دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

خسرو احمدی

نام پدر: نادعلی تاریخ تولد: 02/12/1338
محل تولد: ایران - تهران - تهران تاریخ شهادت: 22/06/1360
محل شهادت: بیمارستان لقمان الدوله-تهران طول مدت حیات: 22 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف94-شماره19-تهران


زندگینامه
خسرو احمدي در دوم اسفند ماه سال 1338 در تهران ديده به جهان گشود و از کودکي با تعاليم عاليه اسلام آشنا گرديد. تحصيلات ابتدايي را با موفقيت پشت‌سر گذاشت و وارد دبيرستان شد و در خرداد 1357 به اخذ ديپلم متوسطه نائل آمد. اوج‌گيري انقلاب اسلامي، او را که جواني متعهد، شوريده و مؤمن بود به خود جذب کرد و سيل خروشان و توفنده امت حزب‌الله او را در ميان گرفت و در اکثر راهپيمايي‌ها حضوري شايسته داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي از نخستين کساني بود که به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و در اين لباس مقدس به خدمت مشغول گشت. دوره‌هاي آموزشي را در پادگان هنگ نوجوانان طي کرد و با آمادگي کامل قدم به عرصه‌هاي مبارزه با ضدانقلاب و استکبار جهاني گذاشت. در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل در کردستان و خوزستان حضور داشت و در کنار ديگر رزمندگان اسلام حماسه‌هاي فراواني آفريد. 
او به خوبي مي‌دانست که استکبار جهاني از اسلام سيلي خورده است و با تمام قوا عليه آن توطئه خواهد کرد و از همه‌ي ابرازهاي ممکن، از اهرم اقتصادي گرفته تا گروهک‌هاي داخلي عليه آن استفاده خواهد کرد و لذا بايد آماده و مهيا بود و از سر و جان گذشت تا دين حنيف پابرجا بماند و جهان‌گستر شود و زنجير از پاي مستضعفان باز کند و عدل و عدالت را جهاني نمايد. از اين رو مهياي مقابله با هر خطري بود و جانش را بي‌مقدارترين کالايي مي‌دانست که مي‌توانست در اين راه مقدس فدا نمايد. 
در بعد از ظهر روز بيست و يک شهريور 1360 خسرو از خانه خارج شد و سر کوچه متوجه هياهويي شد. او ديد که جمعي از منافقين کوردل محل را به اغتشاش کشيده و با تکيه بر اسلحه و ايجاد رعب و وحشت مي‌خواهند منافع آمريکا را تأمين کنند. شعارهاي اين دار و دسته مزدور را شنيد و تحملش به آخر رسيد و يک تنه به مقابله با تروريست‌هاي سرتا پا مسلح شتافت و ابراهيم‌وار به خيل نمروديان زمان زد تا آتش نمرود را گلستان کند. مزدوران آمريکا سراسيمه از مقابله با اين پاسدار جان بر کف وي را آماج گلوله ساختند و خسرو بر خاک افتاد و در حالي که چندين گلوله در تن داشت، شکم پاره پاره‌اش را در دست گرفت و برخاست و نداي رساي «الله‌اکبر» سرداد و بار ديگر بر زمين افتاد. منافقين گريختند و امت حزب‌الله پيکر نيمه‌جان خسرو را به بيمارستان رساندند. پس از عمل جراحي پزشکان از روحيه‌ او در عجب ماندند که چگونه با آن همه جراحت هنوز قادر به تکلم و تشخيص است. آري جسم او پاره پاره شده بود، اما روح مؤمنش مهياي سفر بود و بر پيکر نيمه‌جان فرمان مي‌راند. صبح روز بعد پدر و مادرش بر بالين او حاضر شدند در حالي که خسرو از تشنگي رنج مي‌برد و مادر با پارچه خيس گاه به گاه لبانش را تر مي‌کرد. ساعت هفت صبح حالتي ديگر به او دست داد و در 22 سالگي "انا لله و انا اليه راجعون" سرداد و در 22 شهريور ماه سال 1360 در بيمارستان لقمان‌‌الدوله تهران جان به جان آفرين تسليم کرد. پيکر پاکش را در قطعه 24 رديف 94 مزار شماره 19 بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.

 



[ یک شنبه 4 مرداد 1394  ] [ 5:56 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]