رستم نادی
نام پدر: حسین علی | تاریخ تولد: - / - /1348 |
محل تولد: - | تاریخ شهادت: 01/12/1379 |
محل شهادت: ایلام | طول مدت حیات: 31 سال |
مزار شهید: گلزارشهدای صالح آبادفاز2-ایلام |
زندگینامه
سال 1348 به دنیا آمد. پسر سوم خانواده ای پرجمعیت بود و پدر تنهایی از عهده مخارج خانه برنمی آمد و به ناچار رستم نیز از کودکی به یاری پدر شتافت و به همین خاطر خیلی زود بزرگ شد.
با آغاز جنگ برادرانش در صف جهادگران قرار گرفتند و رستم بی تاب رفتن؛ اما حسین برادر بزرگش به همه سپرده بود، او را در بسیج ثبت نام نکنند؛ سال 1364 اهل خانه را تهدید کرد اگر حسین نگذارد عضو بسیج شود خانه را برای همیشه ترک می کند. بالاخره حسین رضایت داد به شرط آنکه به جبهه نرود. سرانجام در سال 1366 رستم لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد و در یگان حفاظت مشغول خدمت شد تا از این طریق راهی دیار نور گردد. غافل از این که دوستان حسین سخت گیر تر از او مانع حضورش هستند لذا به ناچار با لباس شخصی به ایوان رفت و در جرگه نیروهای مردمی به سومار اعزام شد و با آرپی جی به شکار تانک مشغول شد. دقایقی بعد علمدار عطشان کربلا نذرش را پذیرفت و یک ترکش سربی چشم راست او را نشانه گرفت. بعد از انتقال به بیمارستان ایلام خانواده به ملاقاتش آمدند.
سال 1370 ازدواج کرد و خداوند دو گوهر نایاب را به او هدیه داد.
با اتمام جنگ دوباره به میدان طلب دانش برمی گردد و موفق به گرفتن مدرک کارشناسی در رشته مدیریت می شود.
به دلیل هم مرز بودن ایلام با عراق منافقین گاهی به ایلام می آمدند و با به شهادت رساندن تنی چند از شهروندان ایلامی سعی داشتند زهر نا امنی در منطقه بپاشند. سال 1378 منافقین چند تن از جوانان را در روستای چالسرا به شهادت رساندند. آن روز رستم در سمت جانشین حفاظت فرودگاه ایلام خدمت می کرد. سال بعد منافقین شبانه به شهر ریختند و مهدی درویشی یکی از جوانان را به شهادت رساندند. رستم دیگر تاب نیاورد به برادرش گفت:« اگر ما به وظیفه خودمان عمل کنیم آن ها نمی توانند به این راحتی بیایند و جوانی را در کنار خانه اش تکه تکه کنند ما نباید بخوابیم. باید دنبال آن ها بگردیم». آن شب تا صبح رستم و دیگر یلان این سرزمین آسمانی از شهر حفاظت کردند.
صبح روز بعد دو تن از منافقین اطراف فرودگاه دیده شدند.
نادی سلاح به دست به همراه برادرش و فرمانده حفاظت آن ها را تعقیب کردند. رستم یکی از آن ها را به هلاکت رساند و دیگری را مجروح ساخت. می خواست او را زنده دستگیر کند تا اطلاعاتی از او بگیرد اما موج انفجار نارنجک او را به هوا پرتاب کرد. منافق، خود را تله انفجاری کرده بود.
رستم در آخرین لحظه پرواز کرد. کریمی بالای سر رستم رسید، اما تنها نگاه آخر رستم را دید و لبخندی که در یکم اسفند ماه سال 1379 در سن 31 سالگی برای همیشه خاموش شد.
او یک سال قبل از آرزوی خود نوشته بود، اگر لطف خدا شامل حال این بنده حقیر شد و به شهادت رسیدم، بسیار خوشحال باشید که به هدف خود رسیده ام...
پیکر پاکش را در گلزار شهدای صالح آباد ایلام به خاک سپردند.
با آغاز جنگ برادرانش در صف جهادگران قرار گرفتند و رستم بی تاب رفتن؛ اما حسین برادر بزرگش به همه سپرده بود، او را در بسیج ثبت نام نکنند؛ سال 1364 اهل خانه را تهدید کرد اگر حسین نگذارد عضو بسیج شود خانه را برای همیشه ترک می کند. بالاخره حسین رضایت داد به شرط آنکه به جبهه نرود. سرانجام در سال 1366 رستم لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد و در یگان حفاظت مشغول خدمت شد تا از این طریق راهی دیار نور گردد. غافل از این که دوستان حسین سخت گیر تر از او مانع حضورش هستند لذا به ناچار با لباس شخصی به ایوان رفت و در جرگه نیروهای مردمی به سومار اعزام شد و با آرپی جی به شکار تانک مشغول شد. دقایقی بعد علمدار عطشان کربلا نذرش را پذیرفت و یک ترکش سربی چشم راست او را نشانه گرفت. بعد از انتقال به بیمارستان ایلام خانواده به ملاقاتش آمدند.
سال 1370 ازدواج کرد و خداوند دو گوهر نایاب را به او هدیه داد.
با اتمام جنگ دوباره به میدان طلب دانش برمی گردد و موفق به گرفتن مدرک کارشناسی در رشته مدیریت می شود.
به دلیل هم مرز بودن ایلام با عراق منافقین گاهی به ایلام می آمدند و با به شهادت رساندن تنی چند از شهروندان ایلامی سعی داشتند زهر نا امنی در منطقه بپاشند. سال 1378 منافقین چند تن از جوانان را در روستای چالسرا به شهادت رساندند. آن روز رستم در سمت جانشین حفاظت فرودگاه ایلام خدمت می کرد. سال بعد منافقین شبانه به شهر ریختند و مهدی درویشی یکی از جوانان را به شهادت رساندند. رستم دیگر تاب نیاورد به برادرش گفت:« اگر ما به وظیفه خودمان عمل کنیم آن ها نمی توانند به این راحتی بیایند و جوانی را در کنار خانه اش تکه تکه کنند ما نباید بخوابیم. باید دنبال آن ها بگردیم». آن شب تا صبح رستم و دیگر یلان این سرزمین آسمانی از شهر حفاظت کردند.
صبح روز بعد دو تن از منافقین اطراف فرودگاه دیده شدند.
نادی سلاح به دست به همراه برادرش و فرمانده حفاظت آن ها را تعقیب کردند. رستم یکی از آن ها را به هلاکت رساند و دیگری را مجروح ساخت. می خواست او را زنده دستگیر کند تا اطلاعاتی از او بگیرد اما موج انفجار نارنجک او را به هوا پرتاب کرد. منافق، خود را تله انفجاری کرده بود.
رستم در آخرین لحظه پرواز کرد. کریمی بالای سر رستم رسید، اما تنها نگاه آخر رستم را دید و لبخندی که در یکم اسفند ماه سال 1379 در سن 31 سالگی برای همیشه خاموش شد.
او یک سال قبل از آرزوی خود نوشته بود، اگر لطف خدا شامل حال این بنده حقیر شد و به شهادت رسیدم، بسیار خوشحال باشید که به هدف خود رسیده ام...
پیکر پاکش را در گلزار شهدای صالح آباد ایلام به خاک سپردند.