محسن منافی زاده
نام پدر: غلام حسن | تاریخ تولد: 02/01/1341 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 24/06/1360 |
محل شهادت: فروشگاه قدس -خیابان ولی عصر(عج)-تهران | طول مدت حیات: 19 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف94-شماره41-تهران |
زندگینامه
محسن منافيزاده در دوم فروردين 1341 در خانوادهاي متدين چشم به جهان گشود. خانوادهاش از ديرباز مقلد حضرت امام امت بودند و محسن نيز در دامان چنين خانوادهاي و در پرتو تعاليم و فتاوي حضرت امام پرورش يافت و از همان کودکي عشق به امام، همراه با علاقهاي وافر به اسلام در دلش ريشه گرفت و رشد يافت تا در بهار زندگيش ثمره شهادت را ببار آورد.
همزمان با اوجگيري انقلاب شکوهمند اسلامي ايران محسن نيز همچون ديگر شيفتگان آئين محمدي پا به صحنه مبارزه گذاشت و در نبرد ميان کفر و ايمان سهم شايستهاي ايفا نمود و جانفشاني فراوان کرد.
پس از پيروزي انقلاب حضور در صحنه را ادامه داد و ضمن شرکت در مراسم مذهبي و مجالس و نماز جمعه و راهپيماييهاي امت مسلمان افشاگر دسائس ضدانقلاب داخلي نيز بود و با آگاهي از ماهيت پليد گروهکهاي وابسته به استکبار جهاني ماسک از چهره رياکارانه آنها ميدريد.
به دنبال تجاوز مزدوران بعثي- صهيونيستي به خاک مقدس ميهن اسلامي، محسن براي دفاع از اسلام سر از پا نميشناخت و به عناوين مختلف ميکوشيد تا عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل گردد. پس از آن که نتوانست از طريق بسيج به جبهه برود در ارتش جمهوري اسلامي ثبتنام کرد و در پادگان بروجرد به خدمت پرداخت و در تمام دوران خدمت و طي کردن دوره آموزشي داوطلب عزيمت به جبهه بود و از فرماندهشان ميخواست که وي را به خط مقدم بفرستد.
مؤمني وارسته، خوشرو و خوش برخورد بود و همواره تبسمي ملکوتي بر لب داشت و چيزي مگر سعادت همنوعانش را نميخواست. بزرگترين آرزويش شهادت بود و اين فيض عظيم را در همه جا ميجست و به فضل پروردگار بدان نائل گشت.
در شهريور 1360 محسن جهت زيارت مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع) مرخصي گرفت و پس از مشرف شدن به بارگاه ايشان و بازگشت از زيارت به منظور ديدار برادرش در روز 24 شهريور به فروشگاه قدس رفت. نماز ظهر را در نمازخانه فروشگاه اقامه کرد و سپس متوجه سر و صدايي در خارج از فروشگاه شد. به گوش خود شنيد که گروهي از تروريستهاي خودفروخته منافق عليه مقدسات اسلامي شعار ميدهند و با ايجاد رعب و وحشت سعي در آزار مردم و اغتشاش دارند. او که سربازي پاکباخته بود طاقت نياورد و به مقابله با تروريستهاي مسلح برخاست و با شعار "مرگ بر منافق" در مقابل آنها ايستاد و اين جنايتکاران او را به گلوله بستند و قلبي که مالامال از عشق به اسلام و امت اسلامي بود را در 19 سالگي از طپش انداختند.
پيکر مطهر محسن را در بهشت زهرا(س) قطعه 24 رديف 94 شماره 41 به خاک سپردند.
همزمان با اوجگيري انقلاب شکوهمند اسلامي ايران محسن نيز همچون ديگر شيفتگان آئين محمدي پا به صحنه مبارزه گذاشت و در نبرد ميان کفر و ايمان سهم شايستهاي ايفا نمود و جانفشاني فراوان کرد.
پس از پيروزي انقلاب حضور در صحنه را ادامه داد و ضمن شرکت در مراسم مذهبي و مجالس و نماز جمعه و راهپيماييهاي امت مسلمان افشاگر دسائس ضدانقلاب داخلي نيز بود و با آگاهي از ماهيت پليد گروهکهاي وابسته به استکبار جهاني ماسک از چهره رياکارانه آنها ميدريد.
به دنبال تجاوز مزدوران بعثي- صهيونيستي به خاک مقدس ميهن اسلامي، محسن براي دفاع از اسلام سر از پا نميشناخت و به عناوين مختلف ميکوشيد تا عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل گردد. پس از آن که نتوانست از طريق بسيج به جبهه برود در ارتش جمهوري اسلامي ثبتنام کرد و در پادگان بروجرد به خدمت پرداخت و در تمام دوران خدمت و طي کردن دوره آموزشي داوطلب عزيمت به جبهه بود و از فرماندهشان ميخواست که وي را به خط مقدم بفرستد.
مؤمني وارسته، خوشرو و خوش برخورد بود و همواره تبسمي ملکوتي بر لب داشت و چيزي مگر سعادت همنوعانش را نميخواست. بزرگترين آرزويش شهادت بود و اين فيض عظيم را در همه جا ميجست و به فضل پروردگار بدان نائل گشت.
در شهريور 1360 محسن جهت زيارت مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع) مرخصي گرفت و پس از مشرف شدن به بارگاه ايشان و بازگشت از زيارت به منظور ديدار برادرش در روز 24 شهريور به فروشگاه قدس رفت. نماز ظهر را در نمازخانه فروشگاه اقامه کرد و سپس متوجه سر و صدايي در خارج از فروشگاه شد. به گوش خود شنيد که گروهي از تروريستهاي خودفروخته منافق عليه مقدسات اسلامي شعار ميدهند و با ايجاد رعب و وحشت سعي در آزار مردم و اغتشاش دارند. او که سربازي پاکباخته بود طاقت نياورد و به مقابله با تروريستهاي مسلح برخاست و با شعار "مرگ بر منافق" در مقابل آنها ايستاد و اين جنايتکاران او را به گلوله بستند و قلبي که مالامال از عشق به اسلام و امت اسلامي بود را در 19 سالگي از طپش انداختند.
پيکر مطهر محسن را در بهشت زهرا(س) قطعه 24 رديف 94 شماره 41 به خاک سپردند.