حالا که باز گشتهاي از آن سفر دگر
ديگر اثر ز عشق شماها نمانده است
اندازهي دو بيت ز جسم تو باز گشت
در قطعهها براي شما جا نمانده است
يادت ميآيد اول پرواز آخرت
چرخي بزرگ دور سر آسمان زدي
آن گه کشيد بال تو تا غايت افق
با بالهاي خسته در آسمان زدي
از ترکش دعاي سحر بينصيب ماند
قلبي که زخم خوردن تو باورش نشد
سر داد قصههاي مجازي و هيچ وقت
ديگر حقيقتي که تو بودي سرش نشد
سنگر به سنگر از قدم رفته بازگشت
آن چفيهاي که عشق به اهواز برده بود
همراه استخوان گلوي تو بازگشت
تيري که عرش به بدن تو سپرده بود
ديگر اثر ز عشق شماها نمانده است
اندازهي دو بيت ز جسم تو باز گشت
در قطعهها براي شما جا نمانده است
يادت ميآيد اول پرواز آخرت
چرخي بزرگ دور سر آسمان زدي
آن گه کشيد بال تو تا غايت افق
با بالهاي خسته در آسمان زدي
از ترکش دعاي سحر بينصيب ماند
قلبي که زخم خوردن تو باورش نشد
سر داد قصههاي مجازي و هيچ وقت
ديگر حقيقتي که تو بودي سرش نشد
سنگر به سنگر از قدم رفته بازگشت
آن چفيهاي که عشق به اهواز برده بود
همراه استخوان گلوي تو بازگشت
تيري که عرش به بدن تو سپرده بود