دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، او که بعد از استعفا از سمتش در کسوت فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا(ع) به عنوان یک نیروی ساده به جبهه بازگشت و به شهادت رسید، نمونه کاملی از ولایتمداری را به نمایش گذاشت. مناسبت سالگرد شهادتش در 13 مردادماه 1362 ما را بر آن داشت تا گفت‌وگویی با سردار محمدعلی فلکی یکی از نیروهای این شهید گرانقدر انجام دهیم. فلکی علاوه بر اینکه در بطن اتفاقات آن روزها بوده، شناخت خوبی نیز نسبت به فرمانده‌اش دارد که بخشی‌هایی از آن را برایمان بازگو می‌کند.

فرمانده‌ای که مثل یک سرباز ساده به جبهه بازگشت


شهید علی موحددانش از فرماندهان مظلوم دوران دفاع مقدس است، که کمتر درباره‌اش سخن به میان می‌آید.
فرمانده‌ای که مثل یک سرباز ساده به جبهه بازگشت

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، او که بعد از استعفا از سمتش در کسوت فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا(ع) به عنوان یک نیروی ساده به جبهه بازگشت و به شهادت رسید، نمونه کاملی از ولایتمداری را به نمایش گذاشت. مناسبت سالگرد شهادتش در 13 مردادماه 1362 ما را بر آن داشت تا گفت‌وگویی با سردار محمدعلی فلکی یکی از نیروهای این شهید گرانقدر انجام دهیم. فلکی علاوه بر اینکه در بطن اتفاقات آن روزها بوده، شناخت خوبی نیز نسبت به فرمانده‌اش دارد که بخشی‌هایی از آن را برایمان بازگو می‌کند.

سابقه آشنایی‌تان با شهید موحددانش به چه زمانی برمی‌گردد؟

اولین بار در شهریور سال 61 به صورت رسمی با شهید موحددانش آشنا شدم. ایشان برای کادر تیپ سید‌الشهدا(ع) نیرو انتخاب می‌کرد و جلسه‌ای را در پادگان ولیعصر(عج) تهران در حسینیه پادگان برگزار کرد. قبل از جلسه با فرمانده پادگان و گردان‌ها صحبتی کرده بود و از هر گردان اطلاعات نیرو‌هایی را که سابقه رزمی داشتند و در کردستان و جاهای دیگر جنگیده بودند، گرفته بود. من گردان یک بودم و فرمانده گردان مرا معرفی کرد و گفت جلسه‌ای در مسجد برگزار می‌شود. وقتی که از در داخل شدم و در مسجد نشستم، ایشان در حال صحبت درباره تیپ سیدالشهدا(ع) و وظایفش بود. کمی درباره وضعیت جنگ و تکلیف و وظیفه بچه‌های سپاه صحبت کرد و در آخر افراد یکی یکی خودشان را معرفی کردند تا نوبت به من رسید. من هم جلوتر رفتم و حضوری با ایشان صحبت کردم. اولین برخورد رسمی و جدی‌مان در آن جلسه بود.

دلیل خاصی برای انتخاب شما در آن تیپ وجود داشت؟

در هر گردان نفراتی با ویژگی‌های رزمی خاص بودند. فکر می‌کنم فرمانده گردانمان اینطوری تشخیص داده بود که ما می‌توانیم در این زمینه فعالیت کنیم. ما هم رفتیم و شهید موحددانش انتخابمان کرد. یادم می‌آید در اولین جلسه‌ای که صحبت کردیم و سوابق کاری‌ام را گفتم، ایشان به عنوان یکی از فرماندهان گروهان‌ها مرا معرفی کرد.

ماجرای اینکه گفته می‌شود از لحاظ پشتیبانی به تیپ‌ سیدالشهدا(ع) امکانات کمتری داده می‌شد و شهید موحددانش هم از آن گلایه داشت، چیست؟

آن زمان در میان تیپ‌ها و یگان‌ها، تیپ و یگان درجه یک و درجه دو مطرح بود. تیپ حضرت رسول(ص) یگان درجه یک تهران بود و عمده نیروها و امکانات به آنجا می‌رفت و بعد تیپ سیدالشهدا(ع) مطرح می‌شد. اگر بخواهیم منصفانه صحبت کنیم لشکر محمدرسول‌الله(ص) ویژگی‌های خاصی داشت و در اولویت انجام مأموریت بود. اگر الان در اسناد و مدارک نگاه کنید می‌بینید لشکر حضرت رسول 12 گردان داشت و تیپ سیدالشهدا شش گردان. طبیعی بود امکانات کمتری را به تیپ سیدالشهدا می‌دادند و لشکر محمد رسول‌الله چون ظرف بزرگ‌تری داشت امکانات بیشتری می‌گرفت. درست است که بعدها با هم یکی شدند ولی در بدو ورود که علی موحد بود، ظرفشان در مقایسه با لشکر حضرت رسول کوچک‌تر بود. بخشی از نیروهای نامی تیپ سیدالشهدا مثل حسین اسکندرلو، اکبر عاطفی و بهمن نجفی از نفرات لشکر حضرت رسول بودند که نتوانستند آنجا بمانند. روحیات موحددانش و حاج‌کاظم رستگار خیلی از این نیروها را جذب کرد. همچنین بخشی از بچه‌ها بیشتر تمایل داشتند با کسانی که مظلوم‌ترند رفیق شوند. اگر بخواهیم تیپ سیدالشهدا را با لشکر حضرت رسول مقایسه کنیم تیپ سیدالشهدا مظلوم‌تر بود و بچه‌ها بیشتر به این تیپ گرایش پیدا می‌کردند.

در مورد اولین فرمانده تیپ سیدالشهدا(ع) برخی شهید موحددانش را نام می‌برند و برخی دیگر شهید وزوایی را، دلیلش چیست؟

در رابطه با این موضوع هم بحث است. علی موحد اولین فرمانده‌ای بود که فرماندهی کرد ولی اولین فرماندهی که انتخاب شد شهید وزوایی بود. در اسفندماه سال 60 بحثی مطرح شد که تیپی به نام تیپ سیدالشهدا به ظرفیت یگان‌های رزم استان تهران اضافه شود. آن زمان فرمانده سپاه تهران شهید داوود کریمی بود که در این رابطه ابتدا با محسن وزوایی صحبت می‌کند و محسن وزوایی، حسین خالقی و علی اصغر رنجبران را به عنوان نفراتی از تیپ سیدالشهدا به دوکوهه می‌فرستد. در کتاب همپای صاعقه نوشته شده که وقتی اینها به پادگان دوکوهه می‌روند حاج‌احمد متوسلیان می‌گوید شما که نیرو و امکانات ندارید و آمده‌اید از ما نیرو و امکانات بگیرید و یگان را تشکیل بدهید. این کار درست است ولی نه الان که نزدیک عملیات الی بیت‌المقدس هستیم و بگذارید برای بعد از عملیات. اینها به عنوان یکی از محور‌های عملیاتی شروع به کار می‌کنند. در آن عملیات محسن وزوایی شهید و مصطفی خالقی مجروح می‌شود. چیزی که به عنوان تیپ سیدالشهدا ساختارش را ریخته بودند ولی هویت فیزیکی پیدا نکرده بود از بین می‌رود. در شهریور سال 61 عملاً تیپ را تشکیل می‌دهند. تیپ قبلی یک مشکل دیگر هم داشت. حکمی را که برای محسن وزوایی زده بودند از طرف فرمانده کل سپاه زده نشده بود. حکم از طرف فرمانده سپاه منطقه 10 (تهران) داده شده بود و فرمانده سپاه منطقه 10 چنین اختیاری را نداشت که بتواند تیپ ایجاد کند. شهریور سال 61 همین موضوع با حکم محسن رضایی به عنوان فرمانده قرارگاه خاتم به علی موحد ابلاغ می‌شود و علی موحد عملاً اولین فرمانده‌ تیپ سیدالشهداست.

آیا لزومی برای تشکیل تیپ سیدالشهدا در آن برهه زمانی بود؟

آن زمان عملیات‌هایمان از ثامن‌الائمه(ع) به فتح‌المبین و بیت‌المقدس منتهی شد و ما به دنبال گسترش سازمان بودیم. نیروهایی که از تهران اعزام می‌شدند عموماً یا به کردستان یا لشکر حضرت رسول می‌رفتند و ظرفیت اینکه تیپ دیگری ایجاد کنیم و نیروها را به آن تیپ بفرستیم برای استان تهران مهیا بود. ضرورت ایجاد می‌کرد طبق برنامه‌ای که برای گسترش سازمان داشتیم یگانی را تشکیل بدهیم و تا آخر جنگ هم دیدیم با موفقیت انجام شد.

خصوصیت و ویژگی‌های شخصی و اخلاقی شهید موحددانش چگونه بود که ایشان را به عنوان فرمانده انتخاب کردند؟

نوروز امسال آقای رحیم صفوی وقتی خدمت آقا می‌رسند از ایشان بابت موافقت‌شان برای اینکه محسن رضایی مجدداً لباس سپاه را بپوشند تشکر می‌کنند. آنجا حضرت آقا جمله‌ای درباره محسن رضایی نقل می‌کنند که قریب به مضمونش این است که از ویژگی‌های آقا محسن این بود که نیروهای خوب را شناسایی می‌کرد. محسن رضایی در انتخاب نیرو تبحر داشت. در مجموعه فرماندهانی که در استان تهران بودند و می‌توانستند در قد و قواره احمد متوسلیان و حاج همت کار کنند، روحیه فرماندهی داشته باشند، بتوانند با مشکلات کنار بیایند و قابلیت مدیریت یک مجموعه را داشته باشند علی موحددانش بود. حالا ما امروز به این نتیجه رسیده‌ایم، ولی آقای رضایی آن روز این انتخاب را کرد و به این نتیجه رسید. شما می‌بینید به محض اینکه علی موحد فرمانده تیپ می‌شود کاظم رستگار را به عنوان جانشینش می‌گذارد. هم در عملیات الی بیت‌المقدس از خودش رشادت نشان داد و هم بعد از اعزام به لبنان علی موحد و کاظم رستگار از خودشان ویژگی‌هایی به خرج دادند که آقا محسن انتخاب‌شان کرد.

چه دلایلی باعث استعفای شهید علی موحددانش از فرماندهی شد؟

تصورم این است که ایشان در جنگ دیدگاه‌هایی داشتند که آقای رضایی بعدها به این دیدگاه رسیدند. علی موحد از همان زمان به این دیدگاه‌ها رسیده بود. فکر می‌کنم اختلاف‌نظر تاکتیکی در اداره جنگ داشتند. همان دیدگاه‌های که حاج کاظم رستگار هم با محسن رضایی پیدا کرد. شاید زمان علی موحد این موضوع مطرح نشد و به محض استعفایش عمر زیادی برایش نمانده بود تا این موضوع را دنبال کند. کما اینکه من معتقدم اگر شهید همت نیز از جزیره مجنون زنده برمی‌گشت همین موضوع را پیگیری می‌کرد. موضوع اختلاف ‌نظر تاکتیکی بود و بین دو فرمانده می‌تواند اختلاف‌نظر تاکتیکی به وجود بیاید. کسی که فرمانده است و مقام بالاتری دارد تصمیم‌گیرنده نهایی است. علی موحد هم گفت چون آقای رضایی فرمانده و تصمیم‌گیرنده است به عنوان یک مسئول نمی‌توانم کنارش قرار بگیرم و از فرماندهی استعفا داد اما از جبهه بیرون نیامد. همچنان‌ که کاظم رستگار هم بعد از اینکه از فرماندهی بیرون آمد از جبهه بیرون نیامد. سه، چهار نفر از فرماندهان نامی تهران وقتی به شهادت رسیدند مسئولیتی نداشتند.

پس دلایل اختلاف بر سر موارد تاکتیکی بود؟

بعداً برخی رنگ و لعاب سیاسی دادند ولی عمدتاً علی موحد اختلافش یک اختلاف تاکتیکی بود.

بعد از استعفا ارتباطش با حاج کاظم رستگار چگونه بود؟

شهید موحددانش همواره به عنوان یک نیروی کلیدی لشکر سیدالشهدا(ع) به حساب می‌آمد.

وقتی علی موحد به عنوان یک نیروی عادی در جبهه بود بقیه رزمندگان چه نگاهی به ایشان داشتند؟

یکی از راه‌های سختی که در عملیات والفجر2 شناسایی شده بود و نقطه الحاق دو گردان بود و اهمیت زیادی در آن عملیات داشت تنگه و معبری بود که اگر الحاق نمی‌شد نیروهای عراقی می‌توانستند از آنجا کل نیروها را قیچی کنند. علی موحد به عنوان کسی که بتواند آنجا برود و دو گردان را به همدیگر الحاق کند، در منطقه حاضر می‌شود و همان شب همانجا به شهادت می‌رسد. اینجوری نبود که با یک آرپی‌جی و کلاش به عنوان نیروی پیاده بجنگد. در حد و اندازه و توان فکری‌اش در عملیات‌ها کار می‌کرد.

ولایت‌پذیری ایشان در چه اندازه‌ای بود که با وجود استعفایش از فرماندهی باز به عنوان یک بسیجی ساده در جبهه می‌ماند؟

آن زمان ما مثل امروز نخبگانی داشتیم. امروز نخبگان ما در عرصه عمل انتخاب می‌شوند و در المپیادها شرکت می‌کنند. علی موحد یک نخبه نظامی بود که در عرصه دفاع مقدس همه می‌دانستند نخبه است و در آخر با شهادتش مدالش را هم گرفت. علی موحدها نخبه‌های زمان جنگ ما بودند که آن زمان زود از جمع ما جدا شدند. همچنان که آقای قاسم سلیمانی و علی فضلی از نخبه‌های آن زمان هستند که الان حضور دارند. علی موحد و همت و متوسلیان نخبگانی بودند که زود از دست ما رفتند.

 

منبع: روزنامه جوان



[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:16 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]