دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

ماجرای اشتیاق پیرمرد قوچانی به شهادت/ رفتار محبت‌آمیز اسیر جوان با شکنجه‌گر عراقی


شهید باقریان هر زمان که عملیاتی انجام می‌شد و به پایان می‌رسید پیش من می‌آمد و دست گردن من می‌انداخت و می‌گفت: این عملیات هم تمام شد چرا من شهید نشدم؟ چرا خدا من را نمی‌برد؟
ماجرای اشتیاق پیرمرد قوچانی به شهادت/ رفتار محبت‌آمیز اسیر جوان با شکنجه‌گر عراقی

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، محفل انس رزمندگان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) یادبود عملیات والفجر 3 برگزار شد.

در ابتدای این نشست، مصطفی صداقت از رزمندگان این واحد به تشریح عملیات والفجر 3 پرداخت.

ایستادگی در اسارت

در ادامه باقر جلیلیان از فرماندهان ادوات لشکر 21 امام رضا (ع) در دفاع مقدس و از آزادگان جنگ تحمیلی، با بیان خاطره‌ای از یکی از آزادگان خراسانی به ایستادگی و مقاومت رزمندگان اسلام در زندان‌های مخوف رژیم بعث عراق اشاره کرد و افزود: حضرت امام فرمودند که ما در جنگ ابهت شرق و غرب را در هم شکستیم. ایشان با دید عمیق این فرمایش را بیان نمودند و رزمندگان اسلام فرمایشات امام راحل را کامل اجرا کردند و این مسئله حتی در اردوگاه‌های عراق نیز درعین‌حال که رزمندگان ما در اسارت دشمن بودند و در سخت‌ترین شرایط زندگی می‌کردند اما صلابت و اقتدار خود را حفظ کردند.

وی گفت: در دفاع مقدس نوجوانان کم سن و سالی بودند که با انواع ترفندها در جبهه حضور پیدا کردند. آن‌ها در میدان نبرد بسیار چالاک بودند که در بعضی از عملیات‌های تعدادی از این عزیزان به اسارت دشمن درآمدند. صدام برای اینکه ایران را تحقیر کند قصد داشت جمعی از این عزیزان را به کشور بازگرداند اما آن‌ها وقتی دیدند این کار دشمن در جهت ذلیل کردن جمهوری اسلامی ایران است نپذیرفتند.

یکی از این عزیزان که از مشهد بود و در زندان رمادیه به سر می‌برد برای من تعریف کرد که ما در جواب عراقی‌ها باقدرت گفتیم که به ایران برنمی‌گردیم. حتی یک هیئت برای ارزیابی مسئله آمد تا ببیند که علت مخالفت ما چه بوده است. به آن‌ها گفتیم ما با نفس این کار که تحقیر جمهوری اسلامی ایران است مخالفیم.

جلیلیان به نقل از آزاده نوجوان خاطرنشان کرد: بعدازاین مسئله متوجه شدیم که عراقی‌ها تنبیه سختی را برای ما در نظر گرفتند، لذا روزها چند ساعت روی ریگ‌های داغ اردوگاه با پای‌برهنه راه می‌رفتیم تا پاهای ما پینه کند و در زمان فلک و شکنجه زیاد اذیت نشویم. یک روز یکی از افسران عراقی که تحصیلات بالایی در رشته فلسفه داشت رو به من کرد و گفت سید خراسانی امروز اشک تو را درمی‌آورم. آن شب من و جمع دیگری را برای شکنجه بردند. از ساعت هفت شب تا یازده ما را شکنجه کردند. واکنش اسرا در زیر شکنجه سه حالت داشت یا نعره می‌زدند و این راهی بود برای تخلیه، یا سکوت می‌کردند و یا می‌خندیدند که در هر سه حالت، شکنجه‌گر با این واکنش اسرا زیر شکنجه، شکسته می‌شد.

من آن شب در زیر شکنجه می‌خندیدم. بعد از پایان شکنجه آن شب، وضعیت من طوری نبود که بتوانم راه بروم و از ناحیه دو پا به‌سختی آسیب‌دیده بودم به‌نحوی‌که دو سرباز زیر بغلم را گرفتند و به آسایشگاه بردند. هر شب ساعت یازده داخل آسایشگاه چایی می‌دادند و آن شب، ورود من به آسایشگاه با توزیع چایی هم‌زمان شد. رو به افسر عراقی که من را شکنجه می‌داد، کردم و گفتم تو من را شکنجه دادی و خسته شدی بیا باهم چایی بخوریم. بعد از این حرف من، رفت بیرون آسایشگاه و سر به دیوار گذاشت و نعره می‌زد و گریه می‌کرد. کادر زندان به او گفتند که علت گریه‌های تو چیست؟ و او در پاسخشان گفت: شما نمی‌دانید او با من چه کرد. من این جوان را شکنجه کردم ولی او با مهربانی با من برخورد کرد.

ما می توانیم

سپس حسن فیضی از دیگر رزمندگان واحد ادوات به بیان خاطره پرداخت. وی گفت: در عملیات کربلای 5 ما قبضه‌هایمان را در شهرک ولیعصر (عج) کار گذاشته بودیم و از آنجا اجرای آتش داشتیم. در همان زمان به ما خبر دادند تعدادی از وزارت دفاع برای تست گلوله آمدند. آن‌ها تعدادی گلوله ساخت ایران را به همراه خود آورده بودند تا در آنجا آزمایش کنند. ما آن گلوله‌ها را بدون ماسوره شلیک کردیم. در زمان شلیک گلوله، فردی بود که با متر از پای قبضه به دنبال گلوله می‌دوید و جایی که گلوله به زمین می‌خورد را اندازه می گرفت و در دفتر یادداشت می‌کرد. این کار چندین بار تکرار شد. هدف آن‌ها از این کار، این بود که در ساخت گلوله‌های بعدی عیوب موجود را رفع کنند. این روند تا پایان جنگ ادامه داشت.

در سایه همین تلاش‌ها و به برکت رهبری‌های داعیانه امام راحل و جان‌فشانی شهدای عزیزمان، جمهوری اسلامی اکنون به جایگاهی دست پیداکرده است که قادر به ساخت موشک بالستیک و ماهواره است.

شوق به شهادت

محسن افخمی دیگر رزمنده این واحد با بیان اینکه شوق شهادت چیزی بود که در جبهه زیاد دیده می‌شد افزود: در مدت حضورم در جبهه در همه صحنه‌هایی که شاهد آن بودم یک نفر نقش بسیار مهم و سازنده‌ای داشت که به‌عنوان یک الگو برای من درآمده است. این فرد شهید محمدعلی باقریان اعزامی از قوچان بود.

وی افزود: حالا که خودمان ریشمان سفید شده است و یادی از آن روزها می‌کنیم می‌فهمیم که عاقبت‌به‌خیر شدن و چگونه رفتن چقدر مهم است. شهید باقریان یک الگوی تمام‌عیار بود. او از آن دسته افرادی بود که بااینکه سن بالایی داشت اما با شهادت عاقبت‌به‌خیری را برای خود رقم زد.

من در منطقه دعا می‌خواندم و این امر باعث شده بود که این شهید عزیز به من علاقه پیدا کند. هر زمان که عملیاتی انجام می‌شد و به پایان می‌رسید پیش من می‌آمد و دست گردن من می‌انداخت و می‌گفت: این عملیات هم تمام شد چرا من شهید نشدم؟ چرا خدا من را نمی‌برد؟

محسن افخمی در ادامه از عشق شهید باقریان به حضرت اباعبدالحسین (ع) گفت و یادآور شد: شهید باقریان قبل از عملیات میمک که مصادف با ایام محرم بود شب‌ها را تا صبح نمی‌خوابید و بیدار می‌ماند و گریه می‌کرد. به من می‌گفت: شب عاشورا است و تو خوابیدی. او بین چادرها راه می‌رفت و روضه می‌خواند و گریه می‌کرد.

شهید محمدعلی باقریان متولد 11 اردیبهشت 1302 قوچان بود که در جریان عملیات کربلای پنج در تاریخ 1366/1/1در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

 



[ سه شنبه 13 مرداد 1394  ] [ 5:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]