کریم شیرگیر
نام پدر: عباس | تاریخ تولد: 02/08/1340 |
محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 09/09/1360 |
محل شهادت: خیابان نظام الملک-تهران | طول مدت حیات: 20 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف111-شماره10-تهران |
زندگینامه
دوم آبان ماه سال 1340 در خانوادهاي مستضعف در جنوب شهر تهران به دنيا آمد و تحصيلات ابتدايياش را در بيسيم نجفآباد گذراند. به علت مشکلات مالي خانوادگي تحصيلات راهنمايي و نظرياش را همزمان با کار طي کرد و ضمن آن که روزها به مدرسه ميرفت، عصرها در باشگاه ابومسلم کار ميکرد و به تأمين مخارج خانواده کمک ميکرد و عاقبت نيز مجبور شد تحصيل روزانه را رها کند و ضمن کار روزانه شبها تحصيلش را ادامه دهد. پس از مدتي توانست يک مغازه کوچک جوراب فروشي باز کند و با تلاش و فعاليتي مستمر به زندگي محقرش سر و سامان دهد.
از کودکي به تعاليم عاليه اسلام دلبستگي داشت و همراه با آن از آنجايي که در محيط زندگيش از نزديک با مظالم رژيم ستمشاهي در تماس بود، جواني مبارز و فداکار بار آمد که مشتاق تحقق حاکميت اسلام و پايان دادن به سلطه طاغوت و استکبار جهاني بود. مبارزات خود را قبل از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز نمود و با جمعي از دوستانش محفلي جهت مبارزه با رژيمستمشاهي تشکيل داد و با آغاز امواج خروشان انقلاب در همه راهپيماييها شرکتي فعال داشت و در پخش اعلاميه و نوارهاي حضرت امام نيز فعاليت مينمود و از گلولههاي مزدوران شاه هراسي به دل راه نميداد.
پس از پيروزي انقلاب به فعاليتهاي اسلامياش ابعادي جديد بخشيد و پس از تأسيس بسيج مستضعفين به عضويت آن درآمد و مهياي مبارزهاي وسيعتر با استکبار جهاني و ايادي داخلياش گرديد. گر چه از لحاظ مالي در مضيقه بود و زندگيش به سختي تأمين ميشد، اما هميشه به کساني که محتاج بودند کمک مالي ميکرد و از نان شبش ميزد تا محتاجي را خوشحال کند. اخلاقي نيکو و پسنديده داشت و در وجودش آتشي درخشان از عشق به اسلام و امام شعلهور بود.
در روز دوشنبه نهم آذر ماه 1360 شيرگير به منزل تلفن ميکند و خواهش ميکند که برايش غذايي گرم کنند. مادرش غذا را گرم کرده و در انتظار ورود فرزند مينشيند، اما کريم نميآيد. او آن روز بر سفرهاي از خون ميهمان شده بود.
کريم پس از تلفن به منزل از محل کارش خارج ميشود و به سمت خانه حرکت ميکند. پس از مدتي در خیابان نظام الملک يکي از واحدهاي تروريستي منافقين به اعتبار ظاهر حزباللهي کريم با موتور به موتور سيکلت وي نزديک ميشوند و در کمال وقاحت فرياد ميزنند "هي، بچه حزباللهي، بگو..." کريم رويش را برميگرداند و تروريستها او را آماج گلوله قرار ميدهند و در حالي که کريم با پيکري خونآلود بر زمين افتاده بود از صحنه جنايت ميگريزند. اهالي محل براي رساندن او به بيمارستان تلاش ميکنند. شيرگير در آخرين لحظات عمر، ميکوشد کلامي بگويد ليکن نور درخشاني از چهرهاش ساطع ميگردد و با عروجي خونين در 20 سالگي به لقاءالله ميپيوندد.
پيکر پاکش را در بهشت زهرا(س) قطعه 24 رديف 111 شماره 10 به خاک سپردند.
از کودکي به تعاليم عاليه اسلام دلبستگي داشت و همراه با آن از آنجايي که در محيط زندگيش از نزديک با مظالم رژيم ستمشاهي در تماس بود، جواني مبارز و فداکار بار آمد که مشتاق تحقق حاکميت اسلام و پايان دادن به سلطه طاغوت و استکبار جهاني بود. مبارزات خود را قبل از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز نمود و با جمعي از دوستانش محفلي جهت مبارزه با رژيمستمشاهي تشکيل داد و با آغاز امواج خروشان انقلاب در همه راهپيماييها شرکتي فعال داشت و در پخش اعلاميه و نوارهاي حضرت امام نيز فعاليت مينمود و از گلولههاي مزدوران شاه هراسي به دل راه نميداد.
پس از پيروزي انقلاب به فعاليتهاي اسلامياش ابعادي جديد بخشيد و پس از تأسيس بسيج مستضعفين به عضويت آن درآمد و مهياي مبارزهاي وسيعتر با استکبار جهاني و ايادي داخلياش گرديد. گر چه از لحاظ مالي در مضيقه بود و زندگيش به سختي تأمين ميشد، اما هميشه به کساني که محتاج بودند کمک مالي ميکرد و از نان شبش ميزد تا محتاجي را خوشحال کند. اخلاقي نيکو و پسنديده داشت و در وجودش آتشي درخشان از عشق به اسلام و امام شعلهور بود.
در روز دوشنبه نهم آذر ماه 1360 شيرگير به منزل تلفن ميکند و خواهش ميکند که برايش غذايي گرم کنند. مادرش غذا را گرم کرده و در انتظار ورود فرزند مينشيند، اما کريم نميآيد. او آن روز بر سفرهاي از خون ميهمان شده بود.
کريم پس از تلفن به منزل از محل کارش خارج ميشود و به سمت خانه حرکت ميکند. پس از مدتي در خیابان نظام الملک يکي از واحدهاي تروريستي منافقين به اعتبار ظاهر حزباللهي کريم با موتور به موتور سيکلت وي نزديک ميشوند و در کمال وقاحت فرياد ميزنند "هي، بچه حزباللهي، بگو..." کريم رويش را برميگرداند و تروريستها او را آماج گلوله قرار ميدهند و در حالي که کريم با پيکري خونآلود بر زمين افتاده بود از صحنه جنايت ميگريزند. اهالي محل براي رساندن او به بيمارستان تلاش ميکنند. شيرگير در آخرين لحظات عمر، ميکوشد کلامي بگويد ليکن نور درخشاني از چهرهاش ساطع ميگردد و با عروجي خونين در 20 سالگي به لقاءالله ميپيوندد.
پيکر پاکش را در بهشت زهرا(س) قطعه 24 رديف 111 شماره 10 به خاک سپردند.