوششی شوق انگیز به اوج می رسد و در امر تربیت و پرورش پسندیده ی آنان آگاهانه و عاشقانه عمل می کند .
او متانت و نجابت را همراه با دیانت ، پایه و مایه ی تربیت فرزندانش قرار می دهد و برای پیشرفت و فراگرفتن علم و دانش، زمینه های تحصیل آنان را فراهم می آورد و شور شوق یادگرفتن را بر جانشان جاری می کند و در راه سرفرازی سعادتشان می کوشد.
اختر که از خصلت های زیبا و بارزی چون قناعت و سخاوت بهرمند بود، برای گذران زندگی با کمترین هزینه قانع بود و حتی آن را نیز گاه به نیازمندان واقعی هدیه می داد و برای فردای خود به کرم و بخشش پروردگار چشم می دوخت. وی که برای گذران زندگی دست نیاز به سوی دیگران دراز نکردن ، به شغل و حرفه ی آرایشگری مشغول بود، وقتی که برخی مشتریان توان لازم مالی را نداشتند، از دریافت دستمزد خود خودداری می کرد و به صورت رایگان کارشان را انجام می داد و حتی در تهیه و مهیا کردن دیگر نیازشان نیز چون به امانت سپردن لباس سپید عروس، از هیچ گونه تلاشی دریغ نمی ورزید.
بذر بذل و بخشش چنان در چمنزار وجودش جوانه زده بود که برای اطعام نیازمندان و تهی دستان با هزینه ی شخصی و با دست توانا و پر مهر خود، ظروف فلزی بزرگی را تهیه می کرد و غذایی لذیذ و گوارا را در آن ها طبخ کی کرد و مشتاقانه و به دور از ریا و خودنمایی، آن را به در خانه های نیازمندان می برد.
اختر که به عنوان مادری مسلمان بر حجب و نجابت تأکید فراوان داشت، پیوسته به نزدیکان سفارش می کرد که برای آرامش خود، از یاد خدا غافل نشوند و در برپا داشتن نماز و روزه و دیگر نمازهای مستحبی که در دین اسلام بر اقامه ی آن ها تأکید دارد، اصرار می ورزید و خود به ادای آن ها پایبند بود.
او خلق و خویی پسندیده داشت و حتی آن زمان که رنج ها و دشواری های زندگی، دل دردمندش را مکدر و اندوهناک می کرد، در برابرشان مقاومت می نمود و خوش خویی و گشاده رویی را از کف نمی نهاد... و آن زمان هم که شقاوت ها و شرارت های حاکمان عراق بر ضد ایران اسلامی ادامه داشت و شهرها را با بارانی از موشک و بمب به آتش می کشیدند و کبوترانی سپید بال در خون سرخشان غوطه ور می شدند، غمی سینه سوز و جانکاه وجودش را فرا می گرفت و برای پیروزی و سرافرازی رزمندگان دلیر و دلاور میهن اسلامی دعا می کرد . روزه داران و مهمانان سفره ی متبرک و متنعم الهی ، دومین روز از ماه مبارک رمضان را با دهان روزه آغاز و پلید سیرتان تبهکار، کانون های چراغانی شده از صفا و محبت را ویران می کردند، با بمب آتشینی که فرود می آید، خانه ای سرشار از مهر و مهربانی به خاک و خون آغشته می شود و اختر همراه دو دختر و پسر خردسالش در زادگاهش شیراز به شهادت می رسد و روانش در تاریخ 30/1/1367 در سن 33 سالگی به شادی جاودانگی می پیوندد.
وی در خانواده ای که از فروغ مسلمانی و خداباوری، چراغ امیدش روشن بود، نشو و نما می کند و دوره ی کودکی را به یمن وجود پدر و مادری صادق و مخلص ، با نشاط و شادی می گذراند .
اختر در زادگاهش شهر شیراز به تحصیل مشغول می شود و پس از مدتی به سبب درگذشت پدر بزرگوارش ، در هفتمین سال تحصیل ، از درس و مدرسه باز می ماند و همراه و هم گام مادر ، در انجام کارهای خانه نقشی بسزا و ستودنی برعهده می گیرد و از محضر مادر درس ها می آموزد و آموزه های دقیق و عمیق زندگی را جامه ی عمل می پوشاند.
اختر که به دستورات شرع مقدس اسلام معتقد و مقید بود و سنت های اصیل دینی را محترم می شمرد، در پانزده سالگی پیوند زناشویی می بندد و زندگی مشترک خود را با بوی خوش امید آغاز می کند و با کار گرفتن تجربه ها و اندوخته های ارزشمند، به تلاشی صادقانه می پردازد.
وی زمانی که شأن و منزلت مادری، نصیبش می شود و خداوند رحیم و رحمان، فرزندانی نیکو سیرت و پاک طینت به او عنایت می کند، مهربانی هایش همراه با تلاش و کوششی شوق انگیز به اوج می رسد و در امر تربیت و پرورش پسندیده ی آنان آگاهانه و عاشقانه عمل می کند .
او متانت و نجابت را همراه با دیانت ، پایه و مایه ی تربیت فرزندانش قرار می دهد و برای پیشرفت و فراگرفتن علم و دانش، زمینه های تحصیل آنان را فراهم می آورد و شور شوق یادگرفتن را بر جانشان جاری می کند و در راه سرفرازی سعادتشان می کوشد.
اختر که از خصلت های زیبا و بارزی چون قناعت و سخاوت بهرمند بود، برای گذران زندگی با کمترین هزینه قانع بود و حتی آن را نیز گاه به نیازمندان واقعی هدیه می داد و برای فردای خود به کرم و بخشش پروردگار چشم می دوخت. وی که برای گذران زندگی دست نیاز به سوی دیگران دراز نکردن ، به شغل و حرفه ی آرایشگری مشغول بود، وقتی که برخی مشتریان توان لازم مالی را نداشتند، از دریافت دستمزد خود خودداری می کرد و به صورت رایگان کارشان را انجام می داد و حتی در تهیه و مهیا کردن دیگر نیازشان نیز چون به امانت سپردن لباس سپید عروس، از هیچ گونه تلاشی دریغ نمی ورزید.
بذر بذل و بخشش چنان در چمنزار وجودش جوانه زده بود که برای اطعام نیازمندان و تهی دستان با هزینه ی شخصی و با دست توانا و پر مهر خود، ظروف فلزی بزرگی را تهیه می کرد و غذایی لذیذ و گوارا را در آن ها طبخ کی کرد و مشتاقانه و به دور از ریا و خودنمایی، آن را به در خانه های نیازمندان می برد.
اختر که به عنوان مادری مسلمان بر حجب و نجابت تأکید فراوان داشت، پیوسته به نزدیکان سفارش می کرد که برای آرامش خود، از یاد خدا غافل نشوند و در برپا داشتن نماز و روزه و دیگر نمازهای مستحبی که در دین اسلام بر اقامه ی آن ها تأکید دارد، اصرار می ورزید و خود به ادای آن ها پایبند بود.
او خلق و خویی پسندیده داشت و حتی آن زمان که رنج ها و دشواری های زندگی، دل دردمندش را مکدر و اندوهناک می کرد، در برابرشان مقاومت می نمود و خوش خویی و گشاده رویی را از کف نمی نهاد... و آن زمان هم که شقاوت ها و شرارت های حاکمان عراق بر ضد ایران اسلامی ادامه داشت و شهرها را با بارانی از موشک و بمب به آتش می کشیدند و کبوترانی سپید بال در خون سرخشان غوطه ور می شدند، غمی سینه سوز و جانکاه وجودش را فرا می گرفت و برای پیروزی و سرافرازی رزمندگان دلیر و دلاور میهن اسلامی دعا می کرد . روزه داران و مهمانان سفره ی متبرک و متنعم الهی ، دومین روز از ماه مبارک رمضان را با دهان روزه آغاز و پلید سیرتان تبهکار، کانون های چراغانی شده از صفا و محبت را ویران می کردند، با بمب آتشینی که فرود می آید، خانه ای سرشار از مهر و مهربانی به خاک و خون آغشته می شود و اختر همراه دو دختر و پسر خردسالش در زادگاهش شیراز به شهادت می رسد و روانش در تاریخ 30/1/1367 در سن 33 سالگی به شادی جاودانگی می پیوندد.