دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

آدم عجيب ...
 راه افتاديم طرف خاك ريزهايشان، براي پاك‌سازي. اسرائيلي‌ها اين خاكريزها را برايشان طراحي كرده بودند. 
 
ايستاده بوديم كنار كانال. بچه‌ها مي‌خواستند توي ميدان مين معبر بزنند. يك گلوله‌ي توپ خورد جلوي گردان، حسين مجروح شد. فرستاديمش عقب.
از كانال رد شده بوديم، ديدم با همان وضع پا به پاي بچه‌ها مي‌آيد. بهش دستور دادم برگردد،برگشت.


مانده بوديم توي خاكريز عراقي‌ها. طوفان شديدي بود، حتي چشم‌هايمان را هم نمي‌توانستيم باز كنيم. باز سروكلش پيدا شد، از بيمارستان در رفته بود. كمك كرد بچه‌ها را جمع كرديم و راه را پيدا كرد. دست‌هامان را داديم به هم و برگشتيم.
رفتيم بهداري بخيه‌هاي دستش باز شده بود، زخم عفونت كرده بود، رويش پر از خون بود.

 اشك توي چشم‌هاي دكتر جمع شده بود، پيشاني‌اش را بوسيد و گفت: «شما چه انسان‌هاي عجيبي هستين!».

مرجع: كتاب كاش ما هم

منبع:پاتوق خاطرات ناب جنگ

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/7 11:32:20



[ شنبه 27 تیر 1394  ] [ 5:39 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]