اکبر عباسی مورچه خورتی
نام پدر: محمد | تاریخ تولد: 04/07/1315 |
محل تولد: ایران - اصفهان - اصفهان | تاریخ شهادت: 10/06/1360 |
محل شهادت: - | طول مدت حیات: 45 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف92-شماره8-تهران |
زندگینامه
«اکبر عباسی» در چهارم مهر ماه سال ۱۳۱۵ در یکی از روستاهای مورچه خورت اصفهان در خانوادهای شریف و مستضعف به دنیا آمد و در دامان مهربان آنان از همان کودکی طعم استضعاف و مظالم ستمشاهی را چشید.
وی به سبب تنگ دستی خانواده نتوانست به مدرسه راه یابد و علیرغم علاقهای که به تحصیل داشت، جهت کمک به خانواده به کار کشاورزی روی آورد و با زحمت و عرق جبین زندگی شرافتمندانهای را ادامه داد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و به کارگری مشغول شد.
نزدیک به ۲۵ سال را با رنج و مشقت و تحمل مصائب فراوان گذراند و زندگی خانوادهاش را تأمین کرد.
«اکبر عباسی» که شیفته اسلام و مرید امام خمینی(ره) بود، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در راهپیمایی و تظاهراتها فعالانه حضور داشت و شبها اهالی محل با صدای «الله اکبر» وی به پشت بامهای میآمدند و با این فریاد الهی پایههای سست رژیم طاغوت را میلرزاندند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی با به کار گرفتن محصول یک عمر تلاش و زحمت مغازه لبنیاتی کوچکی تأسیس کرد و از همان ابتدا مغازهاش را به سنگری مستحکم در دفاع از انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی تبدیل کرد و هیچگاه از افشای ماهیت گروهکهای ضدانقلابی و لیبرالهای غربزده باز نایستاد.
زندگیاش محقر بود، اما با صفا، صمیمیت و اخلاص و تعهدش غنی و همین خصوصیت او بود که دشمنی منافقین کوردل را برانگیخت.
منافقین برای از میان بردن این مدافع راستین انقلاب اسلامی از هر حربهای استفاده کردند از جمله بارها به وسیله نامه تهدیدش کردند و گمان بردند که با این تهدیدات پیروان راه امام حسین(ع) صحنه را خالی خواهند کرد. آنگاه که تهدیداتشان بیاثر ماند، این ایادی خودفروخته استکبار جهانی ساعت ۲۰:۴۵ در تاریخ 10 شهریور ماه سال ۱۳۶۰ یک بمب دستی (سهراهی) به درون مغازه محقر شهید عباسی پرتاب کردند؛ سهراهی منفجر شد و عباس در حالی که فریاد تکبیرش قطع نمیشد در سن 45 سالگی در خون خود غلطید.
پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س)- قطعه24- ردیف92- شماره 8 به خاک سپردند.
وی به سبب تنگ دستی خانواده نتوانست به مدرسه راه یابد و علیرغم علاقهای که به تحصیل داشت، جهت کمک به خانواده به کار کشاورزی روی آورد و با زحمت و عرق جبین زندگی شرافتمندانهای را ادامه داد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و به کارگری مشغول شد.
نزدیک به ۲۵ سال را با رنج و مشقت و تحمل مصائب فراوان گذراند و زندگی خانوادهاش را تأمین کرد.
«اکبر عباسی» که شیفته اسلام و مرید امام خمینی(ره) بود، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در راهپیمایی و تظاهراتها فعالانه حضور داشت و شبها اهالی محل با صدای «الله اکبر» وی به پشت بامهای میآمدند و با این فریاد الهی پایههای سست رژیم طاغوت را میلرزاندند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی با به کار گرفتن محصول یک عمر تلاش و زحمت مغازه لبنیاتی کوچکی تأسیس کرد و از همان ابتدا مغازهاش را به سنگری مستحکم در دفاع از انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی تبدیل کرد و هیچگاه از افشای ماهیت گروهکهای ضدانقلابی و لیبرالهای غربزده باز نایستاد.
زندگیاش محقر بود، اما با صفا، صمیمیت و اخلاص و تعهدش غنی و همین خصوصیت او بود که دشمنی منافقین کوردل را برانگیخت.
منافقین برای از میان بردن این مدافع راستین انقلاب اسلامی از هر حربهای استفاده کردند از جمله بارها به وسیله نامه تهدیدش کردند و گمان بردند که با این تهدیدات پیروان راه امام حسین(ع) صحنه را خالی خواهند کرد. آنگاه که تهدیداتشان بیاثر ماند، این ایادی خودفروخته استکبار جهانی ساعت ۲۰:۴۵ در تاریخ 10 شهریور ماه سال ۱۳۶۰ یک بمب دستی (سهراهی) به درون مغازه محقر شهید عباسی پرتاب کردند؛ سهراهی منفجر شد و عباس در حالی که فریاد تکبیرش قطع نمیشد در سن 45 سالگی در خون خود غلطید.
پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س)- قطعه24- ردیف92- شماره 8 به خاک سپردند.