اکبر آئینه وند
نام پدر: محمدمراد | تاریخ تولد: 10/10/1335 |
محل تولد: ایران - تهران - دماوند | تاریخ شهادت: 13/03/1361 |
محل شهادت: خیابان جمهوری-تهران | طول مدت حیات: 26 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه26-ردیف47-شماره42-تهران |
زندگینامه
در دهم دی ماه ۱۳۳۵ در یکی از روستاهای دماوند دیده به جهان گشود و والدینش او را اکبر نامیدند تا فدایی علی اکبر امام حسین (ع) باشد. خردسال بود که به همراه خانوادهاش به تهران عزیمت نمود و تحصیلات ابتداییاش را در این شهر آغاز کرد .
پدر و مادرش به خاطر تنگدستی مالی هر دو کار میکردند و با مشقت فراوان زندگی خانواده را تأمین میساختند و اکبر نیز هر چه بزرگتر میشد به مسئولیت خود در قبال خانواده بیشتر پی میبرد .
تحصیلاتش را تا کلاس نهم دبیرستان ادامه داد و در این سال به خاطر محدودیتهای مالی دیگر نتوانست به تحصیلات روزانهاش ادامه دهد و لذا روزها را کار و شبها را درس میخواند. پس از مدتی برای آن که باری از دوش خانوادهاش بردارد به استخدام شهربانی درآمد و پس از طی دوره آموزش با درجه گروهبان دومی به خدمت پرداخت .
مقارن این زمان امواج خروشان انقلاب اسلامی بر کاخهای ظلم و ستم طاغوت زمان کوبیدن گرفت و او که همواره به اسلام و تعالیم عالیه اسلامی علاقه و تعهدی خاص داشت به محض شنیدن فرمان امام مبنی بر ترک پادگانها، چون بسیاری دیگر از پرسنل متعهد شهربانی و ارتش، محل خدمت را ترک و به صفوف مردم مسلمان پیوست .
6 ماه را در این حالت و به صورت نیمه مخفی در حالی که مزدوران رژیم شاه در تعقیبش بودند گذراند و از هیچ کوششی برای تحقق آرمانهای والای انقلاب اسلامی دریغ ننمود. در راهپیماییها حضور فعال داشت و با مشتهای گره کرده ندای "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را سر میداد .
پس از پیروزی انقلاب مجدداً به شهربانی بازگشت و ابتدا در حفاظت نخستوزیری به خدمت پرداخت و سپس به وزارت ارشاد منتقل شد و با صداقت و اخلاص به انجام وظایف محوله مشغول شد
. هم زمان با تشکیل گروه تکاوران شهربانی، به منظور مقابله با دسائس استکبار جهانی و ایادی داخلی آن به این ارگان پیوست و با وجود خطراتی که انجام وظیفه در چنین نهادی داشت، با جان و دل پذیرای مسئولیتهای جدیدی گردید تا دین خود را به اسلام و مسلمین به بهترین وجه ادا نماید .
قبل از شهادت یک بار در درگیری با تروریستهای منافق مورد اصابت گلوله قرار گرفت، لیکن تقدیر آن نبود که در آن هنگام به آرزوی دیرینهاش دست یابد .
آنان که دل در گرو الله دارند و قلبشان برای وصال دوست میطپد، عاقبت به آرزوی خود خواهند رسید و معبودشان به آنها رخ خواهد نمود. در روز سیزدهم خرداد ۱۳۶۱ هفت نفر از تروریستهای منافق به منظور کشتار امت حزب الله و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، از بیغولههای تیمی خارج شده و در خیابانها به گشت پرداختند.
در خیابان جمهوری اسلامی تروریستها در حالی که قصد حمله به اتومبیل حامل یکی از مسئولین مملکتی را داشتند مورد شناسایی برادران تکاور قرار گفته و این برادران علیرغم آن که تعدادشان نصف تروریستها بود با شجاعت تمام به مقابله با آنها برخاستند.
متعاقب این درگیری نابرابر و در اثر شلیک گلوله مسلسل و تیربار تروریستها، برادر آئینهوند در کنار همرزم دیگرش شهید سیدصدری، در 26 سالگي بر اثر اصابت گلوله به سر و شکم به فیض عظیم شهادت نائل گرديد و در عروجي خونین به جوار حق شتافت.
پيکرش را در بهشت زهرا(س) قطعه 26 رديف 47 شماره 42 به خاک سپردند.
پدر و مادرش به خاطر تنگدستی مالی هر دو کار میکردند و با مشقت فراوان زندگی خانواده را تأمین میساختند و اکبر نیز هر چه بزرگتر میشد به مسئولیت خود در قبال خانواده بیشتر پی میبرد .
تحصیلاتش را تا کلاس نهم دبیرستان ادامه داد و در این سال به خاطر محدودیتهای مالی دیگر نتوانست به تحصیلات روزانهاش ادامه دهد و لذا روزها را کار و شبها را درس میخواند. پس از مدتی برای آن که باری از دوش خانوادهاش بردارد به استخدام شهربانی درآمد و پس از طی دوره آموزش با درجه گروهبان دومی به خدمت پرداخت .
مقارن این زمان امواج خروشان انقلاب اسلامی بر کاخهای ظلم و ستم طاغوت زمان کوبیدن گرفت و او که همواره به اسلام و تعالیم عالیه اسلامی علاقه و تعهدی خاص داشت به محض شنیدن فرمان امام مبنی بر ترک پادگانها، چون بسیاری دیگر از پرسنل متعهد شهربانی و ارتش، محل خدمت را ترک و به صفوف مردم مسلمان پیوست .
6 ماه را در این حالت و به صورت نیمه مخفی در حالی که مزدوران رژیم شاه در تعقیبش بودند گذراند و از هیچ کوششی برای تحقق آرمانهای والای انقلاب اسلامی دریغ ننمود. در راهپیماییها حضور فعال داشت و با مشتهای گره کرده ندای "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را سر میداد .
پس از پیروزی انقلاب مجدداً به شهربانی بازگشت و ابتدا در حفاظت نخستوزیری به خدمت پرداخت و سپس به وزارت ارشاد منتقل شد و با صداقت و اخلاص به انجام وظایف محوله مشغول شد
. هم زمان با تشکیل گروه تکاوران شهربانی، به منظور مقابله با دسائس استکبار جهانی و ایادی داخلی آن به این ارگان پیوست و با وجود خطراتی که انجام وظیفه در چنین نهادی داشت، با جان و دل پذیرای مسئولیتهای جدیدی گردید تا دین خود را به اسلام و مسلمین به بهترین وجه ادا نماید .
قبل از شهادت یک بار در درگیری با تروریستهای منافق مورد اصابت گلوله قرار گرفت، لیکن تقدیر آن نبود که در آن هنگام به آرزوی دیرینهاش دست یابد .
آنان که دل در گرو الله دارند و قلبشان برای وصال دوست میطپد، عاقبت به آرزوی خود خواهند رسید و معبودشان به آنها رخ خواهد نمود. در روز سیزدهم خرداد ۱۳۶۱ هفت نفر از تروریستهای منافق به منظور کشتار امت حزب الله و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، از بیغولههای تیمی خارج شده و در خیابانها به گشت پرداختند.
در خیابان جمهوری اسلامی تروریستها در حالی که قصد حمله به اتومبیل حامل یکی از مسئولین مملکتی را داشتند مورد شناسایی برادران تکاور قرار گفته و این برادران علیرغم آن که تعدادشان نصف تروریستها بود با شجاعت تمام به مقابله با آنها برخاستند.
متعاقب این درگیری نابرابر و در اثر شلیک گلوله مسلسل و تیربار تروریستها، برادر آئینهوند در کنار همرزم دیگرش شهید سیدصدری، در 26 سالگي بر اثر اصابت گلوله به سر و شکم به فیض عظیم شهادت نائل گرديد و در عروجي خونین به جوار حق شتافت.
پيکرش را در بهشت زهرا(س) قطعه 26 رديف 47 شماره 42 به خاک سپردند.