شهیدی که شهادتش را پیشبینی کرده بود
سفارش شهید عبدالحسین برونسی به دعا برای سلامت آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت، شهیدی که شهادتش را پیشبینی و از حضرت زهرا(س) درخواست کرده بود.
|
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، بخشی از بیانات حضرت آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای در دیدار با خانواده شهید برونسی منتشر شد.
در بیانات مقام معظم رهبری آمده است: «اینها (شهدا) جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهاى استثنائى انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمیشود هیچ جاى دیگر را با این مقایسه کرد. همانطور که آقاى استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادى شنیدم که ایشان(شهید برونسی) در آن وقت، براى مجموعههاى دانشجوئى و دانشگاهى که از مشهد میرفتند آنجا، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد.»
این پایگاه همچنین به مناسبت تدفین پیکر پاک این شهید که بعد از 27 سال در جبههها پیدا شد، یک فایل صوتی منتشر کرده و خاطرات حسن رحیمپور ازغدی همرزم شهید و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور ، بخشی از سخنان امام راحل در مورد شهدا و سخنان این شهید در این فایل منتشر شده که عینا از نوار پیاده و تقدیم حضور میشود:
حسن رحیمپور ازغدی: در عملیات بدر که شهید برونسی به شهادت رسیدند، شاید جزو آخرین افرادی بودیم که از چهار راه خندق میتوانستیم عقب بیایم، مجروم بودم. شاید جزء معدود افرادی بودیم که توفیق داشتیم تا آخرین دقایق زندگی شهید برونسی در همان خاکریز کنار ایشان باشیم.
خب آنهایی که برونسی را میشناختند، میدانستند ایشان آدمی که فقه، تفسیر، اصول خوانده باشد، نبود ؛یک آدم عادی، خاکی، بنا، کارگر بود، یک مقدار طلبگی خوانده بود. حکمت بود، معرفت بود، ولو تحصیلات و مدرک در برونسی نبود، ولی حکمت داشت.
قرآن که میخواند، حقیقتا میخواند، ایمان داشت و میخواند و مکاشفاتی داشت که 3 - 4 تا را همانجا دیدیم.
قبل از عملیات بدر ایشان گفت که حضرت زهرا(س) به من قول داده که من دیگر شهید میشوم و در میان بچههای تیپ مشهور شد که حاجی برونسی گفته بود، من اگر در این عملیات شهید نشوم، در مسلمانی خودم شک میکنم.
ایشان با نیروهایش در میدان مین گیر میکند، معبر نبود. بچهها غافلگیر شده بودند، از دوستان نقل میشود که در آن شرایط که حاجی برونسی رفته بود به یک سجده طولانی و متوسل شده بود و بعد بلند شده بود و بدون هیچ قرائن ظاهری، یک مرتبه، به بچهها گفته بود، از این مسیر بیایید و نیروها را بدون هیچ شهیدی از میدان مین خارج کرد که این دقیقا معنایی جز توسل نداشت که بعد هم به او میگویند، چگونه این جوری کردید، گفته توسل به حضرت زهرا(س) کردم، بچهها را بیرون آوردم.
شما دیگر نمیتوانید برونسی را ببینید، چون تا لحظه جنگ پیش نیاید، آدم نمیفهمد کی برونسی و کی نابرونسیه؟
بخشی از سخنان امام خمینی(ره):
« این وصیتنامههایی که این عزیزان(شهیدان) مینویسند، مطالعه کنید، 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید».
شهید عبدالحسین برونسی(1321 -1363):
« از روزی که من با عزیزم آقای سید علی خامنهای آشنا شدم، این را خوب فهمیدم. ایشان معلمی خوبی بودند و امیدوارم که شما در حق ایشان که امروز رئیس جمهور عزیزمان هست، دعا بکنید و ایضا امروز 11 سال است که با حرفهای ایشان آشنا هستیم.
من به تو امیدوار هستم که دعا در حق ایشان هم بکنی، تو فرق میکنی. اگر در تمام اولادمان کمی بسنجیم، تو از همه بیشتر به مسایل اسلامی و مسایل دینی بیشتر شنیدهای بخاطر این که آن همه صحبتهای این عزیز دلم آقای خامنهای را شنیدهای.
از خدا میخواهم این رئیس جمهور عزیزمان را تا انقلاب مهدی(ع) نگه بدارد».
*زندگینامه
روستای "گلبوی کدکن " از توابع تربت حیدریه واقع در جنوب خراسان، در سال 1321 پذیرای حضور نوزادی به نام عبدالحسین شد. باد و باران، گرما و سرما آمد و رفت و کودک به گرمای محفل علم رسید. سال چهارم دبستان بود که به خاطر بیزاری از عمل زشت معلم طاغوتی و فضای نامناسب، درس و مدرسه را رها کرد و در زمینهای کشاورزی مشغول کار شد. مأوایش تنها مسجد محل شد، ولی همچنان در مبارزه با طاغوت ثابتقدم بود و در دوران خدمت سربازی به جرم پایبندی به اعتقادات دینی مورد اهانت و آزار افسران و نظامیان قرار گرفت.
سال 1347 با خانوادهای روحانی وصلت کرد که مرحله آغازین انجام مبارزات او شد. اعتراضاتش بر خدعههای رژیم پهلوی از جمله اصلاحات ارضی منجر به ترک محل زندگی در مشهد شد.
پس از چندی به کار بنایی مشغول شد و به مرور زمان در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزوی شد؛ ولی بهعلت اوجگرفتن مبارزات، زندانهای پیدرپی، شکنجههای ساواک و پیروزی انقلاب اسلامی و ورودش در گروه ضربت سپاه پاسداران از ادامه تحصیل بازماند.
با شروع جنگ تحمیلی در اولین روزهای دفاع به جبهه رفت و با رشادتهایی که از خود نشان داد، مسئولیتهای مختلفی بهعهده گرفت که آخرین مسئولیتش قبل از عملیات خیبر، فرماندهی تیپ 18 جواد الائمه(ع) بود و با همین سمت در 25 اسفند 1363در عملیات بدر با رمز " یا فاطمة الزهرا(س) " نشان شهادت را در بینشانی پیکر مطهرش یافت و فرزندانش مرثیهخوان لحظههای فراق شدند.
پیکر مطهر این شهید بعد از 27 سال در عملیات تفحص کشف و شناسایی شد و پس از تشییع در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره(س) در جوار بارگاه امام هشتم رضا(ع) به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
در بیانات مقام معظم رهبری آمده است: «اینها (شهدا) جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهاى استثنائى انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمیشود هیچ جاى دیگر را با این مقایسه کرد. همانطور که آقاى استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادى شنیدم که ایشان(شهید برونسی) در آن وقت، براى مجموعههاى دانشجوئى و دانشگاهى که از مشهد میرفتند آنجا، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد.»
این پایگاه همچنین به مناسبت تدفین پیکر پاک این شهید که بعد از 27 سال در جبههها پیدا شد، یک فایل صوتی منتشر کرده و خاطرات حسن رحیمپور ازغدی همرزم شهید و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور ، بخشی از سخنان امام راحل در مورد شهدا و سخنان این شهید در این فایل منتشر شده که عینا از نوار پیاده و تقدیم حضور میشود:
حسن رحیمپور ازغدی: در عملیات بدر که شهید برونسی به شهادت رسیدند، شاید جزو آخرین افرادی بودیم که از چهار راه خندق میتوانستیم عقب بیایم، مجروم بودم. شاید جزء معدود افرادی بودیم که توفیق داشتیم تا آخرین دقایق زندگی شهید برونسی در همان خاکریز کنار ایشان باشیم.
خب آنهایی که برونسی را میشناختند، میدانستند ایشان آدمی که فقه، تفسیر، اصول خوانده باشد، نبود ؛یک آدم عادی، خاکی، بنا، کارگر بود، یک مقدار طلبگی خوانده بود. حکمت بود، معرفت بود، ولو تحصیلات و مدرک در برونسی نبود، ولی حکمت داشت.
قرآن که میخواند، حقیقتا میخواند، ایمان داشت و میخواند و مکاشفاتی داشت که 3 - 4 تا را همانجا دیدیم.
قبل از عملیات بدر ایشان گفت که حضرت زهرا(س) به من قول داده که من دیگر شهید میشوم و در میان بچههای تیپ مشهور شد که حاجی برونسی گفته بود، من اگر در این عملیات شهید نشوم، در مسلمانی خودم شک میکنم.
ایشان با نیروهایش در میدان مین گیر میکند، معبر نبود. بچهها غافلگیر شده بودند، از دوستان نقل میشود که در آن شرایط که حاجی برونسی رفته بود به یک سجده طولانی و متوسل شده بود و بعد بلند شده بود و بدون هیچ قرائن ظاهری، یک مرتبه، به بچهها گفته بود، از این مسیر بیایید و نیروها را بدون هیچ شهیدی از میدان مین خارج کرد که این دقیقا معنایی جز توسل نداشت که بعد هم به او میگویند، چگونه این جوری کردید، گفته توسل به حضرت زهرا(س) کردم، بچهها را بیرون آوردم.
شما دیگر نمیتوانید برونسی را ببینید، چون تا لحظه جنگ پیش نیاید، آدم نمیفهمد کی برونسی و کی نابرونسیه؟
بخشی از سخنان امام خمینی(ره):
« این وصیتنامههایی که این عزیزان(شهیدان) مینویسند، مطالعه کنید، 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید».
شهید عبدالحسین برونسی(1321 -1363):
« از روزی که من با عزیزم آقای سید علی خامنهای آشنا شدم، این را خوب فهمیدم. ایشان معلمی خوبی بودند و امیدوارم که شما در حق ایشان که امروز رئیس جمهور عزیزمان هست، دعا بکنید و ایضا امروز 11 سال است که با حرفهای ایشان آشنا هستیم.
من به تو امیدوار هستم که دعا در حق ایشان هم بکنی، تو فرق میکنی. اگر در تمام اولادمان کمی بسنجیم، تو از همه بیشتر به مسایل اسلامی و مسایل دینی بیشتر شنیدهای بخاطر این که آن همه صحبتهای این عزیز دلم آقای خامنهای را شنیدهای.
از خدا میخواهم این رئیس جمهور عزیزمان را تا انقلاب مهدی(ع) نگه بدارد».
*زندگینامه
روستای "گلبوی کدکن " از توابع تربت حیدریه واقع در جنوب خراسان، در سال 1321 پذیرای حضور نوزادی به نام عبدالحسین شد. باد و باران، گرما و سرما آمد و رفت و کودک به گرمای محفل علم رسید. سال چهارم دبستان بود که به خاطر بیزاری از عمل زشت معلم طاغوتی و فضای نامناسب، درس و مدرسه را رها کرد و در زمینهای کشاورزی مشغول کار شد. مأوایش تنها مسجد محل شد، ولی همچنان در مبارزه با طاغوت ثابتقدم بود و در دوران خدمت سربازی به جرم پایبندی به اعتقادات دینی مورد اهانت و آزار افسران و نظامیان قرار گرفت.
سال 1347 با خانوادهای روحانی وصلت کرد که مرحله آغازین انجام مبارزات او شد. اعتراضاتش بر خدعههای رژیم پهلوی از جمله اصلاحات ارضی منجر به ترک محل زندگی در مشهد شد.
پس از چندی به کار بنایی مشغول شد و به مرور زمان در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزوی شد؛ ولی بهعلت اوجگرفتن مبارزات، زندانهای پیدرپی، شکنجههای ساواک و پیروزی انقلاب اسلامی و ورودش در گروه ضربت سپاه پاسداران از ادامه تحصیل بازماند.
با شروع جنگ تحمیلی در اولین روزهای دفاع به جبهه رفت و با رشادتهایی که از خود نشان داد، مسئولیتهای مختلفی بهعهده گرفت که آخرین مسئولیتش قبل از عملیات خیبر، فرماندهی تیپ 18 جواد الائمه(ع) بود و با همین سمت در 25 اسفند 1363در عملیات بدر با رمز " یا فاطمة الزهرا(س) " نشان شهادت را در بینشانی پیکر مطهرش یافت و فرزندانش مرثیهخوان لحظههای فراق شدند.
پیکر مطهر این شهید بعد از 27 سال در عملیات تفحص کشف و شناسایی شد و پس از تشییع در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره(س) در جوار بارگاه امام هشتم رضا(ع) به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منبع: Khamenei.ir