علی اصلی پورفرقانی
نام پدر: محمد | تاریخ تولد: - / - /1343 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 29/06/1360 |
محل شهادت: تهران | طول مدت حیات: 17 سال |
مزار شهید: - |
زندگینامه
علی اصلی پورفرقانی در سال 1343 بدنیا آمد و در کودکی با فوت پدر و مادرش از دامن پرمهر مادر و سایه آرامش بخش پدر محروم شد و سرپرستی او را خواهرش به عهده گرفت.
تحصیلات خود را پس از دوره ابتدایی و راهنمایی در هنرستان صنعتی سیدجمال الدین اسدآبادی در رشته برق ادامه داد. با تعهّد به مکتب رهایی بخش اسلام در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن فعّالانه در انجمن اسلامی هنرستان به خدمت مشغول شد و به بسیج مدرسه طلاچیان پیوست و در رشد و گسترش آن نقشی مؤثر ایفا نمود با شور و اشتیاق، آموزش های نظامی را فراگرفت و با شروع جنگ تحمیلی به طور شبانه روزی در بسیج به فعالیت و حراست از انقلاب پرداخت. با علاقه و استعداد فراوانی که داشت، در مدت کوتاهی توانست چند قطعه بمب و نارنجک الکترونیکی و دستی بسازد و در اختیار بسیج قرار دهد تا در جبهه های جنگ مورد استفاده قرار گیرند. او آنقدر فعّال و با شهامت بود که روزها در محل مأموریتش تا 15 ساعت مداوم به پاسداری می پرداخت و در حراست از اسلام از جان مایه می گذاشت. از دشمنان انقلاب بیزار بود. بارها توسط ایادی آمریکا مورد ضرب و جرح قرار گرفته و چندی در بیمارستان بستری شد.
در روز 29 شهریور سال 60 در حالی که با چند تن از یارانش به حفاظت از نمایشگاه جنگ در خ استاد مطهری مشغول بود، مورد یورش ناجوانمردانه سه تن از تروریست های منافق قرار گرفته و زخمی شد؛ با این حال به تعقیب منافقین پرداخته و یکی از آنان را با تیر زد. اما ماشین دیگر منافقین از پشت، او را به رگبار بست و یک تیر به قلبش خورد و در سن 17 سالگی به درجه شهادت نایل گشت.
تحصیلات خود را پس از دوره ابتدایی و راهنمایی در هنرستان صنعتی سیدجمال الدین اسدآبادی در رشته برق ادامه داد. با تعهّد به مکتب رهایی بخش اسلام در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن فعّالانه در انجمن اسلامی هنرستان به خدمت مشغول شد و به بسیج مدرسه طلاچیان پیوست و در رشد و گسترش آن نقشی مؤثر ایفا نمود با شور و اشتیاق، آموزش های نظامی را فراگرفت و با شروع جنگ تحمیلی به طور شبانه روزی در بسیج به فعالیت و حراست از انقلاب پرداخت. با علاقه و استعداد فراوانی که داشت، در مدت کوتاهی توانست چند قطعه بمب و نارنجک الکترونیکی و دستی بسازد و در اختیار بسیج قرار دهد تا در جبهه های جنگ مورد استفاده قرار گیرند. او آنقدر فعّال و با شهامت بود که روزها در محل مأموریتش تا 15 ساعت مداوم به پاسداری می پرداخت و در حراست از اسلام از جان مایه می گذاشت. از دشمنان انقلاب بیزار بود. بارها توسط ایادی آمریکا مورد ضرب و جرح قرار گرفته و چندی در بیمارستان بستری شد.
در روز 29 شهریور سال 60 در حالی که با چند تن از یارانش به حفاظت از نمایشگاه جنگ در خ استاد مطهری مشغول بود، مورد یورش ناجوانمردانه سه تن از تروریست های منافق قرار گرفته و زخمی شد؛ با این حال به تعقیب منافقین پرداخته و یکی از آنان را با تیر زد. اما ماشین دیگر منافقین از پشت، او را به رگبار بست و یک تیر به قلبش خورد و در سن 17 سالگی به درجه شهادت نایل گشت.