دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

خواب یک شهید لحظاتی قبل از شهادت درباره امام خامنه ای
راه افتادیم . حدود بیست سی قدم فاصله گرفته بودیم که دیدم مجدداً صدایی می آید. به علی گفتم: باز مرا صدا می زند. علی گفت: تو خیالاتی شدی

 

<div data-collapsed="302" style="height: 302px;" class="media_row ">
افسران - خواب یک شهید لحظاتی قبل از شهادت درباره امام خامنه ای

(راوی شهید بابانظر از عملیات کربلای5)

شریفی گفت: به آقای قاآنی(جانشین فعلی حاج قاسم و فرمانده لشکر21 امام رضا در زمان جنگ) و نجفی و بقیه گفتم. من دیشب خواب دیدم صدام رو گرفتم و با یک بنز آخرین سیستم به تهران بردم و خدمت آقای خامنه ای تحویلش دادم. وقتی خواستم برگردم آقای خامنه پرسید ماشین را کجا میبری. گفتم که خودم غنیمت گرفته ام. مگر نه این است که در صدر اسلام هرکس هرکه را میکشت ،اسبش را می گرفت. ایشان با لبخند به من گفت شریفی، این را بگذار باشد، این مال بیت المال است. ماشین بهتری به تو می دهیم.
.
راه افتادیم . حدود بیست سی قدم فاصله گرفته بودیم که دیدم مجدداً صدایی می آید. به علی گفتم: باز مرا صدا می زند.
علی گفت: تو خیالاتی شدی
خوب گوش کردم. دیدم بیسیم چی حاجی شریفی فریاد می زند: حاجی، حاجی ...
برگشتم و پرسیدم: چرا دنبال ما آمدی؟
گفت: حاجی شهید شد.
دیگر نفهمیدم چه شد و راه را چطوری آمدم. فقط اینقدر می دانم که وقتی رسیدم، دیدم حاج شریفی را داخل پتویی پیچیده اند. این مرد واقعاً مثل خورشید می درخشید.
مردی که همه بچه های خراسان او را می شناسند و لقب چریک پیر را در جبهه داشت. هیچ رزمنده ای نیست که شریفی را نشناسد و از شجاعت ها، مردانگی ها و دلاوری های او صحبت نکند.

(نقل از کتاب بابا نظر صفحه 380)

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/21 10:49:50


[ جمعه 19 تیر 1394  ] [ 2:30 AM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]