دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

شهیدی که نهایت ایثار دلیل شهادتش شد


مهمات ما تمام شده بود، و در محاصره بودیم؛ شهید شرف الدینی تصمیم عجیبی گرفت؛ او به دوستان گفت: مهماتی که دارید، در اختیار من قرار دهید و عقب نشینی کنید؛ بچّه ها قبول نمی‌کردند؛ امّا او دوستان و همرزمان را راضی کرد.
شهیدی که نهایت ایثار دلیل شهادتش شد

به گزارش دفاع پرس از یزد؛ شهید بزرگوار «محمّد شرف الدینی» از سلسله مردانی است که تولدش درسال 1342 اتفاق افتاده است؛ خورشید وجود این فرزند چنان در خانه ی حاج علی بمان  طلوع کرده بود که همه ی بستگان را نیز گرمی بخشید. بی بی زهرا، مادر محمّد از سادات جلیله ای بود، که با همه ی وجود، رسم محبّت به فرزند آموخت، و سوخت، تا فرزند را طوری پرورش دهد، که به کار اجدادش بیاید و پاسدار دین و مملکت و خانواده باشد و پدر نیز گرمی وجودش را به محمّد عرضه کرد تا حاصل وجودش گوارای جامعه اسلامی باشد.

 شهید شرف الدینی، با گذر از دوره های ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، به راحتی به کرسی رشته ی پیراپزشکی دانشگاه تهران دست یافت امّا این ها محمّد را آرام نکرد، او به دنبال گم شده اش به بیرون از دانشگاه قدم نهاد.

پدرش می گوید: من مدام محمّد را در فکر می دیدم. همیشه می گفت؛ وقت برای درس خواندن زیاد است؛ فرصت دیگری پیش آمده است که نمی خواهم  از آن غافل باشم. برای همین یک ترم بیشتر در دانشگاه نماند، به میبد برگشت و به عضویت سپاه درآمد و ….

 محمّد از من و مادرش رضایت گرفت که به جبهه برود. سیمایش این حکایت را داشت، که محمّد وابسته ی به ما نیست. او از اوّل جنگ، دلش در جبهه بود.

مدام از دوستانش که برای دفاع از شرافت و آزادگی، در جبهه حاضر شده بودند؛ با عشق و عطش یاد می کرد؛ تا بالاخره به یاران خود پیوست. محمّد به جبهه رفت.

 بی دردها فکر نکنند، ما به آسانی، از بچّه هایمان دل کندیم؛ خدا می داند که ذرّه، ذرّه آب شدیم؛ امّا این آب شدن می ارزید. امام حسین ( ع ) هم برای اکبرش می سوخت، و حتما، بیشتر از همه هم می سوخت؛ امّا به ما یاد داد؛ که از دین و مملکت و اسلام دفاع کنیم. این فرمانده شایسته و عاشق (جانشین فرمانده  گروهان) در شرق دجله، به شهداء پیوست، و چه زیبا بود این شهادت؛ و چه شکوهی داشت، آن روز که دست ها، دریا شدند، و این چشمه ی جاری خدا را در میان گرفتند، و همه ی درودشان را، بر پیکرش نشاندند و او را بردند، تا در کنار تربت شهیدان جای دهند، و آن روز پیر عاشق ـ حضرت آیت الله اعرافی رضوان الله تعالی علیه) تمام قامت ایستاد، و بر قامت این شهید رشید، نماز گزارد و او را به کربلایی ها سپرد .      

همرزم شهید می گوید: مهمات ما تمام شده بود، و در محاصره بودیم؛ شهید محمد شرف الدینی تصمیم عجیبی گرفت؛ او  به دوستان گفت: مهماتی که دارید، در اختیار من قرار دهید، و عقب نشینی کنید؛  بچّه ها قبول نمی کردند؛ امّا محمّد دوستان و همرزمان را مجبور ویا بهتر بگویم راضی کرد که به عقب بر گردند، این کار نهایت ایثار بود. من یک خشاب داشتم به محمّد دادم، و با خواست جدّی شهید، با عزیزان دیگر، به عقب برگشتیم، کاری که برای همه ی ما سخت بود، امّا باید یکی این کار را می کرد؛ محمّد شایسته تر از همه بود و شهدا او را برای مهمانی پذیرفته بودند.

و بدین گونه، این فرمانده شایسته و عاشق (جانشین فرمانده ی گروهان) به شهداء پیوست و وجودش به آسمانیان هدیه شد.

 

 



[ شنبه 22 اسفند 1394  ] [ 3:52 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]