برف، غربت ریل ها را سپید می کند
ستون های مه کوپه های تاریک
و ترن هایی که تو را هرگز نخواهند آورد
آخرین سوت در رؤیای سوزنبانان می ترکد
ایستگاه پلک های پیریش را به هم می فشارد
و نگاهم به دنبال عطر چمدانت
در رفت و آمد گیج مسافران، گم می شود
ستون های مه کوپه های تاریک
و ترن هایی که تو را هرگز نخواهند آورد
آخرین سوت در رؤیای سوزنبانان می ترکد
ایستگاه پلک های پیریش را به هم می فشارد
و نگاهم به دنبال عطر چمدانت
در رفت و آمد گیج مسافران، گم می شود