سعید نوری تاجر
نام پدر: عباس | تاریخ تولد: 12/03/1342 |
محل تولد: ایران - تهران - تهران | تاریخ شهادت: 22/04/1361 |
محل شهادت: خیابان دولت-تهران | طول مدت حیات: 19 سال |
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه26-ردیف42-شماره10-تهران |
زندگینامه
سعيد نوريتاجر در 12 خرداد ماه سال 1342، سال قيام خونبار امت اسلام به رهبري امام خميني در خانوادهاي مذهبي در تهران متولد شد و در دامان مادري دلسوز و طيبه پرورش يافت و دوره دبستان را به پايان رساند.
از سنين نوجواني به ماهيت ضداسلامي و ضدمردمي رژيم وابسته پهلوي پي برده بود و به سهم خود در مجامع مختلف با آن مبارزه ميکرد. حضور و شرکت فعال سعيد، در صحنههاي مبارزه با رژيم شاه، در راهپيماييها، حمل پلاکاردها، توزيع اعلاميهها و سرودن بانگ غراي اللهاکبر از فراز پشتبامها، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي او را به صورت يکي از سربازان پرشور و اخلاصگر اسلام درآورده بود.
پس از پيروزي انقلاب علاوه بر فعاليت در سنگر مدرسه و زمينههاي هنري و فرهنگي و تبليغاتي به جهادسازندگي پيوست و به اتفاق جمعي ديگر از جهادگران عازم روستاهاي محروم کردستان گرديد و در زير آفتاب داغ تابستان در مزارع و بيابانهاي کردستان به ياري هموطنان محرومش شتافت و در دشتهايي که به خون سرخ بسياري از پاسداران اسلام گلگون شده بود آبديدهتر شد.
به دنبال تهاجم وحشيانه مزدوران بعثي به خاک ميهن اسلامي، مرغ جانش در آرزوي پرواز به ديار عاشقان و شرکت در نبرد نور عليه ظلمت بيتاب بود و عاقبت نيز موفق شده به همراه جمعي از جهادگران به منظور سمپاشي و ضدعفوني کردن محيط جبهه به آنجا عزيمت کند. او گرچه از لحاظ جسمي در وضعيتي مناسب به سر ميبرد، اما آنچنان در اشتياق انجام وظيفه فعال بود که عاقبت در اثر گرماي سوزان بيابانهاي دشت ذهاب و قصرشيرين با تني رنجور و تب شديد به وسيله همرزمانش به تهران بازگردانيده شد. سعيد پس از بهبودي و گذراندن دوره نقاهت به آرزوي شهادت به جبهه بازگشت و گر چه در قسمت "روابط عمومي" در زير آتش توپخانه دشمن قرار داشت ليکن به مادرش نوشت از اين که در خط مقدم نبرد نيست احساس ناراحتي ميکند.
او گرچه به عنوان شاگردي ممتاز در امتحانات گزينش دانشکده تربيت معلم قبول شده بود، ليکن نميتوانست مرغ جانش را که آرزوي پرواز در افقهاي شهادت را داشت در پشت ميز تحصيل به بند کشد و از همين رو نيز جبهه را به دانشکده ترجيح داد. به عنوان عضوي از بسيج گاه سعادت و توفيق پاسداري در حوالي بيت امام را به دست ميآورد و در اين اوقات سر از پا نميشناخت و با شوق ميگفت "امشب به کوي يار ميروم، امشب در جمارانيم".
عشق وصفناپذيرش به اسلام وي را به عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي کشاند و توانست مراحل گزينش را با موفقيت پشت سر گذارد و در زمان شهادت، انتظار ساعتي را ميکشيد که بتواند اين لباس مقدس را به تن کند.
او سرانجام در بيست و دوم تير 1361 در خيابان دولت تهران با زبان روزه در آغوش مادر خود بر اثر اصابت گلولههاي شليک شده از سلاح منافقين در 19 سالگي به شهادت رسيد و در قطعه 26 رديف 42 مزار شماره 10 بهشت زهرا(س) آرميد.
از سنين نوجواني به ماهيت ضداسلامي و ضدمردمي رژيم وابسته پهلوي پي برده بود و به سهم خود در مجامع مختلف با آن مبارزه ميکرد. حضور و شرکت فعال سعيد، در صحنههاي مبارزه با رژيم شاه، در راهپيماييها، حمل پلاکاردها، توزيع اعلاميهها و سرودن بانگ غراي اللهاکبر از فراز پشتبامها، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي او را به صورت يکي از سربازان پرشور و اخلاصگر اسلام درآورده بود.
پس از پيروزي انقلاب علاوه بر فعاليت در سنگر مدرسه و زمينههاي هنري و فرهنگي و تبليغاتي به جهادسازندگي پيوست و به اتفاق جمعي ديگر از جهادگران عازم روستاهاي محروم کردستان گرديد و در زير آفتاب داغ تابستان در مزارع و بيابانهاي کردستان به ياري هموطنان محرومش شتافت و در دشتهايي که به خون سرخ بسياري از پاسداران اسلام گلگون شده بود آبديدهتر شد.
به دنبال تهاجم وحشيانه مزدوران بعثي به خاک ميهن اسلامي، مرغ جانش در آرزوي پرواز به ديار عاشقان و شرکت در نبرد نور عليه ظلمت بيتاب بود و عاقبت نيز موفق شده به همراه جمعي از جهادگران به منظور سمپاشي و ضدعفوني کردن محيط جبهه به آنجا عزيمت کند. او گرچه از لحاظ جسمي در وضعيتي مناسب به سر ميبرد، اما آنچنان در اشتياق انجام وظيفه فعال بود که عاقبت در اثر گرماي سوزان بيابانهاي دشت ذهاب و قصرشيرين با تني رنجور و تب شديد به وسيله همرزمانش به تهران بازگردانيده شد. سعيد پس از بهبودي و گذراندن دوره نقاهت به آرزوي شهادت به جبهه بازگشت و گر چه در قسمت "روابط عمومي" در زير آتش توپخانه دشمن قرار داشت ليکن به مادرش نوشت از اين که در خط مقدم نبرد نيست احساس ناراحتي ميکند.
او گرچه به عنوان شاگردي ممتاز در امتحانات گزينش دانشکده تربيت معلم قبول شده بود، ليکن نميتوانست مرغ جانش را که آرزوي پرواز در افقهاي شهادت را داشت در پشت ميز تحصيل به بند کشد و از همين رو نيز جبهه را به دانشکده ترجيح داد. به عنوان عضوي از بسيج گاه سعادت و توفيق پاسداري در حوالي بيت امام را به دست ميآورد و در اين اوقات سر از پا نميشناخت و با شوق ميگفت "امشب به کوي يار ميروم، امشب در جمارانيم".
عشق وصفناپذيرش به اسلام وي را به عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي کشاند و توانست مراحل گزينش را با موفقيت پشت سر گذارد و در زمان شهادت، انتظار ساعتي را ميکشيد که بتواند اين لباس مقدس را به تن کند.
او سرانجام در بيست و دوم تير 1361 در خيابان دولت تهران با زبان روزه در آغوش مادر خود بر اثر اصابت گلولههاي شليک شده از سلاح منافقين در 19 سالگي به شهادت رسيد و در قطعه 26 رديف 42 مزار شماره 10 بهشت زهرا(س) آرميد.