عین علی اسکندری خوش
نام پدر: صفرقلی | تاریخ تولد: 01/02/1347 |
محل تولد: ایران - کهگیلویه و بویراحمد - سنندج | تاریخ شهادت: 29/05/1367 |
محل شهادت: سقز_ بستام | طول مدت حیات: 20 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
در اول اردیبهشت ماه سال 1347 عین علی در شهر سنندج به دنیا آمد. سه ماه بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد. وقتی دو ساله بود مادرش دوباره ازدواج نمود و او توانست در کانون گرم خانوده ای که دوباره شکل گرفته بود، پرورش یابد. پدر خوانده اش او را هم چون فرزند خود می دانست و در تمام مسایل و مشکلات زندگی او را یاری می کرد.
اسکندری با وجود علاقه ای که به فراگیری علم و دانش داشت، به دلیل مشکلات موجود از ادامه ی تحصیل محروم ماند و وارد عرصه ی کار شد ولی کار و تلاش روزمره او را از معنویات دور نکرد و همراه با راهنمایی های مادر به مسایل شرعی خود عمل می کرد. هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود که نماز می خواند و روزه نیز می گرفت. او فردی صبور و پرتلاش بود و به سختی کار می کرد و هرگز در برابر ناملایمات زندگی شکایتی نداشت.
با شروع جنگ تحمیلی، علاقه ی زیادی به حضور در جبهه از خود نشان داد. آرزو می کرد تا بتواند جانش را در این راه تقدیم اسلام نماید. بعد از جلب رضایت مادر به جبهه رفت. او می گفت: « ما باید به جبهه برویم تا به کشورمان خدمت کنیم. باید آب و خاک خودمان را از دست بعثی ها نجات دهیم. » پدر خوانده اش که علاقه ی شدید او را به جبهه دید، پس از انجام کارهای مقدماتی برای اعزام به جبهه، او را تا محل خدمت و منطقه ی سربازی همراهی نمود.
اسکندری بعد از گذراندن دوره ی آموزشی در شیراز به لرستان منتقل شد و پس از هفده ماه خدمت در لرستان به منطقه ای بین مریوان و سقز اعزام گردید و در پادگانی که یک گروه سرباز نود نفره در آن ساکن بودند، مشغول خدمت شد. بیش از چهار ماه به پایان خدمت سربازی اش باقی نمانده بود که منافقین، کردستان را محاصره کردند. عین علی از جمله داوطلبانی بود که برای شکستن محاصره به رزمندگان پیوست و همراه با چند نفر از هم رزمانش به وسیله ی یک اتومبیل تویوتا عازم منطقه شد.
روز بیست و نهم مرداد 1367 در محور سقز، بستام در سنّ 20 سالگی به دست منافقین کافر به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
اسکندری با وجود علاقه ای که به فراگیری علم و دانش داشت، به دلیل مشکلات موجود از ادامه ی تحصیل محروم ماند و وارد عرصه ی کار شد ولی کار و تلاش روزمره او را از معنویات دور نکرد و همراه با راهنمایی های مادر به مسایل شرعی خود عمل می کرد. هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود که نماز می خواند و روزه نیز می گرفت. او فردی صبور و پرتلاش بود و به سختی کار می کرد و هرگز در برابر ناملایمات زندگی شکایتی نداشت.
با شروع جنگ تحمیلی، علاقه ی زیادی به حضور در جبهه از خود نشان داد. آرزو می کرد تا بتواند جانش را در این راه تقدیم اسلام نماید. بعد از جلب رضایت مادر به جبهه رفت. او می گفت: « ما باید به جبهه برویم تا به کشورمان خدمت کنیم. باید آب و خاک خودمان را از دست بعثی ها نجات دهیم. » پدر خوانده اش که علاقه ی شدید او را به جبهه دید، پس از انجام کارهای مقدماتی برای اعزام به جبهه، او را تا محل خدمت و منطقه ی سربازی همراهی نمود.
اسکندری بعد از گذراندن دوره ی آموزشی در شیراز به لرستان منتقل شد و پس از هفده ماه خدمت در لرستان به منطقه ای بین مریوان و سقز اعزام گردید و در پادگانی که یک گروه سرباز نود نفره در آن ساکن بودند، مشغول خدمت شد. بیش از چهار ماه به پایان خدمت سربازی اش باقی نمانده بود که منافقین، کردستان را محاصره کردند. عین علی از جمله داوطلبانی بود که برای شکستن محاصره به رزمندگان پیوست و همراه با چند نفر از هم رزمانش به وسیله ی یک اتومبیل تویوتا عازم منطقه شد.
روز بیست و نهم مرداد 1367 در محور سقز، بستام در سنّ 20 سالگی به دست منافقین کافر به مقام رفیع شهادت نایل آمد.