داود عمریه
نام پدر: اصغر | تاریخ تولد: 01/01/1327 |
محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 05/07/1360 |
محل شهادت: خیابان شکوفه-تهران | طول مدت حیات: 33 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف105-شماره23مکرر-تهران |
زندگینامه
در روز اول بهار سال ۱۳۲۷ در سه راه ژاله ی قدیم و میدان شهدای امروز متولد شد. مادری دلسوز و متدین داشت که هیچ گاه فرزندش را بدون وضو شیر نمی داد.
داوود تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به اتمام رساند و بعد از چند سال در نیروی هوایی تهران مشغول به کار شد.
او پیوسته خدا را ناظر بر اعمال خود می دانست و بسیار به این مهم تاکید می ورزید. خویشتن دار بود، صبور و پر حوصله. با سعه صدر رفتار می کرد. بیشتر شنونده بود تا گوینده. به نظم و انضباط بسیار اهمیت می داد. از غیبت و دروغ به شدت پرهیز می کرد و نسبت به حلال و حرام بی نهایت حساس بود و تا جایی که می توانست به دیگران کمک می کرد. داود با این خصوصیات اخلاقی بسیار مورد توجه دیگران قرار می گرفت و جایگاهی ویژه در دل اطرافیان خود داشت.
در ۲۲ سالگی زندگی مشترک را در فضایی آکنده از مهر و صفا، ساده اما صادقانه آغاز نمود. او عاشق ساده زیستن بود و از تجمّل بیزار. ۴ فرزند حاصل این پیوند که رونق گلستان مصفای زندگیشان گردید و آرزویش اینکه فرزندانش در راه قرآن و اسلام گام بردارند و پیروان راستین دین مبین اسلام باشند.
اعتقاداتی عمیق و ریشه دار داشت و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود. قبل از انقلاب زمانی که امام خمینی(ره) فرمودند کار کردن برای شاه و ارتش حرام است از کار استعفا داد. شیفته ی امام بود و ارادتش به آن بزرگوار خالصانه و عاشقانه بود در آستانه ی پیروزی انقلاب در تظاهرات و راه پیمایی ها علیه رژیم شاه حضوری پر شور داشت و در توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی روشنگرانه امام (ره) فعالانه شرکت می جست.
با شروع جنگ تحمیلی چندین بار داوطلبانه برای دفاع از مرز و بوم و آیین ناب محمدی(ص) به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
منافقین زمان، تاب تحمل حضورش را در وادی محبت و معرفت نیاوردند و بارها او را تهدید به کشتن کردند اما داود همچنان با عزمی راسخ و عقیده ای استوار دست از فعالیت های خود بر نداشت و هر چند بیشتر اوقات لباس مبدل می پوشید اما می دانست که تحت نظر است منافقین سرانجام طی نقشه ای از پیش تعیین شده او را در مغازه ی پدرش در خیابان شکوفه تهران در تاریخ 5 مهر ماه 1360 در سن 33 سالگی به شهادت رساندند و گلوله ای را به قلبش نشانه گرفتن و گلوله ی دیگر در سینه اش جای گرفت ، سینه ای که لبریز از عشق به خدا بود و سرشار از کلام گهربار نهج البلاغه. رفت تا با شهادتش در گوش خفتگان خاکی بیداری را فریاد کند. پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س)- قطعه 24-ردیف 105- شماره 23 به خاک سپردند.
داوود تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به اتمام رساند و بعد از چند سال در نیروی هوایی تهران مشغول به کار شد.
او پیوسته خدا را ناظر بر اعمال خود می دانست و بسیار به این مهم تاکید می ورزید. خویشتن دار بود، صبور و پر حوصله. با سعه صدر رفتار می کرد. بیشتر شنونده بود تا گوینده. به نظم و انضباط بسیار اهمیت می داد. از غیبت و دروغ به شدت پرهیز می کرد و نسبت به حلال و حرام بی نهایت حساس بود و تا جایی که می توانست به دیگران کمک می کرد. داود با این خصوصیات اخلاقی بسیار مورد توجه دیگران قرار می گرفت و جایگاهی ویژه در دل اطرافیان خود داشت.
در ۲۲ سالگی زندگی مشترک را در فضایی آکنده از مهر و صفا، ساده اما صادقانه آغاز نمود. او عاشق ساده زیستن بود و از تجمّل بیزار. ۴ فرزند حاصل این پیوند که رونق گلستان مصفای زندگیشان گردید و آرزویش اینکه فرزندانش در راه قرآن و اسلام گام بردارند و پیروان راستین دین مبین اسلام باشند.
اعتقاداتی عمیق و ریشه دار داشت و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود. قبل از انقلاب زمانی که امام خمینی(ره) فرمودند کار کردن برای شاه و ارتش حرام است از کار استعفا داد. شیفته ی امام بود و ارادتش به آن بزرگوار خالصانه و عاشقانه بود در آستانه ی پیروزی انقلاب در تظاهرات و راه پیمایی ها علیه رژیم شاه حضوری پر شور داشت و در توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی روشنگرانه امام (ره) فعالانه شرکت می جست.
با شروع جنگ تحمیلی چندین بار داوطلبانه برای دفاع از مرز و بوم و آیین ناب محمدی(ص) به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
منافقین زمان، تاب تحمل حضورش را در وادی محبت و معرفت نیاوردند و بارها او را تهدید به کشتن کردند اما داود همچنان با عزمی راسخ و عقیده ای استوار دست از فعالیت های خود بر نداشت و هر چند بیشتر اوقات لباس مبدل می پوشید اما می دانست که تحت نظر است منافقین سرانجام طی نقشه ای از پیش تعیین شده او را در مغازه ی پدرش در خیابان شکوفه تهران در تاریخ 5 مهر ماه 1360 در سن 33 سالگی به شهادت رساندند و گلوله ای را به قلبش نشانه گرفتن و گلوله ی دیگر در سینه اش جای گرفت ، سینه ای که لبریز از عشق به خدا بود و سرشار از کلام گهربار نهج البلاغه. رفت تا با شهادتش در گوش خفتگان خاکی بیداری را فریاد کند. پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س)- قطعه 24-ردیف 105- شماره 23 به خاک سپردند.